کد خبر: ۱۴۲۷۰۵
تاریخ انتشار: ۱۶:۴۰ - ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۰
آقای رییس‎جمهور!

این نامه را از بحرین، پس از پشت سر گذاشتن بی‎عدالتی وحشتناکی که امیدوارم هیچ‎گاه بر سر هیچ فردی در دنیا نیاید، برای شما می‎نویسم.

نیرو‎های امنیتی به خانه‎ام حمله کردند، در‎ها را با پتک شکستند و خانواده‎ام را به وحشت انداختند. بدون هیچ‎گونه هشدار، بدون هیچ دستور بازداشت و بدون ارائه هیچ توضیحی؛ مردان مسلح و نقاب‎دار، به پدرم حمله کردند. با وجودی‎که چیزی نمی‎گفتند، همگی می‎دانستیم که جرم پدرم فعال آزادی‎خواه بودن است.

پدرم را از گردن گرفته بودند، بر روی پله‎‎ها می‎کشیدند و در حالی‎که بی‎هوش شده بود، در برابر چشمانم او را می‎زدند.

وی هیچ‎گاه دستش را برای جلوگیری از ضربات آن‎ها بالا نیاورد و تنها کلمه‎ای که می‎گفت: «نمی‎توانم نفس بکشم» بود. حتی پس از این‎که بی‎هوش شد، مردان نقاب‎دار به لگدزدن و ضربه‎زدن ادامه می‎دادند و ضمن اهانت می‎گفتند که می‎خواهند وی را بکشند. این تهدید بسیار جدی‎ای است و تنها در دو هفته اخیر، سه زندانی در بازداشت کشته شده‎اند. نیرو‎های امنیتی همچنان شوهر و برادر شوهرم را زدند و بازداشت کردند.

از زمان بازداشت‎شان، هیچ خبری از آن‎ها نداریم. نمی‎دانیم کجا هستند و آیا در محل امنی قرار دارند؟ علاوه‎براین، خبری از عمویم ندارم که سه هفته پیش، سربازان سلاح خود را بر سر فرزندانش قرار دادند، وی را به‎شدت کتک زدند و بازداشت کردند.

تصمیم گرفتم که به‎جای این‎که به دولت خودم نامه بنویسم، با شما مکاتبه کنم، زیرا رژیم الخلیفه ثابت کرده که ارزشی برای حقوق و زندگی‎مان قائل نیست.

هنگامی‎که با عنوان رییس‎جمهوری ایالت متحده قسم می‎خوردید، امید زیادی داشتم. فکر می‎کردم فردی هستید که با رییس‎جمهور شدن‎تان، نمادی از مبارزه آفریقایی - آمریکایی‎‎هایی خواهید بود و برای آزادی‎‎های مدنی مبارزه خواهيدکرد. در نتیجه تلاش‎مان برای آزادی را درک خواهید کرد. متأسفانه، تاکنون نا امیدم کرده‎اید. شاید هم من بد متوجه شده بودم. منظورتان چیست؟ «ما می‎توانیم»... حمایت از دیکتاتورها؟ «ما می‎توانیم»... کمک از معترضان تحت ستم؟ «ما می‎توانیم»... نادیده گرفتن زجر مردم؟

خاطرات وحشتناک، جایگزین تمام خاطرات خوب‎مان شده است. هنوز لکه‎‎هایی از خون پدرم بر روی پله‎‎ها مانده است. در اتاق پذیرایی می‎نشینم و به‎جایی می‎نگرم که پدر و همسرم را به‎صورت به زمین زده بودند. به‎عنوان یک فرزند و یک همسر، در حالی‎که احتمالا پدر و همسرم در زندان‎‎های بحرین تحت شکنجه هستند، سکوت را جایز نمی‎دانم. به‎عنوان مادر یک فرزند یک‎ساله که خواهان بازگشت پدر و پدر بزرگش است، باید اقدامی بکنم. بی‎کار نخواهم ماند. از ساعت شش بعدازظهر امروز به وقت بحرین، اعتصاب غذا خواهم کرد. خواستار آزادی فوری اعضای خانواده‎ام هستم. پدرم: عبدالهادی الخواجه. شوهرم: وافی الماجد. برادر شوهرم: حسین احمد. عمویم: صلاح الخواجه.

این نامه را می‎نویسم تا به شما اطلاع دهم، که هر اتفاقی برای پدرم، شوهرم، برادر شوهرم، عمویم یا خودم بیفتد، شما را به همان میزان مسئول می‎دانم که رژیم الخلیفه را حمایت شما از این پادشاهی، شما را شریک جنایت‎‎های آن‎ها می‎کند. هنوز امیدوارم که متوجه شوید که آزادی و حقوق بشر همان‎قدر برای یک بحرینی اهمیت دارد که برای یک آمریکایی، سوری یا لیبیایی؛ و ملاحظات منطقه‎ای و سیاسی نباید اولویت بیشتری نسبت به آزادی و حقوق بشر داشته باشد.

از شما می‎خواهم که امشب در چشمان دختران‎تان نگاه کنید و با خود بیاندیشید که شخصا‎ حاضر هستید، چه فداکاری‎‎هایی انجام دهید که آن‎ها در امنیت بخوابند، که آن‎ها با امید بزرگ شوند نه با ترس و سردرد، که آن‌ها سایه پدر و پدربزرگ‎شان در زمان ناراحتی و یا نیاز به کمک بالای سرشان باشد. دیشب، دختر یک‎ساله‎ام بر در اتاق خوابم زد و پدرش - اولین کلمه‎ای که توانسته بود بر زبان بیاورد - را طلب می‎کرد. قلبم را تکه تکه کرد. چطور به بچه‎ای یک ساله توضیح دهم که پدرش بازداشت شده است؟ باید بتوانم فردا، هفته آینده، سال‎‎های آینده در چشمان دخترم نگاه کنم و به وی بگویم که هر کاری که می‎توانستم، برای حمایت از خانواده و آینده انجام دادم.

به‎خاطر دخترم، به‎خاطر زندگی پدرم، به‎خاطر زندگی شوهرم، برای جمع کردن مجدد خانواده‎ام، اعتصاب غذایم را آغاز خواهم کرد.

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"