|
گفتوگوی «آرمان ملی» با دکتر مومنی، اقتصاددان را بخوانید.
با توجه به امیدبخش بودن نتایج مذاکرات ایران و کشورهای غربی اقتصاد ایران در شرایط باثباتتری قرار گرفته و افسارگسیختگی قیمتها تا حدودی از بین رفته است. آیا این نشانهها میتواند زمینههای امیدواری بیشتر را در اقتصاد ایران در آینده به وجود بیاورد؟
به اعتبار آنچه در هفته چهارم فروردین ماه سال جاری مشاهده شد ما شاهد فروکش کردن بخشهایی از حبابهایی بودیم که کانون مناسبات سوداگرانه در ایران بودند. این وضعیت بازتابی است از آنچه در اقتصاد سیاسی بینالملل و اقتصاد سیاسی ایران در جریان است. مردم امیدوارند نظام تصمیمگیری اساسی کشور، از مجموعه عواملی در تاریخ معاصر اقتصادی ایران که دهه1390 را به عنوان دهه از دست رفته قرار داد و بیسابقهترین جهشها در نرخ تورم و ارز و سقوط تولید و سرمایهگذاری اتفاق افتاده، درس بگیرد و در ورود به دهه جدید آن درسها را را مورد توجه قرار بدهد. با این وجود در کنار روندهای امیدبخش روندهای نگرانکنندهای نیز مشاهده میشود.
این روندها نیز ناظر بر اظهارنظرهایی است که مسئولان کلیدی اقتصادی کشور مطرح میکنند و پیام محوری سخنان این افراد این است که گویا ارادهای جدی وجود دارد تا در اقتصاد سیاسی ایران در بر همان پاشنهای بچرخد که در سه دهه گذشته چرخید و قله فسادزایی و نابرابریزایی و از کارکرد افتادگی در نظامهای تصمیمگیری و تخصیص منابع را به وجود آورده است. بدونتردید این موضوع نیروی محرکه ما برای باز کردن باب گفتوگو خواهد بود. خوشبختانه همه مسئولان کشور دست از انکار و تکذیب واقعیتی به نام درگیر بودن اقتصاد، جامعه و اقتصاد سیاسی ایران با طیف پرتنوعی از بحرانها برداشتهاند و اصل این چالشها را به رسمیت شناختهاند. به همین دلیل باید از این فرصت استفاده کرد و در سطح اندیشهای این چالشها را مورد بررسی قرار داد. تا زمانی که بنیانهای اندیشهای شکل دهنده این وضعیت را شناسایی نکنیم و با آنها برخورد فعال نداشته باشیم حوادث واقعه در بهترین حالت یک اختلاف جزئی و کوچک در روندهای فعلی ایجاد میکنند.
پذیرش بحرانهای متنوع در اقتصاد ایران یک اتفاق مثبت است. با این وجود آیا ارادهای برای تغییر اندیشهای اقتصاد ایران وجود دارد؟ آیا این پذیرش به معنای آغاز حرکت برای تغییر است یا اینکه بیشتر جنبه شعاری دارد؟
در تصورات عامیانه هنگامی که ما عنوان میکنیم اقتصاد فروپاشیده ممکن است این اتفاق مانند فروپاشی یک ساختمان تصور شود. مسئولان کشور تا امروز باید این بلوغ اندیشهای را فرا گرفته باشند که فروپاشی اقتصاد به این شکل نیست. فروپاشی اقتصاد به معنای این است که روندهای معطوف به توسعه جای خود را به روندهای معطوف به اضمحلال بدهد. این سخن به معنای این نیست که ایران از صحنه روزگار محو شود یا اینکه جمهوری اسلامی دچار مشکل شود. میتوان شرایطی را در نظر گرفت که ایران و جمهوری اسلامی سرجای خود قرار داشته باشند اما کیفیت زندگی مردم به شکل فاجعهآمیزی روبه قهقرا بگذارد، سرنوشت تولیدکنندگان فاجعهآمیزتر شود و نابرابریها، فسادها و بحرانهای اخلاقی نیز شدت پیدا کند. در چنین شرایطی باید از اصلاح فروپاشی استفاده کرد. از نظر بنده هنگامی که سازمان برنامه و بودجه به صورت رسمی در گزارش موسوم به برنامه یک ساله دولت در سال1400 به صراحت عنوان میکند در نقطه عطف سال1398 کل سرمایهگذاریهای انجام شده در کشور حتی قادر به جبران استهلاکات آن سال نیز نیست، باید چنین روندی را روند اضمحلال قلمداد کرد.
گزارشهای رسمی درباره روند تحولات مصرفهای مقداری خانوارها در زمینه کالاهای اساسی و بهخصوص مواد پروتئینی بیانگر این است که میانگین مصرف مواد پروتئینی به 10 درصد مصرف مواد پروتئینی در سالهای جنگ رسیده است. این موضوع به معنای این است که ما در روند اضمحلال و فروپاشی اقتصادی قرار داریم. این فروپاشی مانند فروپاشی یک ساختمان که به صورت عریان و آشکار باشد نیست، بلکه بسیار مستهلکتر از آن است. گزارشهای رسمی سازمان برنامه و بودجه و وزارت صمت بیان میکند ما با یک سقوط وحشتناک در بنیه تولیدی مواجه هستیم به شکلی که با شاخص رابطه مبادله که قدرت چانهزنی بنیه تولیدی ما را در پهنه جهانی مورد سنجش قرار میدهد دادههای ما در این زمینه بین یک دوم تا یک سوم رقم ما در سال1367 بوده است. ما باید این اتفاقات را نشانه اضمحلال و فروپاشی از دولت خامفروش به دولت آینده فروش مواجه هستیم به معنای این است که قباحت خامفروشی ریخته است. ما در حال تجربه شرایطی هستیم که برای گذران امور جاری کشور باید متوسل به وامگیری داخلی و خارجی بشویم. همه اینها نشانههای روند معطوف به انحطاط در اقتصاد ایران است.
این شرایط به چه میزان ریشه در سیاست خارجی ایران و تنشهای بین ایران و برخی کشورهای منطقه و جهان دارد؟
تا زمانی که نااطمینانی وجود داشته باشد انگیزه سرمایهگذاری بلندمدت و مولد در حد نصاب نخواهد بود و در چنین شرایطی چرخهای اقتصاد ایران به جای اینکه روی تولید ملی بچرخد روی واردات میچرخد. استفاده از لفظ کاسبان تحریم نشاندهنده یک واقعیت تلخ و غمانگیز است و ما با این شرایط از شرایط نااطمینانی و تنشزا خلاصی پیدا نمیکنیم. هنگامی که ما کاسبان تحریم را تقبیح میکنیم به معنای تقدیس سیاست خارجی نیست. واقعیت این است که براساس آنچه درباره قرارداد ایران و چین وجود دارد سطوح قابیل تامل در این توافقنامه وجود دارد. اگر ما به نجات ایران و برونرفت از این بحرانها فکر میکنیم باید به صورت همزمان هم به وجوه اقتصاد سیاسی داخلی و هم اقتصاد سیاسی بینالمللی توجه کنیم. این مسأله دستاورد10 هزار ساله مکتوب بشر است که توسط اقتصاددانان توسعه بررسی شده است. این اقتصاددانان با تکیه بر چنین ذخیره دانایی شگرفی به صراحت عنوان کردهاند حکومتها برای استمرار بقای خود با دو رقیب عمده یعنی رقیب داخلی و رقیب خارجی مواجه هستند. اگر حکومتها دچار خطاهای فاحش شوند و با مردم فاصله ایجاد کنند و میان آنها بحران اعتماد ایجاد شود هزینههای اداره کشور به اندازهای افزایش پیدا میکند که به فروپاشی حکومتها منجر میشود.
این موضوع امروز یا دیروز یا این کشور و آن کشور نیست. در نتیجه اگر کسانی دوست دارند جمهوری اسلامی به بقای خود ادامه بدهد باید سطح اندیشههای نازلی که این پدیدهها را ایجاد کرده، بشناسند و با برخورد انتقادی فعال ارتقا بدهند. مسأله مهم دیگر اینکه کشور با رقبای خارجی مواجه است و اگر بنیه تولید ملی و روابط مردم با حکومت از یک حدودی بیشتر سقوط کند، طمعطمعورزان خارجی را نیز بر میانگیزد. به همین دلیل به هوشمندی زیادی در این زمینه نیاز داریم. افزایش این هوشمندیها با پایان دهه1390 نسبت به هر دوره دیگری در تاریخ اقتصادی پس از پیروزی انقلاب حساستر و حیاتیتر شده است.
چرا این اتفاق پس از دهه1390 رخ داده است؟
با وجود اینکه ما نزدیک به1000 میلیارد دلار در دهه1390 هزینه کردیم برآیند رشد اقتصادی در دهه گذشته نزدیک به صفر بوده است. در این دهه ما با سقوط انگیزههای تولیدی برای سرمایهگذاری مواجه هستیم و در حالی که بیش از1000میلیارددلار در یک دهه به اقتصاد کشور تزریق شده اما اندازه تغییر شاغل در جامعه متناسب با این رقم نیست. در این دهه بیسابقهترین امواج تورمی و بیسابقه ترین تزلزل و بیثباتی اقتصادی از کانال بیسابقهترین کاهش ارزش پول ملی را تجربه کردهایم. این مسائل نشان میدهد اگر ما از آنچه در دهه1390بر سر کشور آمد عبرت نگیریم با چالشهای بسیار شکنندهتری مواجه خواهیم شد. این در حالی است که گاهی مشاهده میشود مسئولان محترم کشور به صورت سهلانگارانه و ولانگارانه درباره عبارات کلیدی دارای پایه نظری در حیطه اقتصاد صحبت میکنند. اما باید متوجه به این نکته باشند که تنها در فاصله سال1396تاکنون نرخ ارز در ایران بالغ بر شش برابر شده است و برحسب آنچه در سه سال اخیر رخ داده نرخ ارز نزدیک به10 برابر نرخ ارز در سال1396 رسید. مانند همه تجربههای تاریخی ایران در دوره موج اول پس از انقلاب صنعتی اغلب انحطاطها دارای سه مرکز ثقل کلیدی بوده است و ما در هر سه نقطه شرایط خطیر و پیچیدهای را تجربه میکنیم.
حیاتیترین مسأله در این زمینه سقوط بنیه تولیدی، از بین بردن اعتماد تولیدکنندگان و از بین بردن انگیزههای سرمایهگذاریهای تولیدی است. هنگامی که از این منظر به تجربههای تاریخی نگاه میکنیم متوجه میشویم به محض اینکه ما با سقوط بنیه تولیدی مواجه میشویم بلافاصله سطح مشارکت مردم در سرنوشت خود کاهش پیدا میکند. از سوی دیگر سطح برعهده گرفتن وظایف حکومت در وضعیت کلیدی و کلاسیک خود نیز کاهش پیدا میکند. در چنین شرایطی سطح وابستگیهای ذلتآور به دنیای خارج نیز افزایش پیدا میکند و نقطه عزیمت آن وابستگی به واردات است. این در حالی است که این رویکرد نیازمند به واکاوی مجدد و عبرتگیری است. موضوع دیگر اینکه فساد در چارچوب این مناسبات تعمیق غیرعادی پیدا میکند. ترکیب اجتنابناپذیر شدن اتخاذ سیاستهای تورمزا با پدیده مشارکت زدایی از مردم در تعیین سرنوشت خود به دلیل سقوط بنیههای سرمایهگذاری، کشور را به فقر و فلاکت و عقبماندگی و وابستگیهای ذلتآور میکشاند. این اتفاقی بوده که در تاریخ معاصر ایران افتاده است. سقوط بنیه تولید ملی نیز بیش از هر چیز تابعی از میدان دادن به رباخواران و دلالان و تاجرباشیهاست. در نتیجه بین سیاستهای تورمزا، تضعیف ارزش پول ملی و سرخورده شدن تولید ملی یک پیوند عمیق وجود دارد. آن چیزی که مسأله را بسیار بااهمیت میکند این است که به محض اینکه انحطاط اقتصادی در کشور آغاز میشود پای خارجیها نیز به کشور بازمیشود.
باز شدن پای خارجیها به اقتصاد کشور در چنین شرایطی با چه پیامدهایی مواجه خواهد بود؟
خارجیها میتوانند از موضع همکاری متقابل وارد شوند یا اینکه میتوانند به شکلی وارد شوند که ما را در درون سرزمین خود تحقیر کنند. کسانی که با الفبای تاریخ اقتصادی آگاه هستند یقین دارند در این شرایط موضوع وامگیری خارجی مطرح میشود. در این سرزمین ما دوران را سپری کردهایم که حکومتگران برای بقای خود بسیاری از ارزشهای ملی را زیرپا گذاشتند. به عنوان مثال امتیاز انحصاری نشر اسکناس در دوران قاجار که تا اوایل دوران رضا شاه نیز استمرار داشت. به همین دلیل در ذخیره دانایی ایران پیوندی بین استبداد و استعمار وجود داشته و این دو مفهوم همدیگر را تقویت و بازتولید میکنند. فراموش نکنیم هنگامی که انقلاب مشروطه به پیروزی دست پیدا کرد و انقلابیون مشروطه مورگان شوستر را به ایران آوردند تا به وضعیت مالی و اقتصادی ایران سامان بدهد، هنگامی که وی قصد داشت اموال شعاعالسلطنه را به دلیل عدمپرداخت مالیات مصادره کند روسها به حکومت وقت ایران هشدار دادند اگر مورگان شوستر از ایران اخراج نشود نیروی نظامی روس بلافاصله تهران را اشغال خواهد کرد. در چنین شرایطی است که رقبای داخلی و رقبای خارجی با هم پیوند برقرار میکنند و مانند دو لبه قیچی علیه تمامیت ارضی کشور و منافع ملی همپیمان میشوند.
از این زاویه ما در دهه1390 یک تجربه فاجعهآمیز در سال1391 داشتیم که به جای اینکه از تحریمها به مثابه یک فرصت برای جبران خطاها و افزایش بنیه تولید ملی استفاده شود، از راهبرد جهش در قیمت ارز، بیثباتی اقتصادی و میدان دادن به غیرمولدها و مفتخورها استفاده شد. به همین دلیل نیز کشور در این سالها با یک تزلزل شدید مواجه شد. در سال1397 نیز که ما دوباره با تحریمهای بازگشته مواجه شدیم و سیاستگذاران خود را دوباره به همان سیاستهای مشغول کردند که کشور را تا به این اندازه آسیبپذیر کرده بود و طمع، طمعورزان خارجی را برانگیخته بود.