تهران امروز: پليس در بررسي سوابق مرد سنگدلي كه همسر خود را به طرز فجيعي به قتل رسانده بود به يك مورد كودك ربايي توسط اين فرد برخورد.
چندي پيش پليس آگاهي شيراز با جنازه زن جواني روبهرو شدند كه به طرز دلخراشي كشته شده بود. مقتول با ضربات متعدد چاقو به قتل رسيده و سر او هم از بدن جدا شده و كنار جنازه وي قرار داده شده بود.در حالي كه همه چيز حكايت از كينه عميق قاتل يا قاتلين نسبت به وي داشت، ماموران خانواده زن جوان را مورد پرسش قرار دادند و مطلع شدند پريسا ( مقتول) دختر بچهاي كم سن و سال داشته كه از زمان قتل مادر ناپديد شده و هيچ اثري از او به دست نيامده است. خانواده زن جوان به پليس گفتند كه پريسا چند سال قبل از شوهرش جدا شده بود و خودش از فرزندش مراقبت ميكرد. يكي از بستگان مقتول گفت: حسين شوهر پريسا خيلي بداخلاق بود و مدام همسر و دختر كوچكش را كتك ميزد. بعد از مدتي زن جوان كه ديگر طاقتش سرآمده بود از وي جدا شده و سرپرستي دختربچه را به عهده گرفت.
به همين خاطر حسين به عنوان مظنون اين جنايت تحت تعقيب قرار گرفت و در حالي كه دختر بچهاش هم همراهش بود دستگير و روانه اداره آگاهي شد. حسين در همان ابتداي بازجويي به قتل همسراعتراف كرده و گفت: پريسا چند سال قبل تقاضاي طلاق كرد.من خيلي به او اصرار كردم و از او خواستم كه به زندگي با من ادامه دهد اما او توجهي نكرد و گفت ديگر مرا دوست ندارد.بعد از مدتي هم از من جدا شده و حضانت دخترمان را برعهده گرفت. اين ماجرا ضربه سنگيني به من وارد كرد و نتوانستم با خودم كنار بيايم.
بچه بزرگتر شد و من چند بار سعي كردم كه او را از پريسا پس بگيرم اما او قبول نميكرد و ميگفت تو نميتواني خوب از او مراقبت كني. اين اواخر خيلي دلم براي دخترم تنگ ميشد و از اينكه مجبور بودم با همسرم سر و كله بزنم و مرتب براي ديدن دخترم كه حق مسلم من بود به سراغش بروم.
روز حادثه من براي اتمام حجت پيش پريسا رفتم؛ او در خانهاش تنها بود. پريسا مثل هميشه اجازه داد من وارد خانه شوم. او هيچ وقت براي اينكه فرزندم را ببينم جلوي من را نميگرفت. براي آخرين بار خواستم كه بچه را به من بدهد. او مخالفت كرد و گفت كه اين كار را نميكند. عصبي شدم و به او با لحني تهديد آميز گفتم اين آخرين باري است كه حرفم را تكرار ميكنم اما پريسا به تهديدهاي من توجهي نكرد و گفت بايد از خانهاش بيرون بروم. من هم طبق نقشه چاقويي را كه براي قتل او در لباسم مخفي كرده بودم بيرون آوردم و او را كشتم. بعد هم دخترم را برداشتم و از آنجا رفتم. در اين چند روز هم زندگي بيدغدغهاي با دخترم داشتم و فهميدم اين پريسا بود كه نميگذاشت زندگي راحتي داشته باشم.
بعد از اين اعترافات سابقه حسين مورد بررسي قرار گرفته و مشخص شد وي چند سال قبل از اين جنايت دست به يك كودك ربايي زده و به خاطر اختلاف با مردي فرزند او را دزديده و چندين روز اين كودك را پيش خود نگه داشته است. حسين در اين باره گفت: مدتها قبل من و دوستانم با مردي اختلاف داشتيم او بايد به ما پولي ميداد اما چون مدركي نداشتيم انكار ميكرد ما هم براي اينكه بتوانيم وي را وادار كنيم به ما پول بدهد فرزندش را ربوديم و به سيستان و بلوچستان برديم. بعد از مدتي هم آن كودك را رها كرديم. يكي از دلايل مخالفت پريسا با سپردن فرزندمان به من هم همين بود.