کد خبر: ۱۰۳۴۵۰
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۲ - ۲۶ فروردين ۱۳۸۹
روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

مردم سالاري: راهکارهاي مقابله با زلزله تهران

«راهکارهاي مقابله با زلزله تهران»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم دکترسعدالله نصيري قيداري است كه در آن مي‌خوانيد؛يکي از تفاوت هاي عمده انسان به عنوان يک موجود متفک ر و ابزارساز با ساير موجودات و مخلوقات چه به صورت حيواني و چه به صورت جمادي آنست که انسان در مقابل دسته اي از قوانين حاکم بر عالم که منافع و حيات او را تهديد مي کنند به صورت قانونمند مقابله مي کند و نتيجه را به نفع خود تغيير مي دهد. بعنوان مثال اجسامي مثل چوب، سنگ يا آهن در ميدان جاذبه زمين همان تاثير را مي پذيرند که يک انسان يا حيوان مي پذيرد.

همه آنها اگر از پرتگاهي رها شوند سقوط مي کنند. قانون سقوط اجسام همان گونه که به اجسام بي شعور حاکم است بر انسان با شعور نيز عمل مي کند. از اينگونه مثال ها که اندرکنش نيرو و ماده است فراوان در طبيعت وجود دارد و بعد مادي انسان نيز از آن تبعيت مي کند. لکن شعور انسان به عنوان يک نعمت خدادادي به او امکان مي دهد تا به صورت قانونمند نتايج اندرکنش اين نيروها را در جهت خواسته ها و منافع خود دگرگون کند.

انسان مي تواند در سايه هوش و ذکاوت خود و با درک قانون حاکم بر مقاومت هوا، ابزاري مثل کايت، بالن، چتر سقوط، هلي کوپتر و هواپيما اختراع کند که با استفاده از آنها نتايج سقوط آزاد با شتاب (/s2 10m) را به نتايج يک سقوط کم شتاب، مطمئن و بي خطر تغيير دهد. اين قابليت انسان است که در برخورد با حوادث و مظاهر طبيعت و عالم موجب توسعه علم و فناوري و سبب افزايش اقتدار او در مقابله قانونمند با قوانين عالم شده است.

سقوط آزاد در ميدان جاذبه زمين از قانون خاص خود تبعيت مي کند و نيروي مقاومت هوا در سرعت هاي مختلف نيز قانون خاص خود را دارد. درک ماهيت اين قوانين توسط انسان اين فرصت را به او مي دهد که در نتايج اندرکنش اين نيروها دخل و تصرف کند. اين قابليت در هيچ مخلوق ديگري وجود ندارد. تجلي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي اين فرصت جويي و موقعيت شناسي همان پيشرفت و تمدن است که جوامع بشري متناسب با افزايش قابليت هاي خود به درجات مختلفي از آن دست يافته است.حيات انسان که هزاران سال است بر روي زمين در مقابل انواع تهديدهاي طبيعي و غيرطبيعي دوام و قوام يافته است در سايه همين قابليت هوشمندانه اوست.

لطفا قبل از اينکه بقيه مطلب را بخوانيد به مثالي که در بالا زدم کمي فکر کنيد و اگر وقت و حوصله داريد کمي بيشتر هم فکر کنيد. اصلا رمزوراز کشف قوانين طبيعت توسط انسان هاي تيزهوش و نابغه قرار گرفتن در تيررس اين حوادث و سپس فکر کردن به چرا و چگونگي نتايج آن بوده است.

آيا تمرکز بيش از حد مجاز جمعيت در شهر تهران (بيش از 10 ميليون نفر) يک تهديد براي ساکنان اين شهر و در نهايت براي کشور نيست؟ آيا قبول داريم که آلودگي زيست محيطي از قبيل آلودگي نوري، صوتي، تنفسي در اين شهر چند برابر حد مجاز آن است؟ آيا قبول داريم که ترافيک سنگين محورهاي مختلف اين شهر هزينه هاي هنگفتي از نظر وقت، انرژي، سلامت اعصاب و غيره بر ساکنان آن تحميل کرده است؟ شهر تهران به اتوبوسي مي ماند که نه تنها صندليهاي آن و تمام فضاي داخل آن از جمعيت پر شده است بلکه تعداد کثيري نيز بر آن آويزان شده اند.

اين اتوبوس که سرنشينان داخل آن (که بر سر و کله هم نشسته اند!) از کمبود اکسيژن و سروصدا و... آويزان شده هاي آن از دود غليظ اگزوز آن در عذاب اند بر مسيري غير مطمئن در حرکت است. عدم اطمينان اين مسير در اثر گسل هاي فعالي است که دوره هاي برگشتي زلزله هاي مخرب و غير مخرب آن بر اساس آنچه که در گذشته اتفاق افتاده و تجربه شده است بر اهل فن پوشيده نيست.

بحث اصلي من در اين نوشتار درباره آلودگي زيست محيطي و ترافيک تهران نيست. بلکه قرار گرفتن اين شهر در حاشيه و روي گسل هايي است که همچنان فعال اند و حد يقفي بر اين فعاليت متصور نيست.وقوع زلزله دست انسان نيست و از نتايج قوانين حاکم بر تحولات زمين است. انسان مي تواند بر اساس مثالي که در آغاز اشاره شد با اين تهديد قانوني، مقابله قانونمند بکند. دست روي دست گذاشتن، اهمال کاري کردن، امروز فردا نمودن و بي تفاوت ماندن، از خصال يک انسان هوشمند در مقابله با تهديدها نيست.

در مقابله با تهديد زلزله سال هاست مطالعات و تلاش هاي وسيعي در مراکز علمي و پژوهشگاه هاي دنيا صورت گرفته است. اينکه بشر بتواند زلزله را متوقف کند و تلفات جاني و مالي را به صفر برساند امکانپذير نشده است و با امکانات موجود در افق آينده نيز اميدي بر نيل به اين هدف به چشم نمي خورد.

حتي پيش بيني وقوع زلزله که هزينه هاي هنگفتي بر آن مصروف شده به نتايج مطلوبي منجر نشده است که اقلا بتوان با تحمل تلفات مالي، تلفات جاني را کاهش داد.راه هايي که مي ماند اينست که سازه ها را مقاوم کنيم، اسکان در حواشي و روي گسل هاي فعال و حتي غيرفعال را حتي الامکان کم کنيم و از تمرکز جمعيت در اين مناطق بکاهيم. اينها چاره جويي هايي است که انسان کنجکاو و هوشمند پس از تلاش پيگير و مستمر چندين ساله به آن دست يافته است.

در مثال اتوبوس، اگر نمي توان مسير نامطمئن فعلي را اصلاح کرد مي توان مسير مطمئن تري را براي آن انتخاب کرد و سرنشينان آويزان شده خارج آن و در هم تنيده داخل آن را کاهش داد. يعني مي توان مناطق مطمئن تري براي اسکان را مکانيابي کرد و تمرکز جمعيت را کاهش داد. همچنين مي توان پيکربندي آن را مقاوم ساخت و موتور محرکه آن را ارتقا» داد تا ضمن کاهش مصرف انرژي آلودگي کمتري نيز توليد کند.

همه اين موارد به موازات هم در چهارچوب يک برنامه جامع و مدون و زمانبندي شده امکانپذير است. مقاوم سازي سازه ها، اصلاح موتور خودروها و ساماندهي حمل و نقل عمومي و تمرکز زدايي هر کدام در حد معقول و اقتصادي بودن مي تواند از تهديد ساکنان شهر تهران جلوگيري کند. هر کدام از اين روش ها نيز نيازمند هزينه و صرف وقت است. کارشناسان امر بايد اين هزينه ها و بازه هاي زماني را برآورد کنند و در برنامه مربوطه بگنجانند.

اگر روزي بدليل سخنراني رئيس جمهور موضوع خروج از تهران داغ مي شود و روز ديگر جابجايي پايتخت به يک مکان امن از نظر زلزله، و يا روزي ارتقا» کيفيت موتور خودروها براي کاهش آلودگي و مقدار مصرف سوخت و روزي ديگر مقاوم سازي ابنيه و ساختمان ها جلب توجه بيشتر مي کند به اين معني نيست که يکي از اين موارد بر ديگري ترجيح دارد. اين راهکارها بايد به طور جدي پيگيري شوند. اعلام قطعي بودن زلزله توسط رئيس جمهور محترم از يک منظردرست است. بالاخره يک گسل فعال روزي انرژي خود را از طريق زلزله آزاد خواهد کرد لکن زمان وقوع آن معلوم نيست. اگر اين حادثه به نسل فعلي رحم کند نسل بعدي و يا يکي از نسل هاي آينده را به طرز ناجوانمردانه اي غافلگير خواهد کرد. حادثه زلزله بم براي عبرت گرفتن کافي است. ارگ بم بالاخره نتوانست با عمر طبيعي خود فرو ريزد و در آن حادثه غمبار و دلخراش نابود شد.

حادثه خبر نمي کند و الا اسم آن را حادثه نمي گذاشتند.انساني که قدرت پيش بيني دارد، قدرت چاره جويي براي تهديدهاي طبيعت را دارد چرا بايد به حادثه اي که بالاخره واقع خواهد شد و در صورت وقوع صحنه اي غيرقابل وصف ايجاد خواهد کرد بي تفاوت باشد. بخش عمده اي از جمعيت تهران از نوع آويزان به اتوبوس است.از شغل خودم به عنوان يک دانشگاهي مثال بزنم.

چه لزومي دارد جوانان مردم را در دانشگاه هايي واقع در تهران آموزش دهيم؟يک دانشجو براي تحصيل چه مي خواهد که بايد اسير تهران با اين وضعيت دود و گاز و ترافيک و سروصدا بشود؟ دانشجو براي تحصيل خود به فضاي آموزشي، آزمايشگاه هاي مجهز، امکانات رفاهي از قبيل خوابگاه، سالن غذا خوري، سالن ورزش، امکانات بهداشت و درمان، طبيعت و فضاي سبز، آرامش براي تمرکز فکري، اساتيد مبرز،امکانات پژوهشي، سايت کامپيوتر، اينترنت پر سرعت، گردش علمي و... نياز دارد.

کداميک از اينها محدود به تهران است؟آيا کشورهاي پيشرفته دنيا بهترين دانشگاه ها و پيشرفته ترين مراکز پژوهشي خود را در شهرهاي کوچک و حتي روستاهاي خوش آب و هواي خود نساخته اند؟ تا کي مي خواهيم فکر کنيم که هر کاري بايد در تهران انجام شود؟ تهراني که هم خود از اين قدوقواره حجيم و سنگين خود در رنج است و هم شهرهاي ديگر کشور را با رفت و آمدهاي پر هزينه به خود وابسته و گرفتار کرده است.

در کشورهاي پيشرفته بخش عمده اي از دانشگاه ها در شهر دانشگاهي آن کشور مستقر شده اند. به عنوان مثال شهر تولوز فرانسه شهر دانشگاهي اين کشور است و يکصدوپنجاه هزار نفر از جمعيت چهارصد هزار نفري آن را دانشجويان تشکيل مي دهند.

شهر سيده در منطقه آنتالياي ترکيه، شهر بنگلور در هندوستان، شهر تريست در ايتاليا و مثال هاي متعددي در کشورهاي آمريکا، انگليس، آلمان و ... مناطقي هستند که بدليل آب و هواي مناسب، امنيت بالاي محل استقرار دانشگاه هاي معروف و بين المللي هستند. چه لزومي دارد دانشگاه هاي مجهز و با رتبه بالاي ما در شهري که قيمت زمين و ساخت و ساز و هزينه زندگي در آن به دلايل مختلف سرسام آور است مستقر باشد.

اگر امکانات رفاهي، بهداشتي، درماني در شهري با موقعيت جغرافيايي و دسترسي مناسب و امنيت بالا فراهم گردد دليلي بر تحمل قيل و قال تهران براي دانشجو و استادي که نيازمند يک محيط پاک و آرام است وجود ندارد. البته موضوع خروج از تهران امري نيست که با يک دستور آغاز شود. برنامه، هزينه و کار کارشناسي مي خواهد که البته همه اين اقدامات براي حفظ جان انسان ها لازم و ضروري است.

در همين راستا، چندي پيش کلنگ شهرک دانشگاهي زنجان در زميني که تا 700 هکتار و بيشتر قابل توسعه است در منطقه شمال شرق شهر زنجان به زمين زده شد و تا کنون استقبال خوبي از آن به عمل آمده است. شهر زنجان که به دليل موقعيت جغرافيايي و آب و هواي مناسب، راههاي ارتباطي از قبيل بزرگراه، فرودگاه،راهآهن (که دو بانده شدن آن امسال آغاز مي شود)، امنيت بالا و کم هزينه، همسايگي با هفت استان کشور با امکانات گردشگري بي نظير، قرار گرفتن در دروازه شمال غرب کشور و طرح هاي متعدد در زمينه سدها، نيروگاه هاي برق و راه هاي ارتباطي که در آينده نزديک به بهره برداري خواهند رسيد، استعداد تبديل شدن به شهر دانشگاهي کشور را دارد و آماده است طي يک برنامه ريزي همه جانبه بخش عمده اي از جمعيت دانشجويي تهران را با امکاناتي متناسب با شان اين عزيزان و اساتيد فرزانه آنها پذيرا باشد. در مشاغل و حوزه هاي ديگر نيز راهکارهاي مشابهي وجود دارد که مي تواند گره هايي از کلاف مشکلات تهران را باز کند.

كيهان: معناي نوين بصيرت

«معناي نوين بصيرت»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛فتنه 88 خيلي زود از آنچه مديران بيروني آن تصور مي كردند از پاي درآمد. كساني كه اين فتنه را طراحي كرده و به آن اميدها بسته بودند، از سرعت خيره كننده مرگ آن هنوز شوكه هستند. دشمن محصول 20 سال برنامه ريزي و هماهنگي داخلي و خارجي خود را با همه نيروهاي تحت فرمان خويش به ميدان آورد. هرچه در آستين داشت بي محابا خرج كرد، از نفس افتاد و در حالي كه كساني آن طرف دنيا تازه داشتند اميدوار مي شدند، ناگهان مرد.

ظرف چند ماه كاملا روشن شد كه برنامه ريزان فتنه ناشي تر، و مجريان آن كوچك تر از آن بودند كه بتوانند اين پروژه را تا وارد آمدن يك ضربه موثر به نظام ادامه دهند. گرچه هنوز يك تاريخ مدون از فتنه 88 وجود ندارد - و بايد براي ايجاد آن همت كرد - اما اگر روايتي بسيار خلاصه بخواهيم كه بتوان از آن نتيجه گرفت داستان از اين قرار بود.

با دروغي به نام تقلب بخشي از نارضايتي ها در تهران سياسي شد. در حالي كه مسيرهاي قانوني باز بود دروغگويان مردم را به خيابان فرا خواندند تا راي خود را پس بگيرند. يكي دو بار - و نه بيشتر - تجمعاتي شكل گرفت كه تنها خاصيت آن افزودن بر توهمات كساني بود كه تا پيش از آن هم هنري جز «فريب دادن مستمر و سيستماتيك خود» نداشتند. در تمام اين مدت كساني كه خيال مي كردند واقعا رأيشان خورده شده منتظر بودند تا مدعيان چند ورق ناقابل از آن كوه اسنادي را كه مي گفتند در اختيار دارند منتشر كنند تا ديگر هيچ شبهه اي در صدق ادعاي آنها باقي نماند غافل از اينكه موسوي تازه يك هفته بعد از انتخابات رئيس كميته صيانت از آراي خود را فرستاده تا سند جمع كند. وقتي خبري از ادله و اسناد نشد، اولين بحران خود را نشان داد. بحراني كه مي توان آن را بحران اعتبار ناميد به اين معنا كه سران فتنه به تدريج اعتبار خود را نزد بدنه اجتماعي كه روز اول دربست ادعاهاي آنها را پذيرفته بود از دست دادند.

به موازات كاسته شدن حمايت مردمي از سران فتنه دو اتفاق رخ داد. نخست آن كه به تدريج ضد انقلاب كينه جو كه به لطف زمينه سازي و پرده دري سران فتنه جاني يافته بود به ميدان آمد به اين خيال كه بتواند اندكي از مفت خوري هاي 30 ساله خود از كيسه دشمنان ملت ايران را جبران كند. در شرايط فقدان بدنه اجتماعي، سران فتنه مانده بودند كه با اين جماعت جديد چه بايد بكنند. آنچه نهايتا اتفاق افتاد اين بود كه تصميم گرفتند با ضد انقلاب همراه شوند و به اين اميد ببندند كه از دست جوجه تروريست ها كاري برآيد.

گره زدن زلف خود به ضد انقلاب بود كه فجايع روز قدس تا عاشورا را آفريد. در روز قدس به نفع اسرائيل شعار دادند، در روز 13 آبان به نفع آمريكا و در 16 آذر به نفع هر دو. با اهانت به تصوير امام، دوباره سران فتنه در معرض يك آزمون قرار گرفتند: به آغوش انقلاب بازگردند يا در چاه تاريك ضد انقلابي گري فروتر بروند؟ باز هم انتخاب فتنه گران ضد انقلاب بود چرا كه تصور مي كردند وقتي كسي در خيابان نمانده، مرزبندي با همين مختصر جماعت باقي مانده به معناي اعتراف رسمي به مرگ است؛ و نمي خواستند اعتراف كنند. در روز عاشورا اما قصه به اوج رسيد. جسارت به انقلاب و امام كافي نبود، حرمت عزاي سيدالشهدا را هم نگاه نداشتند باز با اين اميد كه اين باريكه آب متعفن نخشكد. اينجا جايي بود كه بايد خرج ها سوا مي شد و كسي باور نداشت كه نزد سران فتنه همچنان تواني براي توجيه باقي مانده باشد. ميرحسين موسوي با بيانيه پس از روز عاشوراي خود نشان داد كه عمق كينه او نسبت به اسلام و انقلاب دست كم گرفته شده است. او جسارت كنندگان به سيدالشهدا را «مردان خداجو» خواند و گفت: آنها هيچ كاري كه نيازي به محكوم كردن آن باشد نكرده اند.

كساني كه آن روزها به درگاه خداوند شكر مي گزاردند كه نفاق پرده از رخ بركشيده و به جانب انحطاط محض روان است. همان روز معلوم شد كه اين فتنه زنده نخواهد ماند و به اين ترتيب بحران دوم شكل گرفت كه مي توان آن را بحران ايدئولوژي خواند: سران فتنه نمي توانستند همزمان هم انقلابي و مدعي احياي قانون اساسي باشند و هم ضد انقلاب، در حالي كه از ترس بي كس و كاري مطلق مي خواستند هر دوي اينها باشند. همين بحران بود كه خيزش هاي 9 دي و 22 بهمن را بوجود آورد و بسياري از كساني را كه همين چند ماه قبل به موسوي رأي داده بودند واداشت تا به خيابان بيايند اعلام كنند يا نظام با خائنان به انقلاب برخورد كند يا آنها خود كار را يكسره خواهند كرد.

اتفاق دوم اين بود كه غربي ها كه آن اوايل به دليل نياز به كار با ايران، كمي دست به عصا راه مي رفتند، تصميم گرفتند آشكارا به ميدان بيايند و دست خود را بالاي سر سران فتنه بگيرند. آمريكايي ها صريحاً گفتند كه ميرحسين موسوي ذخيره استراتژيك آنها در ايران است و اسرائيلي ها هم او را به عنوان كسي كه مي تواند در ايران انقلاب راه بيندازد ستودند. اين همزمان بود با آغاز نوعي موج بازگشت در ميان خواصي كه خيلي زود گول خوردند و خيلي زود پشيمان شدند. غربي ها ظاهراً به اين تحليل رسيده بودند كه دوستانشان در حال تنها ماندن هستند و به همين دليل تصميم گرفتند در بيرون ريختن آنچه در دل داشتند عجله كنند.

حمايت صريح غرب از سران فتنه و بعد عدم مرزبندي آنها با اين حمايت ها و بلكه نوعي ابراز رضايت آنها از «زحمتي كه آمريكايي ها مي كشند» بحران بعدي را بوجود آورد كه مي توان آن را بحران تكيه گاه خواند. اين سؤال بوجود آمد كه تكيه گاه فتنه گران كجاست؟ مردم؟ مردمي باقي نمانده است، بلكه برعكس اين نظام است كه به لطائف الحيل مردم را كنترل مي كند تا آسيبي به حضرات نرسانند. خواص؟ به آنها هم اميدي نبود چرا كه اكثريتي بزرگ از آنها به آغوش نظام بازگشته بودند و اقليت كوچك باقي مانده هم براي آشتي نقشه مي كشيد تا راه نجات و فراري بيابد.

روز 22بهمن همه چيز تمام شد و آقايان خود گفتند: «نقطه سر خط»! ولي حواسشان نبود كه بنا نيست سطر ديگري نوشته شود. همه آنچه باقي مانده بود اين بود كه آيا شجاعت پذيرش خطا و جبران شكست را دارند يا نه؛ و تازه اگر مي داشتند، اين سوال پيش مي آمد كه آيا رواست مسئولان كساني را كه از نسبت دادن هيچ دروغ و تهمتي به نظام و تدارك هيچ توطئه اي عليه آن مضايقه نداشته اند به صرف يك كوتاه آمدن ساده ببخشايند چنان كه گويي هيچ اتفاقي نيفتاده است؟! يادمان هست كه آزاردهنده ترين اصطلاح براي جماعت از اينجا رانده و از آنجا مانده در آن ايام «قانون» بود.

وقتي كسي مي گفت اگر هزينه اين همه توطئه و خسارت «هيچ» باشد فردا ديگر نمي توان جلوي اوباش سياسي را كه مي خواهند هر انتخاباتي را به جنگ شهري بدل كنند گرفت، چنان بر او مي تاختند كه گويي از ياد برده اند چگونه ظرف 24 ساعت از يك روشنفكر قانون گراي خوش اخلاق به پيرمردي عصباني، لجوج و زبان نفهم كه به استناد استدلال هاي قوم شناختي همسر محترمه خود را «پيروز قطعي انتخابات» مي دانست، تغيير ماهيت دادند و يادشان رفت آن قانوني كه مي گويد انتخابات را باخته اند همان قانوني است كه مي گفتند براي احياي آن به ميدان آمده اند.

پس از 22 بهمن نوعي سكوت و انزواي اجتماعي و همزمان فحش و فحش كاري پنهان بر اندروني جريان فتنه مستولي شد. همه دنبال مقصر مي گشتند بي خبر از آنكه راه ساده اين است كه تقصير را ميان همه ساكنان خيمه فتنه تقسيم كنند؛ به همه به اندازه كافي مي رسيد!
از دل آن مجادلات پرحرارت، اكنون اين نتيجه بيرون آمده است كه بايد فتنه را از وضعيت اجتماعي-امنيتي خارج كرد و به محيط سياسي برد به اين اميد كه دوباره اختلاف هاي سياسي چنان حاد شود كه بتوان بهانه هاي جديدي براي به خيابان كشاندن تتمه اوباش فراهم كرد. دقيقاً اينجاست كه اربابان خارجي فتنه روي پنجه به صورت هم كشيدن اصولگرايان-ولو بر سر موضوعات كاري و كارشناسي واقعاً مناقشه برانگيز باشد- حساب فراوان كرده اند.

جريان اصلاح طلب اكنون در موقعيتي نيست كه بتواند هيچ بحران سياسي قابل اعتنايي بوجود بياورد. تنها دغدغه اين جريان اكنون «بقا»ست. اميد دشمن اين است كه اصولگرايان احساس فراغت كنند و به هم مشغول شوند. آن وقت است كه حاشيه امنيت كافي براي بازتعريف پروژه هاي فتنه و توانمند كردن آن از بيرون بوجود خواهد آمد. موضوع مطلقاً اين نيست كه اصولگرايان با هم گفت وگو نكنند يا اختلاف نداشته باشند. موضوع اين است كه در برخورد با يكديگر حد نگه دارند و مرز دوست و دشمن و متن و حاشيه را زود و با عجله جابجا نكنند.

هويت اصولگرايي سرمايه اي بزرگ تر از آن است كه به اين آساني بتوان آن را در منازعات روزمره سياسي هزينه كرد، اين سرمايه فعلاً هيچ جايگزين و جانشيني ندارد و احتمالا تا مدت هاي طولاني هم نخواهد داشت. آفت مشهود اين است كه مسائل سياسي، شخصي و مسائل كارشناسي، سياسي مي شوند. فقط اگر مرزها درست كشيده شود و اندازه ها مراعات گردد آن وقت اختلاف و تخطئه به فرموده حضرت امام موهبت الهي خواهد شد و گرنه آبي است كه به آسياب دشمن مي رود ولو ظاهراً به آبياري درخت انقلاب و اصولگرايي شباهت داشته باشد.

در سال 88 معناي بصيرت آن بود كه در مقابل جريان كينه توز فتنه در زمان درست، تصميم درست گرفته شود. كساني از اين كار درماندند و فرصت جبران هم ديگر دست نداد. در سال 89 جابجا نشدن دوست و دشمن هسته مركزي مفهوم بصيرت است؛ تا سال 90 پشيمان نداشته باشيم!

بهار:مصيبت‌هاي يک سرمقاله

«مصيبت هاي يک سرمقاله»عنوان سرمقاله‌ي روزامه‌ي بهار به قلم علي دهقان كه در آن مي‌خوانيد؛تلخ و دشوار شده است کار کردن در حوزه اقتصاد و در برخي اوقات نيز شيرين و همراه با طنز هايي که پر از کنايه هاي محکم کلامي است. اين را البته زماني مي توان بهتر درک کرد که روزنامه نويسي باشيد اقتصادي و هر از گاهي بخواهيد سري بجنبانيد و نظرات ارشناسان فن را جويا شويد؛ آن وقت به وضوح مي توان ديد که در حوزه اقتصاد چه بادي مي وزد و چه لبخندهايي که تن به باد داده اند و يکسره همه شده اند: تلخ،

بدون تعارف بايد گفت که اين روزها انديشمندان اقتصادي ايران، يا حداقل نام آشناترين صاحبنظران اقتصادي مي خواهند که سکوت نکنند و سکوت را بشکنند و سخن بگويند ولي مشکل اينجا است که ترجيح مي دهند که سخن اقتصادي نگويند و يا هر وقت آنها را در برابر پرسش اقتصادي قرار مي دهي فريادي بکشند همه تلخ و انصراف خود را براي نظر دادن در مقابل تئوري ها و سياست هاي اقتصادي دولت در بوق کنند. پس شما که نوشته يک روزنامه نگار اقتصادي را مي خوانيد لطفا اشتباه نکنيد.

مشکل سخن نگفتن و يا سکوت نيست بلکه مشکل انصراف از ارائه سخن هاي اقتصادي است که با ياسي پر رنگ گره خورده است و در کنجي نه چندان خوش رنگ نشسته است؛ منتهي اين نشستن به قول يکي از همين صاحبنظران اقتصادي طعمي دارد: تلخ،
البته گاهي اوقات اين اتفاق با قطر بزرگ تري رخ مي دهد. مثلاً ديروز در تمام محافل اقتصادي و در ميان تمام روزنامه نگاران اقتصادي و غيراقتصادي سخنان دو شب قبل رئيس جمهور از سيماي ملي دست به دست مي شد و هر کس از نگاه خود تحليلي به آن سنجاق مي کرد.

محمود احمدي نژاد اين بار نيز بحث هاي زيادي را مطرح کرد اما تئوري او براي افزايش تعداد فرزندان خانوارگونه اي انداخته بود سرخ در ميان بسياري از شهروندان (يعني هم آنهايي که اهل تحليل هستند و هم آنهايي که اهل تحليل نيستند ولي در اين سرزمين آموخته اند که تحليل سياسي شيرين است و در هر شرايط و موقعيت اجتماعي نبايد طعم تحليل را رها کرد) به عبارتي مي توان گفت همه بر هر پاشنه اي که بودند در نهايت چرخ آخر را روي سخنان رئيس دولت دهم مي زدند اما نوبت که به صاحبنظران مي رسيد سخن نمي گفتند. يا بهتر است بگوييم سخن مي گفتند اما نه اقتصادي؛ بلکه کلام آنها پر بود از دردي که رنگ اميد نداشت يا اميدشان براي روزگار اکنون به جايي رسيده بود که مي گفتند مزه اش شده است: تلخ،

البته اين سياه نمايي نيست. واقعيتي است که فقط بايد آن را براي توسعه و توسعه براي ايران بازگو کرد و پرسشي نيز به انتهاي آن دوخت که چرا کار به اينجا رسيده است و صاحب نظران صاحبنام در بسياري از مواقع ترجيح مي دهند، سکوت کنند؟ يا سکوت شان پر باشد از واگويه هايي که نشان قهر از حوزه اجرايي اقتصاد به سينه آن دوخته شده است؟ از منظر اين پرسش اگر نگاه شود بدون شک هيچ سياهه اي نمي تواند خود را به ذهن تحميل کند و بر ادعايي نيز نمي توان به سادگي نام سياه نمايي نهاد که شک نبايد کرد چنين برشي از روخواني واقعيت ها خود نيز مي تواند واقعيتي باشد: تلخ،

حالا شايد بهتر بتوان در مورد واکنش تحليل گران صاحبنام اقتصادي نسبت به سياست هاي رسمي دولت دهم سخن گفت. يکي از اين کارشناسان ديروز بعد از کلي فرياد زدن و استفاده مداوم از کلمه«چرا؟» در مقابل تئوري افزايش فرزندان و ارائه تصاوير غيرواقعي از اقتصاد ايران، مي گفت:« ما سکوت واره هاي يخي هستيم. سخنان مان سرد شده است و به آرامي
آب مي شويم و در زمين فرو مي رويم و در مقابل نگاهمان اقتصاد ايران سنگواره اي شده است سفت که هر گونه انديشه و برنامه ريزي واقعي را پس مي زند.»

اينکه تا چه حد اين ادعا واقعي ست رمزي دارد که مي توان در مورد آن به دفعات سخن گفت ولي اينکه چرا يک روزنامه نويس اقتصادي وقتي به صاحبنظران اين حرفه مي رسد، بسياري از برجسته ترين آنها را در نمايي مي بيند که روي برگردانده اند از اقتصاد و در مسيري ديگر گام مي زنند؟ پرسشي است که نمي توان به سادگي آن را رها کرد؛ مخصوصاً آنکه همه اين گروه از صاحبنظران برجسته اقتصادي، روزگاري نشان داده اند که عشقي دارند به سرزمين مادري خود که حالا آن عشق شده است «زبان دهاني» که وزن از نگراني برده است و دلهره هاي بزرگ از آينده اقتصاد که ترجيح مي دهند در مقابل هولناکي اش سخن بگويند اما نه سخن اقتصادي، جالب اينجا است که دولتي ها مي گويند نقطه عطف اتفاق نظر نخبگان شده اند و همه کارشناسان به صف شده اند براي همکاري با دولت و اينکه چه دستي مي شکنند از هم روي هوا براي اينکه دست به دست دولت برسانند.

اين اتفاق البته مي تواند بسيار مبارک باشد براي هر اقتصادي و براي هر دولتي. در اين ميان اما عرصه روزنامه نگاري عرصه ديگري است، عرصه اي که دل به پرسش داده است. براي همين روبه روي پنجره صاحبنظران مي نشيند؛ يعني جايي که واقعيت دل به دلت مي دهد و واژه «چرا» روي زبانت ضرب مي گيرد و جانت به لبت مي رسد براي گفت وگويي با صاحبنظران. آن وقت مي بيني انديشمندان اقتصادي در مقابل تئوري هاي اجرايي شده اند سکوت واره اي يخي؛ آن هم تلخ،

تهران امروز:تهديدها و فرصت‌هاي هسته‌اي تهران – واشنگتن

«تهديدها و فرصت‌هاي هسته‌اي تهران-واشنگتن»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران اموز به قلم دكتر محمود محمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛برگزاري دو نشست ظرف يك هفته در واشنگتن و تهران در رابطه با خلع‌سلاح و امنيت هسته‌اي از اين منظر حائز اهميت است كه واشنگتن اولين قدرتي است كه بزرگ‌ترين فاجعه هسته‌اي جامعه‌ بشري را در هيروشيما و ناكازاكي آفريده و حال ميزبان اجلاس امنيت هسته‌اي است و تهران كه رهبر مذهبي آن توليدات تسليحات هسته‌اي را جايز نمي‌داند، به دنبال خلع‌سلاح هسته‌اي مي‌باشد و هر دو كشور طي سي‌سال گذشته در جنگ سرد به سر مي‌برند و از تهديدات ناشي از سلاح‌هاي هسته‌اي سخن مي‌گويند.

اما يكي به دنبال كاربرد ويرانگر و ديگري به دنبال كاربرد سازنده است. اگر چه ايران حق دارد در واكنش به مواضع گستاخانه اخير رئيس‌جمهور آمريكا كه در تضمين امنيتي سند استراتژي هسته‌اي خود ايران را مستثنا دانسته،‌اين كشور را خطرناك بداند و نسبت به تهديدات آمريكا عليه يك كشور عضو سازمان ملل متحد طبق حقوق بين‌الملل و منشور به شوراي امنيت شكايت كند اين نيز قابل درك است كه واشنگتن نيز به عنوان يك قدرت هسته‌اي كه سابقه استفاده مخرب از اين سلاح مرگبار را دارد خود را در معرض آسيب‌پذيري در برابر سلاح‌هاي هسته‌اي بداند.

اتفاقا اين وضعيت آنقدرها هم براي واشنگتن و تهران غيرقابل درك نيست و نبايد طرفين آن را فقط تهديد تلقي نمايند بلكه فرصتي است تا به دور از جنجال تبليغاتي به‌طور حقوقي و منطقي به آن توجه نمايند.

واشنگتن بايد بداند كه رهبر ديني ايران نه‌تنها با توليد و استفاده از تسلحيات هسته‌اي مخالف است بلكه شرعا آن را جايز نمي‌داند و فتواي مقام معظم رهبري عليه تسليحات هسته‌اي به خاطر پيشگيري از فجايع ناشي از كاربرد سلاح‌هاي هسته‌اي شيميايي و بيولوژيكي است.

زيرا ايران اولين كشور قرباني سلاح شيميايي است كه تلاش كرد تا كنوانسيون منع كاربرد سلاح‌هاي شيميايي تمديد و امضا شود. از طرفي تهران نيز به اين واقعيت توجه داشته باشد كه آژانس بين‌المللي انرژي هسته‌اي ظرف سال‌هاي 2008 - 1993 بيش از 15 مورد دسترسي افراد غيرمجاز به اورانيوم غني شده با غلظت بالا يا پلوتونيوم را تاييد كرده است و اين همان دغدغه‌اي است كه هيچ كشوري حتي ايران يا آمريكا از خطر آن مصون نيستند و بايد چاره‌اي انديشيده شود.

البته ايالات متحده آمريكا در سند استراتژي هسته‌اي (NPT) سال 2010 خود در اولين بند «از ممانعت اشاعه سلاح هسته‌اي و تروريسم هسته‌اي سخن گفته است» و ايران نيز نه‌تنها صلح‌آميز بودن فعاليت هسته‌اي خود را با نظارت آژانس به اثبات رسانده بلكه با بيان رهبر مذهبي خود توليد و كاربرد آن را حرام مي‌داند كه طبق همان سند استراتژري هسته‌اي آمريكا بايد مشمول تضمين امنيتي شود.

بنابراين با يك ديپلماسي حرفه‌اي و چندجانبه مي‌توان اين درك مشترك را ايجاد كرد كه «همه با اشاعه سلاح‌هاي هسته‌اي و تروريسم هسته‌اي مخالفند» تا بتوان به جاي رد و بدل كردن اتهامات به سيستم كنترل جامع تسليحات هسته‌اي دست يافت. اين وظيفه دستگاه ديپلماسي است تا به دنبال وجوه مشترك، رفع شبهه و ايجاد تفاهم باشد تا با كمك ديگر كشورها و شخصيت‌هاي شركت‌كننده در اجلاس واشنگتن و تهران در جهت مصون ماندن كره خاكي از تهديدات هسته‌اي تلاش نمايد تا با تبليغ و تهديد و ترس منعي براي كاربرد صحيح و سازنده دانش هسته‌اي و استفاده صلح‌آميز كشورهاي در حال توسعه از اين پديده ايجاد نشود.

واقعيت امر اين است كه حيات بشري با تهديدات و چالش‌هاي جدي روبه‌روست اعم از تهديدات زيست‌محيطي نظير توفان‌هاي ويرانگر كاترينا تا سونامي، تهديد فقر و بيكاري و تروريسم هسته‌اي كه از خطرناك‌ترين تهديدات است كه تلاش جمعي براي عاري شدن كره خاكي از سلاح‌هاي كشتار جمعي و همزمان اجراي معاهدات و كنوانسيون‌هاي بين‌المللي و همچنين وادار كردن رژيم متمرد اسرائيل به عضويت در NPT و نظارت آژانس بين‌المللي انرژي هسته‌اي را مي‌طلبد تا زرادخانه هسته‌اي اين رژيم تحت كنترل درآيد و موضع دوگانه آمريكا نيز در قبال اين مسئله كه پيوسته مورد انتقاد جهان اسلام است، اصلاح شود.

رسالت:تقويت دينداري

«تقويت دينداري»عنوان سرمقالهِ‌روزنامه‌ي رسالت به قلم محمدمهدي انصاري است كه در آن مي‌خوانيد؛در بخش هاي گوناگون نهج البلاغه، امير مومنان علي(ع) به عوارض و عواقب فتنه اشاره مي کنند و مي فرمايند که مهمترين آنها «کاهش دينداري» و «تزلزل در ايمان» و مظاهر آن در ميان مردمان است. اساس نظام جمهوري اسلامي، همان گونه که مي دانيم به دين و دينداري آحاد جامعه متکي است و اگر اين اساس به هر عنواني خدشه دار يا متزلزل شود در حقيقت اصل و بنياد جمهوري اسلامي آسيب ديده است.

از سوي ديگر در ميان عناصر رواني اقتدار نظام، «احساس مسئوليت خدايي» که ناظر به همان بعد ايمان و تقواي الهي است بايستي بيش از هر ظرفيت ديگري مورد توجه و عنايت قرار گيرد که مبادا به واسطه غفلت ما و يا کم کاري و خطاهاي ما و يا سمپاشي هاي دشمن و القائات جبهه کفر والحاد دچار خدشه و آسيب شود.

بر اين مبنا در سال89 يکي از اقدامات ويژه اي که همت و کار و برنامه ريزي و طراحي هاي مضاعف مي طلبد تقويت دينداري و آموزه هاي ديني در سطوح مختلف کشور است. رسالت تاريخي ما اقتضا مي کند که نظام اسلامي را که پس از قرن ها تلاش و مجاهدت به بار نشسته و آرزوي ديرينه همه صلحا و علما و عدالتخواهان راستين بوده، با تمام وجود حفظ کنيم.

افق ها و ماموريت هايي که براي آينده جمهوري اسلامي ترسيم گشته به گونه اي است که دين و آموزه هاي حيات بخش اسلامي در آن جايگاه ممتازي دارند. از اين رو بايسته وشايسته است همه ما از کوچک و بزرگ و از نخبه و غير نخبه و سايرين در قبال رگه هاي دين گريزي و مظاهر فساد و ابتذال فرهنگي (بدحجابي، تظاهر به بي ديني، اعمال منافي عفت، منکرات و ....) که متاسفانه هر ساله تشديد مي شود- ولو توسط اقليتي از جامعه- احساس مسئوليت اجتماعي داشته و اجازه ندهيم دين و اخلاق عاليه اسلامي ماخدشه دار شود.

به نظر مي رسد بايستي نسبت به اجراي دوفريضه امر به معروف و نهي از منکر حساسيت بيشتري داشته و فرهنگ سازي عالمانه اي در قبال آن به اجرا برسد.

به عنوان نمونه در نوروز امسال يکي از بي سابقه ترين بدحجابي ها و ابتذال هاي فرهنگي در شهرها و مناطق تفريحي قابل مشاهده بود که متاسفانه بعضا رنگ و روي اعتراض سياسي به خود مي گيرد و دقيقا اين همان نکته اي است که خواست دشمنان جمهوري اسلامي است. با حضور جدي تر همه نهادهاي مسئول فرهنگي، حوزه هاي علميه، رسانه ها، اهالي سينما و تلويزيون و در يک کلام با اجماع عمومي نخبگان مي توان کار مضاعفي را در سال89 کليد زد که هدف آن تقويت جنبه هاي ديني نظام اسلامي است.

در اين حوزه هر گونه مسامحه کاري و تساهل و تسامح جايز نيست و بايد با قاطعيت در برابر عناصر و اسباب و عللي که اساس ديانت و دينداري ملت و نظام را آسيب پذير مي کنند، ايستاد.

مصاديق فراواني وجود دارند که به طور روزمره مي توان رصد کرد که در آنها نمادهايي از اشاعه ناخواسته فرهنگ غير اسلامي و غير ايراني قابل مشاهده است؛ در ساخت فيلم ها و محتواي آنها، در دانشگاه ها، در انتشار کتاب ها و رمان ها و آنچه که در پيشخوان کتابفروشي ها عرضه مي شود. فضاي مجازي، تجمل گرايي و رفاه پرستي، مناسبات اجتماعي و شهروندي و ساير موارد تبليغ فاصله گرفتن از باورهاي اصيل ديني وجود دارد.

به هر حال با مهندسي فرهنگي و مديريت کارآمد و اثر بخش، مي توان عمده اين نابهنجاري ها و آسيب ها را به حداقل رسانيد. اميد که اين اراده خالصانه و مسئوليت پذيري اجتماعي در همه ما تعميق شود.

ابتكار:وقتي دو بچه کافي نيست

«وقتي دو بچه کافي نيست»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي‌خوانيد؛بدون ترديد دکترمحمود احمدي نژاد يکي از رسانه‌اي ترين چهره‌هاي سياسي ايران وجهان است و حداقل ما روزنامه نگاران براي يافتن تيترهاي جنجالي و مهم در سخنان وي هيچ مشکلي نداريم.

حتي اگر اين سخنان را در جمع کودکان بي سرپرست در يک موسسه خيريه گفته باشد. از اين جهت بدون ترديد کار مارا بسيار آسان کرده است .يکي از مهمترين عناصر تشکيل دهنده اين ويژگي آقاي احمدي نژاد مخالفت صريح وي با بديهيات است (يا حداقل آنچه در منظرعمومي بديهي به نظر مي‌رسد) اين همان است که متفاوت بودن وي را نشان مي‌دهد.

سخنان وي در سه شنبه شب در گفتگو با شبکه اول تلويزيون نيز خالي از اين موضوع نبود .آنجا که با صراحت تمام گفته است : با شعار "دوبچه کافيه"مخالفم.شعاري که در طي سالهاي پس از جنگ مبناي برنامه ريزي براي کنترل جمعيت در کشور بوده است و البته براي تدوين و عملياتي کردن آن از متخصصان بهداشت،جامعه،جمعيت، اقتصاد، آموزش و ديگر حوزه‌ها کمک گرفته شد و نتايج آن هم اکنون ديده مي‌شود.

به عنوان مثال در روزگاري نه چندان دور مدارس سه نوبته در شهرهاي بزرگ به يکي از معضلات مهم آموزش و پرورش تبديل شده بود که علت اصلي آن جوابگو نبودن امکانات آموزش براي انبوه دانش آموزان بود.دانش آموزاني که تولد بي حساب آنان معلول تلقي نادرست از اين آموزه بود که "هرآن کس که دندان دهد نان دهد" .

از 5-6 سال پيش تاکنون مدارس کل کشور يک نوبته شده و امکان برخورداري دانش آموزان از امکانات بيشتر نيز فراهم شده است که اين نيز مرهون همين شعار" دو بچه کافيه" مي‌باشد.

اين موضوع تنها در حوزه آموزش خود را نشان نمي‌دهد .تربيت صحيح، تغذيه مناسب، تفريحات سالم فرزندان و فراغت بيشتر پدران و مادران (که خود نيزعاملي براي تربيت صحيح فرزندان مي‌باشد) از جمله نتايج عملي شدن اين شعار در سالهاي پس از جنگ است .البته اگر کاستي‌هايي ديده مي‌شود (که فراوان ديده مي‌شود) نمي‌توان به شکست خوردن اين تصميم و شعار مربوط باشد بلکه مستقيما به شکست دولت‌ها در اجرايي کردن برنامه‌هاي رفاهي، آموزشي و اجتماعي مرتبط است.

اکنون که حتي خانواده‌هاي ايراني خود به اهميت اين شعار پي برده اند و آن را در زندگي خود عملي کرده اند و نتايج آن را نيز با تمام وجود درک کرده اند .چگونه مي‌توان از تريبون تلويزيون با آن مخالفت کرد.

رئيس جمهور در حالي به مرگ و مير افراد بر اثر حوادث غير مترقبه اشاره مي‌کندکه گويي با تعداد بيشتر فرزندان در خانواده‌ها اين موضوع آثار کمتري در پي دارد.

بدون ترديد تربيت صحيح و در حد بالاي دو فرزند سالم از نظر جسمي و روحي و شخصيتي با چهار فرزند با تربيت متوسط آثار مثبت بيشتري در اعتلاي فرهنگ،اقتصاد،دانش و اجتماع كشور خواهد داشت. ايشان در زماني به ايراد اين سخنان مي‌پردازد كه خانواده‌هاي با دو فرزند در شهر‌هاي بزرگ با مسايل و مشكلات فراواني دست و پنجه نرم مي‌كنند .از خريد كفش ولباس و خوراك و...گرفته تا ثبت نام در مدارس و حضور مكان‌هاي تفريحي و ورزشي و زندگي در آپارتمان‌هاي تنگ و كوچك.

سخنان آقاي احمدي نژاد از جايگاه رئيس جمهور وقتي براي مخاطبان قابل قبول است كه سياست‌هاي اقتصادي و اجتماعي دولتش بتواند خانواده‌هايي با همين تعداد فرزندان را اميد وار تر كند كه افزايش جمعيت در معيشت،تربيت و سلامت خانواده‌ها خللي ايجاد نمي‌كند .آن گاه است كه اين سخنان در فضاي خانواده‌ها با واكنش مثبت تري رو برو خواهد بود.

شعار "دوبچه کافيه" فعلا در ذهن و روح خانواده‌هاي ايراني به يک نقشه راه بدل شده است و علت آن هم افزايش جمعيت خانواده وکشور و تبعات منفي حاصل از آن بود .
اکنون تنها زماني مي‌توان شعار بيش از دو فرزند سرداد که خانواده‌ها متقاعد شوند و آن هم ممکن نيست مگر با بهبود شرايط اقتصادي،اجتماعي و فرهنگي .

جمهوري اسلامي:تحليل سياسي هفته

«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛در اين هفته اظهارات تهديدآميز اوباما عليه امنيت جهاني و اعلام برنامه هاي هسته اي دولت آمريكا باعث ايجاد تشنج در جامعه بين الملل شد و واكنش هايي را به همراه داشت . اوباما در مصاحبه با روزنامه آمريكايي « نيويورك تايمز » در ادامه سياستهاي جنگ افروزانه كاخ سفيد و مواضع خصمانه اين كشور عليه كشورهاي مستقل در توصيف راهبرد و مواضع خصمانه اين كشور عليه كشورهاي مستقل در توصيف راهبرد جديد هسته اي آمريكا اعلام كرد « در دكترين جديد آمريكا خويشتنداري در رابطه با كشورهايي همچون ايران و كره شمالي كه تروريستهاي هسته اي هستند جايگاهي ندارد و هيچ تضميني درباره عدم بكارگيري سلاحهاي هسته اي عليه آنها وجود ندارد! »

اين راهبرد جديد كه به نام دكترين هسته اي اوباما لقب گرفته هر چند از سوي برخي كشورهاي متحد آمريكا و پيروان سنتي اين كشور در اروپا مورد استقبال قرار گرفت ولي در مجموع با واكنش جدي كشورها و شخصيتهاي مستقل جهاني مواجه شد و آنرا ادامه راهبرد جنگ افروزانه روساي جمهوري آمريكا توصيف كرده اند كه لكه ننگ توليد انباشت مسابقه و استفاده از بمب اتمي را در پرونده سياه خود دارند.

اعلام اين راهبرد جديد در آستانه اجلاس بين المللي هسته اي واشنگتن هر چند در راستاي تبليغات رسانه اي و عوامفريبانه اوباما براي ايجاد الزامات خلاف موازين بين الملل عليه كشورهايي است كه به دنبال دستيابي به حقوق مسلم صلح آميز هسته اي هستند لكن در حقيقت برملا كننده فريبكاري شعارهاي تغييرات دمكراتيك رئيس جمهوري است كه با شعار تغيير و تلطيف نظام بين الملل روي كار آمد ولي از روزي كه به كاخ سفيد راه يافت هيچ هنري جز بي كفايتي شرارت و جنگ افروزي از او ديده نشد.

در واكنش به اين راهبرد جديد آمريكا حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي تهديد تلويحي استفاده از سلاح اتمي عليه ايران را رسوا كننده ماهيت پليد مقامات آمريكايي و به ضرر آمريكا دانستند. ايشان در ديدار فرمانده عاليرتبه نظامي ارتش و سپاه اين قبيل تهديدات را باعث افزايش عزم ملي دانسته و با اشاره به جايگاه نيروهاي مسلح به عنوان حصن و حصار يك ملت و كشور و لزوم استحكام دائمي اين حصار تاكيد كردند : استحكام واقعي يك نظام و ملت توكل به خداوند متعال هوشمندي داشتن اعتماد به نفس باور به توانايي ايستادگي و تقويت قدرت ايستادگي است .

رهبر انقلاب اسلامي با اشاره به عملكرد ظالمانه و تجاوزكارانه برخي قدرتها و سران آنها تحت لواي شعارهاي فريبنده افزودند : « امروز كساني كه جنگ طلب واقعي هستند نام صلح را بر زبان مي آورند و همين افراد كه هيچ حق و اعتباري براي انسانها قائل نيستند شعار حقوق بشر سر مي دهند. برخي دولتها و سران آنها از تجاوز و پليدترين شيوه ها از جمله ايجاد سازمانهاي تروريستي و حمايت از تروريستها براي پيشبرد سياستهاي خود استفاده مي كنند ولي در مقابل افكار عمومي دنيا چهره اي آرام و انسان دوستانه به خود مي گيرند و از الفاظ به ظاهر متين استفاده مي كنند. »

ايشان با تاكيد بر اينكه در چنين دنياي مبتني بر فريب دروغ ظلم و زور نقابدار برخي قدرتها به دليل غرور و اعتماد به پايه هاي پوشالي قدرت اختيار خود را از دست مي دهند افزودند : « نمونه اين موضوع سخنان اخير رئيس جمهور امريكا است كه ملت ايران را تلويحا تهديد به استفاده از سلاح اتمي كرد. اين سخن بسيار عجيب است و دنيا نبايد از آن بگذرد زيرا در قرن بيست و يكم كه قرن ادعاهاي حمايت از حقوق بشر و مبارزه با تروريسم است رئيس يك كشور تهديد به حمله اتمي مي كند. »

حضرت آيت الله خامنه اي اينگونه سخنان را به ضرر آمريكا دانستند و خاطرنشان كردند : « معناي اينگونه سخنان اين است كه دولت امريكا دولتي شرير و غيرقابل اعتماد است . »

ايشان افزودند : « امريكائيها در سالهاي اخير تلاش زيادي كردند تا بگويند جمهوري اسلامي ايران در موضوع هسته اي غيرقابل اعتماد است درحاليكه اكنون مشخص است غيرقابل اعتماد آن دولتهايي هستند كه بمب اتمي دارند و با بي حيايي ديگران را تهديد به بمب اتمي مي كنند بنابر اين سخنان رئيس جمهور آمريكا رسوا كننده است . »

رهبر انقلاب اسلامي با تاكيد بر اينكه در چنين دنيايي بايد بسيار هوشيار بود خاطرنشان كردند : « در اين شرايط مهمتر از آمادگي هاي نظامي و رزمي آمادگي هاي روحي و معنوي و قدرت عزم و توان ايستادگي يك ملت در برابر تندبادها است . »

در مسائل خارجي هفته حوادث عراق افغانستان قرقيزستان و لهستان در صدر خبرهاي رسانه ها قرار داشتند. در عراق در تازه ترين تحول اعلام شد كه فهرست هاي نوري مالكي و سيد عمارحكيم به توافق نهايي رسيده اند و تشكيل ائتلاف ميان اين دو تشكل سياسي قريب الوقوع است . در انتخابات مجلس عراق كه 16 اسفند ماه گذشته برگزار شد سه تشكل اصلي العراقيه به رياست اياد علاوي دولت قانون به رهبري نوري مالكي و ائتلاف ملي به رهبري سيد عمار حكيم در رقابتي نزديك اكثريت آرا را به خود اختصاص دادند. در اين رقابت فهرست العراقيه 91 كرسي فهرست دولت قانون 89 كرسي و ائتلاف ملي 70 كرسي بدست آوردند .

دولت در نظام سياسي عراق از طريق مجلس انتخاب مي شود. از آنجا كه هيچ يك از تشكل ها حدنصاب لازم براي تشكيل دولت يعني 163 كرسي را نتوانستند به دست آورند تشكيل دولت ائتلافي غيرقابل اجتناب است . در چنين حالتي نوري مالكي چاره اي جز ائتلاف با ائتلاف ملي به رهبري سيد عمار حكيم ندارد امري كه هم اكنون درحال اتفاق افتادن است .

تجانس و وحدت موضع ميان دو تشكل دولت قانون و ائتلاف ملي كه پيشتر تحت عنوان ائتلاف يكپارچه فعاليت مي كردند عامل ديگري است كه اين دو تشكل را به وحدت با همديگر ترغيب مي نمايد. با اينحال قطعا جناح حكيم براي ائتلاف با نوري مالكي شروطي خواهد داشت و از همين جا نقش موثر اين جناح در دولت آتي مشخص مي شود. به عبارت ديگر در دولت آتي كه بنابه شواهد و اخبار موجود توسط ائتلاف مالكي و حكيم تشكيل مي شود نوري مالكي ديگر نمي تواند همانند گذشته كاملا يكجانبه حركت كند و مجبور است كه مواضع نظرات و سياست هاي خود را با جناح سيد عمار حكيم هماهنگ سازد.

با اينحال مسائل سياسي عراق در طول چند سال گذشته به شكلي بوده است كه بروز هر اتفاق و رخداد غيرقابل انتظار نيز ممكن است . از اينرو بايد همچنان به تحولات روزهاي آتي اين كشور بحران زده چشم دوخت .

طي هفته جاري در افغانستان نيز شاهد حوادث تازه اي بوديم . حمله نيروهاي ناتو به يك اتوبوس مسافربري و ادامه جنگ لفظي آمريكا و كرزاي از جمله تحولات اين هفته افغانستان بود. يك دستگاه اتوبوس مسافربري كه از قندهار عازم هرات بود هدف آتش نيروهاي ناتو كه بعدا مشخص شد مليت آمريكايي داشته اند قرار گرفت كه در جريان اين حمله 4 افغاني كشته و 18 نفر مجروح شدند . اين حادثه درحالي رخ داد كه روابط ميان نيروهاي غربي با حامد كرزاي رئيس جمهور افغانستان از مدتي پيش متشنج شده و كرزاي غربي ها را به مداخلات نابجا و غيرقانوني در امور اين كشور متهم نموده است . حوادثي از اين دست و افزايش كشتار غيرنظاميان به دست نيروهاي غربي افكار عمومي افغاني ها را عليه اشغالگران بيش از پيش برمي انگيزد و تلاش ناتو و دولتهاي غربي را كه مي كوشند خود را از تيررس خشم عمومي ملت افغان دور نگهدارند خنثي مي سازد و در عين حال مانعي بر سر راه ترميم روابط غرب با كرزاي ايجاد مي كند.

اين هفته همچنين شاهد سقوط دولت در قرقيزستان و به روي كار آمدن جناح مخالف بوديم . ماجرا از آن جا آغاز شد كه دولت متمايل به غرب « قربان بيك باقي اف » به دليل افزايش بهاي سوخت مورد انتقاد و حمله مخالفين قرار گرفت . اين امر به بروز شورش هاي خياباني خونين و سرانجام سقوط و فرار « باقي اف » منجر گرديد. اگرچه قرقيزستان كشوري كوچك و كم جمعيت در آسياي ميانه مي باشد ولي به دليل موقعيت استراتژيكي اش و به خصوص به سبب وجود دو پايگاه متعلق به آمريكا و روسيه مهم محسوب شده و تحولات آن براي استعمارگران حساس تلقي مي شود. از همين روست كه بلافاصله پس از بروز تنش در اين كشور مسلمان هم آمريكا و هم روسيه به شدت به تكاپو و تحرك افتادند تا اوضاع را از افتادن در مسير غيرقابل كنترل براي منافع خود دور نگهدارند.

روسها كه چند روز قبل از اتفاقات اخير وعده مالي 47 ميليون دلاري به دولت قرقيزستان داده بودند پس از سقوط « باقي اف » نيز بلافاصله هيات اعزامي دولت موقت را پذيرفته و با وعده كمك هاي مالي بيشتر بدرقه كردند به اين اميد كه دولت جديد منافع مسكو را در اين منطقه مدنظر داشته باشد.

از سوي ديگر بلافاصله پس از روي كار آمدن دولت جديد سفير آمريكا نيز با « روزا آتونبايوا » رئيس دولت جديد ديدار كرد و تضمين هاي لازم را براي ادامه همكاري دولت جديد با واشنگتن از وي گرفت .

پايگاه آمريكا در « مناس » قرقيزستان نقش بسيار مهمي در عمليات ناتو در افغانستان دارد و از اينرو آمريكايي ها به شدت تلاش مي كنند قرقيزها را به ادامه فعاليت اين پايگاه مجاب كنند امري كه با نارضايتي و مخالفت روسيه همراه است . با اينحال آنچه اين نگراني ها را تداوم مي بخشد عدم ثبات اوضاع در اين كشور است .

رئيس جمهور مخلوع اكنون در منطقه « اوش » كه پايگاه حاميانش است حضور دارد و براساس گزارش ها درحال جمع آوري نيرو است . ارتش نيز اگرچه تاكنون تا حدودي بي طرف مانده است ولي مشخص نيست به اين بيطرفي متعهد خواهد ماند يا نه . در اين حال مدودف رئيس جمهور روسيه نسبت به بروز جنگ داخلي در قرقيزستان هشدار داده است و برخي خبرگزاري ها و ناظران نيز احتمال تبديل شدن قرقيزستان به افغانستاني ديگر را محتمل دانسته اند.

سقوط هواپيماي لهستاني در مسير اين كشور به روسيه و كشته شدن رئيس جمهور آن به همراه همسر و فرزندانش و شماري از اعضاي بلندپايه دولتي ديگر رخداد مهم هفته جاري بود . اين حادثه كه در جريان آن مجموعا 132 نفر كشته شدند در لهستان به عنوان مهمترين ضايعه سياسي پس از جنگ دوم جهاني توصيف شد و فضاي سياسي اين كشور را كاملا تحت تاثير قرار داد.

در پي درگذشت « لخ كاژينسكي » رئيس جمهور « كوموروفسكي » رئيس مجلس اين كشور موقتا رياست دولت را برعهده گرفت و مقرر شده است طي 2 ماه آينده انتخابات زودرس برگزار شود. اگرچه تاكنون رسما علت اصلي سقوط هواپيماي حامل رئيس جمهور لهستان اعلام نشده است ولي روسها پيشاپيش اعلام كردند كه سقوط هواپيما به دليل نقص فني نبوده است . اظهارنظر شتاب زده روسها بيشتر با انگيزه مقابله با اتهامات جاري مبني نقص فني هواپيماي روسي صورت مي گيرد. هواپيماي ساقط شده از نوع توپولوف روسي بوده است . براساس يك گزارش طي دو دهه اخير سقوط 16 توپولف جان صدها نفر را گرفته است.

آفرينش:زمين لرزه و اصل مهم مديريت بحران

«زمين لرزه و اصل مهم مديريت بحران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش است كه در آن مي‌خوانيد؛ کشور ما ايران با توجه به ساختار جغرافيايي و علل گوناگون انساني يکي از 10 کشور حادثه خيز دنياست که در ميزان خسارت ها در جايگاه شش کشور نخست جهان هستيم در اين حال با توجه به قرار گرفتن ايران برروي کمربند جهاني زمين لرزه وجود 16/5 درصد زمين لرزه ها جهان در ايران مي توان به اهميت زمين لرزه و بحث مهم مديريت بحران اين رخداد ناگوار ساختار زمين پي برد.

با برگزاري مانور يک ميليون نفري اسکان اضطراري پس از سخنان رئيس جمهور مبني بر حتمي بودن وقوع زلزله در تهران نگاه بسياري از شهروندان و کارشناسان به اين واقعيت مهم کلان شهر 8 ميليوني تهران دوخته شد.

واقعيتي با وجودفعاليت گسل هاي مهمي چون "مشا»" و "ري" و گذشت 15 سال از دوره 174 ساله زمين لرزه در تهران احتمال وقوع زمين لرزه اي ويرانگر و بيش از 7 ريشتر را بيشترو بيشتر مي کند در کنار اين عوامل زمين شناسي اشتباهات چند بعدي انساني چه در نحوه تراکم جمعيت و ساختار مسکن شهري و ابعاد فاجعه زمين لرزه احتمالي تهران را بالا برده است بطوري که برخي برآوردها حکايت از تلفات 10 برابري زمين لرزه تهران در مقايسه با هائيتي (با 200هزار نفر کشته ) دارد .

اين واقعيت بيش از هر چيزي بر لزوم اهميت دوچندان نگاه به مديريت بحران به عنوان ره يافتي استراتژيک در زمين لرزه احتمالي و ويرانگر تهران است . در اين راستا دولت به عنوان مجري، سياست گذار و برنامه ريز مهمترين نقش را بر عهده دارد نقشي که در صورت افزايش توجه به رويکرد مديريت بحران مي تواند باعث کاهش خسارت هاي احتمالي انساني و اقتصادي در حادثه مهم زمين لرزه شود.در واقع زمين لرزه تهران هرچند امري انکار ناپذير است اما با توجه به امر علم پيشگيري از بحران و مديريت بحران در قبل و بعد از زلزله (همانند کشورهايي نظير ژاپن ) مي توانيم از پيامدهاي گريبان گير اين رخداد بکاهيم.

در اين حال رويکردهايي همانند تشويق مردم به مهاجرت به ساير نقاط کشور در کوتاه مدت امري ناکار آمد است لذا دولت بايد با توجه به اولويت قردادن اموري همچون تصميم گيري در بحران ،مقاوم سازي ساختارها و بسترهاي حياتي و شرياني شهر (آب ،گاز،برق ،خطوط اصلي حمل ونقل زميني ، هوايي و مترو ،مخابرات و کادر امدادرساني همچون بيمارستانها ) روند آمادگي در برابر زمين لرزه را سنجيده و با تهيه ي سناريوهايي احتمالي از دامنه آسيب پذيريها بکاهد .

در اين راستا با توجه به چالش هايي همانند ،ناهمخواني و هماهنگ عمل نکردن نهادهاي دولتي و نا ايمن بودن 60 درصدي بيمارستانها از جمله مسائلي است که بايد مورد توجه قرار گيرد قبل از هرگونه اقدامي دولت بايد به سازماندهي نهادهاي مختلف و خدمات درماني و همچنين تقويت بسترهاي حياتي شهر بپردازد .

در اين ميان هرچند به ازعان مقامات دولتي ،دولت آمادگي و توانمندي مقابله با بحران را داراست اما به نسبت وسعت و جمعيت کافي نيست اين امر بي شک خود نيازمند تلاشي دوچندان در راستاي رفع کاستي هاي کلان شهر بزرگي همچون تهران است در اين حال بايد توجه داشت که چنانچه رويکرد حداکثري پيشگيري از بحران مورد توجه باشد و دولت در راستاي مقاوم سازي بسترها و ساختارهاي حياتي شهر تلاش مضاعفي را انجام دهد مي تواند در کنار انجام برگزاري رزمايش هاي اضطراري و آگاه سازي بيشتر شهروندان توانايي مقابله با حادثه اي بزرگ همچون زلزله مهيب تهران را افزايش دهد اصولي که بيش از هر امري نيازمند توجه افزون تر به مديريت بحران است .

جهان صنعت:بار رواني و واقعي هدفمند کردن يارانه‌ها

«بار رواني و واقعي هدفمند کردن يارانه‌ها»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت است كه در آن مي‌خوانيد؛محمود بهمني، رييس کل بانک مرکزي روز گذشته علت ناکامي دولت در تک رقمي کردن نرخ تورم را آثار رواني ناشي از اجراي هدفمند کردن يارانه‌ها عنوان کرد،درحالي که در تمام يک سال گذشته بهمني و يارانش تلاش کردند به مردم القا کنند هيچ اتفاق بدي قرار نيست بيفتد اما تنها يک تصور از واقعيت پيش رو، ناکامي بزرگي را براي دولت دهم رقم زد.

مردم عادي کوچه و بازار همان‌هايي هستند که روان و ذهنشان هر روز درگير هدفمند کردن يارانه‌هاست، همان مردمي که اخبار روزانه‌شان توسط دستگاه تبليغاتي دولت و البته صدا‌و‌سيما تامين مي‌شود. اما چه بر سر مردم آمده که با همه اين تبليغات وسيع باز هم سخنان بزرگ و کوچک دولت را باور نمي‌کنند و تصورشان از يک قانون باعث ناکامي دولت در يک هدف بزرگ مي‌شود؟

حال بد نيست آقاي رييس کل پاسخ دهد در صورت اجرايي شدن قانون هدفمندي يارانه اگر اين تصور به واقعيتي تلخ بدل شد قرار است چه نسخه‌اي بپيچند؟

دنياي اقتصاد:قهرمان كيست؛ دولت يا بخش خصوصي؟

«قهرمان كيست؛ دولت يا بخش خصوصي؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامهِ‌ دنياي اقتصاد به قلم مهران دبيرسپهري است كه در ان مي‌خوانيد؛شايد بسياري از طرفداران اقتصاد آزاد در پاسخ به سوال فوق بلافاصله بخش خصوصي را قهرمان اقتصاد بدانند، اما چنين پاسخي نمي‌تواند گوياي حقيقت باشد.

در بسياري از كشورها تصور عمومي از دولت، تصوري منطبق بر واقعيت نيست و همين موضوع مي‌تواند برخي ارزش‌ها را تغيير دهد، يعني ممكن است ضد ارزشي به ارزش تبديل شود. در اين كشورها، دولت با دو مشكل اصلاح افكار عمومي و مقابله با منيت و حب نفس در كارگزاران خود مواجه است، مثلا كثرت اقدامات عمراني توسط دولت‌ها در برخي از جوامع يك ارزش محسوب مي‌شود و دولت‌ها اينگونه اقدامات متعدد را به عنوان افتخارات خود تلقي مي‌كنند. از طرف ديگر مي‌دانيم كه حضور دولت در اقتصاد به معني عدم حضور بخش خصوصي است؛ يعني تا دولت، ميدان را خالي نكند موتور محركه قدرتمند اقتصاد هم روشن نمي‌شود. در علم اقتصاد اين معنا را با اصطلاح جايگزيني (crowding out) توضيح مي‌دهند.

اولين قدم در استقرار اقتصاد آزاد آن است كه كثرت اقدامات عمراني يا هزينه‌بر دولت نه يك ارزش بلكه «ضدارزش» شناخته شود، مثلا دولتي با افتخار اعلام كند كه من در مقابل فشار افكار عمومي يا فشار مجلس مقاومت كردم و جلوي احداث فلان پل ارتباطي چندده كيلومتري را در دريا يا صحرا گرفتم. اما اين كاري بسيار مشكل است، زيرا اقدامات انجام شدني به رويت عموم مي‌رسد و حب نفس را ارضا مي‌كند، در صورتي كه از اقدامات سلبي شايد كسي جز خدا مطلع نشود. به همين دليل، قهرمان اقتصاد آزاد در يك كشور، قبل از آن كه بخش خصوصي باشد دولت است، زيرا تنها با پرهيزگاري دولت‌ها است كه بخش خصوصي فعال و پويا شكل مي‌گيرد.

پرهيزگاري دولت در انجام بسياري از امور كه منجر به كاهش هزينه‌ها خواهد شد، اين امكان را به بانك مركزي مي‌دهد تا از ميزان انبساط پولي بكاهد و تورم را مهار كند. اگر قرار باشد در ميان دولت‌ها مسابقه‌اي برگزار شود، نفر اول و قهرمان اين مسابقه، دولتي است كه هزينه‌هاي سالانه‌اش حداكثر به اندازه رشد اقتصادي‌اش رشد كند و نه بيشتر.

لازمه رشد بخش خصوصي به عنوان موتور محركه اقتصاد، وجود رقابت آزاد در ميان فعالان اقتصادي كشور است و اولين قدم براي تامين محيط سالم رقابتي آن است كه بانك‌ها در اعطاي تسهيلات، آزاد باشند تا بتوانند با محاسبات هزينه فايده، تسهيلات خود را به سودآورترين طرح‌ها بدهند. در اين شرايط شايد برخي فعالان اقتصادي كنوني در كشور جاي خود را به هموطنان ديگري بدهند. معناي جملات فوق اين است كه مي‌توان كالا را ارزان‌تر و كيفي‌تر توليد كرد.

به عبارت ديگر، تا زماني كه در داخل كشور رقابت با يكديگر وجود ندارد، نمي‌توان وارد اقتصاد جهاني شد و با آنها رقابت كرد و باز اگر قرار است توليد ايراني ارزان‌تر و بهتر باشد راهش اين است كه تسهيلات بانكي ارزان نيز در دسترس باشد و تحقق اين موضوع مستلزم آن است كه اين تسهيلات تنها متعلق به مردم يا همان بخش خصوصي باشد و از سوي دولت يا با دستور آن مصرف نشود. البته دولت‌ها مي‌توانند در چارچوب سياست‌هاي كلان كشور، با دستورات سلبي از سيستم بانكي بخواهند تا از اعطاي تسهيلات به موارد مشخص شده خودداري كنند، اما شايسته است كه از دستورات ايجابي اجتناب شود.

در كشورهايي كه با فروش منابع طبيعي، مقادير زيادي ارز خارجي به دست مي‌آورند، فعاليت بخش خصوصي به سه دليل مي‌تواند مشكل‌تر باشد؛ اول آن كه ثروت بادآورده، انسان را چاق و تنبل مي‌كند. دوم آن كه ممكن است باعث افزايش پايه پولي و تورم شود و سوم آن كه مي‌تواند موجب كاهش قيمت ارز خارجي در كشور شده و توليدكنندگان داخلي را در رقابت با توليدات خارجي متضرر كند. بنابراين چنين كشورهايي در صورتي مي‌توانند جلوي لطمه به بخش خصوصي را بگيرند كه بسيار حساب‌شده از منابع خدادادي استفاده كنند تا سه مشكل فوق، حادث نشود. به نظر مي‌رسد بايد در نحوه مصرف ارزهاي نفتي، موارد ذيل ملحوظ باشد.

1 - افزايش ذخاير ارزي شامل ارز و طلا، زيرا اين اقدام باعث افزايش اعتبار و قدرت جهاني كشور در بازارهاي بين‌المللي مي‌شود و ثبات پول ملي را نيز در پي خواهد داشت.
2 - دولت به هيچ‌وجه ارزهاي خود را در بانك مركزي به ريال تبديل نكند تا پايه پولي نيز افزايش نيابد.
3 - حتي‌المقدور اين ارزها به صورت ريال مصرف نشود.
4 - تا زماني كه كشور به سازمان تجارت جهاني WTO نپيوسته، حمايت تعرفه‌اي از توليدات كشور انجام شود.

براي مثال برخي كارهاي جايگزين كه مي‌توان انجام داد تا از بروز تورم يا بيماري هلندي جلوگيري شود، به اين شرح است:به‌تازگي صدا و سيما در شهر تهران پخش ديجيتال شبكه‌هاي خود را آغاز نموده است، در صورتي كه تلويزيون‌هاي توليد شده يا وارد شده، هنوز از نوع آنالوگ مي‌باشد. تبديل تلويزيون‌هاي موجود به نوع ديجيتال نياز به هزينه هنگفت ارزي دارد. اين موضوع در مخابرات نيز مي‌تواند اتفاق افتد. با توجه به اين كه تبديل آنالوگ به ديجيتال دير يا زود اتفاق مي‌افتد، همانطور كه در بسياري از كشورها اتفاق افتاده است. بنابراين مي‌توان در مواقع وفور ارزي اين كار را از طريق توزيع بن‌هاي خاص انجام داد.

استفاده ديگر از منابع ارزي البته در صورت وفور آن، واردات تكنولوژي پيشرفته توليد برق بادي يا خورشيدي است و شايد بتوان اين كار را از طريق اعطاي يارانه‌هاي ارزي به بخش خصوصي انجام داد.

به هر حال همت همه مسوولان به طور مضاعف بايد صرف پيشگيري از بلاي خانمان‌سوز تورم شود؛ چرا كه تورم، دشمن توليد و دشمن بخش خصوصي است.

اخيرا آقاي حسيني وزير اقتصاد، در مصاحبه با دنياي اقتصاد و تحت تاثير آموزه‌هاي كينز، خواستار تحريك تقاضا از طريق افزايش هزينه‌هاي دولت شده ‌است (دنياي اقتصاد 21/1/89). خوب است همه مردم اين موضوع را بدانند كه ريشه همه نابساماني‌هاي اقتصادي كشور در بيست سال گذشته، پايبندي مقامات اقتصادي كشور به دستورات اقتصاددان انگليسي- جان مينارد كينز- بوده؛ اقتصادداني كه به قبرستان تاريخ پيوسته است. ضمن آن كه افزايش هزينه‌ها هنر نيست، بلكه هنر آن است كه با كمترين هزينه، امور را سر و سامان داد.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"