کد خبر: ۱۴۳۶۵۷
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۱ - ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۰
جام جم

«شليك به مرد غايب» عنوان يادداشت روز روزنامه جام جم به قلم جلال برزگر است كه در آن مي‌خوانيد:
اسامه بن‌لادن عمر خود را در تعامل با آمريكا، سيا و پنتاگون گذراند. پس از وقايع 11 سپتامبر، غرب و القاعده به عنوان دو بازيگر به ظاهر مخالف بر يك نقطه اشتراك نظر داشتند و آن القاي گفتمان افراطي القاعده و طالبان به عنوان نسخه سياسي اسلام در جهان بود. نسخه‌اي كه قتل، انفجار، انتحار و انتقام از هر كه دم دست آمد، ركن اصيل آن را تشكيل مي‌داد.

با رخ دادن تحولات اخير و گسترده شدن موج بيداري اسلامي در منطقه و غافلگيري حاصل از آن، آمريكا و القاعده هريك به نوعي سعي كردند علاوه بر رساندن خود به قافله تحولات، خود را مدير آن هم جلوه بدهند، اما ناگفته پيداست كه گفتمان القاعده در تحولات اخير به هيچ عنوان گفتمان غالب نبوده و برخلاف گروه‌هايي مثل اخوان‌المسلمين كه سال‌ها كار و فعاليت سياسي كرده بودند، القاعده‌اي‌هاي بمب‌دوست از ناآماده‌ترين گروه‌ها براي پيوستن و همراه و ايفاي نقش در تحولات عميق سياسي و اجتماعي حال حاضر خاورميانه بودند.

نه ايران و نه آمريكا يا هيچ گروه سياسي ديگر در منطقه نمي‌تواند مدعي مديريت پروژه‌اي و كشور به كشور تحولات خاورميانه باشد، لااقل در ايران كسي چنين ادعايي ندارد، اما موضوع و بحث اصلي بر سر الهام‌بخشي و تعامل است. امروز گروه‌هاي آماده سياسي كه توانسته‌اند در تحولات نقش اساسي ايفا كنند اغلب گروه‌هاي معتدل اسلامي هستند كه جملگي برخلاف القاعده از روابط خوب با ايران برخوردار هستند. بيداري مردمي در خاورميانه يا همان قلب جهان اسلام قطعا اسلامي است كه در نوع اخير خود عميق، رو به گسترش و به دور از جنجال و انتقام‌كشي و مشخصات ايدئولوژي القاعده است؛ از اين رو آمريكا، رژيم صهيونيستي و حكومت عربستان را نگران آن ساخته كه خروجي تحولات هر روز پيوند محكم‌تري با انقلاب اسلامي ايران برقرار نمايد كه روند موجود نيز همين را نشان مي‌دهد. گفته‌هاي هيلاري كلينتون درباره الهام‌بخشي ايران يا سكوت و حمايت آمريكا از سركوب مردم بحرين جلوه‌هايي از بروز اين نوع نگراني‌هاست.

اما امروز كه آمريكايي‌ها مي‌خواهند خبر كشتن بن‌لادن را به عنوان يك موفقيت جلوه دهند، بايد به افكار عمومي دنيا توضيح دهند كه چگونه 10 سال از يافتن مردي كه در نهايت در همان نواحي مورد انتظار در پاكستان و افغانستان بوده، عاجز مانده بودند؟

آيا اين مرد غايب و مشكوك كه سالي چند ويدئوي كوتاه از او پخش شده، دليل لازم و كافي لشكركشي به منطقه بوده است؟ چرا بايد جنازه بن‌لادن بنا بر خبرهايي به دريا انداخته شود؟ از كجا معلوم است بن‌لادني كه قبلا در خبرها آمده بود، بيمار است، پس از مرگ گلوله نخورده و صحنه‌سازي صورت نگرفته است؟ و هزاران پرسش بي‌پاسخ ديگر كه پيچيدگي و عملكرد مشكوك دستگاه اطلاعاتي آمريكا موجب پيدايش آنهاست. بن‌لادن هرچه كه بود و هست، يك غايب مرموز و مشكوك برخاسته از دامان سيا و آمريكا بود كه سوال‌هاي بسيار و بي‌پاسخ در ماجراي مرگ او هم نشان داد كه اين مرد غايب و افسانه‌اي از اول تا آخر بهانه و دستاويز آمريكا براي اجراي طرح و برنامه‌هايش در منطقه بوده، هرچند حالا بيداري اسلامي در منطقه، دوره اين بازي‌ها را به پايان برده است.


ملت ما

«همكاري مشترك سيا و آي اس اي» عنوان یادداشت امروز روزنامه ملت به قلم گل جمس حسين ـ روزنامه نگار پاکستانی ـ است که در آن می خوانید:
سركرده گروه القاعده، اسامه بن‌لادن پيش از طلوع خورشيد روز دوشنبه در شهر ابوت آباد در 62 كيلومتري شمال اسلام‌آباد پايتخت پاكستان كشته شد. مرگ اين مغز متفكر تروريست در يك عمليات منتسب به سيا در اين شهر ثروتمند پاكستان بعد از حدود 9 سال از جنگي كه ايالات متحده امريكا عليه مردم افغانستان به بهانه دستگيري يا كشتن بن‌لادن راه انداخته است، پرسش​هاي مهمي را به ذهن متبادر مي‌كند.

بهتر است نخست ببينيم ديروز چه اتفاقاتي افتاد و اهميت مكاني كه اين قتل در آنجا رخ داد در چيست. ابوت آباد يك شهر توريستي كوچك است كه با تپه‌هاي سرسبز زيبا و كوه‌هاي سربه فلك كشيده احاطه شده است. در نزديكي اين شهر بزرگ‌ترين آكادمي نظامي پاكستان به نام «كاكول» واقع شده است. بن‌لادن در 500 متري دروازه‌هاي اين مركز نظامي در ويلايي بزرگ و با تجهيزات نظامي كه تنها يك ساعت با اسلام‌آباد فاصله دارد مخفي شده بود.

بنا به گفته آسوشيتد پرس، مقامات سيا اين مقر را در آگوست 2010 زماني كه در تعقيب يك قاصد القاعده بودند كشف كردند. سازمان سيا سال‌ها به دنبال دستگيري اين قاصد بود كه طبق اظهارات دستگيرشدگان بسيار مورد اعتماد بن‌لادن بوده و احتمالا با وي زندگي مي‌كرده است. اين مقر توسط ديوارهايي به بلندي 6 متر و همچنين سيم​هاي خاردار احاطه شده بود.

دو دروازه امنيتي تنها راه ورودي را محافظت مي‌كردند. بالكن طبقه سوم توسط يك ديوار امنيتي 3/2 متري پوشيده شده بود. هيچ خط تلفن يا كابل‌هاي اينترنت به درون ساختمان كشيده نشده بود. ساكنانش زباله‌هاي خود را به جاي آنكه بيرون بگذارند مي​سوزاندند. مقامات امنيتي امريكا معتقد بودند كه اين ساختمان چند ميليون دلاري پنج سال قبل براي محافظت از يك شخصيت مهم تروريست ساخته شده است. سوال اينجا بود كه چه كسي؟

سيا مرتب از خود مي‌پرسيد كه چه كسي مي‌تواند پشت اين ديوارها زندگي كند. و هربار اينطور نتيجه مي‌گرفتند كه به احتمال زياد بايد بن‌لادن باشد.

پرسش اينجاست كه چرا اكنون سيا تصميم به قتل بن‌لادن گرفته و اينكه آيا سرويس امنيتي پاكستان هم در اين ماجرا دخيل است يا خير.

ايالات متحده با همكاري كامل آي اس‌اي بن‌لادن را كشتند؛ در واقع مي‌توان گفت اين يك عمليات مشترك بوده بطوريكه كوماندوهاي سيا به اين مقر يورش بردند و در همان حال نيروهاي امنيتي پاكستان كل منطقه را بسته و همچنين از نظر هوايي پوشش دادند. در اين عمليات پاكستان يك هليكوپتر و سرنشينانش را روز دوشنبه از دست داد. قتل بن‌لادن در اين مقطع زماني نشان مي‌دهد كه هم پاكستان و هم ايالات متحده خواستار پايان يافتن جنگ افغانستان هستند.

پاكستان خواستار خروج هرچه سريعتر امريكا از افغانستان است و دولت اوباما نيز دستانش آلوده به اين جنگ انرژي بري است كه دولت سابق جورج بوش آن را به بهانه دستگيري بن‌لادن به اتهام حملات تروريستي 11سپتامبر آغاز كرد. هر چند كه عده زيادي در دنيا باور نكردند كه آن پيچيده‌ترين عمليات تروريستي تاريخ در خاك امريكا توسط بن‌لادن انجام شده باشد. بسياري مي‌دانستند كه آن عمليات يا يك عمليات داخلي بوده است يا اينكه بطور كامل توسط سيا و پنتاگون حمايت شده تا بهانه‌هاي لازم جهت آغاز جنگهاي جديدي عليه كشورهاي اسلامي به دست ‌آيد.


كيهان

«زر و زنگار» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد:
جريان اصيل سياسي را چگونه مي‌توان از جريان قلابي، بدلي و انحرافي بازشناخت؟ گاه اين دو با هم مو نمي‌زنند همچنان كه زرناب و فلز بدلي زرنما. هر دو درخشانند بلكه فلز بدلي درخشان تر است! دارنده طلاي ناب از سنگ محك نمي‌گريزد اما آن كه بدليجات مي‌فروشد، ميانه‌اي با محك ندارد. زرناب هرگز زنگار نمي‌بندد و اگر هم غباري بر آن بنشيند، با كنار زدن آن غبار، تابناك تر مي‌شود. اما فلز قلابي زرنما چرا، زنگار مي‌گيرد و به مرور از تابندگي باز مي‌ماند و از سكه مي‌افتد. جريان‌هاي سياسي- فكري انحرافي نيز در برابر جريان اسلام ناب و اصولگرايي مكتب علوي اين گونه‌اند.

آنها شايد در بادي امر كاملا شبيه يكديگر باشند و نتوان بازشناخت. شايد روزي به اقتضاي زمانه، علي عليه السلام و عثمان و طلحه و زبير و اشعث و ابوموسي و ابن كوّاء (خوارج بعدي) در يك اردوگاه ديده شوند. و شايد حتي آنجا كه صحابي سردمدار اردوگاه جمل روياروي اميرمؤمنان(ع) مي‌ايستند، يا مسلمانان پيشاني پينه بسته در اردوگاه نهروان صف در برابر امام مي‌آرايند، تشخيص خط اصيل از خط انحرافي دشوار به نظر آيد اما ملاك‌هايي در ميان است كه حقانيت حق و بطلان جبهه باطل را عيان مي‌كند و از آن جمله، جاذبه‌ها و دافعه‌هاي آنان است.

هر چه جاذبه و دافعه‌هاي جبهه علوي صريح و شفاف و متقن و استوار است، جاذبه و دافعه جريان‌هاي انحرافي گوناگون (ناكثين و قاسطين و مارقين) به غايت معوج، متناقض، مبهم و بي ثبات است. و دقيقا به دليل اين تقابل است كه از يك سو با وجود انبوه تهمت ها، گرد اتهامي بر دامان اميرمؤمنان(ع) نمي‌ماند و از سوي ديگر، انواع زدوبندهاي طنزآلود و خلاف ادعا را در اردوگاه‌هاي مقابل مي‌توان ديد. به عنوان مثال كساني نظير طلحه و زبير ابتدا عليه بي عدالتي و اشرافيگري و فساد كساني چون وليد بن عقبه و مروان بن حكم و ساير امويان منافق كه در دستگاه خلافت رخنه كرده‌اند، شورش مي‌كنند و با وجود مخالفت امام، خليفه را از پاي درمي آورند. سپس سراغ علي(ع) مي‌روند تا همان اشرافيگري و امتيازطلبي مذموم و باطل را براي آنان به عنوان «حق» به رسميت بشناسد! ملاك امام روشن است. شراكتي با كسي به هم نزده است. پس به جناب طلحه و زبير و به وليد و ديگران- و هر كس كه با شرط و شروط ناحق دست بيعت پيش مي‌آورد- و نيز به دوستان خوش نيتي كه دعوت مي‌كنند فعلا با اينها مدارا كند تا دستگاه حكومتش برقرار شود مي‌فرمايد «آيا از من مي‌خواهد پيروزي را با ستم بر مردمي كه اميد به من بسته‌اند، به دست آورم. هرگز چنين نخواهم كرد».

اما آيا در آن صف نيز تكليف حاضران روشن است؟ نه طلحه و زبير به خاطر مي‌آورند كه به خاطر همين وليد و مروان، عليه عثمان شورش كرده و او را از پا درآورده‌اند و نه وليد و مروان و جناب عايشه، خون خليفه را از آن دو مطالبه مي‌كنند! ناگهان چشم باز مي‌كني و مي‌بيني هم اردوگاه شده‌اند مقابل علي، به خونخواه كسي كه امام با همه انتقادها، مخالف تعرض به خانه وي بود. (... يا ناگهان چشم باز مي‌كني و مي‌بيني آن چپ دوآتشه سابق و اين راست كذايي دست در دست هم گذاشته‌اند در مسابقه زراندوزي و تجمل. يا فلان مدعيان اصلاح طلبي با بهمان مدعيان اصولگرايي دست ائتلاف داده‌اند براي هم افزايي توانايي‌ها و چنگ انداختن به طعمه قدرت! يك روز مي‌شنوي فلاني و فلاني به عنوان اصولگراي منتقد دولت خبر از ائتلاف با «اصلاح طلبان معتدل» مي‌دهند كه در بحبوحه آشوب و فتنه، جز در خدمت محاربين نبودند و چند صباح بعد دست بر قضا، دستيار چشم اسفنديار دولت را مي‌يابي كه خاك اصولگرايان را- علي الاطلاق و نه با استثناء- به توبره مي‌كشد و ذره‌اي خوش گماني درباره كليت اين جبهه به خرج نمي‌دهد اما همان جا- در گفت وگو با روزنامه شرق- درز مي‌دهد كه طيف متبوع وي اولا براي دوسوم مجلس آتي نقشه ريخته‌اند و ثانيا «ممكن است افرادي از گروه‌هاي اصلاح طلب در ليست ما قرار بگيرند» ).

چشم برهم مي‌گذاري و دوباره باز مي‌كني. آقاي معاويه نامه پنهاني فرستاده به دو عالي جناب كه «شما براي خلافت از علي سزاوارتريد، روي من هم حساب كنيد» ! و به خاطر مي‌آوري كلام امام حسن(ع) خطاب به عمروعاص را كه «چند نفر درباره پدري تو اختلاف كردند و سرانجام پست ترين آنها كه درباره او «ان شانئك هوالابتر» نازل شد، به عنوان پدر تو معرفي شد. تو همان كسي هستي كه آتشي براي عثمان افروختي و خود گريختي. و گفتي من عبداله هستم پسر عاص بن وائل كه چون زخمي پيدا كنم، آن قدر مي‌خراشم كه به خون افتد». معاويه و عمروعاصي كه كينه طلحه و زبير را از بدر و احد و خندق و فتح مكه بر جان دارند و اصل اسلامشان تقلبي است، چگونه اين دو صحابه را سزاوارتر از علي به خلافت «مسلمين» يافته‌اند؟!

اسلام جملي، اسلام اموي و جمع ميان اسلام عدالتخواه و اسلام اشرافي و تبعيض آلود! «السنخيه عله الانضمام» سنخيت، دو جنس ظاهرا متفاوت را به هم پيوند مي‌دهد وگرنه صحابي رسول خدا(ص) و دارندگان سوابق نيكو را با فاسقان متجاهر و غارتگر و بي نماز و بدمست چه كار؟ همين طلحه و زبير اصرار كردند كه وليد به خاطر شرابخواري بايد حد بخورد اما جز علي عليه السلام كسي جرئت نكرد تازيانه را با تن وليد آشنا كند. اما همان قدر كه دافعه انحرافي پيدا كني، جذب ديگران مي‌شوي يا برعكس. از اينجا به بعد ظاهر و باطن نقيض هم مي‌شود. دلت با زبانت يكي نمي‌شود. مجبوري مبهم و دوپهلو سخن بگويي اما حاضر نمي‌شوي از موضع اتهام دور شوي. مي‌شنوي هشدار پيامبر و علي عليهما السلام را كه «از فراست مؤمن بپرهيزيد كه او به نور خداوندي مي‌نگرد» و «از ظن مؤمنان بپرهيزيد كه خداوند حق را بر زبان آنان جاري ساخته است» اما گويا گير كرده‌اي و آن گير نمي‌گذارد از موضع ابهام و اتهام فاصله بگيري. اگر هنوز دلت با حق گره خورده باشد، خطا را جبران مي‌كني و برمي گردي اما اگر دلت گير غيرحق باشد- از طمع و وسوسه بگيريد تا خشم و بغض و تعصب باطل و حسد و لجاجت و... - تن مي‌ده به صحنه آرايي «دشمن آشكار» ي كه به تعبير قرآني تو را برهنه مي‌كند تا عار و عور تو را برملا سازد. شل گرفتن برخي اصول و تقيدات همان و برهنگي حيثيتي و غارت اعتبار و آبرو همان.


رسالت

«چرا تاخير؟!» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد:
سخنان دكتر محمود احمدي‌نژاد در جلسه ديروز هيئت دولت خواب دشمنان انقلاب را به كابوس تبديل كرد و به هياهوي 10روزه آنان پايان داد.

رئيس‌جمهور در اين جلسه تاكيد كرد: "دولت به طور كامل پايبند ولايت فقيه است. دولت تا آخر پاي پرچم ولايت فقيه ايستاده است. من تا لحظه آخر عمر در مسير ولايت عليه استكبار و رژيم صهيونيستي خواهم بود. "

وي همچنين در مورد دلايل چند روز غيبت خود در خدمت به مردم گفت: "دلايل خانه‌نشيني چند روزه را در دل خود نگه مي‌دارم. "

چند نكته در مورد اظهارات رئيس‌جمهور از ديدگاه افكار عمومي قابل تامل است.
1- در اينكه دولت نهم و دهم وفادارترين دولت‌هاي پس از انقلاب به ولايت فقيه و ايستادن در پاي پرچم ولايت فقيه مي‌باشد ترديدي نيست. هيچ نشانه‌اي از عدم وفاداري در عملكرد هيچ يك از وزراي دولت تاكنون ثبت نشده است. كسي هم به اين موضوع اعتراضي نداشته و ندارد.

البته تاكيد رئيس دولت به اين معنا از باب تجديد ميثاق دولت با نظام و رهبري حرف ارزشمندي است اما سئوال اين است كه چرا براي اعلام آن 10 روز تاخير وجود دارد؟

2- رئيس‌جمهور تاكيد فرمودند؛ "من تا لحظه آخر عمر در مسير ولايت عليه استكبار و رژيم صهيونيستي خواهم بود. " اين مهم هم محل ترديد مردم و دوستداران دولت و رئيس‌جمهور نيست. همه مي‌دانند احمدي‌نژاد به خاطر طرح مسئله افسانه هولوكاست مورد كينه سرسختانه صهيونيست‌ها هست. همه مي‌دانند اطاعت رئيس‌جمهور از ولايت فقيه در گوشت و پوست و استخوان رئيس‌جمهور است و او يكي از شروط انتخاب وزراي خود را تبعيت از ولايت فقيه قرار داده و اين از محورهاي اصلي اعتقادي و كاري دولت نهم و دهم است. اما طرح اين سخن به دغدغه مردم در مورد علت تاخير 10 روزه بازگشت به كار رئيس‌جمهور پاسخ نمي‌دهد.

3- رئيس‌جمهور البته در جلسه ديروز هيئت دولت به اين دغدغه پاسخ گذرا مي‌دهد و مي‌فرمايد: "دلايل خانه‌نشيني چند روزه را در دل خود نگه مي‌دارم. " خوب اگر قرار است اين دلايل در دل ايشان بماند بنابراين "خانه نشيني" در تاخير اجراي حكم رهبري بلا موضوع مي‌شود. اين نگهداري راز آلود مي‌توانست 10 روز پيش هم صورت گيرد، تا اين همه حاشيه پديد نيايد.

4- رئيس‌جمهور محترم طي سال‌هاي خدمت در دولت نهم و دهم بسياري از وزرا و همكاران خود را عزل كرده است و هيچ كس دلايل عزل را از او نپرسيده است.

صرفا به اين دليل كه در قانون اساسي چنين حقي به اوداده شده است، كسي معترض نبوده است. اما وي در نصب معاون اول و عزل وزير اطلاعات با مخالفت مقام معظم رهبري روبه‌رو شد. احمدي‌نژاد در اولي با يك تاخير چند روزه و در دومي با يك تاخير 10 روزه و قهر و خانه‌نشيني امتثال امر كرد.

اين ترديد يا تامل براي چيست؟ مگر نه اين است كليه تصميم‌سازي و تصميم‌گيري‌ها و عزل و نصب‌هاي دولت به دليل تنفيذ رهبري مشروعيت دارد؟ پس تاخير در عمل چه توجيه دارد؟


قدس

«حقيقتي که آشتي ملي فلسطيني آشکار کرد» عنوان يادداشت روز روزنامه قدس به قلم صادق مهدي شکيبايي است كه در آن مي‌خوانيد:
جنبش فتح به رياست محمود عباس (ابومازن) پس از گذشت حدود چهار سال (ژوئن 2007 ) دشمني با دولت قانوني اسماعيل هنيه، نخست وزير منتخب فلسطين، سرانجام در غيبت حسني مبارک رئيس رژيم سابق مصر و رفيق گرمابه و گلستان خود، رضايت داد مشروعيت اين دولت را بپذيرد و طي مصالحه اي، با آشتي ملي فلسطيني موافقت کند.

اين مصالحه که پنجشنبه هفته جاري با حضور سران ارشد دو جنبش فتح و حماس در نشستي در قاهره شکلي رسمي به خود خواهد گرفت، هنوز از جهاتي مورد ترديد و از جهاتي نيز مورد تمجيد و خوش بيني واقع است.

ترديد از اين منظر که تجربه چهار سال گذشته اين دو جنبش و ايجاد توافقهايي چون توافق مکه ( 2007 )، طرح يمن، نشستهاي متناوب دمشق و سند وفاق ملي اسرا، همگي با هدف پايان دادن به اختلافهاي جنبشهاي ياد شده طرح، اما هريک بنا به دلايلي سرانجامي جز ناکامي نيافت. حتي توافق معروف مکه که با ميانجيگري عربستان در شهر مکه با حضور مشعل و ابومازن صورت گرفت نيز صرفاً به اين دليل که محلي براي نقش آفريني رژيم مبارک ديده نشده بود، از سوي قاهره تحريم و عملاً قبل از اجرا در صحنه ميدان به کما رفت تا امروز برخي جريانها، همچنان به توافق حاصل شده در قاهره جديد به ديده ترديد بنگرند و هرگونه اظهارنظري در اين خصوص را به پياده شدن مفاد توافقنامه در صحنه ميدان، موکول نمايند.

اميدواران به اين توافق، اما با علم به تغييرات به وجود آمده در مصر، اطلاع مردم فلسطين از بيهودگي جريان مذاکره، سياست جانبدارانه آمريکا نسبت به رژيم صهيونيستي و اصرار اين رژيم بر تداوم شهرک سازي، معتقدند توافق آشتي ملي فلسطين در قاهره، گام بزرگي براي يکپارچه سازي همه ظرفيتهاي موجود در فلسطين جهت به کارگيري آن عليه اشغالگري رژيم صهيونيستي و آزادي سرزمين فلسطين است و از اين حيث به توافق حاصل در قاهره، خوش بين هستند.

صرف نظر از اين ترديد و تمجيدها، اما حصول توافق قاهره ميان فتح و حماس آن هم در فاصله کمتر از دو ماه از سقوط رژيم مبارک، يک حقيقت انکارناپذير را براي جهانيان محرز کرد و آن مظلوميت جمهوري اسلامي ايران در حوزه مسائل فلسطين بود.

طي چهار سال گذشته، سران و رسانه‌هاي غربي، در اقدامي همسو همواره ايران را به دخالت و ممانعت از دستيابي اين دو جنبش فلسطيني به آشتي ملي متهم مي‌کردند و مدعي بودند تهران از «تروريسم» حمايت مي‌کند.

ايران اما در مقام واکنش، هرگونه دخالت در امور مربوط به فلسطينيان را تکذيب و خود را دوستدار ايجاد وحدت ميان فلسطينيان، اعلام مي‌کرد.

حصول اين توافق، آن هم در اولين دور از يک سلسله نشستها در قاهره، نشان داد نه تنها ايران هرگز مانعي بر سر راه وحدت بين فلسطينيها نيست، که همواره برآن اصرار دارد.

در مقابل، حصول چنين نتيجه‌اي در فاصله دو ماه پس از سقوط رژيم مبارک که طي سالهاي گذشته خود را مسؤول پرونده فلسطينيان مي‌دانست، نشان داد مانع اصلي در مسير وحدت فلسطينيان، رژيم متحد با اسرائيل بود که در عمل خواسته‌هاي تل آويو را در جهت ممانعت از اتحاد گروه‌هاي فلسطيني در مسير تشکيل دولت واحد به اجرا مي‌گذاشت.

در حال حاضر نيز رژيم صهيونيستي با تهديد دولت خودگردان، با قطع کمکهاي اقتصادي و تلاش براي متقاعد کردن کشورهاي اروپايي به منظور تحريم حکومت خودگردان، مي‌کوشد مانع انعقاد اين توافقنامه آشتي ملي و يا شکست آن در کوتاه مدت شود؛ امري که تحقق آن بويژه پس از موج فراگير به رسميت شناختن دولت فلسطيني توسط کشورهاي غربي، چندان ممکن به نظر نمي‌رسد.

با وجود سانسور اين بخش از رويداد قاهره نزد رسانه‌هاي غربي و گاه منطقه اي، اتفاق بزرگ ياد شده علاوه بر اينکه فضاي رواني مناسبي در سطح منطقه و بخصوص در ميان فلسطينيان ايجاد خواهد کرد، صداقت جمهوري اسلامي ايران در پيگيري مسائل مبتلا به جهان اسلام را نيز به اثبات خواهد رساند.


مردم سالاري

«شوک» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن مي‌خوانيد:
پرنس ويليام و کيت ميدلتون به لطف لشگرکشي و حجم عظيم هزينه‌هاي کاخ باکينگهام تبديل به ستاره‌هايي شدند که چندين ميليون نفر را پاي تلويزيون در سرتاسر جهان ميخکوب کردند. برخي منتقدين سياست لندن از ريخت و پاش بريتانيا براي يک عروسي انتقاد کردند و آن را مقابل بي توجه به فقر در لا يه‌هاي پايين جامعه اين کشور قرار دادند.

حاشيه رسوايي‌هاي خاندان سلطنتي از سال 92 به اين سو اليزابت دوم را وادار کرد با صرف حداقل 2 ميليون پوند برنامه ريزي دقيق و سوار بر موج رسانه‌اي همسوي آنها بردي را کسب کنند که چندين هزار پوند را مي‌طلبيد تا اين گونه صدر اخبار جهان و اذهان عمومي را تسخير کنند. در کنار اين سوژه پرزرق و برق، هر کسي که قصد سهيم شدن در آن داشته مبالغ گزافي پرداختند; به عنوان نمونه خانه دوران کودکي همسر شاهزاده بريتانيايي در مزايده با پايه 800 ميليون پوند به فروش رفت.

در اين بين برخي چرتکه به دست گرفتند تا سود و زيان ريخت و پاش تاريخي لندن را حساب کنند. تخمين زده شده دست کم يک و نيم ميليون توريست رهسپار اين شهر شدند و اين يعني حدود 60 ميليون پوند سود، تنها اگر نيمي از اين جمعيت دو روز در لندن مانده باشند يعني 120 ميليون پوند سود و پخش تلويزيوني اين برنامه هم حداقل هفتصد ميليون پوند سود براي آنها داشته است. يک جمع و تفريق ساده نشان از يک سود گزاف براي روباه‌هاي بريتانيايي مي‌دهد که چندين سال انتظار آن را مي‌کشيدند.

زماني که هنوز هم ذهن‌ها در گيراين بازي بزرگ عروسي بود، باراک اوباما همه را شوکه کرد. اسامه بن لا دن توسط تفنگداران ويژه آمريکا کشته شد و اين يعني فاتح جنگ با مرد کابوس 11 سپتامبر ظرف 10 سال گذشته باراک اوباماي دموکرات بوده است. اسامه، همچون شبحي سياه به آمريکا و غرب ضربه مي‌زد و مي‌گريخت; سرويس‌هاي امنيتي غرب به هر دري مي‌زدند به در بسته مي‌خوردند. گرچه گفته شده در زمان جورج بوش، رهبر القاعده در محاصره نيروهاي آمريکايي گرفتار شد اما به دليل هراس از تبعات مرگ بن لا دن او آزاد شد و به کوهستان‌هاي پاکستان گريخت.

پايان کار بن لا دن در اين برهه زماني براي واشنگتن همانند عروسي پرنس ويليام سودزيادي خواهد داشت. با وقوع انقلا ب‌هاي دومينويي در خاورميانه گرچه ظرف چند ماه گذشته اثبات شد القاعده به مرگ سياسي مبتلا شده است اما اين گروه با خلع قدرت در منطقه مي‌توانست يارگيري گسترده‌اي کند و شبکه عنکبوتي خود راگسترش دهد اما نبود فرمانده مقتدر آنها را دچار اختلا ل مي‌کند. گرچه در کوتاه مدت امکان عمليات‌هاي خشن القاعده در سرتاسر جهان وجود دارد اما در دراز مدت اين ضربه آنها را زمين گير خواهد کرد اما امروز موضوع اصلي فضاي داخلي و افکار عمومي در آمريکا است.

اسامه بن لا دن و تفکر القاعده موضوعي است که ظرف 20 سال گذشته ذهن سه رييس جمهور را درگير خود کرده بود; شکل گيري القاعده و طالبان، 11 سپتامبر، جنگ عراق و افغانستان و چندين پرونده ديگر خواب را از کاخ سفيد گاه وبي گاه ربود. جابه جايي‌هاي امنيتي آمريکا ظرف چند هفته گذشته و حتي زمان سنجي آن پس از جشن خاندان سلطنتي بريتانيا قطعا تدابير مردان اوباماست براي حداکثر برد. خروج نيروهاي آمريکا از عراق و افغانستان که وعده بزرگ دموکرات‌ها در انتخابات 2008 بود، حيثيت آنها را بدون مرگ باني فاجعه نيويورک به شدت خدشه دار مي‌کرد. اين که اوباما اعلا م مي‌کند عمليات توسط او فرمانده شده است يعني سوخت براي تبليغات انتخابات 2012 ايالا ت متحده. انتخاب جورج بوش در سال 2004 و باراک اوباما در سال 2008 تحت تاثير مستقيم جنگ با القاعده و معضل افغانستان بوده است.

اکنون مي‌توان تضمين کرد اوباما براي يک دوره ديگر در کاخ سفيد خواهد ماند و حتي براي انتخابات 2016 اين موضوع براي تحت تاثير قراردادن جامعه آمريکا مورد استفاده دموکرات‌هايي قرار مي‌گيرد که رهبر امروز آنها در ارتش خدمت نکرده و از سوي جمهوري خواهان و تي پارتي به مماشات و کوتاه در جنگ با تروريسم متهم مي‌شوند البته دراين بين بي شک جمهوري خواهان نيز سهم خود را از مرگ بن لا دن طلب مي‌کنند با اين عنوان که ما جنگ با القاعده و شخص بن لا دن را آغاز کرديم، غافل از آن که آنها خود القاعده را پرورش دادند. نکته محرز در اعلا م خبر مرگ بن لا دن استفاده دموکرات‌ها از قانون شوک و سورپرايز به جامعه اين کشور است.


ابتكار

«برگرديد که احمدي‌نژاد هم برگشته است!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم غلامرضا کمالي پناه است كه در آن مي‌خوانيد:

كيهان در تيتر اصلي خود، روز دوشنبه نوشت «رئيس‌جمهور به رياست‌جمهوري بازگشت». معني کاملاً واضح است. رئيس‌جمهور عمداً رفته بود، حالا برگشته است. نيازي هم به لاپوشاني نيست. در اين سيزده روزي که براي دولت دهم نحس بوده، سايه سنگين و ترس‌آلودي بر فضاي سياسي جامعه چيره شده بود. مسئله‌اي ايجاد شده بود که به گفته رئيس‌جمهور «ميان ايشان و رهبر معظم انقلاب» بوده است.

خيلي ساده است؛ وزير اطلاعات بنابه مصلحتي استعفا داد يا برکنار شد و بنا‌بر مصلحت بالاتري رهبر انقلاب مانع اين کار شد. آقاي احمدي‌نژاد هم ترجيح داد که در اين وضعيت تأمل کند و به نوعي با تعمد از رفتن به محل کار خويش خودداري نمايد. رسانه‌هاي زيادي به اين موضوع پرداختند هرکسي از ظن خود يار اين وضعيت شد و از نگاه خويش به اين مسئله نگريست.

از اين رهگذر چند نکته يادآوري مي‌شود.
نخست: نظام نشان داد که ظرفيت زيادي براي حل مشکلات خويش دارد. به تعبير ديگري، سران نظام نشان دادند که تحمل مخالفت را دارند. رئيس‌جمهور در فرمان رهبر (بالاترين مقام کشور) تأمل مي‌کند و در پذيرش آن از زمان کمک مي‌خواهد، از رفتن به محل کارش امتناع مي‌کند و درنهايت، پس از بحث و بررسي چند و چون کار و مذاکره، تن به مصلحت مي‌دهد و با صداي رساتري مي‌گويد که تابع ولي فقيه زمان است. رهبر انقلاب بارها گفته‌اند که انتقادپذير هستند و رفتار رئيس‌جمهور در چارچوب مصالح نظام، که يکي از آن‌ها نقدپذيري و نقدشدگي است، نبايد تعجب‌برانگيز و سرزنش‌آميز باشد. باز اين آقاي احمدي‌نژاد با حضور و سخنان خويش در هيئت‌دولت، سطح وسيعي از سايه‌ها را کنار زد که نشانه درايت و زيرکي وي است.

دوم: اين موضوع نشان داد که سطح اخلاق سياسي در جامعه تا چه‌اندازه افت کرده است. مخالفان با دمشان گردو مي‌شکستند که احمدي‌نژاد و دولتش سرنوشت بني‌صدر را پيدا مي‌کند و مدام به شبيه‌سازي‌ها دامن مي‌زدند و برخي هم با اشاره از وقوع پيش‌بيني آقاي هاشمي سخن مي‌راندند که البته با حرکت اخير رئيس‌جمهور و برگشتن به محل کارش، تا اندازه‌اي صداي طبل مخالفان فروکش کرده است.

اما در اين ميان، بسياري از موافقان وي دچار سستي شدند. آنان به‌غلط چنين تصور کرده‌اند که احمدي‌نژاد در برابر رهبري ايستاده و کارش هم تمام شده است. پس آهنگ انتقاد از وي و انتساب القاب ناشايست به او و همراهان نزديکش از طرف اين دوستان مصلحتي و منفعتي شدت گرفت. اکنون که رئيس‌جمهور با قوت و شدت بيشتري تبعيت‌ از رهبري و ولايت فقيه را بيان کرده و آب‌هاي رفته دوباره به آسياب برگشته است، حال آن ياران دوران خوشي و نارفيقان ناخوشي يادآور حکايت آن شاعر عرب است.

نقل است يکي از شاعران عرب که وزير بوده، يک نصف روز مورد غضب حاکم قرار مي‌گيرد و به زندان مي‌افتد. در اين نيم‌روز تمام دوستان قبلي و هواداران سابقش که در دوران وزارتش «مگسان بودند به دور شيريني» ، از وي برگشتند و سراغي از او نگرفتند. ازقضا حاکم به بي‌گناه وزير پي برد و او را دوباره بر سر کارش برگرداند و باز همان نارفيقان اين‌بار با تبريک و دسته‌گل سراغ او آمدند. وزير شاعر ابياتي را دراين‌باره سرود که براي همگان آموزنده است.


آفرينش

«بيم و اميدها با حذف بن لادن» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميد رضا عسگري است كه در ان مي‌خوانيد:
پس از مخابره اخبارغيررسمي برروي سايت‌هاي خبري مبني بر کشته شدن اسامه بن لادن رهبر القاعده به دست نيروهاي آمريکايي در پاکستان، باراک اوما با حضور در تلوزيون اين خبر را تاييد کرد و گفت جنازه بن لادن در اختيار نيروهاي آمريکايي است. بسياري از مردم جهان پس از شنيدن اين خبر خوشحال شدند به ويژه مردم آمريکا که داغدار فاجعه 11 سپتامبر نيز بودند.

جداي از اين خوشحالي در جهت حذف يک تروريست جهاني، بسياري از کارشناسان سياسي دچار اما و اگرهاي فراوان در تفسير وقايع آينده نسبت به اين اقدام شده‌اند. گروه اين اقدام از سوي آمريکا را يک اقدام تبليغاتي براي رقابت‌هاي انتخاباتي دانستند که دستاويز و پنهان کننده بحران‌ها و ناکارآمدي‌هاي دولت کنوني کاخ سفيد شده است.

ميزان محبوبيت دولت اوباما به علت بحران‌هاي اقتصادي و عدم موفقيت در حل بحران‌هاي جهاني در بين مردم اين کشور کاسته شده است و اين اقدام که به گونه‌اي با هيجان و خوشحالي مردم آمريکا همراه شده به عنوان امتيازي مثبت براي کارنامه اوباما تلقي مي‌شود. آنچه مايه نگراني بسياري از کارشناسان سياسي شده اين است که آمريکا با اين اقدام و کشتن بن لادن آتش به انبار باروت زده است و معتقدند که پس از کشته شدن اسامه دوباره دنيا در حالت فوق العاده قرار مي‌گيرد و نا امني بسياري از مناطق دنيا را فرا خواهد گرفت. در حال حاضر آمريکا در افغانستان و پاکستان با مشکلات امنيتي فراوان رو به رو مي‌باشد که قادر به کنترل اوضاع نيست. لذا اين اقدام مطمئنا عواقب بدي براي آمريکا و مردم منطقه به همراه خواهد داشت.

مسئله‌اي كه دراين دو رويکرد از سوي کارشناسان مورد توجه قرارنگرفته است، اين که آيا با کشته شدن بن لادن تروريست از منطقه رخت برخواهد بست. همواره کشته شدن يک رهبر و يا سرکرده يک گروه نه تنها باعث فروپاشي آن نشده بلکه باعث افزايش انگيزه طرفداران آن گرديده است. حال گروه راديکال و بيش از اندازه افراطي همچون القاعده با کشته شدن يک مهره آن بساط خود را جمع مي‌کند. ؟

نگرش ما به کشته شدن بن لادن تاييد ويا رد اين اقدام نيست بلکه به دنبال شرح راه کار ريشه‌اي با معضل تروريست هستيم. اينکه بن لادن چگونه و با حمايت چه کشور يا گروه روي کار آمد و قدرت گرفت مهمتر از شخصيت فردي وي مي‌باشد. آمريکا نزيدک به يک دهه مي‌باشد که به بهانه مقابله با تروريست به افغانستان و عراق حمله کرده و به کشتار مردم پرداخته است.

اما هيچ گاه به دنبال ريشه‌هاي اين معضل نبوده است. حمايت مستقيم عربستان در تامين مالي القاعده برهيچ کس پوشيده نيست، تاسيس بيش از دوهزار مرکز آموزش وهابيت و سلفي گري در پاکستان در جهت پرورش نيروهاي تامين کننده القاعده کمترين نمونه‌هاي حمايت از تروريست مي‌باشد که غرب چشم خود را بر آن بسته است.

استفاده از نام بن لادن و القاعده براي تخريب وجهه مسلمانان دنيا بهترين ابزاري بوده که آمريکا براي دست يافتن به اهداف خود از آن بهره گرفته است. به نظر مي‌رسد کشتن بن لادن و استفاده از خبر آن در رسانه‌هاي غربي نوعي تلطيف افکار عمومي دنيا در مورد کارنامه آمريکا در منطقه باشد. تلاش آمريکا در اين چند وقت درجهت فشار و وادار کردن افغانستان براي امضا تفاهم نامه امنيتي و اظهارات اخير مقامات آمريکايي مبني بر عدم خروج از عراق تا پايان سال ميلادي نمونه‌اي بر ادعاي فوق مي‌باشد.


حمايت

«کشته شدن بن‌لادن؛ دستاوردي جهاني يا نمايش آمريکايي» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد:
رسانه‌هاي مختلف جهان خبر کشته‌شدن اسامه بن لادن رهبر القاعده را با حرارت بسيار منعکس مي‌کنند و بسياري از دولتمردان کشورهاي مختلف در اين خصوص به ابراز خشنودي پرداخته‌اند. متعاقب اعلام اوباما رئيس جمهور فعلي آمريکا، رؤساي جمهور قبلي اين کشور (بوش و کلينتون) نيز با صدور بيانيه‌هايي به اعلام نظر پرداخته‌اند و اين رويداد را ثمره مبارزه با تروريسم آمريکا و اجراي عدالت قلمداد نموده‌اند. برخي از نهادهاي دولتي اروپا نيز اعلام داشته‌اند که جهان بدون بن لادن صلح آميز تر خواهد بود.

بهر حال، سالها بود که پس از 11 سپتامبر2001 در سراسر جهان بن لادن را به عنوان نماد شر و خشونت و دشمني با فرهنگ غرب و به خصوص آمريکا معرفي مي‌کردند و در اين راستا انواع فيلم‌ها را ساختند، صورتک‌هاي نفرت‌انگيز بن لادن حتي به بازار اسباب بازي فروشي‌هاي غرب راه يافت ودر مجموع، لولو خوخوره‌اي که هر جا اسم او مي‌آمد عنوان مبارزه با تروريسم توجيه مي‌شد و بنام همراه با او بسياري افراد را تروريست قلمداد کردند و مي‌کنند، همين فرد بود. اين رويداد از جهات مختلف مي‌تواند منشا تامل وتفکر واقع شود چنانچه محافل متنوع در همين مدت کوتاه نشر خبر ياد شده در اين خصوص اظهارنظرهايي کرده و احتمالاً در آينده نيز اين تاملات ادامه خواهد يافت.

نظر به اهميت موضوع، متناسب با مجال حاضر، چند نکته در اين خصوص بیان می شود با اين اميد که جريان صلح خواه و مبارزه با خشونت و دشمني در سراسر جهان به اين قبيل مصاديق توجه لازم نموده ودر روشنگري عمومي موثر واقع شود.

‏1- بسياري از مردم سراسر جهان در اثر تبليغات آمريکايي‌ها و ديگر کشورهاي غربي اصلاً نمي‌دانند بن‌لادن چه کسي بوده و قبل از 11 سپتامبر کجا بوده و چه مي‌کرده است و چگونه به عنوان نماد درگيري با آمريکا و غرب معرفي شده است.

آنچه اين افراد مي‌دانند اين است که وي چندين انفجار در چند نقطه دنيا ازجمله آمريکا را طراحي کرده و نيروهاي تحت امر وي درصدد هستند با روش‌هاي ترويستي به جنگ با قدرت‌هاي غربي خصوصاً آمريکا برخيزند. حتي بسياري از مردم دنيا درخصوص صحت و سقم موارد انفجاري که به بن لادن نسبت داده مي‌شود ازجمله انفجار ساختمان‌هاي دوقلوي تجارت جهاني آمريکا مطلب زيادي نمي‌دانند و در قبال داده‌هاي مختلفي که بر سناريو بودن اين ماجرا و طراحي آن از سوي نظام سلطه تاکید دارند، نيز منفعل هستند.

اما آيا عدالت خواهان سراسر جهان به همين فضاي غالب رسانه‌اي و موضعگيري‌هاي حاکمان نظام سلطه بسنده مي‌کنند؟ قطعاً خير. در همين چارچوب است که عدالت خواهان مطلع در سراسر جهان يادآور مي‌شوند که اولاً اسامه بن لادن رشد يافته فرهنگ غير عقلاني و متحجر قشر مرتبط با دربار عربستان بوده است همان کشوري که وهابيون بنام اسلام همواره جولان مي‌دهند و بيشترين ارتباطات را با حاکمان آمريکا و غرب داشته و دارند و در عين حال خود را مسلمان و خادم حرمين شريفين نيز اعلام مي‌دارند! ‏

ثانياً، بن لادن در جريان عمليات‌هاي آمريکا و ديگر همراهان غربي و منطقه‌اي وي عليه شوروي سابق در افغانستان يکي از مهره‌هاي برجسته آمريکا بود و به همين جهت نيز بارها مورد تقدير قرار گرفت و حتي پس از عقب نشيني نيروهاي شوروي سابق از افغانستان، از سوي عربستان يک قهرمان نام گرفت اما بتدريج اختلافات بين بن لادن و حاکمان عربستاني باعث شد تا وي از عربستان خارج و به سودان عزيمت کند و پس از چند سال در سال 1996 سودان را ترک و به افغانستان عزيمت کرد و همراه با گروه طالبان که آن گروه را نيز آمريکايي‌ها عليه شوروي سابق شکل داده بودند، فعاليت‌هاي جديد خود را آغاز نمود.

پس از 11 سپتامبر به يکباره نام بن لادن و گروه وي از سوي آمريکايي‌ها مطرح شد و با پخش نوار ويدئويي اعلام کردند که اقدام مزبور از سوي بن لادن و گروه وي طراحي شده است. بدنبال اين امر بود که جرج بوش با مذهبي جلوه دادن دعواي آمريکا با بن لادن و جهت ده اين دعوا به مبارزه بين مسيحيت و اسلام از عنوان "جنگ صليبي" استفاده کرد و تجاوزات به افغانستان و عراق و بسياري از مناطق ديگر جهان و دستگيري‌هاي بسيار در سراسر جهان، بازداشتگاه‌هاي مخفي ازجمله در گوانتانامو و ديگر مناطق شکل گرفت و بدين سال آمريکا خود را مظهر مبارزه با تروريسم و اين گروه‌ها و اعتقادات ديني منتسب به آنها را تروريست قلمداد کرد. ‏

‏2- آمريکا و دنياي غرب با لولو ساختن بن لادن در سطح جهاني بيشترين بهره‌ها را براي حفظ هژموني قدرت و به تأخير انداختن عدالت خواه در سراسر جهان به کار بردند. در همين فرآيند بود که توجهات جهاني به استمرار جنايات صهيونيست‌ها طي چند دهه اشغالگري در سرزمين‌هاي فلسطين به سمت برنامه دلخواه غرب سوق يافت و در چنين فضايي بود که بسياري از شهروندان جهاني از کشورهاي مختلف ساده لوحانه و شايد مبتني بر پاک دلي و حق خواه و صلح طلبي واقعا باور کردند که دولت‌هاي غربي صلح طلب هستند و برخي باورهاي ديني ازجمله اسلام و مسلمانان جنگ طلب و اهل خشونت هستند.


جهان صنعت

«فراتر از قانون، جلوتر از مجلس‌» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم مریم بابایی‌ است كه در آن مي‌خوانيد:
مهلت قانونی برای سرپرست وزارت راه‌وترابری به پایان رسیده و دولت در حالی این مدت را تمدید نکرده که بحث ادغام دو وزارتخانه مسکن و راه را نیز به صورت رسمی و براساس قانون به مجلس ارایه نداده است. نکته جالب‌تر نیز آنکه ابوترابی اعلام کرده احتیاجی به معرفی سرپرست جدید نیست.

و آن‌سو‌تر هم وزیر وقت مسکن و سرپرست اسبق! وزارت راه با قاطعیت اعلام کرده که ادغام صورت گرفته و وزیر این وزارتخانه‌های ادغام شده نیز خود اوست.
در تجمیع این خبرها و تحلیلی خلاصه به خوبی می‌توان چرخه این اقدام‌ها را در جایی مثل مجلس دید که می‌لنگد.

زیرا با وجود اینکه نیکزاد گفته قطعا وزیر وزارتخانه ادغام شده است اما اعلام کرده لایحه ادغام را ان‌شا‌ء‌الله به دولت خواهیم داد تا آنها به مجلس بدهند.

همین دوگانگی افعال مورد استفاده نیکزاد و دستان خالی نمایندگان از لایحه‌ای قانونی برای ادغام به خوبی گویاست که دولت باز هم فراتر از مجلس و حتی قانون اساسی فکر و سخنرانی کرده تا خود جامه‌ای به دلخواه خود بریده و بدوزد.

و انگار که دولت در کلام نیکزاد و ابوترابی مجلس را قابل ندانسته تا حداقل آنها را در زمان مقرر از اقدامات خود مطلع سازد، هرچند که نباید فراموش کرد هرچه باشد نیکزاد هم عضو کابینه‌ای است که رییس‌جمهور‌ش پیشتر گفته بود مجلس در راس امور نیست!...


دنياي اقتصاد

«سايه بن‌لادن بر فراز آمريكا» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه در آن مي‌خوانيد:
«عدالت، درباره بن‌لادن اجرا خواهد شد». اين جمله را 10 سال پيش جورج بوش رييس‌جمهور پيشين آمريكا به زبان راند.

باراك اوباما رييس‌جمهور كنوني نيز ديروز همين جمله را در قالب محقق شده آن تكرار كرد: «عدالت اجرا شد».

مرگ اسامه بن‌لادن، آمريكايي‌ها و احتمالا بسياري كسان ديگر را در گوشه و كنار جهان خرسند كرده است؛ اما آيا اين مرگ، دستاوردي فراتر از تشفي‌ خاطر بازماندگان حادثه 11 سپتامبر و رضايت رهبران آمريكا از «اجراي عدالت» را در پي خواهد داشت؟ بعيد است! زيرا آثار رواني اين واقعه به‌زودي فروكش مي‌كند و واقعيتي كه پابرجا مي‌ماند، «پديده بن‌لادن» است كه نمي‌توان آن را در شخص «اسامه» خلاصه كرد.

«پديده بن‌لادن» تاكنون آمريكا را به زير پا گذاشتن بسياري از هنجارهاي ملي و اصول سياست خارجي اين كشور وادار كرده است. نگهداري بي‌محاكمه برخي مظنونان، حمله به افغانستان و تجاوزهاي مرزي مكرر به پاكستان از جمله اين تخطي‌ها است. اكنون كه بن‌لادن مرده است، مطلوب آمريكا اين است كه اين واقعه را پايان افسانه القاعده بداند؛ حال آنكه بسيار بعيد است، اين‌گونه باشد. شبكه القاعده ديري است كه از حد تشكيلات سازمان يافته فراتر رفته و ظاهرا به هسته‌هاي پراكنده و احيانا خودجوش تبديل شده است و بود و نبود بن‌لادن بر كاركرد آن تاثير تعيين‌كننده ندارد.

علاوه بر اين، وقايع پس از انفجارهاي 11 سپتامبر كه ابتدا موجب تحكيم روابط آمريكا با پاكستان و ايجاد همدلي با آمريكايي‌ها در ديگر كشورهاي منطقه شده بود، حالا جاي خود را به دلخوري‌هاي عميق داده است. پاكستان انتظار داشت در قبال كمك‌هاي لجستيكي به آمريكا براي دفع خطر القاعده، به امتيازهايي استراتژيك برسد؛ اما چندسالي پس از اين واقعه رابطه واشنگتن و اسلام‌آباد رو به سردي گذاشت و حتي روابط آمريكا با رقيب ديرينه پاكستان؛ يعني هند گرم‌تر شد. اكنون كه هدف مشترك؛ يعني شناسايي و شكار بن‌لادن از ميان رفته، احتمال سردتر شدن رابطه آمريكا و پاكستان بيشتر شده است. ايران يك دهه پيش بدون ورود مستقيم به ماجراهاي پس از انفجارهاي 11 سپتامبر به گونه‌اي رفتار كرد كه آمريكايي‌ها بايد آن را كمك غيرمستقيم تلقي مي‌كردند و از مواضع سختگيرانه در برابر جمهوري اسلامي فاصله مي‌گرفتند؛ اما چنين نكردند و بر حجم دلخوري‌ها افزودند.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"