کد خبر: ۱۲۵۷۳۴
تاریخ انتشار: ۱۳:۲۲ - ۱۲ آبان ۱۳۸۹
ساعت 9 صبح بود که دختری پانزده ساله با لباس و کوله پشتی مدرسه اش ، خیلی آهسته وارد اتاق مددکاریمان شده وبا صدایی آرام و با حالتی ترس گفت: سلام آقای پلیس.

گویا برای اولین بار بود که وارد کلانتری می شد. سرشار از اضطراب ونگرانی بود.
پس از جواب سلام گفتم : بفرمائید خانم . امرتان ؟
گفت : دانش آموز مدرسه ای می باشد که ما چندی قبل برای ارائه آموزش همگانی به آنجا رفته بودیم وحال با توجه به شناخت وظیفه مددکار کلانتری برای درخواست کمک به کلانتری آمده است .
اودر خصوص مشکلش گفت: چند ماه قبل تنها در منزل در اتاقم پشت کامپیوترم نشسته وبی جهت وارد اینترنت شده وگهگاهی هم بدون دلیل وارد سایتها ی دیگران شده وباصطلاح چت می کردم که از طریق اینترنت با شخصی که خود را بهرام معرفی کرد، آشنا شدم.
پس از چند بار چت کردن وایمیل فرستادن برای یکدیگر وبیان خصوصیات ظاهری ورفتاری هم، متوجه شدم که وی پیامهای عاشقانه برایم می فرستد.
پیامهای بهرام به قدری برایم جالب بوده که تصمیم گرفتم با وی تماس تلفنی داشته باشم .
با او تماس گرفتم ، اودر صحبتهایش با من خیلی به مهربانی و متانت حرف می زد .
کم کم احساس کردم دارم به بهرام علاقه مند می شوم به همین خاطر به وی اعتماد کردم و خیلی از رازها واصرار زندگی ام را به او گفتم.
با هم به شیوه خودمان یعنی تلفنی وچت کردن در ارتباط بودیم که یک روز اوبا زیرکی شماره تلفن منزلمان وموبایل پدرم را ازمن گرفت.
بهرام که از یکی از شهرهای شمال غرب کشور با من در تماس می باشد وتاکنون حتی برای یکبار هم یکدیگر را ندیدیم یکروز گفت : مشکلی برایم پیش آمده وبه هفتصد هزار تومان پول نیاز دارم .
من هم مبلغ مورد درخواستش را از پس اندازهایم به حسابش واریز کردم.
بهرام که فهمیده بود ما از نظر وضع مالی در سطح بسیار بالایی قرار داریم مجددا ازمن در خواست مبلغ یک میلیون تومان را کرد.
جور کردن مبلغ پفوق برایم سخت نبود مجددا به حسابش واریز کردم.
از آن به بعد او که از ساده لوحی من فهمیده بود که پدرم فردی بسیار متعصب و مذهبی است بطور مکرراز من درخواست پول می کرد.
وقتی که من متوجه شدم او قصد اخاذی را دارد نه عشق و دوستی،دیگرسعی کردم هیچ مبلغی به حسابش واریز نکنم.
بهرام وقتی متوجه شد که من به حسابش مبلغی را واریز نمی کنم دست روی نقطه ضعفم گذاشت و مرا تهدید می کرد که قضیه ارتباطمان رابه شکلی حادتر و جدی تر به پدرم خواهد گفت.
به همین دلیل تا به امروز سه میلیون تومان به حسابش واریز کردم.امادیگه خسته شدم .
می خواهم به یک فرد کلاهبردار دیگر چیزی بدهم، مانده ام که چه کنم . ازسویی از خانواده ام وبویژه از پدرم می ترسم وازسویی او مرا تهدید می کند .
بر سر دوراهی مانده ام ، نمی دانم چه کنم؟ خواهش می کنم کمکم کنید.
او که اشک می ریخت ، پشت سرهم می گفت : پدرم اگر بفهمد مرا می کشد آ.
قای پلیس خواهش می کنم بدادم برسید.
مورد فوق با آرام کردن مددجو و دعوت پدر ش به کلانتری وتشریح مسئله برای وی به لطف خدا بخیر گذشت.
اما سخت گیری بیش از حد بعضی از والدین برروی فرزندان ، احساس بیگانگی نسبت به والدین وتنهایی را در فرزندان رشد می دهد.
اما سنی که مددجوی فوق در آن قرار دارد، یعنی دوران نوجوانی به دلیل تغییرات فیزیکی ،روحی و روانی که در این دوران در نوجوان رخ می دهد نیز بسیار مهم می باشد که والدین با ید مد نظر قرار بدهند.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"