x
کد خبر: ۱۲۹۴۳۷
تاریخ انتشار: ۱۵:۰۵ - ۱۸ آذر ۱۳۸۹
احسان بعد از ازدواج، با من و پدرش قطع ارتباط کرد و هيچ خبري از او نداشتيم تا اين که پس از گذشت يک سال، يک روز سر و کله اش پيدا شد و در حالي که نادم و پشيمان بود و گريه مي کرد گفت: مهسا با باندهاي فساد رابطه دارد و در اين مدت نقشه داشته که او را نيز اغفال کند و به گناه و معصيت بکشاند.
خراسان:
او عاشق شده بود و هرچه من و پدرش گفتيم اين دختر به درد تو نمي خورد فايده اي نداشت. احسان حرف هاي ما را به مسخره مي گرفت و مي گفت اگر به خواستگاري دختر مورد علاقه اش نرويم دست به خودکشي خواهد زد.

من و شوهرم در چندين جلسه راجع به اين مسئله با هم صحبت کرديم اما به نتيجه اي نرسيديم و به پسرمان گفتيم که اين ازدواج به صلاح تو نيست و بايد مثل برادرت با دختر اصل و نسب داري ازدواج کني.

احسان که از طريق چت و اينترنت با مهسا آشنا شده بود براي آخرين بار تهديد کرد که تصميم خودش را گرفته است و مي خواهد ازدواج کند.پسرم بالاخره يکه و تنها به خواستگاري رفت و با مهسا ازدواج کرد. اين ماجرا قلب ما را شکست و از نظر عاطفي خيلي براي مان گران تمام شد چون جلوي دوست و آشنا سرافکنده شديم.

مادر عزادار در دايره اجتماعي کلانتري طبرسي جنوبي مشهد افزود: احسان بعد از ازدواج، با من و پدرش قطع ارتباط کرد و هيچ خبري از او نداشتيم تا اين که پس از گذشت يک سال، يک روز سر و کله اش پيدا شد و در حالي که نادم و پشيمان بود و گريه مي کرد گفت: مهسا با باندهاي فساد رابطه دارد و در اين مدت نقشه داشته که او را نيز اغفال کند و به گناه و معصيت بکشاند.

شنيدن اين حرف ها از زبان پسري که آرزوهاي زيادي برايش داشتيم قلب ما را به درد آورد. من و شوهرم اشتباهات او را ناديده گرفتيم و پسرمان را با آغوش باز پناه داديم و کمکش کرديم تا همسرش را طلاق بدهد.اما افسوس که اين شکست بزرگ، پسرم را افسرده و بي حوصله کرد و او با احساس پوچي و دلتنگي که داشت خانه نشين شد.اوايل فکر مي کرديم اعتياد پيدا کرده است ولي اين طور نبود و احسان فقط از نظر روحي و رواني دچار مشکل شده بود. ما چندين برنامه مسافرت گذاشتيم و سعي کرديم فضاي خانه را آرام و شاد نگه داريم تا پسرم روحيه بگيرد ولي او که از کرده خود پشيمان شده بود کارش به مصرف داروهاي آرام بخش کشيده شد.

متاسفانه چند روز قبل زماني که من و شوهرم براي کاري به خانه خواهرم رفته بوديم و احسان داخل خانه تنها بود با توجه به وضعيت روحي که داشت دست به خودکشي زد و وقتي ما بالاي سرش رسيديم که بدنش غرق در خون بود و نفس نمي کشيد.

مادر دل شکسته با چشماني اشک بار گفت: ما پس از انجام تشريفات قانوني جسد پسرم را به خاک سپرديم و از بچه اي که با هزار خون دل بزرگ کرده بوديم يک قاب عکس براي مان ماند .
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"