کد خبر: ۱۲۰۸۱۹
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۲ - ۳۰ شهريور ۱۳۸۹
خراسان ـ غلامرضا تديني راد: جناب سروان من مقصر هستم و مي دانم گناه بزرگي مرتکب شده ام، اما نمي دانم با اين غلطي که کرده ام چه خاکي بر سرم بريزم!

افسر نگهبان کلانتري کوي پليس مشهد با شنيدن اظهارات حميد، از او خواست تا در کناري بايستد و ۲ جوان شاکي پرونده که با تيغ نگاهي غضبناک به دنبال فرصتي مي گشتند تا به حميد ضربه اي بزنند را نيز به حفظ آرامش دعوت کرد. عقربه هاي ساعت 11:30 شب را نشان مي دادند که طرفين اين درگيري با هماهنگي مقام قضايي به بازداشتگاه هدايت شدند و تا صبح تحت نظر قرار گرفتند.

حميد در بيان مشکلي که برايش به وجود آمده است گفت: حدود يک سال قبل به طور اتفاقي با دختري به نام شکريه آشنا شدم و پس از مدتي خانواده ام را به خواستگاري اش فرستادم، اما پدر و ۲ برادر او جواب رد دادند و پدر و مادر من نيز مخالفت شديد خود را با اين ازدواج اعلام کردند و گفتند: اين ازدواج به صلاح تو نيست چون از نظر سطح فرهنگي بين ۲ خانواده فاصله زيادي وجود دارد و از طرفي شکريه و خانواده اش تبعه خارجي هستند و شايد در آينده بخواهند به وطن خود بازگردند و از اين بابت مشکلاتي براي تو به وجود خواهد آمد.

پسر جوان در حالي که نگاه خيس خود را بين انگشتانش پنهان کرده بود آهي کشيد و افزود: من چون خيلي شکريه را دوست داشتم يک بار به مشاوره رفتم، اما نظر مشاور نيز اين بود که اين ازدواج با توجه به تفاوت هاي شديد فرهنگي و خانوادگي نمي تواند سرانجام خوبي داشته باشد. در آن شرايط تصميم گرفتم دختر مورد علاقه ام را فراموش کنم. حدود ۲ ماه گذشت ولي شکريه دست بردار نبود و هر روز تلفن مي زد و گريه مي کرد و من هم که طاقت ديدن گريه هاي او را نداشتم عقلم را زير پايم گذاشتم و به رابطه مخفيانه خود با او ادامه دادم تا اين که در اين رابطه پنهاني او باردار شد.

شکريه مرا تحت فشار قرار داد که با هم فرار کنيم و به کشورشان برويم اما اين کار را قبول نکردم و او نيز موضوع را به خانواده اش اطلاع داد.

متاسفانه برادران شکريه از ۲ روز قبل در کمين من بودند تا از خانه بيرون بروم و بلايي به سرم بياورند و در اين مدت از ترس خودم را داخل خانه زنداني کرده بودم تا اين که امشب با چاقو و قمه مقابل منزل ما آمدند و سر و صدا راه انداختند.

نمي دانم چه خاکي بر سرم بريزم چون با تهديدهاي جدي خانواده اين دختر مواجه شده ام و پدرم نيز که يک عمر با آبرومندي و سربلندي زندگي کرده است مي گويد با اين آبروريزي که جلوي همسايه ها و مردم برايم درست کرده اي تو را طرد خواهم کرد.

حميد در پايان اشک هايش را پاک کرد و گفت: اگر آدم در زمان انجام هر کاري کمي از عقل و منطق کمک بگيرد و کلاه خود را قاضي کند اين گرفتاري ها برايش درست نمي شود. براي خودم متاسفم که معنا و دليل مخالفت هاي پدر و مادرم را براي اين ازدواج و ادامه رابطه عاطفي با اين دختر را دير متوجه شدم. من از تمام جوان ها خواهش مي کنم بيشتر مراقب خودشان باشند!
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"