|
در تهیه واکسن عقب افتادیم، متأسفانه در پیشبینی و برنامهریزی برای سلامت روان مردم جامعه نیز تأخیر داریم. امروز هیچ ابتکار عمل معینی برای سلامت روان جامعه وجود ندارد.
روزنامه ایران نوشت: ««وقت خالی نداریم. نزدیکترین تاریخی که میتوانم به شما وقت بدهم آخر اردیبهشت است. به دلیل شرایط کرونا فقط تعداد محدودی بیمار میتوانیم پذیرش کنیم. دکتر بین مریض هم ویزیت نمیکنند.» سعید با ناامیدی گوشی را میگذارد و از دوستانش میخواهد روانپزشک دیگری معرفی کنند. از وقتی سروکله کرونا پیدا شد، استرس و اضطراب او هم بیشتر شد و حالا خواب و خوراک ندارد. میگوید: «وسواس فکری گرفتهام. فکر میکنم ویروس کرونا روی دستهایم نشسته. هر شب کابوس میبینم و با اولین سرفه تپش قلب میگیرم. این مدت هیچ لذتی از زندگی نمیبرم. اگر کرونا هم تمام شود فکر نمیکنم دیگر زندگی راحتی داشته باشم. برای درمان با مطب هر روانپزشکی تماس میگیریم، میگویند وقتشان پر است. بیمار روحی و روانی آن قدر زیاد شده که بعد از پزشکان متخصص عفونی و ریه، مطب روانپزشکان از همه جا شلوغتر است. داروهای اعصاب و روان هم کمیاب شده و با هر کسی صحبت میکنی استرس و اضطراب دارد.»
سعید یکی از صدها بیماری است که در طول یک سال گذشته به یکی از اختلالات روان مبتلا شده است. میگوید خیلی از اطرافیان او نیز دچار این اختلالات شدهاند. اواخر بهمن سال گذشته رئیس سازمان نظام روانشناسی هشدار داد سونامی اختلالات روانی در دوران پساکرونا حتمی است و باید هر چه سریعتر چارهای اندیشید. افسردگی پنهان در لایههای مختلف جامعه واقعیت تلخی است که بسیاری از جامعهشناسان مدام به آن اشاره میکنند و معتقدند وقتی همبستگی اجتماعی و روابط دوستانه و خانوادگی کمرنگ میشود و خیلیها مجبور به دورکاری و دورماندن از جمعهای دوستانه میشوند، افسردگی پنهان شدت میگیرد.
دکتر سمیه توحیدلو، جامعهشناس، با تأکید بر این که موضوع افسردگی در جامعه یک مقوله اجتماعی است و نه روانشناسی میگوید: «نگاه برخی به افسردگی تقلیل آن به روانشناسی و ارتباط دادن آن به مسائل فردی است. یعنی آن را مثل یک بیماری تلقی میکنند و معتقدند این بیماری باید درمان شود. با این که این تصور غلط نیست، اما واقعیت این است که مقولههایی از این دست، اجتماعی هستند. بهخصوص وقتی که حالت واگیر و اپیدمی پیدا میکنند و درصد بسیاری از مردم با آن درگیر میشوند. علت تبدیلشدن افسردگی به یک مقوله اجتماعی را هم باید در مسائل اجتماعی، شرایط حاکم بر جامعه و آدمهایی که در این جامعه زیست میکنند، ببینیم. افسردگی دلایل مختلف دارد و یکی از نکاتی که بسیار مهم است بحث همبستگیها، روابط و کنشها است. انسانها با اطرافیان، خانواده، جامعه و حتی دولت کنش دارند و وقتی این کنش دچار اختلال میشود همبستگی از بین میرود. این همبستگی روابط کوچک تا بزرگ را دربرمیگیرد.
از لحاظ آماری همبستگی اجتماعی مدام در حال کاهش است. دلایل زیادی برای این کاهش وجود دارد که میتوان به از دست رفتن نهادهای مختلف، از دست رفتن اعتمادی که انسانها بتوانند کنار هم زیست کنند و مشکلات اقتصادی موجود که انسانها را درگیر امور روزمره کرده و از خیلی از فضاها دور میکند اشاره کرد. همه این عوامل باعث میشوند کنش اجتماعی نداشته باشیم. وقتی هم کنش اجتماعی و روابط اجتماعی از بین برود و امکان اثربخشی نداشته باشیم، کمکم افسردگی در لایههای مختلف جامعه افزایش پیدا میکند.»
دکتر امیرحسین جلالی، روانپزشک و استاد دانشگاه، هم معتقد است ۵۰ درصد از افسردگیهای جامعه ماسکه است و در چهره خیلیها علایمی از افسردگی نمیبینیم، ولی وقتی پای حرف آنها مینشینیم متوجه یأس و دلمردگیشان میشویم: «در یک وضعیت اجتماعی که با محدودیتهای فراوانی روبهرو هستیم و مشکلاتی مانند بیماری همهگیر کرونا، وضعیت بد اقتصادی و چشمانداز تیره و معلقی از آینده وجود دارد، این احتمال هست که تعداد بیشتری از مردم علایم و نشانههایی از افسردگی به میزان خفیفتر و البته تأثیرگذار روی کار و لذتنبردن از زندگی بروز دهند.
بیماری کرونا و شرایط اجتماعی و اقتصادی و بعضی از رویدادهای مشخص که در کشور اتفاق افتاد، به عنوان عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت روان مطرح است. تحقیقات نشان میدهد در سلامت روان عوامل زیستی و وراثت ۳۰ تا ۳۵ درصد تعیین کننده در بیماری یا بهبود از بیماری روان مؤثر است و عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت جسمی و روانی نقش بسیار تعیینکنندهای دارند. مواردی مثل فقر، تبعیض، نابرابری یا تمام پارامترهایی که بهعنوان عملکرد مسئولان یاد میشود، میتواند زمینهساز مشکلات سلامت جسم و روان باشد. از دست دادن آینده، زمینهساز احساس ناامیدی، یأس و افسردگی و استرس میشود.
دکتر جلالی با یک مثال این موضوع را توضیح میدهد: «وقتی تورم و رکود در کشور به وجود میآید، قیمت کالاهای اساسی افزایش پیدا میکند، ولی درآمد خانوار به همان میزان افزایش پیدا نمیکند، در نتیجه دسترسی مردم متوسط جامعه به بعضی از مواد غذایی پایهای که برای رشد و تأمین حداقل سلامت عمومی لازم است، کاهش پیدا میکند. یعنی مردم به جای این که پروتئین مصرف کنند، انرژی خود را از کربوهیدراتها و چربی تأمین میکنند. اینها باعث چاقی، دیابت و بیماریهای قلبی و عروق میشود و این نوع رژیم غذایی روی سلامت روان مردم هم تأثیر منفی میگذارد.»
کرونا آخرین حلقهای بود که باعث شد افسردگی در لایههای پنهان جامعه نمایان شود. دورکاری هم باعث شد آدمها خودشان باشند و کارشان. انسان به نوعی از زندگی آدمها حذف شد و ما سعی کردیم کمتر یکدیگر را ببینیم. دکتر توحیدلو با تأکید بر این که در دوران کرونا روابط اجتماعی کمرنگ شده معتقد است همین امر باعث میشود تا خود به خود همه حالشان خوب نباشد: «برخی از روابط اجتماعی از طریق حضور در محل کار یا نهادهای مدنی و خیریهها است. وقتی این روابط از بین میروند و دچار محدودیت میشوند، آدمها به روابط و کنشهای فردی و جمع دوستانه پناه میبرند و عملاً سبک زندگی بعد از مدتی به سمتی میرود که آن فرد بیشتر اوقات فراغت را با دوستانش سپری میکند و با آنها در رفت و آمد است.
همین رفت و آمدها باعث تخلیه فشارهای بیرونی میشوند و همین انگیزهای میشود برای این که هوای یکدیگر را داشته باشیم. اما از یک سال گذشته مردم از هم دور شدند و خیلیها هم دورکار شدند و دور از محل کار در خانه کار میکنند. همین دورشدنها باعث میشود همان داشتههای اندکی که از روابط اجتماعی داشتیم از دست برود. به این ترتیب همه حالشان خوب نیست. باید بپذیریم زنگ خطر به صدا درآمده و جامعه ما به سمت افسردگی در ابعادی بزرگتر پیش میرود. امروز به خاطر کرونا و شرایط جامعه، نفعطلبیها و فساد شتاب افسردگی زیاد میشود و نیروی بازدارندهای هم وجود ندارد.»
دکتر جلالی هم با اشاره به نقش کرونا در افزایش میزان افسردگی در جامعه و نمایانشدن آن در لایههای مختلف جامعه اقدام ملی برای پیشگیری از بحران روانی در دوران پساکرونا را یک اقدام مهم و اساسی میداند: «این که در جهان پساکرونا جامعه با بحران روانی مواجه میشود تنها مختص کشور ما نیست. در کشورهای توسعهیافته که امکانات مالی و زیرساختی بیشتری برای مقابله با کرونا هم دارند پیشبینی میکنند اختلالات روانی بعد از همهگیری کرونا بیشتر شود.
باید این را هم در نظر بگیریم همان طور که در تهیه واکسن عقب افتادیم، متأسفانه در پیشبینی و برنامهریزی برای سلامت روان مردم جامعه نیز تأخیر داریم. امروز هیچ ابتکار عمل معینی برای سلامت روان جامعه وجود ندارد. حجم مشکلات آن قدر بزرگ است که نیاز به یک برنامه ملی و مشارکت جدی داریم؛ بنابراین فردا که تعداد خودکشیها و بستریها زیاد شد، دیگر فرصتی برای برنامهریزی نداریم. همین امروز هم با مسائل جدی و مشکلات بزرگ روانی مواجه هستیم که شاید به چشم نیاید، اما در زمان خودش میتواند مسألهساز باشد.»