کد خبر: ۱۰۵۸۰۸
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۸ - ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۹

تهران امروز: كم سن وسال ترين قاتل سريالي ايران دستگير شد. اين جوان 18 ساله به همراه دوست 21 ساله كه او نيز يك معدنچي است چهار راننده تاكسي را در نقاط مختف ايران به قتل رسانده و در مجموع 100 هزار تومان پول اين افراد را به سرقت برده اند.

20 فروردين ماه امسال خبر ناپديد شدن راننده تاكسي اهل بندرعباس به پليس آگاهي اين شهر مخابره شد. همسر مرد گمشده به پليس گفت: غلامرضا با تاكسي خود به قصد مسافركشي ساعت 2 بعدازظهر از خانه خارج شده ولي ديگر به خانه برنگشته است هرچه با موبايل او تماس مي‌گيريم خاموش است و هيچ كدام از دوستان و آشنايان‌مان هم خبري از او ندارند.

بلافاصله تحقيقات براي يافتن اين مرد 50 ساله آغاز مي‌شود و حدود ساعت 12 همانشب تاكسي اين مرد در يكي از پاركهاي بندرعباس در حاليكه بدون سرنشين گوشه‌اي رها شده بود پيدا شد. هيچ اثري هم از غلامرضا نبود.

تحقيقات ادامه مي‌بايد و تصوير فرد گمشده به همراه آثار به جا مانده ازقتل احتمالي وي به ادارات آگاهي ساير استان‌ها مخابره می شود.

20 روز بعد رئيس پليس آگاهي خوي با همتاي خود در پليس آگاهي بندر عباس تماس گرفته و مي‌گويد: دو نفر را به عنوان قاتل دستگير كرده‌ايم كه نحوه ارتكاب قتل توسط آنها خيلي به قتل راننده تاكسي شهر شما شباهت دارد.

بازجويي از دو قاتل دستگير شده پاي آنها را به پرونده 4 قتل باز مي‌كند.

ح.ر 18 ساله و م.ش 21 ساله ابتدا به قتل يك راننده مسافركش در خوي اعتراف كردند: پول نداشتيم در خوي سوار يك تاكسي شديم و راننده را بامبلغ بالايي وسوسه كرديم و او را به مكان خلوتي كشانده و با چاقواز پاي در آورديم ولي پول زيادي همراه او نبود.چون مي‌ترسيديم دستگير شويم به مرند آمديم و آنجا هم به اين ترتيب راننده ديگري را كشتيم و پول‌هاي او را برداشتيم.

سپس به بندرعباس رفتيم قبلا چند ماهي در اين شهر كار كرده و آنجا را نسبتا خوب مي‌شناختيم پول خيلي كمي از دو قتل قبلي به دست آورده بوديم به همين خاطر تصميم به جنايتي ديگر گرفتيم به سراغ راننده‌اي كه در گوشه خيابان ايستاده بود آمديم و از او خواستيم در ازاي مبلغ بالايي مدتي را دربست در اختيار ما باشد.

مرد اول كمي شك كرد و نگاهي به قيافه ما كرد ولي دل را به دريا زد و ما را سوار كرد وسط راه در نقطه‌اي خلوت به او حمله كرديم و با چاقو او را كشتيم ولي كل دخل اين مرد به 20 هزار تومان هم نمي‌رسيد جسد را به بيابان برديم و در ميان شن‌ها چاله‌اي كنديم و او را همانجا به خاك سپرديم.بعد هم تاكسي را به پاركي داخل شهر آورديم تا رد گم كرده باشيم.

خيلي در شهر توقف نكرديم تصميم گرفتيم به شيراز بياييم. به ترمينال رفتيم و با نامهاي جعلي دو بليت اتوبوس گرفتيم.وقتي به شيراز رسيديدم دوباره پولمان ته كشيد.مي خواستيم به كرمان به محل كارمان كه يكي از معادن اين شهر بود برويم. باز هم به سراغ يك راننده تاكسي رفتيم و او را كشتيم.

اين قتلها را انجام مي‌داديم تا ردپايي از خود باقي نگذاريم. به محل كار خود رسيديم در آنجا هم به فكر افتاديم رئيس خود را بكشيم تا پولهاي او را به سرقت ببريم كه نقشه مان لو رفت و پليس ما را دستگير كرد.

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"