|
گزیده ای از گفت و گوی میرسلیم با روزنامه ایران:
من با نامزد نهایی جمنا که آقای رئیسی بود، صحبت کردم و هر دو به این نتیجه رسیدیم که بهتر است، هر دو در صحنه رقابت انتخاباتی باقی بماند
(در مورد ساز و کار جمنا) هیچ وقت اسم من نبود. شایعات است. بعد از آن حتی از بنده دعوت هم نشد.هیچگونه توضیحی ندادند و دنبال جلب اعتماد ما نبودند و برنامهشان را به روالی که تشخیص میدادند، ادامه دادند.
تکلیف یک تشکیلات باید به شکل قانونی مشخص باشد؛ وقتی ما میگوییم حزب مؤتلفه اسلامی قانون آن را تعریف کرده است؛ وقتی میگوییم «جبهه پیروان خط امام» باز این متشکل از احزاب است. ولی یک جبههای به نام «جمنا» ایجاد شده که نه متشکل از احزاب است و نه هنوز تکلیف ثبت قانونی آن مشخص است؛ باید بنشینند و خیلی موارد را درست کنند تا به قول خودشان این تجربه موفق، موفقتر شود.روشهای رأیآوری که اتخاذ شده بود از نظر ما درست و مقبول نبوده است. در هیچ کدام از طرفها. به اصولگرایان هم توصیه میکنیم این روشها را تکرار نکنند.
(در مورد پیشنهاد انصراف از سمت جمنا به قالیباف و میرسلیم دو روز قبل از انتخابات) دوستان ما در «جمنا» این پیشنهاد و خبر را به ما دادند. این پیشنهاد را به آقای قالیباف هم دادند که آقای قالیباف زیربار رفت و پذیرفت به نفع آقای رئیسی کنار برود.
رسماً نگفتند کنار بروید ولی پیغام دادند؛ برخی از اعضای شورای مرکزی مؤتلفه که در شورای مرکزی «جمنا» هستند، تمایل آنها را به ما منعکس کردند.
من اصلاً با آقای قالیباف صحبت نکردم. چون آقای قالیباف را قبول نداشتم. ایشان چون در جبهه اصولگرایی بود، من با وی مخالفت نکردم. اما اعتقادی به نامزدی آقای قالیباف در انتخابات ریاست جمهوری ندارم.
وضع آقای رئیسی فرق میکند؛ او اهل خلاف نیست، اما او یک عنصر قضایی در کشور است. با وجود این، معمولاً کسی که در صحنه نظامی، قضایی و اطلاعاتی فعال بوده، نباید وارد صحنه سیاسی شود. یک قاضی معمولاً به دلیل نوع کارش، پنجاه درصد موافق و پنجاه درصد مخالف دارد. قاضی رأی میدهد، نمیشود دل همه را بهدست بیاورد؛ باید تصمیمگیری کند؛ طبیعی است. یک عنصر قضایی نباید خود را در معرض آرای عمومی قرار دهد.
ما خبرنداشتیم. بعداً فهمیدیم عدهای در مجلس خبرگان متمایل به آقای رئیسی بودند که بهعنوان یک شخصیت روحانی، از خانواده سادات و معتمد میتواند نامزد موجهی باشد و در مقابل آقای روحانی جایگاه خوبی بهدست آورد. تشخیص آنها با توجه به نتیجه آرا، ضعیف نبود. اما این تصمیمگیری در دی ماه رو نشده بود. ۵۰ نفر از اعضای خبرگان رهبری به حضور آقای رئیسی در انتخابات اظهار تمایل و تأکید کردند که چنین فردی به تشخیص آنها دارای شرایط مناسب برای نامزدی است؛ آنان بر گزینه مطلوب خود پافشاری کردند و در نهایت، نامزدشان را «جمنا» پذیرفت.
آقای هاشمیطبا هم از اول تکلیف خود را معلوم کرد که میخواهم به آقای روحانی رأی بدهم. من به ایشان ایراد گرفتم مردم که مسخره نیستند؛ اینکه میگویی بهعنوان نامزد به روحانی رأی میدهم، چه معنایی دارد؟ کسی که تو را قبول دارد چه کند؟ به آقای جهانگیری هم گفتم تو که معاون اولی؛ میآیی نامزد میشوی از امکانات سوءاستفاده میکنی. به چه حقی این کار را انجام میدهی؟ آیا غیر از این است که شما با این کار وقت تخصیص یافته به آقای روحانی را دو برابر میکنید؟
من گفتم در مورد عملکرد شهرداری که در رأس آن آقای قالیباف است، خلافهایی وجود دارد که باید رسیدگی شود. برخی دوستان، هم نظر بودند اما تصمیمگیری جمع این شد که: وقتی در یک جبهه کار میکنیم، نباید تفرق ایجاد کنیم؛ شما الان رقیب اصلی دارید که باید به آن بپردازید و اذهان عمومی را متوجه او کنید. در تبلیغات انتخاباتی ما میدانستیم آقای قالیباف رأی آورنده نیست. چرا باید همتمان را روی حذف فردی بگذاریم که رأی نمیآورد. فرض کنید انتخابات به دور دوم میرفت و رقابت بین من و آقای قالیباف بود. در آن شرایط البته آنچه را لازم بود میگفتم.
(اگر قالیباف رئیس جمهور می شد؟) من قطعاً خودم را سرزنش میکردم. رئیسی ناشناس بود اما جامعه قالیباف را میشناخت. ممکن بود نفر دوم شود و به دور دوم برود. در آن صورت باید میدیدیم بین آقای قالیباف و روحانی کدام کمتر ضرر دارد.
آقای قالیباف دیگر نمیماند تمام شد، اما هر جا باشد باید مواظب او بود که خلافی نکند. اینها برای جامعه ما بسیار مضر است. از دوران کرباسچی چنین فسادی شروع شد و اینها تقویت کردند