|
به گزارش مهر، در خانه به سختی باز می شود و بوی تعفن از آن
دختر دیگری
می گوید
در میان اتاق به سختی می توان قدم برداشت چون اتاق تا سقف پر از وسایل مستعملی است که از سرکوچه ها، دم در خانه ها و سطلهای زباله جمع کرده
پیرزن
پنج سال پیش در چنین روزی ... !
تا
همسایه ها هنوز آن روز را به خاطر دارند که ماموران شهرداری وقتی درهای کابینت اجاق گاز خانه
آن روز تعداد زیادی گربه و بچه گربه زنده و مرده، لاشه موشهایی که زیرزمین خانه قبرستان چند ساله آنها شده بود از خانه این زن سالخورده
وقتی سرپرست خانواده فوت کرد
پیرزن سال 1368 شوهرش را از دست داد. زندگی سخت و سرپرستی پنج فرزند او باعث شد تا فشار زندگی به حدی باشد که او را به بیماری تبدیل کند که تنها با جمع آوری زباله در خانه اش آرامش می گیرد. او زباله های خانه اش را همه ثروتش می داند درحالی که آنها را نمی فروشد و به کسی اجازه نمی دهد آنها را از خانه خارج کند.
سه تا از بچه هایش
فرزند بزرگ خانواده مدتها پیش معتاد شده بود و در پارک نزدیک خانه شان با دوستانی که مانند خودش شیرین عقل بودند بر سر اینکه چه کسی می تواند سوسکهای زنده بیشتری قورت بدهد مسابقه می داد. کسی نمی داند او اکنون
پسر دیگر پیرزن در آسایشگاه بیماران روانی بستری است و دو دختر این زن
پیرزن فقیر نیست. چون از سالها پیش صاحبکار شوهرش ماهانه به حساب او پول واریز می کند. کمیته امداد هم هر دوماه 50 هزار تومان و بهزیستی 33 هزار تومان به آنها می دهند. هر چند که طبق قانون فرد تحت پوشش تنها می تواند از یکی از این دو سازمان مستمری دریافت کند.
معلوم نیست مواد غذایی
پیرزن مالک خانه 50 متری است. پنج سال پیش مسولان کمیته امداد و بهزیستی خانه اش را تمیز و تعمیر کردند. برایش حمام و سرویس بهداشتی ساختند و دیوارهایش را رنگ زدند و با وسایل نو آن را به یکی از خانه های معمولی تبدیل کردند. جلسات مشاوره برای هر کدام از افراد خانواده گذاشتند اما بی فایده بود. چون اکنون دیوارهای سفید دوباره از وجود سوسکها پر شده و لابه لای زباله های خانه اش گربه ها و موشهای جدید متولد می شوند!
بعد از اینکه خانه او از زباله تخلیه شد. مددکاران بهزیستی با او صحبت کردند تا دیگر زباله جمع نکند به خصوص زباله های تر را که بعد از مدتی باعث می شود خانه اش بوی تعفن بگیرد. همچنین به فرزندانش یاد دادند که چطور خود را تمیز کنند اما
عشق به زباله همسایه ها را آزار می دهد
اگرچه اکنون پیرزن باز به جمع آوری زباله مشغول است اما از ترس ماموران شهرداری زباله های تر را کمتر به داخل خانه می آورد
اما هنوز بوی بد خانه همسایه ها را می آزارد. زهرا خانم یکی همسایه های پیرزن
او ادامه می دهد: سالها در میان زباله زندگی کردن و از سطلهای زباله غذا خوردن و بوی متعفن استشمام کردن فقط این خانواده را آزار نمی دهد بلکه همسایه ها نیز ناراحتی اعصاب گرفته اند. هیچکدام دل خوشی از این همسایه نداریم. زمانی که شهرداری خانه اش را تخلیه کرد سیده خانم فریاد می کشید و می گفت که جهازم را بردند! خدا از همسایه هایم نگذرد که همیشه باعث عذابم هستند. ما را نفرین می کرد چون از او شکایت کردیم. اما چاره ای نداشتیم. هر وقت که مهمانی به خانه ما می آید به دلیل بوی بد محله و خانه هایمان از رویش خجالت می کشیم.
همسایه دیوار به دیوار پیرزن می گوید:
زهرا خانم می گوید شهرداری، کمیته امداد و بهزیستی آب پاکی را روی دستمان ریخته اند و گفته اند که حریف این زن
او می گوید: نمی دانیم باید دیگر چه کار کنیم از چند سال پیش تا حالا به دلیل شکایتی که از او کردیم هر وقت ما را می بیند فقط نفرینمان می کند. ماموران شهرداری و بهزیستی هم فقط همان یکبار خانه اش را تمیز کردند و رفتند که رفتند و ما ماندیم و یک