کد خبر: ۱۱۶۷۶۹
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۳ - ۲۴ مرداد ۱۳۸۹
خراسان: روزي که حکم بازنشستگي ام را گرفتم از من تقدير و تشکر شد و با خوشحالي به خانه ام رفتم تا ايام پيري را به آسايش و راحتي سپري کنم، اما غافل از آن بودم که نتيجه کارها و خطاهايم مرا راحت نخواهد گذاشت و لقمه نان حرامي که تحت عنوان پول زيرميزي، شيريني و ... سال ها، سفره ام را رنگين کرده بود، طعم تلخ بدبختي را زير زبانم خواهد گذاشت و بايد تاوان سنگيني براي اشتباهاتم بپردازم!

پيرمرد ۶۷ ساله افزود: هنوز چند ماه از بازنشستگي ام نگذشته بود که همسرم در حادثه رانندگي آسيب ديد و از ناحيه يک پا معلول شد. او گوشه خانه افتاد و اين مشکل، ما را از نظر روحي خيلي آزرده کرد.در حالي که به دنبال سرگرمي هاي تازه اي مي گشتم تا ذهن همسرم را به خود مشغول کند، مشکلات بچه ها روي سرمان آوار شد و تار و پود زندگي مان را از هم گسست.

ماجرا از اين قرار بود که دامادم به اتهام رابطه نامشروع با خواهر عروسم دستگير شد و اين موضوع آبرو و حيثيت ما را در بين فاميل لکه دار کرد.متاسفانه پسرم نيز تحت تاثير اختلافات و مشکلاتي که با خانواده همسرش پيدا کرده بود عروسم را طلاق داد. دخترم نيز سر اين مسئله از شوهرش جدا شد و با يک بچه به خانه ام برگشت.

پيرمرد دل شکسته افزود: مشکلات زندگي ما به همين جا ختم نشد چون پس از گذشت مدتي حرکات و رفتار پسرم مرا به شک انداخت و با اندکي کنترل و مراقبت فهميدم او به کريستال اعتياد پيدا کرده است.من و همسرم هر چه تلاش کرديم سيامک را از اين منجلاب نجات دهيم فايده اي نداشت و او حتي در کمتر از دو سال از محل کار خود اخراج شد.الان ۴ سال است که پسرم سوهان عمرم شده است و پولي که پدرش با احساس زرنگي در طول سال ها جمع کرده را با توسل به زور و تهديد مي گيرد و باد هوا مي کند.

من و همسرم براي سيامک خيلي غصه خورده ايم، اما امروز واقعيت تلخ ديگري براي مان فاش شد و آن اين که او پسر کوچکم را نيز به دام موادمخدر انداخته است و ...!

در اين لحظه پيرمرد اشک هايش را پاک کرد و گفت: مي خواستم با سيامک صحبت کنم و از او بپرسم چرا برادرت را به اين بلا گرفتار کرده اي، ولي او ناگهان تيزي چاقو را زير گلويم گذاشت و تهديدم کرد که بهتر است ساکت باشم و موي دماغش نشوم.پسرم راست مي گويد من همان طور که در سکوت و خيلي آرام و پنهاني هر پولي را توي جيب هايم گذاشتم حالا بايد ساکت شوم و از ترس آبرويم شاهد نابودي زندگي ام باشم.

پيرمرد بازنشسته با صدايي بغض گرفته افزود: خواهش مي کنم درددل هايم را چاپ کنيد تا کساني که امروز سرکار هستند و مسئوليتي دارند، بدانند لقمه حرام آدم را بيچاره مي کند و اين دنيا دار مکافات است. التماس مي کنم اگر مي خواهيد عاقبت به خير شويد به خدا توکل کنيد و مراقب کارهاي تان باشيد. چون من از زندگي ام خيري نديدم و حالا به جاي ورزش و تفريح بايد شبانه روز از دلهره تلفن هاي مشکوک دخترم با مردان غريبه و دود و دم دو پسر ناخلفم که آتش زير خرمن زندگي ام به پا کرده اند در عذاب و رنج باشم.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"