مهسا هیچ راه بازگشتی نگذاشته بود. تحملش برایم سخت بود به همین خاطر وقتی به ایران بازگشتیم تلفنهایش را پاسخ ندادم و عکسهای خصوصیای را که از وی گرفته بودم در سایت Facebook گذاشتم تا برایش درس عبرتی شود.
وطن امروز: چت اینترنتی خیانت دختر جوان را در یک سفر علمی به کانادا نزد نامزدش فاش کرد.
15 مردادماه سالجاری دختر جوانی به دادسرای ناحیه 31 تهران مراجعه کرد. این دختر به بازپرس رئیسی از شعبه دوم دادسرای جرائم رایانهای گفت: یک سال پیش در دانشگاه با پسری که دانشجوی دکترا بود، آشنا شدم. پسر خوب و مهربانی بود. خیلی زود اعتمادم را جلب کرد. وقتی با پیشنهاد ناگهانی ازدواج رضا مواجه شدم آن را با خانوادهام در میان گذاشتم. من دانشجوی دوره کارشناسی ارشد بودم بهخاطر همین تصمیم گرفتم پس از پایان تحصیلاتمان ازدواج کنیم، یک جشن نامزدی کوچک در خانهمان گرفتیم.
چند ماهی گذشت، رضا اصرار داشت که برای سمینار علمی به کانادا برویم. خانوادهام راضی نبودند. سرانجام با اصرارهای ما قبول کردند تا همراه رضا به آنجا بروم. با یکدیگر به مکانهای دیدنی رفتیم و عکسهای یادگاری گرفتیم. سفر به یادماندنی بود وقتی به ایران بازگشتیم رضا کمتر پاسخگوی تماسهایم بود. دلیل رفتارهایش را نمیدانستم تا اینکه یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت: عکسهای خصوصیام در سایت Facebook پخش شده است. هیچکس جز رضا نمیتوانست به عکسها دسترسی داشته باشد. وقتی خودم را در برابر عکسها و فیلمهای خانوادگی و خصوصیام دیدم، تصمیم گرفتم به طرح شکایت بپردازم.
با ادعای دختر جوان، دانشجوی دکترا به دادسرا احضار شد و در بازجوییهای قضایی پرده از خیانت دختر مورد علاقهاش برداشت و گفت: مهسا دختر خوبی بود. همیشه در دانشگاه وی را زیرنظر داشتم هیچ خطایی نمیکرد به همین خاطر تصمیم به ازدواج با او گرفتم. دوستش داشتم میخواستم همیشه در کنارم باشد. با اصرار، او را به سمینار علمی در کانادا بردم، ولی نمیدانستم در دام نیرنگ این دختر گرفتار میشوم. شبها وقتی میخوابیدم مهسا به بهانه کارهای دانشگاهی با لپتاپ من مشغول کار میشد. چندین بار اطلاعات کامپیوتر را بررسی کردم ولی چیزی متوجه نشدم تا اینکه یک شب وقتی برای خوردن آب از خواب بیدار شدم ناباورانه دیدم که مهسا در حال چت کردن با پسر ناشناسی است. عصبانی شدم و نمیدانستم چه باید بکنم هرگز تصور نمیکردم دختر آرزوهایم خیانت کند. با یکدیگر جروبحث کردیم ولی مهسا با بهانههای واهی مرا خام کرد.
متوجه رفتارهای مرموز او شده بودم وقتی یکبار دیگر او را در حال چت کردن دیدم تصمیم گرفتم آبرویش را بریزم. مهسا هیچ راه بازگشتی نگذاشته بود. تحملش برایم سخت بود به همین خاطر وقتی به ایران بازگشتیم تلفنهایش را پاسخ ندادم و عکسهای خصوصیای را که از وی گرفته بودم در سایت Facebook گذاشتم تا برایش درس عبرتی شود.