کد خبر: ۱۴۳۳۹۸
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۷ - ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۰
فكر مي‌كند قوي شده كه سينه‌اش شير پس مي‌دهد، اما مريض است. دست كمي از معتادها ندارد، تازه معتادها بهترند، لااقل يك گوشه مي‌افتند و آزارشان به كسي نمي‌رسد، اما اينها عربده مي‌كشند و قلدري مي‌كنند. احمد را مي‌گويد، بچه منطقه نظام‌آباد را.

تنش پر از جوش‌هاي چركي است، اصلا نمي‌شود نگاهش كرد ولي عشق سينه كفتري است، سرنگ سرنگ دارو مي‌زند تا بدنش پف كند و جواب بله را از دختري كه دوست دارد بگيرد، راستي دخترها مرد عضلاني دوست دارند؟

جوابش را مي‌دانم؛ دخترها مرد قوي هيكل دوست دارند ولي مرد پفكي را نه، اين را به حميد مي‌گويم، خنده‌اش مي‌گيرد و انگشتش را تيز مي‌كند و روي دستش مي‌كشد «يك سوزن بزني بادشان خالي مي‌شود .»

همه كچل شده‌اند و آنهايي كه زودتر شروع كرده‌اند كچل‌تر، فكر مي‌كنند به پدرهايشان رفته‌اند، اما پسر 17 ساله كه كچل نمي‌شود. از يك طرف مشت مشت قرص و آمپول مي‌خرند و از طرف ديگر يك پايشان در عطاري‌هاست و مورد و سدر و حنا مي‌خرند تا جلوي كچلي را بگيرند، اما علف كه زورش به استروئيدها نمي‌رسد. حميد خودش جواني قلمي است و براي اين‌كه قند خونش پايين بيايد ورزش مي‌كند، مي‌گويد نه دارو مي‌خورد نه چيزي تزريق مي‌كند. «نمي‌خواهم خودم را گول بزنم، عضله الكي كه عضله نمي‌شود، ولي بچه‌هاي باشگاه‌ها اين را نمي‌فهمند، اصلا پرورش اندامي‌ها همه‌شان ديوانه‌اند.»

رضا هم قبول دارد ديوانه است، پشيمان است اما خجالت نمي‌كشد بگويد چند سال پيش قبل از شركت در مسابقه براي زنش چند فيگور گرفته و وقتي او نفهميده كه كول رضا چند سانت بزرگ شده سرش فرياد زده و دعوا راه انداخته است. او از اول يكجور احساس حقارت داشته و خواسته با گنده شدن عضلاتش خودش را بزرگ كند. قد كوتاه‌ها بيشتر دنبال پرورش اندام مي‌روند چون مي‌خواهند جذاب باشند و سرخوردگي‌هايشان را با كلفت كردن بازو جبران كنند، فكر مي‌كنند وقتي در خيابان راه مي‌روند همه منتظرند آنها بيايند و هركول را تماشا كنند، اما نمي‌دانند مشغله مردم آنقدر زياد است كه حتي آنها را نمي‌بينند.

رضا چند سال پيش آمپول‌هاي تستوسترون مي‌زد، مي‌خواست عضلاتش پيچ در پيچ شود. «درست مثل كلم‌پيچ، اما ناراحتي قلبي گرفتم، زود به داد خودم رسيدم وگرنه الان داخل قبر بودم.»

رضا را مربي‌اش نجات داد. محمدعلي 19 سال است مربي باشگاه‌هاي بدنسازي است، بازوهايش كلفت است، عضلات سينه و سرشانه‌هايش هم همين‌طور، موي سرش را بوكسوري تراشيده و عكس‌هاي بدنسازي‌اش را روي ديوار خانه‌اش آويزان كرده، اما قسم مي‌خورد در تمام اين سال‌ها نه يك دانه قرص و آمپول مصرف كرده و نه براي شاگردانش اين چيزها را تجويز كرده. «جوان‌ها براي خوش‌هيكل شدن نمي‌خواهند زحمت بكشند، اصلا وقتي آسانسور باشد، چه كسي از پله بالا مي‌رود، داروها آسانسورند، سال‌هاست تبليغ كرده‌اند اگر بدن زيبايي داشته باشي زن‌ها بيشتر جذبتان مي‌شوند، جوان‌هاي ما عكس‌هاي تبليغاتي قهرمانان بدنسازي دنيا را با انواع داروها مي‌بينند و فكر مي‌كنند اگر «شان راي» اين داروها را تبليغ مي‌كند، پس چيز خوبي است، اما اينها تبليغ مرگ است .»

پرورش اندام زحمت مي‌خواهد، بايد جان بكني تا عضلاتت رشد كند، اما جوان‌ها با دارو ميانبر مي‌زنند. در باشگاه‌ها به بچه‌ها اكسي متالون مي‌دهند، متالون آب را در سلول‌ها جمع مي‌كند و آدم را پف كرده نشان مي‌دهد، بچه‌ها دستشويي نمي‌روند تا عضلاتشان نخوابد، عضلات آنها پر از آب است. افت بدن در پرورش اندام زياد است، براي همين بيماري‌هاي رواني هم بين پرورش اندامي‌ها زياد است، آنها هيسترند وزود عصباني مي‌شوند، اصلا منطق ندارند و فورا مشت‌هايشان را گره مي‌كنند تا به چانه كسي بكوبند، آنهايي كه دارو مصرف مي‌كنند نارسيسيم هم دارند، آنها شيفته خودشان مي‌شوند، اگر احساس كنند ديگر مورد توجه ديگران نيستند، افسرده مي‌شوند و چون گرفتار توهم كوچك شدن عضله‌هايشان مي‌شوند، افسردگي مي‌گيرند و دوز داروهايشان را بالا مي‌برند، آنها كه با دارو سر پا مانده‌اند زورگو و پرخاشگرند، براي همين اگر دارو گيرشان نيايد، خانواده را اذيت مي‌كنند تا از آنها پول بگيرند و وقتي هم پول دستشان رسيد، سريع دارو مي‌خرند؛ اينها را محمدعلي مي‌گويد. او پسربچه‌اي را مي‌شناسد كه براي دوپينگ كردن از مادرش پول مي‌دزدد، همين‌طور يكي از قهرمانان كشور را كه به خاطر يك سانت كوچك شدن دور بازويش مي‌خواست زنش را با شمشير بكشد‌. «شب عروسي‌شان بود، عروس مدام جيغ مي‌كشيد و كمك مي‌خواست، شوهرش مي‌خواست با شمشير به جانش بيفتد، داروهاي استروئيدي ديوانه‌اش كرده بود.»

نكته: پشت ديوارهاي باشگاه‌هاي بدنسازي تنها چيزي كه ساخته نمي‌شود بدن آدم‌هاست وقتي مي‌شود با پودر و آمپول چاق شد و عضله آورد يا‌ با كراك و شيشه وزن كم كردچرا بايد وزنه زد و عرق ريخت

فرامرز هم دوست محمدعلي است. از آن مربي‌هاي بدنسازي كه به خاطر اعتراض به اتفاقات درون باشگاه‌ها مربيگري را كنار گذاشته. او 20 سال در باشگاه‌هاي منطقه تهرانپارس مربي بوده و هنوز پاسخ اين سوالش را نگرفته كه چرا اگر در آمريكا در جيب كسي تستوسترون پيدا كنند، مثل يك فروشنده مواد مخدر با او برخورد مي‌كنند، اما اينجا دست هر بچه‌اي تستوسترون پيدا مي‌شود. «دوستم 6 سال است بچه‌دار نمي‌شود، مي‌گويند به خاطر داروهاي بدنسازي اسپرم ندارد، يكي ديگر هم بود كه ديگر اسپرم نداشت ـ قهرمان آسيا بود ـ اما با دوا و درمان بچه‌دار شد، ولي بچه‌اش دست ندارد .»

ديانابول، بولدورون، پريموبولان، اتيل استرنيول، هورمون هاش‌جي‌اچ اينها بدن ورزشكارها را پوك مي‌كند، آنها خودشان نمي‌دانند، معتادند هرچند وقتي داروهاي معمول ديگر جواب نداد خودشان خود به خود مخدر مصرف مي‌كنند، مي‌شوند يك معتاد حرفه‌اي، اينها زياد هم عمر نمي‌كنند. وينسترول را به اسب بزني از پا مي‌افتد، خارجي‌ها به اسب‌هاي 450 كيلويي هر چند ماه يكبار يك ميلي‌گرم وينسترول مي‌زنند تا قوي و عضلاني شوند، اما اينجا جوان‌ها روزي 2، 3 بار تزريق مي‌كنند، اگر اسب بميرد، كسي زياد غصه نمي‌خورد، اما اينها خودشان نقشه قتلشان را مي‌كشند، بعضي‌ها انسولين و دگزامتازون را با هم قاطي مي‌كنند تا اشتهايشان زياد شود، آنقدر مي‌خورند كه حال آدم به هم مي‌خورد، اما بعضي‌هايشان وقتي خوابيده‌اند به شوك مي‌روند و مي‌ميرند، آن وقت مي‌گويند طفلكي خواب به خواب رفت.

فرامرز اينها را مي‌گويد، مي‌گويد مربي‌ها خودشان از شاگردها بدترند، بچه‌ها را در باشگاه به امان خدا رها مي‌كنند و خودشان مشغول خوردن و تزريق مي‌شوند، آنها مدام مي‌روند روي ترازو از بس كه بي‌قرارند فكر مي‌كنند اگر تكان بخورند وزنشان كم مي‌شود و عضله‌هايشان مي‌خوابد، خيلي‌هايشان حمام نمي‌روند تا عضلاتشان كوچك نشود، اگر يك وقت 2كيلو كم كنند چند روز مي‌خورند و مي‌خوابند تا دوباره چاق شوند، آنها معتاد آيينه‌اند محال است از جلوي آن رد شوند و خودشان را برانداز نكنند، اما دلشان را به چيزهاي پوشالي خوش كرده‌اند. «قهرمان بوكسي را مي‌شناختم كه بوكس را رها كرد و سراغ پرورش اندام آمد، ولي به خاطر قد كوتاهش بدنش جواب نمي‌داد، آنقدر دارو مصرف كرد كه شد 100 كيلو بالاخره يك روز هم وقتي صبح زود از حمام آمد، ايست قلبي كرد و مرد، قد 168 سانتي‌اش جواب 100 كيلو را نداد .»

فرامرز داستان زندگي نفر سوم پرورش اندام جهان را هم مي‌داند. «همسايه‌مان بود شب كه مي‌شد زنش مي‌دويد داخل حياط و كمك مي‌خواست مي‌گفت شوهرش از حال رفته، همسايه‌ها اورژانس خبر مي‌كردند تا به هوشش بياورند، به خاطر رژيم‌هاي سخت غذايي كارش به اينجا كشيده بود درست مثل بن عزيز مصري كه از بي‌آبي مرد، وقتي مي‌خواست روي سكو برود و فيگور بگيرد تا چند مدت آب نمي‌خورد تا بدنش تكه‌تكه شود .»

پشت ديوارهاي باشگاه‌هاي بدنسازي تنها چيزي كه ساخته نمي‌شود بدن آدم‌هاست، وقتي مي‌شود با پودر و آمپول چاق شد و عضله آورد يا با كراك و شيشه وزن كم كرد، چرا بايد وزنه زد و عرق ريخت و تلاش كرد. فرامرز و محمدعلي مي‌گويند اگر سري به كوچه مروي تهران بزنم، داروفروش‌ها را مي‌بينم و اگر كمي بيشتر كنجكاوي كنم، آنهايي را كه پلمب قوطي‌هاي خارجي را باز مي‌كنند و قرص‌هاي دگزامتازون پودر شده را به محتويات قوطي اضافه مي‌كنند و درش را دوباره پلمب مي‌كنند، خواهم ديد. ولي رفتن به كوچه مروي بي‌فايده است، آنجا خلافكارها نمي‌گذارند چيزي به چشم آدمي مثل من بيايد، آنجا همه كارهاي متقلبانه مخفيانه است، اما در باشگاه‌ها همه چيز عيان است، فرامرز مي‌گويد اگر بيشتر باشگاه‌ها دارو نفروشند، ورشكست مي‌شوند و بايد بساطشان را جمع كنند، پس براي اين‌كه اين اتفاق نيفتد حتي اگر قرار باشد راه كسي را بروند كه 11 سال پيش خاك اره و شير خشك را باهم قاطي كرد و به جاي پودر كرش به جوان‌ها فروخت و 60 ميليون تومان سود كرد، اين كار را مي‌كنند. پشت ديوار بيشتر باشگاه‌هاي بدنسازي تنها چيزي كه ساخته نمي‌شود، بدن است، آنجا عده‌اي با هزار ترفند عضلات پوشالي به مردم مي‌فروشند.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"