x
کد خبر: ۱۰۴۳۱۱
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۸ - ۰۴ ارديبهشت ۱۳۸۹
محمد ايماني
«شما در اينجا يك دروغ روشن را بيان كرديد. من به شما كه امروز مشكي به تن داريد مي گويم لباس قرمز بپوش ولي دروغ نگو». اين جملات را ميرحسين موسوي 29 ارديبهشت سال گذشته در دانشگاه زنجان ادا كرد. آن روزها مقارن با ايام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) بود. يك دانشجوي بسيجي آن روز در جمع دانشجويان از موسوي به خاطر مراوده با گروهك هاي ملي-مذهبي انتقاد كرد اما موسوي با دروغ خواندن اين ادعا باعث شد برخي حضار جوگرفته و احتمالا بي خبر، دانشجوي سئوال كننده و منتقد را هو كنند.

پريروز، قريب يك سال پس از آن ماجرا، ابتدا پايگاه اينترنتي جرس (وابسته به مهاجراني در لندن) و سپس پايگاه كلمه، خبر ملاقات «جمعي از فعالان ملي-مذهبي» با موسوي را منتشر كردند. در اين ملاقات، از جمله سحابي، پيمان، بسته نگار و رفيعي (اعضاي گروهك هاي ملي-مذهبي، نهضت آزادي و جنبش مسلمانان مبارز) حضور داشته اند. اين ملاقات اگرچه به خودي خود واجد كمترين ارزش است اما در نوع خود يك «خبر» و «دلالت» است، حاكي از اينكه تاريخ مصرف سياسي موسوي به عنوان يك مهره «خاكستري» و «دو رو» كه قرار بود نقطه تلاقي بازيگران فتنه باشد، به سر آمده است. مهره خاكستري فتنه پنج شنبه گذشته بار ديگر بر دروغ و نفاق خود شهادت داد و نيز بر مرگ سياسي خويش. موسوي پريروز فاتحه خوان خويش شد. اين اما تنها دلالتي بر يك خبر بود. خبر همان روز شكل گرفت كه موسوي، دانشجوي عزادار فاطمه زهرا(س) را هو كرد. البته يك سال زمان برد تا معلوم شود بازيگر نقش خاكستري در فتنه، جامه سبز را به تظاهر بر تن كرده و زير آن قرمز جيغ يزيدي بر تن دارد. و معلوم شود شمر و يزيد هاي روزگار- شيمون پرز و نتانياهو و اوباما و گيتس و ولفويتز- چرا به او اميد بسته بودند.

حالا مردم مانده اند و آقايي كه تا گردن سر به زير برف برده است. مردم مانده اند و تالي تلو بني صدر و رجوي و ابراهيم يزدي و مهدي هاشمي. مردم مانده اند و كسي كه از معصوم عليه السلام نقل مي كرد «مومن ممكن است دزدي يا زنا كند اما محال است دروغ بگويد». مردم مانده اند و يك كودتاچي ناكام كه يك سال پيش مكرر در مكرر مي گفت «ولايت فقيه همواره كشور را از كودتاها نجات داده و اين قطعاً عقيده سياسي بنده است. ما بدون ولايت در 30 سال گذشته در برابر تهديدات آسيب پذير بوديم و هر لحظه ممكن بود كشور به گذشته برگردد. من با قبول اين اصل وارد انتخابات شده ام» (دانشگاه فردوسي مشهد، 3 ارديبهشت 88)، «سخن گفتن از اطاعت از ولي فقيه ساده است اما اصل، اجراي آن و انطباق رفتار و اعمال با نظر ولي فقيه است» (دانشگاه بابلسر، 14 ارديبهشت 88)، «همواره از ولايت فقيه دفاع كرده و خواهم كرد. هم اكنون نيز بهترين رابطه را با رهبرمعظم انقلاب دارم» ( ديدار با مجمع روحانيون، 18 ارديبهشت 88) و «مقام معظم رهبري فردي است كه پاسدار ارزش هاي اصيل انقلاب ماست». (ديدار با نخبگان و جوانان متخصص، 10 ارديبهشت 88).

مرد خاكستري نه در بازداشت زندان بود كه بتوان ادعا كرد تحت شكنجه سياه يا سفيد قرار دارد و نه قرصي خورده بود. او گمان مي كرد در مكر، حرفه اي تر از ديگران است. بعد از 20 سال سكوت و سايه نشيني و حفظ پرستيژ «نخست وزير دوران دفاع مقدس و امام خميني» آمده بود تا آراي سبز و قرمز! و خاكستري را يكجا جمع كند. آمده بود تا پروژه فريبكارانه «سلام بر 3 سيد فاطمي-خميني و خامنه اي، خاتمي» را پس از 12 سال بازتوليد كند. اما كسي كه دست ائتلاف با رسواشدگان لانه جاسوسي آمريكا و دشمنان خوني خط امام داده بود، در حلقه مكر خود گرفتار آمد و هرچه بيشتر دست و پا زد، بيشتر در باتلاق فرو رفت و جاي جبران باقي نگذاشت. او به بسترسازي براي آشوب و حرمت شكني و جنايت تن داد. ننگ شعار به نفع رژيم صهيونيستي در روز قدس و به نفع آمريكا در 13 آبان را به جان خريد و دم نزد. او مدام در حال زير و رو شدن عقيدتي بود تا آنجا كه رذيلت ها در او جاي فضيلت نشست و ضد ارزش، ارزش شد. «فذلك ميت الاحيا. مرده اي ميان زندگان». بلافاصله پس از ماجراي رسوايي كه گروهك هاي محارب در عاشوراي حسين(ع) آفريدند، آقاي خاكستري، حرمت شكنان را «مردان خداجو» ناميد. حماسه 9 دي (3 روز بعد) و ضرب شستي كه ملت ايران به دشمن شماره يك خود (آمريكا) زد، به يقين شاهكاري بود كه جز به واسطه مكر و خيانت هاي «آقاي خاكستري متمايل به قرمز جيغ» تدارك نمي شد.

قريب يك سال از آغاز آن ماجراها گذشته و گويا آقاي خاكستري آخرين فاتحه را خود براي خويش مي خواند؛ علني كردن بازيگري براي گروهك هايي كه اگر قرار بود كاري از دستشان برآيد و شفا بدهند، ابتدا فكري به حال خويش مي كردند. موسوي در اين ملاقات مي گويد «هر تغيير وقتي محقق مي شود كه ايده اي متولد شود. به نظر مي رسد ايده تغيير متولد شده است... ما بايد بيش از پيش، مردمي را كه در منطقه خاكستري زيست مي كنند نسبت به منطقه روشن و جنبش سبز دعوت و جذب كنيم،... بايد انعطاف داشته باشيم و روي يك شكل و شمايل از جنبش تصلب نكنيم».

انعطاف؟ 9دي و 22 بهمن روز فرقان بود، روز متمايز شدن صف ها. ملت ايران نشان دادند كه به نهايت بصيرت رسيده اند. اگر يك سال پيش مي شد از منطقه خاكستري (خواص خاكستري) سراغ گرفت، امروز اين منطقه، منطقه «مرصاد» و «كمينگاه منافقين» است. آري نفاق هر از چندگاه بازتوليد مي شود اما تاريخ مصرف بسياري از خاكستري هاي يك سال پيش به سر آمده است. شبيه اين مضمون را خاتمي بارها در ملاقات هاي اخيرش باز گفته است. برخي نخبگان، خطاهاي بزرگي -نزديك به خيانت- مرتكب شدند. مسئوليت اين جرم هاي بزرگ بر شانه آنان سنگيني مي كند اما لااقل براي سبك شدن جرايم خود بايد دروغ را به سر آورند و لااقل يك بار با صداقت و صراحت به مردم بگويند كه از كرده پشيمانند. اگر صداقت دارند بگويند كه دشمن از نقطه ضعف هاي آنان بهره جست و آنها را در كنار دشمنان تابلودار امام و انقلاب و اسلام (طيف هاي گوناگون نفاق و عناد) نشاند. آنها همچنان در موضع اتهامند و مع الاسف برخي از آنان همچنان در آمد و شدها، بوي فتنه را متصاعد مي كنند. آلودگي به فتنه، رسواكننده است؛ به تعبير معصوم(ع) « بوي بد گناه شما را مفتضح نكند».

آنها كه از آبروي خويش خاكستر ساختند، نه در 22 بهمن كه در فروردين و ارديبهشت 88 اسب ترواي فريب را سوار شدند. رنگي ها و مخملي ها گويا حساب همه جا را كرده بودند در طرح فريب، الا حساب «خيرالماكرين» كه ارديبهشت 29 سال قبل از آن، در آن نيمه شب ساكت و در صحراي طبس بساط عمليات آمريكايي «پنجه عقاب» را در هم پيچيده بود. خاكستري ها مكر ورزيدند و خدا در پس همه مكر آنها اراده كرده بود، همه شبكه نفاق را يكجا در كمينگاهي كه خود فراهم كرده اند، گرفتار و رسوا كند. و كدام رسوايي از اين بالاتر كه سران جذب سازمان سيا شده در گروهك فدائيان خلق، از خارج كشور بيانيه صادر كنند به جانبداري از حزب مشاركت و سازمان مجاهدين (انقلاب) و فلان عضو مركزيت گروهك منافقين از موسوي بخواهد براي اثبات بيشتر صداقت و رفاقت، علناً از حضور بهائيان، سلطنت طلبان و ماركسيست هاي چپ در جنبش سبز سخن بگويد؟ آيا اينها همان مصداق اظهارات سخنگوي سازمان مجاهدين (انقلاب) در دانشكده فني دانشگاه تهران (24 آبان 88) نيست مبني بر اينكه «در عرصه سياست امر قدسي نداريم». امر قدسي نداريم يعني اينكه مي شود ژست انقلابي و مردمي دو آتشه گرفت و سپس با تلون مزاجي دست در دست آمريكا و انگليس، گروهك هاي تروريست، و مفسدين اقتصادي و فرهنگي و سياسي گذاشت. «در سياست امر قدسي نداريم» يعني سياست از آرمان و فضيلت و اخلاق و ديانت جداست و دروغ تنها امر قدسي است، يعني كه قيصريه اي را به خاطر دستمالي مي توان به آتش كشيد، يعني زنده باد ماكياولي و شهريارش! يعني زنده باد دغل و دروغ و تلون. اما چند بار مي توان رنگ خاكستري به خود زد و شريك دزد و رفيق قافله شد؟! چقدر مي توان دروغ گفت و دشمن خدا شد و باز از حلقه رسوايي و ننگ جست؟

رسوايي آنان كه به جانب جبهه كفر مي روند، سنت الهي است و ما حقانيت اين سنت را به چشم ديديم. «اي پيامبر تو را محزون نكند آنها كه به سوي كفر مي شتابند. آنها هيچ زياني به خدا نمي رسانند. خداوند اراده كرده كه هيچ بهره اي براي آنها در آخرت قرار ندهد... آنها كه ايمان را دادند تا كفر را خريدند هيچ زياني به خدا نمي رسانند... گمان نكنند اگر مهلتي به آنها مي دهيم به سودشان است. مهلت مي دهيم تا بر گناه خويش بيفزايند و براي آنها عذاب خواركننده است. چنين نبود كه خداوند مومنان را همان گونه كه هستند واگذارد، مگر آن كه خبيث و ناپاك را از طيّب جدا سازد». (سوره آل عمران)
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"