|
• در پایان یکی از این جلسات شهید رجایی من را از تصمیم مجلس در آیندهای نزدیک مبنی بر این که نخستوزیر میبایست وزیر خارجه را انتخاب کند، مطلع کرد و گفت که شما برای معاونان وزارت خارجه حکم بنویسید. من هم با کمک دوستانم یک حکم خوب و ایدئولوژیک نوشتم و خدمت نخستوزیر دادم. شهید رجایی هم حکم را نگاه و تأیید کرد و گفت من میخواهم این حکم را برای شما بزنم. من هم عرض کردم که تا حالا من سمت و کار به این مهمی نداشتم و سابقه این کار را ندارم. شهید رجایی به من گفتند که مگر من سابقه کار نخستوزیری داشتم و من اجازه استخاره کردن را از ایشان گرفتم و نزد مرحوم سید هاشم هاشمی، از اعضای مجلس خبرگان رفتم ایشان هم به من گفتند که استخاره خیلی خوب آمده هرچند ابتدای آن سخت است. وقتی شهید رجایی حکم را به من میداد، دست کرد در کشواش و یک عطر به من داد. من آن موقع ریش خیلی بلندی میگذاشتم و لباسهای سربازی یا خاکی میپوشیدم. به من گفت: آقای شیخالاسلام هر سمتی ظواهر خودش رو میطلبد. منظورش این بود که فلانی برو شما ریش خودتو کوتاه کن و یک کت و شلوار بپوش.
• در جریان واقعه طبس جنازههای سوخته سربازان ارتش امریکا را آورده بودیم لانه جاسوسی، البته از اینکه قرار بود جنازهها را به دولت امریکا تحویل دهیم، بسیار عصبانی بودیم چرا که جنازههای سربازان کشوری بود که به خاک کشورمان حمله کرده بودند. یادم هست که در زمان تحویل جنازهها، آقای خلخالی حضور داشتند و بنده مسئولیت مترجم اعضای ایرانی را به عهده داشتم. مرحوم خلخالی سخنان و برخورد بدی با جنازههای سوخته انجام میدادند و حتی جلوی خبرنگاران دولت امریکا به این جنازهها لگد زده و توهین میکرد، این اقدام ایشان در نظر نمایندگان امریکا خیلی خشن آمد و من از چهره آنها تحقیر شدنشان را میدیدم. آنها هم به خاطر تجاوزی که به خاک ایران انجام داده بودند، جرأت نداشتند حرفی بزنند. البته با توجه به شرایط زمانی و عصبانیتی که در همه ما وجود داشت این اقدام خیلی آنچنانی نبود.