کد خبر: ۱۰۵۱۷۱
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۸ - ۱۱ ارديبهشت ۱۳۸۹
كيهان: جنبش بيانيه

«جنبش بيانيه»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حميد اميدي است كه در آن مي‌خوانيد؛وضعيت شاخص هاي امنيت ملي ايران در زماني كوتاه بهبودي قابل ملاحظه يافته است. در سال 88 وقتي جرقه هاي فتنه زده شد، بسياري از تحليلگران امور ايران در سرويس هاي اطلاعاتي و موسسات تحقيقات استراتژيك در غرب تصور كردند آرزوهاي ديرينه آنها درباره ايران در زماني كوتاه محقق خواهد شد، آن هم توسط جرياني درون ايران كه هدف گذاري هايي كاملا مشترك با آنها دارد.

بر اين مبنا، طرف هاي غربي تقريبا مجموعه ارزيابي هاي خود درباره ايران را بازنويسي كردند. در نخستين گام مذاكرات هسته اي با ايران كه در آستانه دستيابي به يك راه حل بود، متوقف شد. با وجود اينكه برآوردهاي اطلاعاتي اسراييل و امريكا به آنها مي گفت نبايد فرصت را از دست بدهند، مجموعه طرف هاي مذاكره ايران در غرب تصميم گرفتند كمي صبر كنند تا ببينند دوستان داخلي شان قادر به مهار ايران از داخل خواهند بود يا نه. پيشنهاد وين در آن مقطع دقيقا به اين دليل روي ميز قرار گرفت كه غربي ها تصور مي كردند حلقه اول تصميم سازي استراتژيك نظام دچار پراكندگي و تفرقه شده و در امور مهم مربوط به امنيت ملي قادر به تصميم گيري نيست. تحليل مقام هاي غربي در ماه هاي مياني سال 88 كه گوشه و كنار آن را بيان هم مي كردند اين بود كه اگر گزينه هايي سخت در مقابل ايران بگذارند -كه پيشنهاد وين نمونه اي از آن بود- آن وقت اين به هم ريختگي و تشتت در ايران بيشتر هم خواهد شد تا جايي كه شكاف هاي موجود آنقدر عميق شود كه نظام ايران به اصطلاح زير بار خود بشكند.

آنچه طرف غربي محاسبه نكرده بود اين بود كه ايران بتواند در زماني كوتاه مشكلات داخلي خود در 3 حوزه سياسي، امنيتي و اجتماعي را حل و فصل كند و نه فقط قدرت پيشين را بازيابد بلكه بر اقتدار خود به گونه اي معجزه گون نيز بيفزايد.

در حوزه سياسي سرمايه گذاري غربي ها بيش از هر چيز روي اين بود كه اختلافات خواص سياسي در ايران را تبديل به نزاع هايي آشتي ناپذير كنند يا اگر نشد لااقل در محيط رسانه اي به افكار عمومي ايران چنين القا كنند كه نظام همبستگي دروني و انسجام خود را از دست داده است. با وجود انرژي فراواني كه روي اين پروژه گذاشته شد نظام در زمان كوتاهي توانست انسجام سياسي خود را حتي بهتر از قبل بازيابد با اين تفاوت كه ديگر بخش اعظم خواص فهميده بودند مشكل كجاست و فريب خوردگان چرا فريب خوردند. اين تنبه زودهنگام دو نتيجه داشت. اول اينكه نظام توانست ماهيت ضد مردمي بخشي از مدعيان را يك بار براي هميشه پيش چشم مردم آشكار كند و شرايط را براي برخورد قاطع با آنها مهيا سازد. جالب است كه فتنه گران با وجود اينكه مي دانستند رفتارهاي راديكال آنها تا چه حد مي تواند براي آينده سياسي شان خطرناك باشد و حتي آن را نابود كند فقط به اين دليل كه نسبت به وجود حمايت هاي قوي داخلي و خارجي از خود دچار سوء تفاهم بودند، به اين رفتارها ادامه دادند. نتيجه دوم تنبه خواص، آماده شدن نظام براي ارائه يك پاسخ قاطع و اجماعي به گزينه هايي بود كه غربي ها مي خواستند با تمركز بر آنها اختلاف هاي داخلي را تشديد كنند. اين موضوع را بهتر از هر جاي ديگر مي توان در پاسخي ديد كه ايران نهايتا به پيشنهاد وين داد.

شايد اگر غربي ها اين مقدار روي اختلاف هاي داخلي ايران تاكيد نكرده و ذوق زدگي خود از احتمال تشديد آن را ابراز نداشته بودند ايران پاسخي چنين سخت گيرانه به پيشنهاد وين نمي داد. اما رفتارهاي كودكانه مقام هاي امريكايي و ابراز اميدواري آنها به اينكه «ايران نتواند تصميم بگيرد» نظام را بر آن داشت كه حداكثر سخت گيري را در پاسخ خود به پيشنهاد وين اعمال كند. اكنون و پس از چند ماه علائمي وجود دارد كه نشان مي دهد غربي ها به اين دليل كه اساسا راه ديگري ندارند در حال پذيرفتن شروط ايران براي مبادله مواد هسته اي هستند و از جمله، شرط همزماني مبادله را كاملا پذيرفته اند؛ اگرچه تا آنجا كه به ايران مربوط مي شود مبادله اي صورت نخواهد گرفت مگر اينكه تمام شروط ايران تمام و كمال پذيرفته شود.

در سطح امنيتي تلاش غربي ها اين بود كه به هر قيمت ممكن ثابت كنند نظام ايران دچار «بحران سلطه» شده، توان جمع كردن شرايط كشور را از دست داده و به اصطلاح كار از دست آن در رفته است. برنامه ريزي براي بزرگ نمايي رسانه اي تحركات كوچك، جنگي نشان دادن وضعيت روابط اشخاص و نهادهاي درون نظام با يكديگر و سرانجام تشديد ناآرامي ها و به خشونت كشاندن آنها از جمله اقداماتي بود كه غربي ها براي پيش بردن پروژه خود در سطح امنيتي به آن متوسل شدند. اين پروژه زماني متوقف شد كه سرويس هاي غربي و دوستان داخلي شان يك اشتباه استراتژيك كردند و آن به خشونت كشاندن تحركات خود و جايگزين كردن تلاش براي براندازي به جاي مبارزه سياسي بود. اين اشتباه از يك سو بخش بزرگي از مردم را از اين جريان جدا كرد و مطالبه برخورد با فتنه را در ميان آنها فراگير نمود و از سوي ديگر باعث شد تا بسياري از خواص كه تا آن موقع در مرزبندي با فتنه مردد و درباره ماهيت و هدف حقيقي آن دچار اشتباه بودند، صف خود را از سران فتنه جدا كنند. در واقع به اين معنا مي توان گفت كه اشتباه امنيتي طراحان فتنه در اين مورد خاص، يعني به خشونت كشاندن تحركات، يك نتيجه سياسي فوري داشت و آن هم اين بود كه همه سوء تفاهم ها درباره ماهيت واقعي اين جريان را از بين برد.

در سطح اجتماعي اما موضوع بسيار عميق تر است. مهم ترين هدف گذاري طراحان فتنه در اين سطح آن بود كه شكاف هاي سياسي عينا به محيط اجتماعي منتقل شود و با رويارو ايستادن مردم در مقابل يكديگر، نوعي فروپاشي اجتماعي در خرد ترين سطوح از جمله خانواده ها رخ بدهد و در واقع نظام جمهوري اسلامي در سطوحي كاملا بنيادي فلج شود. بسيار جالب است كه توجه كنيم اتفاقا عميق ترين ناكامي غربي ها هم در همين جا بوده است يعني جايي كه تصور مي كردند خواهند توانست عميق ترين ضربه را به نظام بزنند. دو حماسه بزرگ و حيرت آور 9 دي و 22 بهمن نشان داد كه جامعه ايراني نه فقط دچار فروپاشي نشده بلكه وحدت خود را حول عواملي كاملا انقلابي بازسازي كرده است. بعداز 31 سال انقلاب با حوادث 9 دي و 22 بهمن به نحوي وصف ناپذير جوان شد، جامعه قدر نعمت ولايت را دريافت و بهتر از هر زمان ديگري معلوم شد چه كساني دشمن آرامش و رفاه مردمند. درست است كه غربي ها و دوستان داخلي شان اصرار دارند بگويند پيام آن حوادث را درنيافته اند اما در سطح سياست گذاري كاملا پيداست كه طرف غربي اميد خود را به هر نوع فروپاشي اجتماعي در ايران از دست داده است و به همين دليل است كه سرمايه گذاري خود را به نقاطي ديگر منتقل كرده كه مي توان آن را در جديدترين برنامه ريزي هاي سران فتنه مشاهده كرد.

جريان فتنه كه اكنون در محافل داخلي خود مرگ را به طو ركامل پذيرفته تلاش مي كند در سال 89 با يك برنامه ريزي جديد لااقل در بخش رسانه اي خود را احيا كند. مجموعه اطلاعات موجود نشان مي دهد اين جريان اكنون روي 3 پروژه متمركز است: 1- تلاش براي حركت به سمت طبقه محروم 2- بهره برداري از اختلافات قواي 3 گانه و 3- تبديل شدن به بخشي از استراتژي جديد امريكا در ايران. درباره مورد اول نشانه روشن همين است كه فتنه گران پس از ماه ها آتش افروزي ناگهان به ياد كارگران و معلمان -كه در هيچ دولتي به اندازه دولت فعلي خدمات دريافت نكرده اند- افتاده اند و براي سوء استفاده از مطالبات آنها تلاش مي كنند. در مقطع فعلي به 3 دليل مي توان استدلال كرد كه اين سرمايه گذاري به جايي نخواهد رسيد.

1- طبقه محروم در ايران عموما بسيار متدين و انقلابي است و ارزش هاي ديني خود را پاي هيچ جريان سياسي خصوصا جرياني كه دروغ گويي و رياكاري آن آشكار شده ، قرباني نمي كند. 2- اين طبقه اكنون بيشتر از هر زمان ديگري احساس مي كند كه مورد توجه نظام و دولت است و در اولويت دريافت خدمت بي منت قرار دارد. به طور طبيعي مردم رنج ديده ايران نمي توانند خدمت رساني نقد دولت را با ادعاهاي كساني معامله كنند كه تا دولت را به دست داشتند به صراحت مي گفتند هيچ مسئوليتي در حوزه معيشت مردم ندارند. و 3- اين طبقه اساسا در انتخابات سال 88 به هيچ كدام از سران فتنه راي نداده است كه اكنون نسبت به آنها احساس همبستگي يا تعلق كند. در مورد دو گزينه سرمايه گذاري روي اختلاف ميان قوا و تبديل شدن به بخشي از استراتژي امريكا در ايران بحثي جداگانه و مفصل لازم است اما در اينجا به بيان همين يك نكته اكتفا مي كنيم كه جريان فتنه در شرايط فعلي هيچ راهي براي ادامه حيات خود نمي بيند و با جرات مي توان گفت غرب گرايي ايراني براي دهه ها از صحنه رقابت سياسي حذف شده است.

جنبش به اصطلاح سبز اكنون فقط جنبش بيانيه هاي خنك و سخنراني هاي بي حاصل است. حرف هم كه مي دانيد گفته اند «باد هواست»!

مردم سالاري:شهيد مرتضي مطهري احياگر تفکر ناب ديني

«شهيد مرتضي مطهري احياگر تفکر ناب ديني»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛فردا 12 ارديبهشت سالروز شهادت فيلسوف، متفکر، اسلا م شناسي و نظريه پرداز بزرگ شهيد «مرتضي مطهري» است که خلا» وجوديش را امروز بيش از هر زمان و نسل سوم انقلا ب اسلا مي، بيش از هر نسل ديگر احساس مي کند. بر جستگي بزرگ شهيد مطهري در آثار گفتاري و نوشتاري و مجاهدتهاي پژوهشي و تحقيقي، «مساله شناسي» خرافه زدايي و دفع شبهات بود.

امروز نسل جديد ممکن است با برخي خرافه ها منحرف شود در حالي که مسائل اصلي و حياتي آنها در امواج چالش ها و طرح مسائل حاشيه و گاهي انحرافي مورد غفلت قرار مي گيرد. عزم و اقدام جدي و نظريه هاي راهگشا در شناخت مسائل آنها و دغدغه و وسواس و آهنگي در درمان آنها ديده نمي شود.

«مطهري» احياکننده مفاهيم ناب اسلا مي و در تلا ش مدام براي تفسير و تعبير آنها با مقتضيات روز بود، همان چيزي که امروز به شدت به آن نيازمنديم، «مطهري» اهل بحث و تدبر بود، تيزهوشي و مساله يابي از ويژگي هاي وي بود و در همه فعاليت هاي پژوهشي، تحقيقي و تبليغي به احياي دين مي انديشيد.

«مطهري» اهل گزينش نبود، او مشکلا ت و معضلا ت فکري و رفتاري واقعي جامعه را مطالعه مي کرد و نقادانه ريشه ها و علل بروز آنها را مي يافت و در نوشتار و گفتار و کردار به حل آنها مي پرداخت، مهم براي او واقعيت هاي عيني جامعه بود و پيدا کردن پاسخ هاي نو، متناسب با زمان، متکي بر اصول مکتب، و نيک مي دانست که يک احيا کننده بايد دو کار کند، مشکل شناسي و مساله يابي و پاسخ هاي نو متکي بر اصول به آنها، او در اين هر دو طريق گام مي نهاد و واهمه اي به خود راه نمي داد. مديريت حسينيه ارشاد و مسجدالجواد در دهه پنجاه و قبل از پيروزي انقلا ب اسلا مي و روش هاي نو و متفاوت از ساير مراکز و مساجد در اداره اين مراکز نمونه عيني چنين نگرشي است.

احياي تفکر ديني، دغدغه او بود و بدون هيچ واهمه اي فرياد مي زد: «ما اکنون بيش از هر چيزي به يک، رستاخيز ديني و اسلا مي، به يک احياي تفکر ديني، به يک نهضت روشنگر اسلا مي، نيازمنديم، فکر ديني ما بايد اصلا ح شود، تفکر ما درباره دين غلط است، به جرات مي گويم از چهار تا مساله فروع، آن هم در عبادات، چند تائي هم از معاملا ت، از اينها که بگذريم ديگر فکر درستي ما درباره دين نداريم.»

«مطهري» انديشه اصلا حي داشت و در اصلا ح تفکر و جلوگيري از انحراف و مبارزه با خرافات هيچ قداستي را بر نمي تافت، به همين جهت باشگفتي و تاسف شديد فرياد مي زد: «در حساس ترين نقاط ديني ما اگر کسي عمر خود را صرف قرآن بکند و به هزار سختي و مشکل دچار شود، از نان، از زندگي، از شخصيت، از احترام، از همه چيز مي افتد و اما اگر عمر خود را صرف کتابهايي از قبيل کفايه بکند، صاحب همه چيز مي شود، در نتيجه هزاران نفر پيدا مي شوند که کفايه را چهار لا يه بلدند، يعني خودش را بلدند، رد کفايه را هم بلدند، و رد رد او را هم بلدند، رد رد رد او راهم بلداند، اما دو نفر پيدا نمي شوند که قرآن را به درستي بدانند.» نمونه هاي دردشناسي و واقع بيني «مطهري» فراوانند و اين همان خلا » اي است که امروز سخت بدان محتاجيم.خلا » وجودي «مطهري ها» ما را به جايي رسانده است که اگر بگوئي، مباد فلا ن مساله به فلا ن انحراف بينجامد، بلا فاصله اخطار دريافت مي کني که چرا در حيطه مساله شناسي گام نهاده ايد!؟

بدون شک اگر «مطهري» را از انقلا ب و کشور نمي گرفتند، او در مقابل مسائلي چون کنترل جمعيت و محدوديت هاي نقد وادغام نظامهاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و اعتقادي در يک نظام «نظام مبتني بر قانون اساسي» و دهها مساله ديگر راه مي گشودند و نظريه پردازي مي کردند و جامعه را از سطوح پايين انرژي اجتماعي، کارآمدي، کيفيت بهره وري، پيچيدگي، فهم، خلا قيت، لذت و کمال به سطوح بالا تر ارتقا مي دادند، چرا که فرآيند توسعه بواسطه پيدايش سطوح بالا تر، در جامعه محقق مي شود.
نامش جاودان و يادش پايدار و روش و راهش برقرار باد

ابتكار:واکاوي ديپلماسي دوگانه روسيه در ارتباط با ايران

«واکاوي ديپلماسي دوگانه روسيه در ارتباط با ايران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛رفتار سياسي کشورها در صحنه بين الملل بر اساس منافع ملي هر کشور تنظيم و اجراء مي‌شود،در نظام بين الملل قانون نانوشته‌اي وجود دارد و آن اينکه اخلاق محلي از اعراب ندارد. تضاد در رفتارها و تناقض در مواضع و چرخش صبح و بعدازظهر در سياست ها، مسئله‌اي پذيرفته شده مي‌باشد بنابراين ما شاهد دونوع سياست در رفتار کشورها هستيم ديپلماسي بر اساس سياست‌هاي اعلاني و ديپلماسي بر اساس سياست‌هاي اعمالي افکار عمومي هم پذيرفته است که آنچه در ادبيات سياسي سياستمداران در خصوص کشور ديگر ابراز مي‌شود چندان بر سياست‌هاي اعمالي آن کشور منطبق نيست در نتيجه سياست‌هاي اعلاني چندان جدي گرفته نمي‌شوند،کشوري که در ادبيات ظاهري خود را در جايگاه رقيب و دشمن براي کشور ديگر معرفي مي‌کند در همان حال پشت صحنه به دنبال انجام معامله و توافقات استراتژيک مي‌باشد.

به عبارتي،کشورها براي پيشبرد سياست‌هاي اعمالي و گرفتن حداکثر امتيازات و گاهي هم فريب افکار عمومي کشور خويش، به صورت ظاهري به سياست‌هاي اعلاني که در نقطه مخالف سياست‌هاي اعمالي مي‌باشد رو مي‌آورند.

اگر بخواهيم از کشوري به عنوان مصداق بارز براي اين نوع تضاد و دوگانگي در ديپلماسي نام ببريم، بي شک همه انگشت‌ها بطرف کشور روسيه نشانه مي‌روند.

آناليز ديپلماسي اين کشور در طول دهه‌هاي اخير بخصوص در تعامل با کشورمان ايران،شاهد خوبي بر اين دوگانگي مي‌باشد،فراز و نشيب در روابط ايران و روسيه قدمتي ديرينه دارد.

تمام توافقات و معاهدات،قول‌ها و وعده‌ها با روسيه تحت تاثير اين رفتار دوگانه مي‌باشد اين کشور همواره از اختلاف ايران و غرب به عنوان يک فرصت براي فرار از تعهدات خود، نهايت بهره را برده است.روسيه با تظاهر به مستقل بودن و با پيش گرفتن سياست اعلاني تقابل با آمريکا و دوستي با ايران،تلاش کرده است که هم ايران را در کنار خود داشته باشد و همزمان با رويکرد سياست اعمالي خود که همانا همراهي با غرب و آمريکاست در دقيقه 90 با تصميمات غرب عليه کشورمان همراه شده است به عبارت ديگر روسيه با ديپلماسي اعلاني خواسته است ژست موازنه قدرت را در صحنه جهاني براي خود حفظ نمايد و از اين طريق حداکثر امتيازات را بدست مي‌آورد در نتيجه با کارت ايران امتيازات بسياري ار غربيها مي‌گيرد و مشکلات خود با آنان را در حوزه مسايل قفقاز و ناتو حل و فصل مي‌کند.از طرف ديگر با توسل به ديپلماسي اعمالي در کنار غرب عليه منافع ايران وارد معامله مي‌گردد با اين تصوير،وقتي پلي به گذشته زنيم و نيم نگاهي به تعهدات آن کشور، درمي يابيم که دليل تاخير بيش از يک دهه آن کشور در انجام تعهدات خود در خصوص نيروگاه اتمي بوشهر چه بوده است و روشن مي‌شود که اين کشور به هيچ وجه پاي تعهد خود در دادن موشک‌هاي 300-s نخواهد ايستاد و همراهي آن کشور در شوراي امنيت در رأي به قطعنامه‌هاي سه گانه عليه کشورمان با همين منطق صورت پذيرفته است و اميد بستن به روزي که اين کشور از اهرام حق وتو به نفع کشورمان بهره جويد نوعي اميد به سراب خواهد بود.

جالب اينکه روسيه نه فقط پاي تعهد خود در دادن 300-s نيست که در خبرها داشتيم مقامات آن کشور نسبت به توانمندي ايران در توليد موشک در برند 300-s به شدت عصباني هستند به هر حال اين حق روسيه و هر کشوري است که متناسب با منافع ملي کشورشان نوع و چگونگي ديپلماسي خود را تنظيم نمايند و به اين دليل ما نمي‌توانيم برآنها خورده بگيريم و به صورت اخلاقي داوري نمائيم اما براي مردم ايران ماهيت سياست‌هاي روسيه روشن است و مردم حق دارند که به اين کشور نگاه بدبينانه داشته باشند،آنچه مهم است اينکه ما تکليف خود را بدانيم. نمايش موشک‌ها با توانمندي 300-s نشان هوشياري و هوشمندي فرزندان اين کشور است.دستگاه ديپلماسي کشور هم بايد با همين هوشمندي در صحنه جهاني مواظب و متوجه دوگانگي سياست و رفتار سياسي روسها باشد و آنچه مقتضاي منافع ملي است بايد مبناي رفتار ديپلماسي کشور باشد.

رسالت:به ياد استاد شهيد مطهري

«به ياد استاد شهيد مطهري»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمدکاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛جريان روشنفکري در ايران طي نيم قرن گذشته گرفتار دو “کارل” بود: کارل مارکس و کارل پوپر!

رنسانس دو دستاورد براي اروپا داشت:1 - فراموش کردن واقعيت الهي عالم و آدم2 - بسط و توسعه تفرعن و فرعونيت نفس با تکيه به مکتب اومانيسم.

سوسياليسم و ليبراليسم در غرب به ظاهر دو رقيب بودند اما پيروان آنها در ايران عمدتا با هم رفاقت داشتند و اين دو جماعت هيچ گاه در بريدن سر مذهب در ايران اختلاف نداشتند.

آنها در مشروطه استراتژي واحد داشتند، اولين کسي که دست آنها را خواند آيت الله شهيد شيخ فضل الله نوري بود. وي براي روشنگري اين پديده در سپهر سياست ايران تا پاي جان ايستاد تا چون مشعلي فروزان در تاريخ ايران راه را به آيندگان نشان دهد. در نهضت ملي، همگرايي دو جريان سوسياليسم و ليبراليسم نهضت را به بيراهه برد.

شهيد آيت الله مطهري رد پاي انديشه هاي منحط غربي را گرفت. بزرگترين دغدغه فکري او پالايش انديشه سياسي اسلام از آلودگي ها و سمومات سوسيالسم و ليبراليسم بود.

شهيد مطهري در عرصه عمل و انديشه و علم سه دهه در برابر هجوم افکار الحادي مارکسيسم و ليبراليسم مردانه ايستاد و پوچي انديشه هاي آنان را به سه نسل از نسل هاي قبل و بعد از انقلاب نشان داد. نتيجه روشنگري هاي شجاعانه او جلوگيري از هرز رفت منابع انساني نسلي بود که تمام قد در خدمت انقلاب اسلامي بود.

نسلي که در چشمه سار زلال انديشه شهيد مطهري جان خود را شستشو داده بود در جنگ هشت ساله ظرفيت هاي وجودي خود را نشان داد و از ميان آنان عارفان و سالکاني پا به عرصه تاريخ انقلاب اسلامي گذاشتند که مورد غبطه عارفان و سالکان حقيقي بودند.
جريان روشنفکري با بهره گيري از انديشه هاي مارکس و پوپر مي خواستند يک اسلام مونتاژ شده در ايران پديد آورند که تمام آموزه هاي کفرآلود و الحادي مکاتب غربي را در خود داشته شد.

شهيد مطهري و بويژه استاد وي علامه طباطبايي چون طبيبي حاذق و جراحي ماهر ترکش هاي انديشه مادي را از جان انديشه اسلامي جدا کرده و نسل انقلاب را تا سال ها در برابر هجوم فکري غرب بيمه کردند.

امروز دانشگاه و حوزه وظيفه دارد با بازتوليد انديشه هاي شهيد مطهري شر فرقه سبز را که مي خواهد منافقانه بر انديشه اسلامي معاصر پوستين پوسيده ليبرال دموکراسي و سوسيال دموکراسي غرب بپوشاند، از سر ملت کوتاه کند. اکنون ماشين تبليغاتي غرب مجهز به شاهراه هاي اطلاعاتي و ارتباطي و با پشتيباني نظريه پردازان و شاگردان مارکس و پوپر مي خواهند دور جديدي از شرارت در حوزه انديشه و فکر در ايران را مديريت کنند.

قطعا آنها در اين وادي پيروز نخواهند شد چرا که مراجع عالي قدر، شاگردان شهيد مطهري و شهيد بهشتي و پرچمداران بيداري در حوزه نظير آيت الله مصباح يزدي و نيز قلندراني در عرصه انديشه در دانشگاه ها حضور دارند که در برابر اين هجوم خواهند ايستاد.
سالروز شهادت شهيد مطهري فرصتي است براي بازبيني تحرکات فکري دشمنان اسلام عليه ملت مسلمان و تمهيدي براي مقابله با آنهاست.

علماي حوزه و دانشگاه بدون شک امسال با همت و کار مضاعف در اين وادي گام خواهند گذاشت و اميد دشمن را نااميد خواهند کرد.

فردا سالروز بزرگداشت ياد و خاطره شهيد مطهري است. فردا روز معلم و روز ارج نهادن به تلاش هاي معلمان، بويژه معلماني است که از نواميس فکري نسل نو با تکيه بر انديشه مطهري صيانت مي کنند.

تهران امروز:پيشرفت كشور در گرو بازنگري در مفهوم كار و كارگر

«پيشرفت كشور در گرو بازنگري در مفهوم كار و كارگر»عنوان سرمقالهِ‌ روزنامه‌‌ي تهران ارمزو به قلم حسام‌الدين كاوه است كه در آن مي‌خوانيد؛«كار و كارگر همه جاست و تمام موجودات عالم، چه موجودات قبل از طبيعت باشد و چه موجودات طبيعي باشد و چه موجودات بعد از طبيعت، همه از كارگر پيدا شده است و كار نظير «وجود» است كه در همه شئون عالم دخالت دارد.» (برگرفته از متن پيام حضرت امام خميني(ره) به مناسبت روز جهاني كارگر در سال 58) يازدهم ارديبهشت‌ هر سال را نه‌تنها در كشور ما كه در تمام كشور‌هاي جهان به عنوان «روز جهاني كارگر» گرامي مي‌دارند. اين پاسداشت نيز در نظام جمهوري اسلامي ايران و از سوي بنيانگذار فقيد آن به رسميت شناخته شد.

تعبيري كه حضرت امام‌خميني در وصف كار و كارگر در متن پيام ايشان به مناسبت روز جهاني كارگر ارائه كرده‌اند بدون هيچ‌گونه مجامله و مداهنه، تعبيري بي‌نظير است. تناظر «كار» با «وجود»‌ و دخالت امر «كار» در تمامي شئون عالم اعم از پيشاطبيعي، طبيعي و پساطبيعي (ماورا طبيعت) و نيز اين تعبير كه كار و كارگر همه جا هست، تعابيري شگفت‌‌آورند.

از ديدگاه حضرت امام خميني (ره) مفهوم «كار» و «كارگر» مفاهيمي مرتبط با دوران صنعتي و سرمايه‌داري نيستند، اين مفاهيم با كل عالم هستي مرتبطند و با «وجود» در تناظر قرار مي‌گيرند. شايد بتوان گفت كه از ديدگاه ايشان مفاهيم «كار» و «كارگر» مفاهيمي استعلايي و در نسبت با «وجود» مفاهيمي انضمامي و نه اعتباري به‌شمار مي‌روند. ظرايف و طرايف بازتاب يافته در متن پيام حضرت امام پرشمار است و از وسعت و عمق ديدگاه ايشان به‌طور اخص و ژرفاي اهميتي كه دين مبين اسلام براي «كار» ‌و «كارگر» قائل است به‌طور اعم، نشان مي‌دهد. با اين حال در برقراري نسبت ميان ديدگاه حضرت امام و مقام معظم رهبري در اين مقوله مهم و واقعيات موجود ‌بايد پرده‌پوشي و كتمان را به كنار گذاشت.

منظور اين است كه حضرت امام و مقام معظم رهبري، ديدگاه‌هاي بسيار ژرف، گسترده، انساني و الهي به مقوله«كار» و مابه‌ازاي عنوان«كارگر» دارند اما جامعه كنوني ما تا رسيدن و دستيابي به ژرفاي ديدگاه‌هاي اين دو بزرگوار و تا تحقق بخشيدن به تمامي حقوقي كه متناسب با شأن بلند«كارگر» باشد، راه و فاصله‌اي بسيار دارد.

حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، مقام معظم رهبري در تازه‌ترين بيانات‌شان كه همزمان با هفته كارگر ايراد كردند، فرموده‌اند:«برخلاف ديدگاه مادي كه كارگر را فقط يك ابزار مي‌داند، اسلام كارگر را يك مجاهد في‌سبيل‌الله مي‌داند و براي كار و تلاش او هم ارزش و پاداش الهي قائل است.»

ايشان با بسيار مهم خواندن حفظ شأن و جايگاه كارگر در چارچوب ديدگاه اسلامي فرموده‌اند:«قشر كارگر از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون امتحان بسيار خوبي داده كه دوران دفاع مقدس يك نمونه است.»

رهبر فرزانه انقلاب با اشاره به اينكه دشمنان از اول انقلاب براي استفاده از قشركارگر و مسائل كارگري به‌عنوان اهرم فشار سياسي بر ضدنظام اسلامي تلاش مي‌كرده‌اند، چنين خاطرنشان ساخته‌اند:«اين موضوع در 30 سال گذشته در دستور كار دشمنان نظام اسلامي قرار داشته است اما قشر كارگر نيز 30 سال است كه اين طراحي را ناكام گذاشته‌اند.»

اكنون با اشاره به بخشي از فرموده‌ها و بيانات حضرت امام خميني(ره) و رهبر معظم انقلاب، جاي پرسش است كه آيا قشر كارگر از وضعيت مطلوبي به لحاظ حقوق صنفي خود به عنوان كارگر برخوردار است؟ مسائلي مانند بهداشت كار، از كار افتادگي، نقص عضو بر اثر حوادث ناشي از كار، ايمني محيط كار، بازنشستگي و تقاعد، برخورداري از شأن محترمانه در جامعه، برخورداري از محيط‌هاي ويژه فرهنگي، آموزشي، تفريحي و ده‌ها مسئله و موضوع ديگر كه هم‌اكنون مبتلا به‌ جامعه‌ كارگري كشور است به تمامي حل‌وفصل شده‌اند؟ آيا مسئله حل نشده‌اي باقي نمانده است؟

فراموش نبايد كرد كه زمينه‌ساز هرگونه تحول و توسعه، رويكرد به نوسازي، بهينه‌سازي، پيشرفت و بهسازي اقتصاد و جامعه، نيازمند ارتقاي سطح كيفي و كمي«كار» و ارتقاي سطح رفاه و معيشت كارگران و رعايت حقوق كار و كارگر است. گاه گفته مي‌شود كه مناسبات موجود ميان كارگر و كارفرما ضد توليد است. نمي‌خواهيم وارد مباحث سلبي و ايجابي و نفي و اثبات اين مدعا شويم اما مناسب است كه زمينه‌هاي گفت‌وگو و بحث در پيرامون اين‌گونه موضوعات فراهم شود.

قطعا شرايط بايد به‌گونه‌اي مهيا شود كه نه كارگر خسارت ببيند نه كارفرما دچار زيان شود اما مطلوب است كه باب اين‌گونه گفت‌وگوها فارغ از هياهو‌سازي و غوغاسالاري باز شود و به‌ويژه ديدگاه‌هاي دو طرف در كنار ديدگاه‌هاي كارشناسانه مطرح شود. كشور ما بيش از هر زمان ديگري به كار و تلاش بيشتر و بيشتر نياز دارد، ما چاره‌اي جز پيشرفت نداريم و در اين مسير ‌بايد كمترين ميزان وابستگي به كشورهاي ديگر را داشته باشيم. پيشرفت كشور بايد از درون نيروهاي جامعه و با اتكا به سرمايه‌ها و ثروت‌هاي خداداد و استعداد‌ها و توان نيروي انساني انجام پذيرد. در اين ميان«نيروي انساني» نقشي بسيار تعيين‌كننده‌تر از منابع دارد.

بايد پذيرفت كه بخش بزرگي از اين نيروي انساني يا به عبارتي متناسب با تعابير حضرت امام خميني تمامي نيروي انساني را كارگران تشكيل مي‌دهند. بزرگ‌ترين سرمايه‌اي كه كشور و جامعه ما در دست دارد، بديهي است با بهبود بخشيدن به فضاي كار و تلاش، توجه به استيفاي حقوق كارگران و افزايش سطح كمّي و كيفي بازدهي نيروي كار، تحول، پيشرفت و توسعه امكان‌پذير و در دسترس خواهند بود. اين امر ضرورتي اجتناب‌ناپذير است. بر دست و بازوي تمامي كارگران اين سرزمين اسلامي بوسه مي‌زنيم. خدا قوت.

جمهوري اسلامي:انتقام از حزب الله به نيابت از صهيونيست‏ها

«انتقام از حزب الله به نيابت از صهيونيست‏ها»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي سات كه در آن مي‌خوانيد؛صدور احكام محاكمه نمايشي 26 نفر توسط بيدادگاههاي مصر به اتهام ارتباط با حزب‏الله لبنان، يكبار ديگر نظرها را به سمت رژيم كمپ ديويدي قاهره متوجه كرده است. مبارك اميدوار است از اين ابزار در جهت ايجاد رعب و وحشت به منظور به حاشيه راندن فعالان اسلامي بهره‏گيري نمايد. محبوبيت روزافزون گروههاي مقاومت اسلامي به حدي است كه رژيم قاهره عليرغم صدور احكام طولاني مدت براي متهمان به طور همزمان خواستار استمرار مناسبات با حزب‏الله لبنان شده است. احمد ابوالغيط، وزيرخارجه رژيم قاهره با ارسال نامه‏اي به سيد حسن نصرالله دبيركل حزب الله لبنان از وي خواست روابط ميان دولت مصر و حزب الله ادامه يابد.

اين حركت رژيم قاهره نشانگر آنست كه از يك طرف با فرصت‏طلبي درصدد نزديك جلوه دادن خود نسبت به حزب الله لبنان است كه از اين ابزار در جهت كسب محبوبيت در ميان ملت بزرگ مصر، سوءاستفاده كند و از طرف ديگر با صدور احكام زندان طويل‏المدت، از مقاومت اسلامي لبنان به نيابت از صهيونيستها انتقام بگيرد! خشم رژيم وابسته قاهره از اينست كه نه تنها مقاومت اسلامي لبنان و فلسطين در منطقه حرف اول را مي‏زنند بلكه نزد ملت بزرگ مصر از محبوبيت روزافزوني برخوردارند. اين نكته از آن جهت اهميت دارد كه گروههاي اسلامي مصر از جمله اخوان‏المسلمين در پيشگاه مردم اعتبار روزافزوني پيدا كرده‏اند و مشخصاً ادامه رياست جمهوري مادام‏العمر مبارك يا حتي "حكومت موروثي" در مصر، به زير سئوال رفته است. خشم مبارك از اينست كه نزد ملت مصر بعنوان "دلال صهيونيستها" شناخته شده و اعتباري برايش باقي نمانده است. چرا كه هنوز هم از موضع كارگزار صهيونيستها عمل مي‏كنند و پس از فجايع 22 روزه در جنگ غزه، به ياري صهيونيستها شتافت و با تشكيل اجلاس اضطراري شرم‏الشيخ سعي كرد چنين وانمود كند كه ويرانيهاي ناشي از تهاجم وحشيانه عليه غزه به زودي بازسازي مي‏شود و در اولين فرصت نيز هرگونه خسارتي جبران خواهد شد. اكنون بيش از يكسال است كه از وعده‏هاي سران در اجلاس شرم‏الشيخ مي‏گذرد ولي غزه همچنان در محاصره است و نه تنها لوازم ساختماني بلكه حتي غذا، دارو و ساير نيازهاي اوليه براي ساكنان غزه ارسال نمي‏شود و آنها از محروميت مطلق رنج مي‏برند.

خوش رقصي اخير رژيم قاهره براي صهيونيستها در مقطع كنوني، يك فرصت طلائي را هم براي اشغالگران صهيونيست فراهم ساخته و آنها توانسته‏اند در پرتو تبليغات قاهره پيرامون اين بيدادگاههاي رسوا، نظرها را به اين ماجرا منحرف سازند و خود در حاشيه امن قرار گيرند. اين بهترين هديه‏اي است كه مبارك طي ماههاي اخير مي‏توانسته به رژيم صهيونيستي بدهد و صهيونيستها را از خشم و اعتراض نسبت به فجايع در غزه، بيت‏المقدس و كرانه باختري برهاند. اين اقدام در شرايطي صورت مي‏گيرد كه بمباران غزه، شهرك‏سازي در بيت‏المقدس و طرح كوچ اجباري 65 هزار فلسطيني به شدت به اعتراضات عليه صهيونيست‏ها دامن زده و براي آنها مشكل‏آفرين شده است.

بيدادگاههاي امينتي فوق‏العاده، اين افرادلبناني، مصري، فلسطيني و سوداني را به احكامي از 6 ماه تا حبس ابد محكوم ساخته‏اند كه حبس ابد در چارچوب مقررات رژيم قاهره به منزله 25 سال زندان است.

قاهره با پرونده‏سازي عليه حزب الله مدعي است اين عده درصدد حمله به اقتصاد مصر، تخريب رابطه ميان مردم و رژيم قاهره و ايجاد هرج و مرج و بي‏ثباتي در كشور بوده‏اند. اما بايد پرسيد آيا سران رژيم قاهره، معتقدند رابطه‏اي با مردم مصر دارند كه حزب‏الله درصدد تخريب آن برآمده باشد؟ البته اين ظاهر قضيه است و رژيم مبارك به خوبي مي‏داندكه ملت بزرگ مصر همچنان به آرمان فلسطين وفادار است و مقاومت اسلامي در منطقه عليه اشغالگران صهيونيست را افتخار دنياي اسلام و دنياي عرب مي‏داند. با اينهمه، رژيم قاهره دقيقاً در زماني عليه حزب الله لبنان دست به كار شده و با سمپاشي و تبليغات رسوا درصدد مخدوش كردن چهره حزب الله لنبان برآمده كه حتي دشمنان ديروز حزب الله در لبنان هم يكي پس از ديگري عذر تقصير مي‏آورند و براي ديدار با "نصرالله" نوبت مي‏گيرند و تقاضاي ملاقات مي‏كنند.

رسانه‏ها و مقامات صهيونيستي بارها فاش كرده‏اند كه دست صهيونيست‏ها در كشورهاي عربي به صورت آشكار و پنهان فعال است تا چهره ناموجهي از حزب الله لبنان را به تصوير بكشد. بعلاوه، سرنخ اعلام دشمني‏هاي جنون‏آميز عليه حزب الله نيز دردست اسرائيل است.

البته بدون اين افشاگريها هم كاملاً محرز بود كه حزب الله تنها گروه مقاومت در دنياي عرب و دنياي اسلام است كه بدون در اختيار داشتن يك ارتش منظم توانسته است پوزه اشغالگران صهيونيست را در لبنان به خاك بمالد و بدون امضاي كوچكترين توافقنامه‏اي با صهيونيست‏ها، ارتش صهيونيستي را به عقب‏نشيني يكجانبه از لبنان وادار سازد. ايكاش رژيم قاهره قدري درايت و غيرت اسلامي و عربي مي‏داشت و بر نقش حزب الله بعنوان عامل افتخار، عزت و سربلندي ملت‏هاي منطقه در برابر رژيم صهيونيستي تأكيد مي‏ورزيد. اما تاريخ به چنين برگه‏هائي براي ثبت و ضبط واقعيت‏هاي عيني و ملموس در منطقه احتياج دارد تا به همگان ثابت كند مقاومت اسلامي عليرغم كارشكني و حسادت مزدوران رژيم صهيونيستي و رژيم‏هاي وابسته به استعمارگران، توانسته است به پيروزي‏هاي درخشاني دست يابد.

آفرينش:آنکارا و تل‌آويو تداوم واگرايي

«آنکارا و تل‌آويو تداوم واگرايي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش است كه در آن مي‌خوانيد؛روابط تل آويو وآنکارا به سال1949 ميلادي باز مي گرددکه آنکارا نخستين پايتخت مسلماني بود که اسرائيل را به رسميت شناخت. از آن پس بود که اسرائيل مهم ترين حامي تسليحاتي و نظامي ارتش ترکيه گرديد و همکاري استراتژيک و ديپلماتيک بين دو کشور در راستاي پيگيري "استراتژي حاشيه اي"برقرار شد در اين راستا روابط سياسي ،اقتصادي ونظامي گسترده اي بين دو متحد برقرار شد.

در اين ميان ترکيه از روابط نزديک خود با اسراييل، علاوه بر منافع نظامي کوتاه و ميان مدت، بدنيال منافع کلان تري هم بوده است که در چارچوب صف بندي هاي استراتژيک در منطقه و فرامنطقه اي قابل تحليل است و کارگزاران سياست خارجي ترکيه اين اتحاد را يک حرکت عقلاني و پراگماتيک در نظر مي آوردند.با اين وجود به قدرت رسيدن اسلامگرايان دمکرات در ترکيه در چند سال گذشته و توجه بيشتر آنان به شرق وجهان اسلام در راستاي استراتژي جديد سياست خارجي روز به روز بر دامنه اختلافات با اسرائيل افزوده شده است و آينده آن را از همگرايي به واگرايي ممتد سوق داده است .واگرايي هايي که با اعتراض هاي مقامات حزب حاکم عدالت وتوسعه ترکيه به حمله نظامي اسرائيل به غزه افزايش يافت و در روندي ممتد تا کنون ادامه يافته است به طوري که روابط دو طرف همواره بر محور تنش هاي لفظي و موانع رو به رشد را همراه بوده است.

تنش هايي که با کاهش همکاري هاي نظامي سياسي طرفين در يک سال گذشته مشهود تر شده است که شامل کاهش رزمايش هاي نظامي ،حذف اسراييل از مانور عقاب آناتولي، توقف قرارداد همکاري نظامي سال 1996ميلادي ميان دو طرف، خودداري آنکارا از شرکت در رزمايش مشترک با اسرائيل و آمريکا ،حملات متعدد مقامات ترکيه اي بويژه رجب طيب اردوغان به سياست هاي اسرائيل در قبال فلسطينيان و دهها نمونه ديگر است در اين راستا در ماه گذشته اردوغان در تازه ترين انتقاد خود تل آويورا "تهديد اصلي براي صلح منطقه" خاورميانه معرفي کرد.

در اين روند ترکيه در عين واگرايي در سياست خارجي خود با اسرائيل کوشيده است تا روابط خود با سوريه ايران و اعراب را افزايش دهد که بيشک مورد انتقاد تل اويو است چنانچه هم اينک ترکيه در حال رزمايش مشترک با سوريه يکي از دشمنان اصلي اسرائيل است. در اين ميان ترکيه اکنون با حضور اسرائيل در قفقاز و آسياي ميانه، نقش اسرائيل و لابي آن در آمريکا، نگاه اسرائيل به شمال عراق و بسياري ديگر از سياست هاي تل آويو روبرو ست که با سياست هاي اسلام گرايان ترک ناسازگار است .

در واقع اسرائيل از يک سو از روند تغيير سياست ترکيه بسيار ناراحت و نگران است و با تمام توان براي کنترل آن مي کوشد در مقابل کابينه راستگراي اسرائيل نيز کوشيده است تا فشار ها را بر ترکيه افزايش دهد فشار هايي که در طيف متنوع سياسي و نظامي صورت گرفته وميگيرد که برخي از آنها شامل تجديد نظر در فروش تسليحات پيشرفته به ترکيه ،غير متحد خواندن ترکيه ، فشار هاي سياسي و ديپلماتيکي وحتي اثر گذاري بر روابط ترکيه با امريکا است.آنچه مشخص است هر چند تنشهاي دو طرف موجب از هم پاشيدن کامل روابط تل آويو-آنکارا نشده است اما نشانگر يک تغيير جدي در نگاه سياست خارجي آنکارا است تغييري که در راستاي منافع ملي ترکيه و نقش ملي واسلامي اين کشور در خاورميانه صورت مي گيرد.

آرمان:عامل توسعه‌نيافتگي كارگران

«عامل توسعه‌نيافتگي كارگران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آرمان به قلم محسن ايزدخواه است كه در آن مي‌خوانيد؛ مساله معيشتي كارگران را در دو سطح مي‌توان بررسي كرد. سطح اول كه يك سطح خاص است. در اين سطح كارگر در يك واحد توليد كار مي‌كند بايد بر اساس قوانين كار و مقاوله نامه‌هاي بين‌المللي حمايت شده و سطح دوم اين كه جامعه كارگري بخش وسيعي از جمعيت كشور را در بر مي‌گيرد و معضلي که در اين باره وجود دارد اين است كه بيش از50 درصد از اقتصاد كشور غيررسمي است و اين موضوع

به معناي عدم حمايت قانوني از كارگراني است كه دراين بخش به فعاليت اشتغال دارند. از نگاه اجتماعي به اين موضوع بايد بگويم وقتي كه 40 درصد از جمعيت شهري تحت پوشش سازمان تأمين اجتماعي است و يا تحت پوشش قوانين كار جمعيتي در حدود 28 ميليون نفر را شامل مي‌شوند كه يك قابليت بسيار بالقوه‌اي را دارا هستند، اما آيا اين جمعيت توانسته‌اند كه به منافع خودشان به صورت كلان در نظام جمهوري اسلامي توجه كنند.

يكي از اين عوامل عدم منسجم بودن نيروي كاربه لحاظ فكري و انديشه‌اي است كه باعث شده نتوانند در چارچوب منافع صنفي از حقوق خود دفاع كنند. نبود احزاب قوي كارگري نيز هم يكي ازعوامل ناكامي قشر كارگر در جهت دفاع از منافع خودشان است. گر چه جامعه كارگري در پيروزي انقلاب نقش اول را ايفا نكرده اما بايد اذعان داشت كه اگر عملكرد موفقيت آميز اين قشر در اوايل انقلاب براي راه‌اندازي واحدهاي توليدي بلاتكليف و ورشكسته با كمك مسئولان نبود هرگز چرخه توليد كشور در آن زمان دوباره از سر گرفته نمي‌شد.

در قوانين جديد كار حمايت از اين قشر در اولويت قرار گرفته ولي در اجرا هيچگونه حمايتي از طبقه كارگري صورت نگرفت به گونه‌اي كه اين روند نيز تاكنون ادامه دارد. شايد علت اصلي كه قانون كار نتوانست در اجرا موفق باشد عدم تطبيق قوانين آن با بسياري از مقاوله‌نامه‌هاي بين‌المللي بود. نكته قابل تأمل آن‌كه تشكيل شوراهاي اسلامي كار نيز براساس مقاوله‌نامه‌هاي بين‌المللي صورت نگرفته است. خوشبختانه در قانون اساسي به صراحت از دخالت و مشاركت مردم سخن به ميان آمده است و بدون ترديد يك گوهر بسيار بالايي است.

اما حالا چه اندازه‌اي كه به آن جامه عمل پوشانده شده است بحث جداگانه‌اي را مي‌طلبد. به هر حال عوامل مختلفي موجب شده است تا جامعه كارگري كشور نتواند نقش واقعي خود را ايفا كرده و كاملا آسيب‌پذير باشد. به نظر من نبود يك نظام تأمين اجتماعي مثمرثمر باعث عدم توسعه‌يافتگي جامعه كارگري شده است. اگر يك جامعه‌اي داشته باشيم كه تك تك افراد تحت حمايت بيمه‌اي باشند و آن افراد امنيت شغلي لازم را داشته باشند آنها هم فرصت بيشتري را دارند كه در سرنوشت خود مشاركت داشته باشند. دولت‌ها بايد بسترساز باشند.

تمام اين كشورهايي كه به سمت توسعه يافتگي رفته‌اند دولت‌ها هزينه‌هايي را پرداخت كرده‌اند تا جامعه مدني در آن كشور رشد پيدا كند.

دنياي اقتصاد:خليج فارس سند دارد

«خليج فارس سند دارد»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه در آن مي‌خوانيد؛شوراي انقلاب فرهنگي، دهم فروردين؛ يعني سالگرد اخراج اشغالگران پرتغالي را از تنگه هرمز به عنوان روز ملي خليج فارس به مناسبت‌‌هاي تقويمي سال خورشيدي افزود.

اين تصميم، واكنشي به سال‌ها رفتار رسانه‌اي و سياسي تحريك‌آميز توسط افراطيون عرب بود كه گاهي از اشكال تحريف شده نام خليج فارس استفاده مي‌كردند. استفاده از عناوين ديگر به جاي خليج‌فارس البته تاثيري بر ماهيت حقوقي اين واقعيت نمي‌گذاشت و نمي‌گذارد، اما جلب كردن توجه بيشتر به اين موضوع، يكي از راه‌هاي بي‌اثر كردن كنش‌هاي تبليغاتي است. ايران هيچ اجباري ندارد كه فارسي بودن نام خليج فارس و ايراني بودن مالكيت سرزمين‌هاي جنوبي خود را ثابت كند؛ زيرا اولا به لحاظ حقوقي اثبات ادعاي عدم آن به عهده مدعيان است و ثانيا به لحاظ تاريخي و سياسي، استفاده از نام خليج فارس چنان متواتر بوده است كه حكم اسناد مثبته قطعي حقوقي و عرفي يافته است.

علاوه بر همه اسناد و تواريخ هزاره‌هاي پيشين، در همين صد سال اخير هم هيچ كتاب تاريخي معتبري درباره ايران يافت نمي‌شود كه نام خليج‌فارس در آن به كرات نيامده باشد.

كتاب لرد كرزن، وزير امور خارجه انگليس به نام «ايران و قضيه ايران»،‌گزارش معروف ويليام راجرز، وزير امورخارجه آمريكا در دهه 1970، اسناد دبيرخانه سازمان ملل، فرهنگ‌ها و دايره‌المعارف‌هاي معروف انگليسي، فرانسوي و آلماني و هزاران سند ديگر مويد نام خليج‌فارس است.

اما با وجود اين قطعيت درباره نام و مالكيت خليج فارس و ملحقات آن، تحرك سياسي، ديپلماتيك و تبليغاتي ايران در اين موضوع ضرورت دارد.

علت اين ضرورت نه اثبات مالكيت- كه محقق است- بلكه تدبيري براي پيشبرد ديپلماسي خاورميانه‌اي ايران است. سياست خارجي ايران در خليج‌فارس و خاورميانه با چالش‌هاي متعددي مواجه است و رقيبان منطقه‌اي و بين‌المللي ايران گاهي براي سنجش ميزان حساسيت ايران در برابر اين چالش‌ها، ممكن است از عناوين مجعول براي خليج‌فارس يا ادعاي مالكيت بر جزاير سه‌گانه ايراني استفاده كنند. به همين علت، حتي در مواقعي كه استفاده از اين عناوين مجعول بر اثر ناآگاهي يا تصادفي است، نيز واكنش فوري و قاطع ايران ضرورت دارد. بنا به همين ملاحظات است كه ورود روزي به نام روز ملي خليج‌فارس به تقويم ايرانيان را بايد اقدامي بايسته و شايسته دانست و براي زنده ماندن آن كوشيد.

جهان صنعت:کارگران، تشکل‌ها و بي‌مهري دولت‌

«کارگران، تشکل‌ها و بي‌مهري دولت‌»عنوان سرمقاله‌ي ‌روزنامه‌ي جهان صنعت است كه در آن مي‌خوانيد؛امروز روز جهاني کارگر است؛کارگراني که تنها انتظارشان از دولت امنيت شغلي و تامين اجتماعي قدرتمند است اما درست مقابل اين خواسته از دولت عايدشان مي‌شود. دولت و تامين اجتماعي روزبه‌روز ثروتمند و قدرتمندتر مي‌شوند.

دولت با پول نفت نيازي به توليد ندارد و از امنيت شغلي کارگران عملا دفاعي نمي‌کند. اگرچه همواره اعلام مي‌شود کشور روزبه‌روز در حال تبديل شدن به کارگاه بزرگ سازندگي است اما آمار افزايش روزافزون واردات، توليد موجود را نيز به چالش کشانده است.

تامين اجتماعي از دريافت سهام واحدهاي توليدي بابت رد ديون دولت هر روز قدرتمندتر مي‌شود و قدرت چانه‌زني نهادهاي کارگري در چنين شرايطي هر روز کمتر. سايه سنگين قراردادهاي موقت زندگي کارگران را- چه کارگران واحدهاي بزرگ صنعتي و چه واحدهاي کوچک- با نگراني به آينده پيوند زده است.

اگر کارگران تشکل‌هاي کارگري را مهم‌ترين دستاويز خود براي طلب مطالباتشان از حاکميت مي‌دانند، عملکرد تشکل‌ها و بي‌مهري دولت به آنها سبب شده خواسته‌هاي کارگران حتي به راهروهاي مجلس هم نرسد. چه تشکل‌هاي کارگري حتي قدرت چانه‌زني براي تعيين حداقل نرخ مزد را ندارند، چه رسد به اينکه در تعيين يا اجراي قوانين نقش‌آفريني کنند. شايد اين جملات تنها گوشه‌اي از مخاطراتي باشد که کارگران امروز با آنها مواجه هستند. با يادآوري آنها، روز جهاني کارگر مبارک!

پول:يک اتاق، دو سناريو

«يک اتاق، دو سناريو»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي پول به قلم مهرداد خدير است كه در آن مي‌خوانيد؛اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران، اصطلاحا «پارلمان بخش خصوصي» خوانده مي‌شود. از اين رو که نمايندگان بخش خصوصي اقتصاد ايران از طريق اتاق‌هاي شهرستان‌ها و تهران در آن کرسي دارند. با اين حال شماري بر اين باورند که اطلاق عنوان «پارلمان بخش‌خصوصي» به اين تشکيلات.

اغراق‌آميز و غير واقع‌بينانه است؛ چرا که دولت، دست‌کم در اتاق تهران 20کرسي از سه‌ وزارتخانه بازرگاني و صنايع و جهادکشاورزي دارد. (4نفر سهم آخري البته هنوز معرفي نشده‌اند). همين موضوع موجب شده،‌در اتاق بازرگاني ايران اين ايده شکل‌گيرد که براي سومين بار پس از پيروزي انقلاب اسلامي پيش‌نويس متني براي بازنگري در قانون اتاق آماده، تنظيم و به مجلس شوراي اسلامي ارسال شود تا به موجب آن، اتاق بازرگاني به معني واقعي کلمه «پارلمان بخش خصوصي» باشد. بدين ترتيب کرسي‌هاي دولت حذف مي‌شود و جاي آن را بخش‌خصوصي مي‌گيرد.

در نگاه اول البته اين تغيير، مثبت به نظر مي‌رسد چرا که همه کرسي‌‌هاي پارلمان بخش‌خصوصي بايد از آن همين بخش باشد و جاي دولتي‌ها نيست اما ما با واقعيت‌ها زندگي مي‌کنيم و واقعيت اين است که حضور نمايندگان دولت در اتاق بازرگاني جاي بخش‌خصوصي را تنگ نکرده است و حذف يکباره نمايندگان دولت -اگر هم ممکن باشد- در وضعيت کنوني -که دوره گذار است- مفيد و به مصلحت نيست.

ابتدا به اين دليل که حضور ضابطه‌مند و نه تحميلي نمايندگان دولت در يک نهاد مدني، صنفي و غير دولتي از نگراني‌هاي دولت و قدرت مي‌کاهد و مادام که شائبه وابستگي و دولتي‌بودن را پديد نياورده قابل تحمل به نظر مي‌رسد. درغير اين صورت تصور تقابل و حتي توطئه پيش مي‌آيد و شايد کل تشکيلات را متوقف و موقوف کنند (وقتي دولت با سازمان مديريت که دولتي هم بود اين رفتار را داشت معلوم است که ديگران را چگونه تاب مي‌آورد.)

وجه دوم اين باور اين است که درسفرهاي اخير رييس‌جمهور به چند کشور شاهد حضور نمايندگاني از بخش خصوصي بوديم. اتفاقي که پيش از اين در سفرهاي مقامات خارجي مثل رييس‌جمهوري يا نخست‌وزير ترکيه به تهران تنها رشک بخش‌خصوصي ما را برمي‌انگيخت، اکنون در هيات‌هاي اعزامي از ايران نيز رخ مي‌دهد و اين تعامل، يکي از برکات و ثمرات هم‌نشيني نمايندگان دولت با بخش‌خصوصي دراتاق بازرگاني ايران است.

حسن ديگر وضع موجود اين است که در اتاق‌ها خصوصا اتاق ايران و تهران، مقامات دولتي در دسترس هستند. مثلا رييس دفتر وزارتي وزير نفت با حکم وزير بازرگاني و قائم‌مقام وزير صنايع از جمله مسئولاني هستند که در نشست‌هاي رسمي هيات نمايندگان و دو هفته يک بار در کميسيون‌ها شرکت مي‌کنند.

اين نوع ديدارها بهتر است يا اينکه بازرگان و صنعتگر ايراني پشت در اتاق مقام دولتي و در انتظار بنشيند يا از قبل وقت بگيرد؟ در مقابل از دولت هم شنيده مي‌شود که آنجا نيز گويا بيکار ننشسته‌اند. در گفت‌وگويي که به تازگي در همين روزنامه با معاون وزير بازرگاني و رييس مرکز توسعه تجارت درج شد، ايشان از عزم دولت براي «جوان کردن اتاق‌هاي بازرگاني» خبر داد. اين سناريو هم نگران‌کننده است.

اگر ازسناريوي اول (حذف کرسي‌هاي دولت از اتاق) اين تصور پديد مي‌آيد که دولتي‌هايي چون شجاع‌الدين بازرگاني، مفتح، سميعي‌نژاد و افشين روغني بايد از اتاق خارج شوند از سناريوي دوم(جوان‌سازي اتاق بازرگاني) نيز اين انگاره شکل مي‌گيرد که کهنه‌کاراني چون يحيي آل‌اسحاق، اسدالله عسگراولادي و علاءميرمحمدصادقي بايد جاي خود را به بابک افقهي و مهرداد بذرپاش بدهند که در سال‌هاي 57 و 58 ديده به دنيا گشوده‌اند. واقعيت اما اين است که تاثيرگذاري مکاتبات رييسان اتاق‌هاي بازرگاني تهران و ايران با دولت و انعکاس آنها در تصميم‌سازي‌ها و گوش سپردن نمايندگان دولت به مباحث مطروحه در اتاق و سهم کمتر آنها در قياس با نمايندگان بخش‌خصوصي و تماميت‌خواهي‌هايي در سويه دولتي، اين مصلحت را ايجاب مي‌کند عجالتا وضعيت موجود تثبيت شود و اتاقي‌ها سودايي را در سر نپرورانند که همين را هم از آنها بگيرد.

به جاي اينکه به دنبال آن باشند که نمايندگان ديگري از بخش خصوصي را بر کرسي‌هاي دولت در اتاق بنشانند، در پي آن باشند که حرف خود را در مباحثي چون يارانه‌هاي بخش توليد، وضعيت کسب و کار و مانند اينها به کرسي بنشانند و از دولت تعهد بگيرند. کاري کنند که حضور دولتي‌ها براي آنها الزام و تعهد ايجاد کند. چه، در بيرون اتاق، به جاي تعامل، تقابل شکل مي‌گيرد و سناريوهايي مانند جوان‌سازي، مجال بيشتري براي طرح پيدا مي‌کند و به سوءتفاهم‌ها دامن مي‌زند. اتاق بازرگاني، «خانه‌دل» نيست که «جاي صحبت اغيار» نباشد و دولت با هر گرايش و از هر جناح «غير» باشد يا نباشد قدرتي است که بايد مسئول و متعهد باشد. ايجاد اين مسئوليت و تعهد الزام‌آور، هنر بخش‌خصوصي است.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"