سونا خانم سهامدار 83 ساله بورس است كه در قبال خريد قبل از انقلاب سهام چند شركت، خرجي 15 نفر از اقوام را داده و از بورس آنقدر خير ديده كه هميشه دعاگوي آن است .
در ميان بيش از 3.2 ميليون سهامدار ايراني همه جور آدمي پيدا ميشود. از دكتر و مهندس و استاد دانشگاه گرفته تا راننده تاكسي، صاحب رستوران، دانشآموز، عتيقهفروش و بقال،از كودك چند روزه و چند ماهه تا سهامدار 92 ساله.
سوناخانم هم يكي از سهامداران بورس 43 ساله ايران است كه با 83 سال سن از قديميترين كساني است كه از قبل از انقلاب سهام چند شركت را خريداري كرده و از بابت نگهداري آنقدر سود كرده كه دعاگوي هميشه بورس شده است. او ميگويد با همين سهامي كه داشته توانسته است كلي مشكلات دشوار را برطرف كند، خرج دوا و دكتر دختر سرطانياش را داده؛ پول پيش اجارهخانه دختر ديگرش را پرداخت كرده؛ به زندگي عروساش سامان داده؛جهيزيه نوه هايش را خريداري كرده و بالاخره خرجي 15 نفر را داده است.
اين خانم سهامدار با يكي از آن ساكهاي توري قديمي قرمز رنگ و چادر به كمر بسته به تالار حافظ آمده بود تا با فروش بخشي از سهام ايرانخودرو بتواند نيازهاي مالي خود را تأمين كند.خير و بركت ديدن اين سهامدار كه هيچ تحليلي از شركت ها و شرايط بازار ندارد، نشان داده با بكارگيري ديدگاه بلندمدت مي توان از بورس سودهاي قابل قبولي به دست آورد.
به هرحال سونا با آن سن و سال و دندانهاي ريخته آنقدر خوش صحبت و بامزه بود كه ناخودآگاه آدم را ياد نمايش عروسكي "خونه مادر بزرگ " ميانداخت.
گفتوگوي فارس را با اين سهامدار قديمي ميخوانيد:
فارس: مادر جان اينجا چكار مي كنيد؟ براي چه آمده ايد بورس ؟
سونا خانم: آمدم آخرين سهامي كه دارم را بذارم براي فروش تا هم كمكي به يكي از اقوام كنم و همين اينكه براي خودم برنامه اي را پياده كنم.
فارس: خريد و فروش سهام را مي دانيد؟
سونا خانم: آره. اول قيمت ها را نگاه مي كنم بعد به يكي از شركت هاي كارگزاري مي روم با آنها هم صلاح و مشورت مي كنم، اگه خوب باشد يك سري ورقه را تكميل مي كنم و برگه سهام را مي دهم، اگر سهام فروش رفت پولش را بعد از سه روز از كارگزار مي گيرم.
فارس: چطور شد كه سهامدار شديد؟
سونا خانم: راستش يكي از آشنايان وادارم كرد، من هم همين طوري رفتم سهام خريدم.چه مي دانستم بورس و سهام چيست؟ اما بعد ديدم چه جاي خوبي است.
فارس: كي؟
سونا خانم: اوه خيلي وقت پيش. قبل از انقلاب. شايد 40 سال پيش بود. آن موقع كار ميكردم.
فارس: كجا؟
سونا خانم: همين نزديك بورس. بيمارستان نفت. خدا بيامرزد دكتر مصدق را، وقتي انگليسيها را بيرون كرد خانههايشان را كرد بيمارستان. قبل از اينكه در بيمارستان مشغول به كار شوم چون شوهرم معتاد به الكل بود مجبور بودم كار كنم، براي عروسكها لباس ميدوختم. همين طوري شد كه خياطي را ياد گرفتم تا اينكه استخدام بيمارستان نفت شدم، اما از 170 تومان حقوق ماهانهايي كه داشتم بايد 150 تومان پول كرايه خانه ميدادم. آن وقتها هم مثل الآن به 5 نفر سخت خانه ميدادند.
فارس: خوب، چطور شد كه سهام خريديد؟ سهامدار چه شركت هايي شديد؟
سوناخانم : آن موقع كه در بيمارستان شركت نفت بودم به خيليها سهام دادند، من هم سهام شركتهاي صنايع بهشهر و ايران خودرو را گرفتم. صنايع بهشهر خيلي به دردم خورد و گرههاي زيادي از زندگيام را باز كرد، خرج دوا و دكتر دختر سرطانيام را دادم. آن يكي دخترم پول پيش اجاره خانه كم داشت، دادم. عروسم هم بعد از اينكه پسرم معتاد شد مشكل خانه داشت كه يك خانه كوچك در پايين شهر برايش خريدم.
فارس: آفرين. مگر اون موقع با چه مقدار پول سهام خريداري كرده بوديد؟
سوناخانم : دقيقاً يادم نميياد. اما تا چند سال قبل از انقلاب 500 هزار تومان سهام داشتم. ميدانيد كه آن موقع هم 500 هزار تومان كلي پول بود.
فارس: از اين ميزان سهامي كه داشتيد چقدر سود كرديد؟ 50 ميليون تومان شد؟
سوناخانم: نه خيلي بيشتر. شايد 200 ميليون تومان. حساب كنيد ديگر. براي يك عروسم خونه خريدم. كلي خرج بيمارستان دخترم كردم. تازه براي چند تا از نوههايم جهيزيه جور كردم، به خيلي از اقوام و نزديكان هم از 500 هزار تومان تا چند ميليون پول قرض دادم. مادر خدا بيامرزم هميشه ميگفت از اين دست بدهي از آن دست ميگيري. آدم بايد مثل حضرت علي (ع) باشد كه به هركسي دستش ميرسيد كمك ميكرد. اين دنيا را ميخواهم چيكار؟ چه ميخواهيم با خودمان ببريم آن دنيا، شايد باورتان نشود خرج 15 نفر را ميدادم. غذاهاي خوبي هم ميخورديم.
فارس: الآن سهام چه شركتهايي را داريد؟
سوناخانم: الآن فقط سهام ايران خودرو را دارم كه آمدم بورس ببينم قيمتش چند است تا بفروشم. اگر اين سهم را بفروشم ديگر هيچ سهمي نخواهم داشت.
فارس: دارايي چه داريد؟
سوناخانم:دو تا خانه دارم با مقداري پسانداز. يكي نزدكي بورس اون يكي هم طرف هاي راه آهن.
فارس: از بورس چه ميدانيد؟
سوناخانم : هيچي. آن موقع كه سهامدار چند شركت بودم سال به سال سودشان را ميگرفتم اما از بورس تا دلتان بخواهد خير ديدم. نميدانيد همين بورس چقدر كمكم كرد تا در برابر مشكلات زندگي كمرم را تا نكنم. هرچند حقوق بازنشستگيام كم شده اما از همين بورس كلي سرمايه به دست آوردم.
فارس: سهام عدالت هم گرفتهايد؟
سوناخانم: آره. اما سودي كه نداده، وقتي كه رفتم سهامم را بگيرم يك آقايي هي ميگفت خوش به حالان. من هم گفتم خدا كنه به همه بدهند.
فارس: ولي سود دوسال را دادند كه بايد ميگرفتيد.
سوناخانم: باشد. اما ميخواهم هرچي سهام دارم بفروشم تا يك مقدار آن را خرج دفن و كفنم كنم .دوست ندارم به گردن كسي نباشد، مي بينيد كه خيلي خوب مانده ام اما نمي دانم كه تا كي زنده ام.
فارس: با اين سودي كه از بورس كرده ايد مكه هم رفتهايد؟
سوناخانم: نه والله. مادرم ميگفت مكه در خانه است. همين كه خرج 15 نفر را دادم خودش برايم مكه است ديگر.