کد خبر: ۱۰۶۵۴۱
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۰ - ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۹

محمدرضا شریفی‌نیا را در حال تدریس به كودكان دبستانی تصور كنید، به نظر می‌رسد خیلی خوب بتواند این كار را بكند، اما اینكه چطور بتواند آنها را با خود همراه كند هم باید ماجرایی داشته باشد.

به گزارش جهان :این بازیگر امروزی یا همان آچار فرانسه سینمای ایران روزی معلم خوبی بوده، آنقدر كه توانسته مدرسه‌ای كه در آن تدریس می‌كرده را با آموزش خاصی كه می‌داده نمونه كند: «سال آخر دبیرستان بودم و نزدیك به گرفتن دیپلم كه از طرف همان مدارس ملی كه در آنجا درس می‌خواندم، دعوت به تدریس شدم. من هم رفتم و زیر نظر مرحوم نیرزاده معلم كلاس اول دبستان شدم. سبك خیلی خاصی را در تدریس پایه ریزی كرده بودم كه با نمایش درس می‌دادم. خیلی هم سر و صدا كرد و جزو مدارس نمونه كشور شدیم. هر سال، كنكوری برای كلاس اول برگزار می‌شد، كه تعداد زیادی آدم می‌آمدند و ما مجبور بودیم از بین آنها 40 نفر را انتخاب كنیم. نوع ارتباط و تربیتی كه با بچه‌ها داشتیم فوق العاده بود.»

شریفی نیا از آن سال‌هایی كه به بچه‌های كلاس اولی درس می‌داده با خوبی یاد می‌كند و با قاطعیت می‌گوید كه بهترین روش آموزشی را برای شاگردهایش به كار می‌گرفته: «فكر می‌كنم خیلی تخصصی آموزش می‌دادم. شاید بر هیچ یك از كارهایی كه كردم صحه نگذارم بجز آموزشی كه به كلاس اولی‌ها می‌دادم. مطمئنم كه بهترین شیوه آموزشی را برای كلاس اولی‌ها داشتم. به بچه‌ها دیكته سال ششم می‌گفتم و امتحان نهایی از آنها می‌گرفتم. و حق هم نداشتند از 20 كمتر بگیرند، چون می‌گفتم من درسم را داده ام، شما هم كه آدم‌های كم هوشی نیستید پس نباید اشتباه كنید، كسی هم كه قرار بود تنبیه شود، تنبیه‌اش این بود كه مشق ننویسد، نه اینكه جریمه شود. یعنی اگر خلافی می‌كرد جریمه‌اش این بود كه با سواد نشود.»

اما این همه روش منحصر به فرد شریفی نیا برای آموزش كلاس اولی‌ها نبوده: «ما قصه‌‌ای داشتیم پسری به نام «اكبر» كه از روستا به شهر می‌آید و با آدم‌ها برخورد می‌كند. در طول سال این قصه را تعریف می‌كردیم و هر دفعه درس‌مان (حروف الفبا، ریاضی، علوم اجتماعی، تعلیمات اخلاق، قرآن) را یك جوری به داستان ربط می‌دادیم. مثلا یك روز با لباس محلی و یك طبق بر روی سر كه پر بود از لبو وارد كلاس می‌شدم و شعر می‌خواندم و به آنها «لام» درس می‌دادم و ریاضیات و درس اخلاق را هم در آن می‌گنجاندم. كلاس‌های من هم به شكل دایره برگزار می‌شد یعنی همه دور هم می‌نشستیم و یكدیگر را می‌دیدیم و نمایش اجرا می‌كردیم. هر كدام به نحوی در ماجرا شریك می‌شدند.»

او هم مثل خیلی از معلم‌ها همچنان با شاگردهای قدیمی‌اش در ارتباط است: «از شاگردهایم هم چنان خبر دارم. بچه‌های آن دوران دور هم جمع می‌شوند و می‌آیند و همدیگر را می‌‌بینیم. همه‌شان تحصیل كرده‌اند و آدم‌های موفقی در كارشان شده‌اند. از همان دورانی كه درمدرسه با بچه‌ها بودیم استفاده كردیم و با توجه به نیاز كودكان شروع به نوشتن كتاب كردم. كتاب‌هایی كه می‌نوشتم را برای آنها می‌خواندم و نظراتشان را می‌پرسیدم، تكمیل‌اش می‌كردم و بعد چاپش می‌كردم.»

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"