|
پایگاه اطلاعرسانی اکبر
به گزارش خبرآنلاین، در این فیلم 58 دقیقهای که در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی تهیه شده، وی به تشریح زندگی خانوادگی خود و فرزندانش پرداخته است.
فیلم از لحظه ورود او به خانه و احوالپرسی با همسرش آغاز میشود و با مصاحبه درباره زندگی خانوادگی ادامه پیدا میکند.
در بخشی از مقدمهای که برای این فیلم نوشته شده آمده است: جریان متاخر تخریب هاشمی متکاملتر از قدمای خویش است و علاوه بر بکارگیری اتهامزنی رسانهای خانوادگی به هاشمی رفسنجانی، این بار بسان حدیث نفس خویش چنان القا میکنند که گویی این خانواده کلا پس از انقلاب تشکیل شده و به رندی بر است زین کرده انقلاب و نظام سوار و یکهتازی کرده! شاید مشاهده این فیلم بر چشمان غبار گرفته ایشان سویی و بر قلمهایشان انصاف روانه کند.
بنابراین گزارش، رییس جمهور پیشین
در ادامه مشروح پیاده شده این فیلم را بخوانید:
همسر و بچه هایم با مبارزه بزرگ شدند
"در دوران گذشته و مبارزه اینطور نبود که ما دونفری برای مبارزه برویم. بیشتر من به مبارزه میپرداختم و ایشان هم زندگی را اداره میکرد. ولی خب اگر توافقی نبود کار ما مشکل بود. چون مسائل از طرف ایشان پذیرفته شده بود که من وظایفم را انجام دهم کار ما تسهیل میشد. خب، مشکلاتی هم پیش میآمد. مثلاً من 3-2 سال زندان بودم یا متواری بودم یا چیزهایی از این قبیل. اداره بچهها مشکل بود هر چند که البته آنچنان مشکل مالی هم نداشتیم .
خب، قابل اعتماد بودند، اگر اسراری داشتیم، ملاقاتی داشتیم، افرادی به خانه ما میآمدند، تلفنی میشد، خیالمان راحت بود که اسرار مبارزه فاش نمیشود. لازم بود اسنادی را حفظ کنیم، نگهمیداشتند. اینجور پشتیبانی ها در مبارزه بود.
همسر: نه، در سن 25 سالگی، من یادم هست. سال 38 بود.
هاشمی: با همسرم قوم و خویش بودیم و همدیگر را می شناختیم. البته آشنایی شخصی نداشتیم، ولی فامیل همدیگر را میشناختند و خیلی برای انتخاب مشکل نبود. فقط احتیاج داشت کسی را به خواستگاری بفرستم و آنها قبول کنند، ما هم همین کار را کردیم.در مجموع خوب است و راضی هستیم. پنج فرزند دارم. اولی فاطمه ، محسن فرزند دوم، فائزه فرزند سوم، مهدی فرزند چهارم و یاسر فرزند آخرم است.غیر از یاسر بقیه ازدواج کردهاند، یاسر هنوز منتظر است.مهدی تازه ازدواج کرده و هنوز همسرش را به خانه نبرده، یکی دو ماه است که ازدواج کرده.ایشان هم وضعش مثل من بود چون دختر عمویش را گرفته. اینها از بچگی همدیگر را میشناختند. البته ما مثل اینها رفت و آمد خانوادگی نداشتیم ولی اینها چون پسر عمو و دختر عمو بودند از بچگی مأنوس بودند و رفت و آمد داشتند و آشنا بودند. ما هم در انتخاب آزادش گذاشتیم. مواردی را مورد مطالعه قرار داد و بالاخره دختر عموی خود را انتخاب کرد، ما هم قبول کردیم.
معمولا به کارهای خانه کمک نمی کنم فقط سماور صبح و گاهی آفتاب دادن رختهای شسته شده با من است!
معمولاً در خانه کمک نمیکنم. وقتی ندارم، صبح زود میروم و شب میآیم. بعضی شبها هم نمیآیم. البته در خانه پیش از انقلاب همیشه مستخدم داشتیم. بعد از انقلاب به خاطر حساسیتی که اینجا هست و سخت گیری که پاسدارها میکنند
معمولاً نداریم و گاهی کسی میآید و کمک میند. کار حاج خانم در خانه زیاد است و توقع دارد که من هم در خانه کمک کنم.من فقط گاهی صبح زودتر بیدار میشوم و سماور را روشن می کنم که صبح که بیدار شدند چای آماده باشد و البته گاهی شده که رختها را که میشویند درحیاط آفتاب میدهم!
حاج خانم: حاج آقا با مردهای دیگر فرق دارند آقایان از حاج آقای پیروی نکنند و به امورات خانه خود کمک کنند!
همسر: حاج آقا با مردهای دیگر فرق دارند. قبل از انقلاب که گرفتار ساواک و زندان بودند. بعد از انقلاب هم آنقدر کارشان زیاد است که ما توقع نداریم در خانه کار کنند. من واقعاً دوست ندارم مرد در خانه کار کند و به کارهای واجبتری که دارد نرسد. ولی وقعاً ایرادی ندارد مردهای دیگر به همسرشان کمک کنند!
هاشمی: مدیریت داخل خانه بیشتر با خانمهاست و مردها خیلی نباید خودشان را در مسایل داخل خانه درگیر کنند!
هاشمی: قبلاً بیشتر کمک میکردم. خریدها را گاهی من و گاهی حاج خانم میکردند. در خانه هم اگر مهمان داشتیم گاهی کمک میکردم.
همسر: بچهها که کوچک بودند گاهی شبها کمک میکردند. خب ما چند بچه کوچک وپشت هم داشتیم، شبها که گریه میکردند حاج آقا بلند واقعاً کمک میکردند. اینطور نبود که ایشان بخوابند و من بچهداری کنم.
هاشمی: مدیریت داخل خانه بیشتر با خانمهاست و مردها خیلی نباید خودشان را در مسایل داخل خانه درگیر کنند. از لحاظ برخوردها هم فکر میکنم باید اهل گذشت باشند چون خیلی مشکل است که برای زندگی طولانی که خانواده با هم هستند اختلاف نظر پیش بیاید. بپذیرند که واقعاً اختلاف نظر هست و همدیگر را تحمل کنند. خب خانواده مسلمان طبعاً معیارهای اسلامی دارند. یک وظایفی زن دارد یک وظایفی مرد دارد یک وظایفی بچهها دارند. حقوقی نسبت به هم دارند که اینها در اسلام مشخص است.
محیط زندگی نباید خشک باشد
خب چیزی که به عنوان وظایف و حقوق مشخص شده باید مراعات شود. محیط زندگی خشک نباید باشد. یک مقداری از وقت را باید صرف طراوت و نشاط زندگی کنند. البته این برای ما تقریباً غیر ممکن است. به خاطر مسئولیتها ی فراوان اجتماعی که قبول کردیم و به خاطر حقوقی که مردم بر ما دارند ما ناچاریم کارهایمان را به خانه ترجیح دهیم. اما در زندگی معمولی که مردم دارند باید یک صفا و تفریح و گفتگو و مسافرت و دیدوبازدید و کارهایی که تنوعی به زندگی میدهد، باشد.
اگر حاج خانم نبود تروریست ها در ترور من موفق می شدند!
حاج خانم - من داشتم وضو میگرفتم و صدای آب مانع می شد صدای درگیری را بشنوم. وقت یخواستم وارد شوم دیدم صدای درگیری دو نفر میآید. تا وارد شدم دیدم اسلحه در هنگام درگیری آنقدر به صورت آقای هاشمی خورده که کبود و خونی بود یک دستش هم روی قلبش بود و مدام میگفت قلبم! با آن شخص هم گلاویز بود. همین که من وارد شدم یک تیرخالی کرد من نفهمیدم به کجا زد. من دست ایشان را گرفتم و ایاشن به زمین افتادند. آن شخص هم فرار کرد و اسلحهاش روی زمین بود که نفر دوم وارد اتاق شد. من خودم را روی ایشان حصار کردم، یادم افتاد که شهید مطهری را از مغزش ترور کردند. من دستم را دور سر ایشان حلقه کردم.
اختلاف نظر هاشمی و حاج خانم در شیوه تیرخوردن!
هاشمی:
حاج خانم : بعد از عمل اولین نفر آقای ملکی آمدند. مرا میخواستند از اتاق بیرون کنند که من نمیرفتم. وقتی آقای ملکی آمدند من گفتم: آقای ملکی من میروم، آقای هاشمی با شما. آیتالله فاتح و دکتر زرگر و شهید مفتح و خیلیهای دیگر آمدند. اولین کسی که با ایشان صحبت کرد آقای طالقانی بود.
خانه دزاشیب قبل از انقلابم را بچه ها ساختند و ساکن شدند
این منزلی که اکنون در آن هستیم اجارهای است. این خانه قبل از انقلاب متعلق به دکتری بود، بعد که حضرت امام آمدند به خاطر شلوغی اینجا و اینکه این خانه کنار خانه امام است و میخواستند اینجا امن باشد و رفتوآمد غیر نباشد، پیشنهاد شد که ما به اینجا بیاییم و یک خانهای برای آن دکتر تهیه کردیم و رضایتش را جلب کردیم. ما اجاره این خانه را میدهیم ولی فکر کنم یکی از ارگانهای دولتی اینجا را خریده ولی ما همان اجاره را میپردازیم.
قبل از انقلاب خانهای در دزاشیب داشتیم، همانجا که تیر خوردم. بچهها آنرا ساختند و آنجا رفتهاند.
به خاطر دسترسی به امام در جماران مستاجر شدم !
حسنی که این خانه داشت این بود که نزدیک به امام بودیم و شب و روز ، وقت و بیوقت کار واجبی داشتیم که معمولاً هم با امام کار داشتیم خیلی آسان به امام دسترسی داشتیم، ایشان هم اگر با ما کاری داشتند فوری اطلاع میدادند. با حاج احمدآقا خیلی آسان میشد ارتباط داشت، چون مسائل جنگ آنی اتفاق میافتاد، یا نصفه شب میخواستیم نظر امام را بدانیم، حداقل این بود که خیلی زود به حاج احمدآقا خبر میدادیم و صحبت میکردیم و ایشان نظر امام را میپرسیدند و یا خودم میرفتم. از این مسائل خیلی داشتیم. من در دفترچه خاطراتم چند مورد نوشتم که با امام حرف زدیم و نظر گرفتیم.
خاطراتم را مرتب می نویسم
8-7 سال است که کارهای روزانهام را و بیشتر مراودهها و مذاکرهها و چیزهای مهمی که اتفاق میافتد را در یک صفحه یادداشت مینم که تنظیمی است از تاریخی که در محور مسئولیتهای خودم اتفاق میافتد. البته همه چیزهایی که انجام میدهم نمیشود نوشت ولی خودم که میخوانم همه مسائلی که در آن رابطه اتفاق افتاده یادم میآید.
هدیه آسمانی انقلاب را به خاطر صلاحیتهای این مردم می دانم و از آنها می خواهم قدر انقلاب خودشان را بدانند
پیام و توصیه من به مردم این است که قدر انقلابی که خودشان کردند را بدانند و یک چنین توفیقی برای ملت ما در این زمان خیلی با اهمیت است و معلوم نیست دیگر به آسانی چنین فرصتی را خداوند به ما هدیه دهد اگر ما از این توفیقی که بدست آوردیم استفاده نکنیم. البته خداوند این توفیقها را بیجهت به کسی نمیدهد. مردم ما استحقاق دارند، با تلاششان، با جهادشان، با گذشتشان، با فداکاریشان کار را به اینجا رساندهاند. سعی کنند این دستاورد بسیار باارزش و تاریخی خودشان را حفظ کنند، این هدیه آسمانی به خاطر صلاحیتهای مردم ما داده شده و عدم توجه به آن و عدم پاسداری از آن نوعی ناسپاسی است که حتماً عوارض بدی در تاریخ می گذارد و اگر سپاسگذاری کنیم میتوانیم مبدأ حوادث بسیار مهمی در تاریخ منطقه و دنیا باشیم.