کد خبر: ۱۲۱۵۰۴
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۸ - ۰۵ مهر ۱۳۸۹
من هیچ جای دنیا را سراغ ندارم در رسانه‌هایشان ممیزی وجود نداشته باشد منتها این ممیزی در رادیو و تلویزیون و مطبوعات ما وضوح بیشتری دارد.
ساختمان شهدای رادیوی سازمان صدا و سیما میزبان همیشگی خبرنگارانی است که می‌خواهند سراغی از اهالی صدا بگیرند؛ اهالی مهربان و صبوری که سیمایشان بین همهمه واژه‌ها گم می شود تا بمانند و من و توی شنونده، سال‌ها آن‌ها را تنها به یک ندا و صدا بشناسیم.

استودیوی شماره 5 این ساختمان پرهیاهو میزمان ما و بهروز رضوی 63 ساله اهل دیار قنات و قنوت و قناعت بود تا از روزهای صدا برایمان بگوید، از روزهای بیست و چند سالگی‌اش که دانشجوی معماری بود و سوء تفاهمی از دانشگاه اخراجش کرد تا سرازیر رادیو شود و پس از مدتی قلم زدن در این رسانه نجیب، بی تست و بدون آزمون؛ یکراست پشت میز و میکروفن گویندگی بنشیند و ماندگار شود... صدای گرم و گیرا و خیال‌انگیزی که این روزها و شب‌ها از آنتن شبکه‌های رادیویی ایران، فرهنگ، تهران و... به برنامه‌های «قصه شب، ققنوس، سرگذشت ایران، کتاب شب و...» خوش نشسته، از آنِ استاد بهروز رضوی است، صدایی از جنس یک کویر ترک خورده تشنگی کشیده...پیرِ دیرِ صدا آشنای گویندگی و دوبله که پیش تر صلابتِ صلایش را بر «‌مستند ایران» و «حدیث سرو» نیوشیده‌اید مهمان خبرآنلاین است تا از رادیو، فضای رسانه‌ای، پیام‌های بازرگانی، تفاوت کار در رادیو با تلویزیون و... با هم گفت‌وگو کنیم.

رادیو، این روزها شنیدنی است؟
به طور کلی نمی‌توانم نظر مساعدی بدهم حتی راستش را بخواهید خودم هم جز در ترافیک که رادیوی اتومبیلم روشن است وقت چندانی برای شنیدن برنامه‌های رادیویی ندارم. البته در آن لحظه چون از کلافگی نجاتم می‌دهد برایم شنیدنی می‌شود. (با خنده)

بالاخره چنگی به دل بهروز رضوی می‌زند یا ...؟
دل من که شرط نیست، ای کاش به دل شنوندگان چنگی بزند. برنامه‌های رادیویی باید برای شنونده شنیدنی باشد.

هنوز هم گوش شنوا، برای شنیدن حرف های رادیو وجود دارد؟
همیشه برای شنیدن حرف حساب، گوش شنوا وجود دارد. حالا چه از رسانه‌های شنیداری و چه دیداری و یا مکتوب. اگرچه ما در سطح جهان هم کم‌تر حرف حساب می‌شنویم بنابراین نمی‌توان انتظار داشت همه حرف‌های رادیو حساب باشد و تعجبی ندارد که حرف ناحساب و مفت هم زیاد شنیده شود.

کدام می‌چربد؟
رادیو و تلویزیون هر جامعه‌ای برخاسته از دل فرایندهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... آن است. وقتی همه این فرایندها روبراه باشد می‌توانیم انتظار داشته باشیم برنامه‌ریزی‌های رسانه‌ای نیز از روی حساب و منطق صورت گیرد. ما در رادیو معذوراتی داریم و باید آنتن را پُر کنیم بنابراین ممکن است همه حرف‌ها، حساب از آب درنیایند. حساب و ناحساب، قاطی و دَرهم است و از چربیدنش خبر ندارم. (می‌خندد)

قبول دارید، رادیو گاهی هیاهو و هیجان کاذب به شنونده منتقل می‌کند و سعی دارد همه چیز را آرام و باب طبع جلوه دهد؟
این به دست‌اندرکاران برنامه بستگی دارد که هیاهو و هیجان را چه قدر لازم بدانند. من هم هیجان کاذب، این سلام و علیک‌های طولانی، به نام خداهای عجیب و غریب و... را نمی‌پسندم و در برنامه‌هایم از آن ها پرهیز می‌کنم. باید با یک به نام خدای ساده و سلام کوتاه، به اصل برنامه پرداخت. در غیر این صورت کم فروشی کرده و به دل برنامه، آب بسته‌ایم.

گویندگان جوان، مصداق خوبی برای هیجان کاذب هستند؟
همه چیز را نباید از چشم مجری و گوینده جوان ببینیم. این گوینده، تابع سردبیر و کارگردان و تهیه کننده است. لحن و نحوه بیان متن به توصیه و خواست سردبیر صورت می‌پذیرد. اگر به مجری بگویند حاشیه نرو و به اصطلاح، پیازداغش را زیاد نکن حتما رعایت می‌کند. البته درست است که من این هیاهوهای بی مورد را نمی‌پسندم اما پسند بهروز رضوی ملاک نیست چون شنوندگان جوان، از این نوع اجرا خوششان می‌آید و به آن اقبال دارند، حتما باید ادامه بدهند.

اما بیشتر جوانان معمولا پذیرای هر خوراک رسانه‌ای هستند.
این حرف را صد درصد قبول ندارم. خیلی از جوانان هم وقتی از برنامه‌ای خوششان نیاید نه تنها نمی‌شنوند و نمی‌بینند که به سراغ رسانه‌های دیگر می‌روند. چه طور یک شبکه ماهواره‌ای به خاطر سریال‌های مردم پسندش مورد اقبال واقع می‌شود؟ ما باید علت این توفیق را بدانیم و نیاز رسانه‌ای مخاطب را تشخیص دهیم. امروز دیگر با برنامه‌های شعاری و مشحون از پند و اندرز، راه به جایی نمی‌بریم. اتفاقا این شبکه ها باید مایه عبرت شوند تا دست اندرکاران رسانه به خود آیند و بدانند اگر برنامه‌ها مطابق با خواست و نظر مردم ساخته شوند، بی شک مورد پسند واقع خواهند شد.

یعنی معتقدید در رسانه‌های ما برنامه سازی مطابق با خواست مردم صورت نمی‌گیرد؟
آن چنان که می‌شود و انتظار می‌رود نه. هنوز به شعار و مصلحت‌های زودگذر وابسته هستیم.

این نیاز و خواستی که رادیو به عنوان یکی از رسانه‌ها می‌تواند پاسخگویش باشد، چیست؟
در حال حاضر وظیفه رادیوست که مردم را از تنش، اضطراب و نگرانی دور کند و لحظات آرام بخشی را برایشان به وجود آورد تا بتوانند بخشی از این استرس‌ها را با روحیه‌ای قوی پشت سر بگذارند و تحمل کنند.

رادیو به وظیفه‌اش عمل نمی‌کند؟
این دیگر در حیطه تشخیص و اختیار من نیست و سیاست‌های رسانه‌ای را می‌طلبد.

پس به یک خانه تکانی هم نیاز دارد؟
رادیو به خانه تکانی نیاز دارد و این خانه تکانی باید در جهت اندیشه صورت گیرد نه حذف و جابه‌جایی اعضا و نفرات!

رنجی که بهروز رضوی از این روزهای رادیو می برد؟
چه گویم که ناگفتنم بهتر است.

به قول شاعر «کنونت که امکان گفتار هست...»
قید و بندهای ممیزی باعث افت کیفیت برنامه‌ها می‌شود و من همه رسانه‌ها به ویژه رادیو و تلویزیون را با استقلال و آزادی عمل بیشتری دوست دارم زیرا اگر این «بگو نگو‌»ها نباشد قطعا همه رسانه‌ها مردمی و مردم‌پسندتر خواهند شد.

اما ممیزی، همیشه هم بد نیست.
موافقم. من هیچ جای دنیا را سراغ ندارم که در رسانه‌هایشان ممیزی وجود نداشته باشد منتها این ممیزی، در رادیو و تلویزیون و مطبوعات ما وضوح بیشتری دارد. حرف من این است که باید یک خط قرمز ثابت تعیین شود تا افراد از آن عدول نکنند و مابقی را به دست اندرکاران و گردانندگان برنامه‌ها بسپارند.

یعنی در رادیو و تلویزیون ما بیش از دیگر رسانه‌های جهان، سانسور وجود دارد؟
خیر اما ممیزی غیرضروری و سلیقه‌ای زیاد است. گاهی برخی افراد ترسو به دلیل محافظه کاری و نافهمی، برداشت‌های دیگری از خط قرمزها می‌کنند و همه چیز را به هم می‌ریزند. در حالی که حتی اگر شما با آقای رئیس جمهور یا فلان وزیر هم صحبت کنید، ممکن است بگوید این ممیزی‌ها اصلا لازم نیست.

بسیاری شما را به عنوان یکی از بزرگان طایفه صدا می شناسند. این روزها در هیاهوی تصویر، هوای سیمایی شدن ندارید؟
من سال‌ها تلویزیونی بودم منتها اگر عقل و تجربه امروز را داشتم هرگز به این رسانه پا نمی‌گذاشتم.

چرا؟
در رادیو تعاملی دوسویه با شنونده داریم و بده‌بستان‌هایی که در این رسانه اتفاق می‌افتد خیلی برایم شیرین‌تر از بده بستان‌های تلویزیونی است. در رادیو، شنونده از چهره گوینده تجسماتی دارد و برای هر صدایی که می‌شنود شخصیتی می‌تراشد؛ شخصیت‌هایی که بسیار جذاب‌تر از چهره و شخصیت واقعی ماست. حیف نیست با ارائه یک تصویر ساده از چهره‌مان همه آنچه مردم از ما به واسطه همان صدا در ذهنشان ساخته‌اند را به هم بریزیم و این فانتزی مخدوش شود؟

واقعا این که مخاطب، سال‌ها با تصویر خیالی یک صدا زندگی کند، خوب است؟
البته که خوب است. سال‌ها با صدای یک گوینده زندگی می‌کنند و تصورات گوناگونی از این صدا در ذهنشان شکل می‌گیرد، اما سیما چه جذابیتی دارد؟ اصلا یکی از زیبایی‌های رادیو این است که ذهن شنونده را فعال و درگیر می‌کند.

از صداهای تازه و جوان دوبله و گویندگی، دل خوشی دارید یا...؟
بله. غالب صداها خوب و دلنشین است.

اما خیلی از پیشکسوت‌ها با این حرف شما موافق نیستند؟
ذوق و سلیقه مردم فرق کرده است. اگر شنونده نمی‌پسندید که این صداها بروز نمی‌یافت. گوناگونی شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی سبب شده تا آن وسواسی که در گذشته برای انتخاب مجری و گوینده خرج می شد امروز دیگر در کار نباشد. سال‌ها پیش از میان مثلا صد نفری که برای تست صدا مراجعه می‌کردند،دو نفر انتخاب می‌شد اما الان مجبورند تعداد زیادی را بپذیرند و طبیعی است که همه این صداها، شاخص و قابل قبول نباشند. البته نیروهای جدید الورود هم بدون شک با کار و تجربه، پختگی لازم ر به دست می‌آورند و صدایشان جذابیت و دلنشینی لازم را پیدا خواهد کرد.

با این تفاسیر، این روزها مخاطب، رادیو را با صداهای ماندگار و کهنه کارش می‌پسندد یا صداهای نو و از گرد راه رسیده؟
این روزها اجرای هر برنامه‌ای یک نوع صدا را می‌طلبد. مثلا در رادیو جوان باید از صداهای جوان و تازه استفاده شود. صداهایی که به گوش شنونده 30-20 ساله خوش آید. بهروز رضوی با توجه به وقار، متانت و سن و سالش تمایلی به اجرای برنامه در رادیو جوان ندارد و حتی اگر هم مایل باشد ممکن است از عهده‌اش برنیاید. شنوندگان قدیمی رادیو با صدای ما مانوس‌ترند و خاطرات بیش‌تری دارند و البته برقراری ارتباط با صداهای جوان کمی برایشان دشوار است. اما وقتی یک صدای تازه نفس و نو به توالی، پخش شود، شنونده عادت می‌کند و به مرور زمان آن را می پذیرد.

رادیو رسانه‌ای است تنها و غریب؟
نه. جایگاهی که رادیو دارد را هیچ یک از رسانه‌ها نمی‌توانند داشته باشند. رسانه شنیداری، مخاطب را لحظه به لحظه درگیر خود می‌کند و قدرت تفکر و خلاقیتش را افزایش می‌دهد. رادیو رسانه گرم و صمیمی است. اگر سرعت انتشار اخبار و رویدادها در این رسانه شنیداری با سایر رسانه ها مقایسه کنید می‌بینید که هیچ یک نمی‌توانند چنین فوریتی داشته باشند. البته اگر سرعت عمل، کارآمدی و به روز بودن را از رادیو بگیریم همه چیز از بین می‌رود و به یک رسانه کهنه و به قول شما تنها و غریب مبدل می‌شود.

یعنی اهالی رادیو هم در قیاس با تلویزیونی‌ها، تنها و غریب نیستند؟
خیر. اما یک مسئله اساسی وجود دارد که بایستی برایش تدبیری اندیشیده شود. همان طور که می‌دانید درآمد رادیو و تلویزیون از تبلیغات تامین می‌شود. اما این آگهی‌ها در تلویزیون به لحاظ زمان و ساعت پخش، قیمت بالاتری دارند. بنابراین درآمد تلویزیون از رادیو بیشتر است در نتیجه دستمزد اهالی تلویزیون هم بیشتر از رادیویی‌هاست. لذا باید به دنبال راه چاره‌ای بود؛ هزینه و مخارج زندگی من که در رادیو کار می‌کنم با کسی که درتلویزیون است فرقی ندارد. پس یارانه‌ها و کمک‌های دولتی کجاست؟ اکنون هم که قرار است یارانه‌ها هدفمند شود باید استثنائاتی قائل شوند و فکری به حال دستمزد رادیویی ها بکنند.

پس حکایت همین دستمزدهاست که اهالی صدا، برای سیما وسوسه می‌شوند؟
آنها که به دنبال درآمد زیاد هستند، وقتی احساس می‌کنند در محیط دیگری می‌شود پول بیشتری به دست آورد وسوسه می‌شوند و به آن جا قدم می‌گذارند. اکثریت اهالی صدا به راحتی می‌توانند به سیما بیایند و خیلی‌‌ها هم می‌آیند.

اما همه چیز به سیمایی شدن ختم نمی‌شود، گاه هم از آن طرف آب سر در می‌آورند!
هر کسی در کار خودش مختار است. از سال 1382 چندین دعوت رسمی به انضمام وعده وعیدهای فراوان و درآمدهای هنگفت، از سوی رسانه‌های غیرداخلی فارسی زبان داشته‌ام، اما راستش را بخواهید دلم راضی نشد بروم. معتقدم اگر این جا آه حسرتی می‌کشم، اقوام و هم وطنانم دور و برم هستند که تسلی و مرهمی بر زخم‌هایم باشند.

پس قول می دهید صدای بهروز رضوی آن ور آبی نشود؟
خیالتان راحت، خارج از کشور را دوست ندارم. منتها گاهی فیلم‌های مستند و برنامه‌های رادیویی را که کار کرده‌ام از آن شبکه‌های بیگانه می‌شنوم البته بدون اجازه من، پخش می‌شود و هرگز راضی نیستم.

آن قدر که تلویزیون بیننده دارد، رادیو شنونده ندارد! اصحاب رادیو مقصرند؟
هیچ کس مقصر نیست. ذات این دو رسانه کاملا از یکدیگر جداست. تلویزیون تنها چشم شما را به بازی می‌گیرد لذا رسانه جذاب‌تری است، اما در رادیو فقط صدا را می‌شنوید. بیننده تلویزیون می‌تواند یک فیلم سینمایی که به مراتب از هر برنامه رادیویی جذاب‌تر است را تماشا کند حتی من هم فیلم را به برنامه رادیویی خودم ترجیح می‌دهم.

پس شما هم تلویزیون را به رادیو ترجیح می‌دهید؟
نه. رادیو رسانه ای شریف و دوست داشتنی است و من تماشای تلویزیون را به شنیدن صدای خودم ترجیح می‌دهم. در رادیو با یک نوار،دو صفحه مطلب و یک موسیقی مناسب می‌توان برنامه‌ای عالی ساخت اما در تلویزیون چنین کاری ممکن نیست.

یعنی شنیدن کی بود مانند دیدن را قبول ندارید؟
صد در صد قبول دارم.

پس حق را به تلویزیون دادید!
بله این حق را به تلویزیون می‌دهم. اما بهروز رضوی شنیدنش دلپذیرتر از دیدنش است و بهتر است بشنود تا ببیند.

با این حساب، میزان اعتماد مردم به رادیو بیشتر است یا تلویزیون؟
رادیو. در رادیو، انعکاس اخبار و اطلاعات به سادگی صورت می‌پذیرد و از صغری کبری‌های مفصل و آن چنانی خبری نیست ولی در تلویزیون آرایه ها و پیرایه‌هایی که برای هر برنامه تدارک دیده می‌شود بیننده را از اصل موضوع، دور می‌کند.

یعنی معتقدید در تلویزیون، متن فدای حاشیه می‌شود؟
بله. اساسا تلویزیون فقط حاشیه است و متنی در کار نیست. از این همه سریالی که ساخته می‌شود، کدامش از دید مخاطب پذیرفتنی است؟ مسئولین سیما گمان می‌کنند مخاطبی که هر شب سریال ها را دنبال می‌کند دربست در اختیار دکترین این مجموعه‌هاست. غافل از این که تماشای این سریال‌ها فقط از روی عادت است و فردا همه چیز فراموش می‌شود.

فکر کنم رادیو هم دست کمی از تلویزیون نداشته باشد. هر سال برایش جشنواره برگزار می‌کنند و فقط شعار می‌دهند!
سالیان سال است که در یک فضای سیاست‌زده شعاری زندگی می‌کنیم و این ناشی از اوضاع و احوال اجتماعی‌مان است. اما به گمانم عمل‌گرایی در رادیو خیلی بیشتر از تلویزیون است.

این حمایت و تعصب شما نسبت به رادیو طبیعی است. اما خودتان بگویید واقعا شعار «رادیو رسانه امید و آگاهی» که بر جشنواره امسال رادیو سایه افکند، در حد یک جمله و حرف باقی نماند؟
رادیو می تواند رسانه امید و آگاهی باشد.

گفتید می تواند، پس نیست!
من نمی‌دانم هست یا نیست. اما معتقدم رادیو آن چنان که باید امید برنمی‌انگیزد و در آگاهی بخشی به شنونده کم می‌گذارد و کوتاهی می‌کند. برای رادیو، «رسانه امید و آگاهی بودن» بیش تر یک آرمان است.

بهروز رضوی در آستانه « صدای ماندگار» ایستاده است؟
این را مردم باید بگویند. من کارم را کردم و بارم را کشیده‌ام. آرزویم این است که ماندگاری صدا نصیبم شود، اما این که الان آرزویم برآورده شده یا در آینده می‌شود را نمی‌دانم.

جنس صدای بهروز رضوی؟
یک کویر ترک خورده تشنگی کشیده!

مگر می‌شود آوای یک کویر ترک خورده، دلنشین گوش‌ها شود؟
البته. مردم ما کویر را دوست دارند. حسم این است که صدایم مثل کویر، خسته و سختی کشیده اما سرشار از تجربه است.

از این کویر، خسته نشدید؟
عادت کرده‌ام.

یعنی تنها به زعم یک عادت ، صدایتان را می‌نگرید؟
به زعم عادت نگاه می‌کنم چون ابزار و وسیله کارم است، اما برای بارور کردن و عمیق‌تر شدنش می‌کوشم تا کهنه و دِفرمه نشود، از نفس نیفتد و بتوانم آن را بهتر و خوش آهنگ‌تر به گوش شنونده برسانم.

اما آدم‌ها به مرور زمان از خیلی عادت‌هایشان دلزده می‌شوند... دلزدگی سراغتان را نگرفته است؟
نه. این صدا، کارساز روزگار بهروز رضوی است و حق ندارم از آن خسته یا دلزده شوم در غیر این صورت کفران نعمت کرده‌ام. صدا موهبتی الهی است. سعی می‌کنم تا آن جا که بتوانم برنامه‌هایی را اجرا کنم که رهاوردی برای شنونده داشته باشد و حرمت صدایم را حفظ کند و آنهایی را که مناسب سن و سالم نیست، نمی‌پذیرم. بالاخره با این موی سپید باید این جنبه‌ها را رعایت کرد و احترام صدا را نگه داشت.

پس دلتان را به صدایتان خوش کرده‌اید؟
اگر بشود گفت کارگری که با دست‌هایش کار می‌کند، دل خوشی‌اش به دستش است خب من هم دل خوش به صدایم هستم چون گذران زندگی‌ام از همین صداست اما این که تنها دلخوش به صدا باشم برایم کافی نیست. من بیشتر به دنبال محتوای صدا هستم و دلم نمی‌خواهد کفران نعمت شود پس باید به بهترین نحو از آن استفاده کنم.

صدا در خاندان رضوی، موروثی است؟
بله. برادر مرحومم بهزاد رضوی حتی صدای آوازش هم خیلی خوب بود. خواهرانم نیز حنجره خوبی دارند و هر سه پسرم هم از این موهبت بی‌نصیب نمانده‌اند. صدا میراثی است که از کویر به ما رسیده است و قبل از این که ژنتیکی و موروثی باشد، اقلیمی است و بسته به محیط جغرافیایی که در آن متولد می‌شوی فرم و شکل می‌گیرد. من یزدی هستم و صدای اهالی کویر و دشت و صحاری بر خلاف آن‌ها که در نواحی کوهستانی زندگی می‌کنند و صدای زیری دارند، بم است.

می‌گویند صدای اهالی دوبله و رادیو پیر نمی‌شود!
حتما پیر می‌شود.

اما صداهایی را می شناسیم که علی رغم سن و سال صاحبش، کاملا جوان مانده است!
بله. این صداها وجود دارند. اما جوان نگه داشتن صدا، لطف چندانی ندارد. چه اشکالی دارد صدا پابه پای آدم پیر شود؟

صدای شما پا به پای تان پیر شده است؟
صدای بم من از 21-20 سالگی که کارم را شروع کردم خیلی پیرتر از خودم جلوه می‌کرد طوری که همه، صاحب این صدا را مردی 40-30 ساله می پنداشتند. اما الان صدایم جوان‌تر از خودم است. (می‌خندد)

شما هم معتقدید «تنها صداست که می‌ماند؟»
نه. صدا یکی از چیزهایی است که می‌ماند. به نظرم یاد و خاطره خیلی بیشتر از صدا می‌ماند.

راستی حیف این صدا نیست که خرج پیام‌های بازرگانی شود؟
کاملا موافقم. اما به خاطر آبروداری و گذران زندگی ناچارم.

یعنی همه آنها که صدایشان را خرج آگهی‌های تبلیغاتی می‌کنند به خاطر آبروداری و گذران زندگی است؟
خیر. البته کار بدی هم نیست. در بیست و چند سالگی یکی از دوستان نزدیکم یک فیلم سینمایی ساخت و دوست داشت آنونسش را من بگویم، اما چون علاوه بر گویندگی شغل‌های دیگری هم داشتم و درآمدم، کفاف زندگی‌ام را می‌داد، قبول نکردم. تا این که درسال 1347 اولین دستمزد گویندگی‌ام را که مبلغ 80 تومان بود، گرفتم و بعد از مدتی با اوضاعی که در وضعیت اقتصادی‌ام پیش آمد مجبور شدم به آگهی و تبلیغات هم رضایت دهم البته تبلیغ کالاهای مرغوب و مورد قبول نه هر چیزی. ولی با وجود همه این حرف‌ها، تعداد آگهی‌هایم زیاد نیست و بیشتر خودم را درگیر کنفرانس‌ها، سخنرانی‌ها، جشنواره‌های تئاتر و فیلم و ... می‌کنم و تلاشم بر این است که صدایم را خیلی حراج نکنم.

دستمزد 80 تومانی سال 47 در سال 89 چه قدر است؟
پول رادیو بسیار ناچیز است و فقط عشق، ما را به ادامه کار ترغیب می‌کند. بهروز رضوی هنوز که هنوز است کارمند رادیو نیست و به طور جلسه‌ای کار می‌کند.

پس حتما اوضاع جیبتان با آگهی‌های بازرگانی روبراه می‌شود؟
سال گذشته برای تبلیغ همراه اول، چندین میلیون تومان دریافت کردم.

چندین میلیون تومان برای جمله « هیچ کس تنها نیست» ؟! صدایتان گران نیست؟
من با همین آگهی‌ها، گذران زندگی می‌کنم.

و آرمان بهروز رضوی برای رادیو؟
نه تنها رادیو بلکه آرزو می‌کنم همه رسانه های ما در سایه سخت کوشی دست اندرکاران، سعه صدر مدیران و سیاست گذارانشان به رسانه‌های آزادِ مدافع آزادی و حقوق انسانی و حقانیت‌های جهانی تبدیل بشوند و روزی بتوانیم صدایمان را به گوش همه مردم دنیا برسانیم و مقبولیتمان را به سایر رسانه‌ها ثابت کنیم.

گفتگو از: شیما کریمی
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"