كيهان
«همه به اين نسخه چشم دوختهاند» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد:
1- اواخر ارديبهشت ماه امسال، آقاي «فهمي هويدي»، متفكر و نويسنده معروف مصري به كيهان آمده بود. دورادور با هم آشنا بوديم. آمده بود درباره تحولات منطقه، گپ و گفتي داشته باشيم. سخن از چرخش يكصد و هشتاد درجهاي شرايط منطقه به نفع ملتهاي مسلمان و سقوط پي درپي ديكتاتورها در ميان بود و تحول پرشتاب مصر و... در ميانه اين مباحث، آقاي فهمي هويدي از نگارنده پرسيد؛ آيا خيزش عظيم مردم مصر را پيش بيني ميكرديد؟ پاسخ آن بود كه؛ امام راحل ما(ره) بازگشت ملتهاي مسلمان به هويت اسلامي خويش و پيدايش انقلابهايي نظير انقلاب اسلامي ايران را پيش بيني كرده و با قاطعيت و اطمينان از وقوع آن خبر داده بودند و از مصر با توجه به فرهنگ غني و سوابق مبارزاتي آن به طور ويژه ياد كرده بودند، بنابراين بايد عرض كنم كه ما در ايران اسلامي از مدتها پيش در انتظار بوديم... و سپس به مزاح از آقاي فهمي هويدي پرسيدم؛ آيا شما در مصر، كمي تاخير نداشته ايد؟ و آقاي هويدي ضمن خوش و بش در قبال اين مزاح و تاكيد بر اين كه نظرات حضرت امام(ره) را شنيده و درباره آن نوشتههايي داشته است، گفت(نقل به مضمون)؛ شما در ايران دوران پهلوي، ظلم و بيدادگري را ميديديد و با آن مخالف بوديد، يعني ميدانستيد كه «چه نميخواهيد» و ما هم در مصر دوران سادات و حسني مبارك، شاهد ستمها و خيانتها بوديم و آن را نميخواستيم، يعني ما هم مثل شما ميدانستيم كه «چه نميخواهيم»، اما، شما به بركت وجود امام خميني(ره) و نسخهاي كه ايشان براي حاكميت اسلام در دست داشت، علاوه بر آن كه ميدانستيد چه نميخواهيد، به خوبي نيز ميدانستيد كه چه ميخواهيد، ولي ما در مصر و ساير كشورهاي اسلامي از اين نعمت محروم بوديم و اگرچه شماري از انقلابيون و صاحبنظران، نسخه اسلامي را چاره ساز ميدانستند ولي اين ديدگاه در ميان تودههاي مردم طرفداران انبوه و فراواني نداشت، اما، رهبري امام خميني و پس از ايشان امام خامنهاي طي 30 سال گذشته و عبور مقتدرانه ايران اسلامي از عقبهها و توطئهها به ملتهاي مسلمان آموخت كه اقتدار، سربلندي، استقلال، آزادي، پيشرفتهاي علمي، رسيدن به قلههاي تكنولوژي، حضور مقتدرانه و با افتخار در عرصههاي بين المللي و... همه در رويكرد به يك نظام حكومتي برخاسته از آموزهها و قوانين اسلامي امكان پذير است. اين باور امروزه در ميان تمام ملتهاي مسلمان مشترك است و نسخه حكومتي اسلام را با هيچ نسخه ديگري عوض نميكنند.
همين جا گفتني است؛ «ايمانوئل والراشتاين» از نظريه پردازان بلندآوازه آمريكايي كه اصلي ترين حوزه فعاليت وي «نظم نوين جهاني» بوده است، با تأسف ميگويد «اصلي ترين مانع ما براي استقرار نظم نوين جهاني، نظرات [امام] خميني و مخصوصاً دكترين «ولايت فقيه» اوست كه در آن، از اسلام، نسخه حكومتي استخراج شده و بر باورهاي مردم مسلمان تكيه دارد.» والراشتاين در ادامه ميگويد «تا آنجا كه مطالعات ما نشان ميدهد، همه نظريهها و دكترينها در گذر زمان، كهنه و كمرنگ ميشوند ولي نظريه ولايت فقيه امام خميني، هر روز پررنگ تر و سرزنده تر ميشود و ملتهاي مسلمان منطقه را به سوي خود ميكشاند» و...
2- كشورهاي اسلامي اگرچه به لحاظ هويت- تا حدودي- متفاوت ديكتاتورهاي حاكم و برخي شرايط ژئوپوليتيك با يكديگر تفاوتهاي جزئي دارند ولي اعتقاد ملتها به اسلام و دست نشانده بودن ديكتاتورهاي حاكم در تمامي آنها مشترك است و به همين علت خيزشهاي اسلامي منطقه از سه ويژگي و شاخصه مشترك اسلامي بودن، ضد استكباري بودن - ضديت آشكار با آمريكا، اسرائيل و ساير قدرتهاي استكباري- و مردمي بودن به معناي فراگيري انقلاب و اختصاص نداشتن آن به يك قشر خاص اجتماعي، برخوردارند. بنابراين به وضوح ميتوان ديد كه برپايي نظام اسلامي، با الگوي تعريف شده و اعلام شده انقلاب اسلامي در ايران، سرانجام غير قابل بازگشت تمامي اين خيزش هاست هر چند كه مقدمات و مسيرهاي پيش روي آنها در تونس، مصر، يمن، ليبي، عربستان، بحرين، اردن و... با يكديگر تفاوتهاي جزئي داشته باشند. به عنوان مثال از هم اكنون ميتوان حدس زد كه خيزش اسلامي آغاز شده در عربستان، به احتمال زياد با ريختن خون بسياري از وهابيون حاكم بر اين كشور همراه خواهد بود. وهابيوني كه كانون اتصال آنها دربار آل سعود است و در وابستگي به بيگانگان عليه مردم آن سامان دست به جنايات فجيع و هولناك و غير قابل بخششي زدهاند و همين سرنوشت در انتظار آل خليفه نيز هست.
اين نوشته به مناسبت سقوط ديكتاتور ليبي، نگاه گذرا به شرايط كنوني اين كشور، بعد از سقوط قذافي دارد و در اين باره گفتنيهايي هست.
3- در نگاه اول- كه چندان هم دور از واقعيت نيست- سقوط ديكتاتوري چهل و چند ساله قذافي، در پي يك خيزش گسترده مردمي و فاقد سازمان و تشكيلات قوي به دست آمده است و دقيقاً به همين علت است كه آمريكا و متحدانش براي مديريت انقلاب ليبي و هدايت آن به سمت و سوي تحت كنترل پنهان خود دندان تيز كردهاند. اوباما، رئيس جمهور آمريكا در اولين واكنش بعد از اعلام سقوط قذافي، ضمن تبريك سالوسانه اين پيروزي به مردم ليبي توصيه كرد كه به قواعد دموكراتيك در اداره بعدي كشور خويش وفادار باشند! و با تلويحي نزديك به تصريح از آنان خواست كه به جاي ادامه حضور در عرصه، به مديريت نخبگان و گروههاي سياسي فعال در جريان فروپاشي رژيم قذافي روي آورند! و در همان حال خانم «كاترين اشتون» مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا، خطاب به مردم ليبي گفت، اتحاديه اروپا براي كمك به مردم ليبي به منظور برقراري يك نظام دموكراتيك در اين كشور آمادگي دارد. ساركوزي رئيس جمهور فرانسه، فرانكو فرانتيني وزير خارجه ايتاليا - از حاميان سرسخت قذافي تا قبل از سقوط- انگلا مركل صدر اعظم آلمان و برخي ديگر از مقامات بلندپايه اروپايي و آمريكايي نيز اظهارنظرهاي مشابه داشته و براي كمك به مردم ليبي! اعلام آمادگي كردند. اين در حالي است كه خيزش مردم مسلمان ليبي عليه جنايات همين جرثومههاي فساد و تباه بوده است.
4- و اما، درباره گروهها و جريانات فعال در انقلاب اسلامي ليبي، صرفنظر از ميزان نقش و ضريب تاثير آنها ميتوان به چند گروه و جريان زير اشاره كرد.
خراسان
«کاش مجبور به نوشتن اين مقاله نبودم» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن ميخوانيد:
اي کاش هيچ وقت مجبور نميشدم که چنين مقاله و مطلبي را در اين برهه زماني بنويسم.
اي کاش هيچ گاه ضرورتي براي نوشتن اين مطلب احساس نميکردم که در عصر حاکميت و تثبيت نظام اسلامي بر ايران عزيز و از کنار مضجع نوراني حضرت ثامن الحجج عليه السلام مطلبي با چنين موضوعي بنويسم.
اي کاش در کشوري که صاحب اصلي آن را امام زمان ميدانيم و حضور هميشه شاهدانه امام رضا(ع) را در قلب ايران مايه برکت و عزت و افتخار ميهن عزيزمان ميدانيم، مواردي هرچند اندک از يک «بي توجه و غفلت بزرگ» را شاهد نبوديم.
اي کاش در ايران اسلامي با آن سابقه تمدني و فرهنگي عظيم و آن پيشينه يکتاپرستي مردمانش حتي از قبل ظهور اسلام و پذيرش آگاهانه آن توسط ايرانيان يکتاپرست و خردمند شاهد همين موارد اندک «فراموش کاري» يا «کم اعتنايي» به حرمت امر آفريدگار مهربان هستي نميبوديم.
گرچه وجود رشوه خواري، دروغ، غيبت، تهمت، بي بندوباري، دزدي، مال مردم خوري، رباخواري و حرام خواري و ديگر گناهان کبيرهاي از اين قبيل همه و همه در جامعه اسلامي هرچند فراوان هم نباشد، جانگداز و دنياسوز و عاقبت سوز و صدالبته برکت سوز است اما اين گناهان را هر يک از مرتکبان ممکن است با کلاه شرعي، توجيه يا جهل يا هر بهانه ديگري و يا اساسا با انکار اصل موضوع موجه جلوه دهند يا آن چنان اين گونه گناهان و خلافهاي عظيم را در خفا يا ماهرانه و رذيلانه انجام دهند يا چنان رنگ و لعابهاي مختلف به اين اعمال خلاف در پوشانند که لااقل برخي از مردم متوجه نشوند. اما چه تلخ است، که در ماه مبارک رمضان در روز روشن و در هنگامهاي که جهان اسلام و تمامي بيش از يک ميليارد مسلمان جهان حتي آنان که به دلايلي از جمله بيماري، عذر شرعي و يا هر دليل موجه ديگري توانايي روزه داري ندارند، هر کدام بهاندازه فهم و بضاعت و همت خود در پي کسب درک و کسب معارف و فضيلتهاي بي منتهاي ماه نزول قرآن و استفاده از شب و روزها و ساعتها و حتي دقايق نوراني ماه رحمت و غفران و برکت ويژه اله هستند، در چنين بحبوبه مبارک و باز بودن تمامي درهاي آسمان تعداد معدودي و انگشت شماري در برخي نقاط ايران عزيز و حتي در شهر امام رضا(ع)، آشکارا و در ملاءعام بي توجه و بي اعتنا به خدايي که در محضر حضرتش تنفس ميکنند، بي توجه به فرشتگان و ملائکي که ناظر اعمال همگان هستند و بي اعتنا به خيل و اکثريت قريب به اتفاق مردمان به عشق خدا روزه دار، متاسفانه تظاهر به «روزه خواري» ميکنند و حريم خدا و پيامبر و قرآن و امام رضا(ع) و حرمت مردمان هم نوع خود را ناديده ميگيرند و بلکه ميشکنند و دردآورتر اين که در غالب موارد تظاهر به روزه خواري با کشيدن و دود کردن سيگار پشت فرمان خودروها و... بروز و ظهور دارد نه خوردن و آشاميدن ناشي از تحمل گرسنگي و تشنگي شديد!
بايد انصاف داشته باشيم که بالاخره برخي از مردم يا کسالتي دارند يا عذر شرعي يا مسافر هستند و نميتوانند روزه بگيرند اما بحث اصلي اين است که حتي آنان که به هر دليلي از روزه گرفتن معذور هستند، اما ميتوانند و وظيفه شرعي، عقلي، انساني و قانوني دارند که حرمتهاي اله و حرمت ارزشها و باورها و حتي حرمت عرف و قانون جامعه را نگاه دارند و در ملاءعام مرتکب خلاف زشت و قبيحي مانند تظاهر به روزه خواري نشوند.
اي معدود بندگان خدا که يا از روي کم توجه يا غفلت يا خداي ناکرده بي اعتنايي و لجبازي حريم و حرمت خدا و بندگان روزه دار خدا را نگاه نميداريد، کمي در خود و با خود و در خلوت خود بينديشيد که با اين تظاهر به حرمت شکنيها به کدامين مقصد چنين شتابان و بي محابا ميتازيد همه ميدانند و شما هم ميدانيد شايد فراموش کرده ايد، شايد دچار غفلت شده ايد، شايد... اما همه مخلوق خداوند ميدانند که حضرتش که يگانه بي همتاست و خالق هستي، صمد است و غني و بي نياز مطلق که اگر نيازي ميداشت تواناي مطلق نبود و خالق بي همتا و قادر متعال، بخشنده کريم و مطلق نبود و اما اين همه مائيم و همه مخلوق آفريدگار هستي که به ذات اقدسش محتاجيم و فقير درگاه ربوبي حضرتش. همه ميدانيم که او را نيازي به نماز و طاعت و اطاعت و روزه داري و شب زنده داري و احياي ما نيست و اين ما بندگانيم که از ازل تا ابد، فقير و گداي بي ادعاي درگاه او هستيم و بايد باشيم و چه فخري بالاتر از اين که عبد و فرمانبر و فقير هيچ بت و طاغوت و مخلوقي نباشيم و تنها عبد و گداي درگاه حضرت حق جل و علا که صاحب ملک و ملکوت و آفريدگار تمامي مخلوقات و صاحب روز حساب و پاداش و جزاست باشيم. بي نياز مطلق را چه نيازي به عبادت و اطاعت مخلوق سراسر نياز، همه ميدانيم و ميدانند، گر جمله کائنات کافر گردند/ بر دامن کبريايش ننشيند گرد
جمهوري اسلامي
«روز قدس و تغيير جغرافياي سياسي منطقه» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
روز جهاني قدس اين بار در شرايطي متفاوت از گذشته برگزار ميشود كه چهار تن از ديكتاتورهاي جهان عرب به زباله دان تاريخ پيوستهاند و اگرچه بعضاً تلاش ميكنند از مخفي گاه خود شيطنت كنند و با شرارتهاي خود همچنان قرباني بگيرند ولي اين دست و پا زدنها نيز نميتواند چيزي را تغيير دهد.
روز قدس اين بار با تغيير جغرافياي سياسي منطقه، معني و مفهوم ديگري را در ذهنها تداعي ميكند. رژيم كمپ ديويدي مبارك يعني اصليترين دلال صهيونيسم در منطقه به كلي از هم پاشيده است. از گذرگاه رفح درحد فاصل ميان نوار غزه و سرزمين مصر در عين حال كه باز و بسته ميشود، اما ارسال مايحتاج مردم مظلوم غزه از سرگرفته شده است. خط لوله انتقال گاز مصر به فلسطين اشغالي منفجر و عمليات انتقال گاز به اسرائيل متوقف گرديده است. سراسر مصر در قبال جنايت اخير صهيونيستها در قتل عام 5 نظامي مصري در صحراي سينا ملتهب است و موج تظاهرات خشم آلود مردم عليه صهيونيستها به اوج خود رسيده است. پرچم رژيم صهيونيستي از فراز ساختمان مقر سفارت رژيم تل آويو در قاهره پائين كشيده شده و به جاي آن پرچم فلسطين به اهتزاز درآمده است. انقلابيون مصري اين روزها ماهيت ضد صهيونيستي قيام خود را پنهان نميكنند و قوياً خواستار لغو قرارداد ننگين كمپ ديويد هستند.
در فلسطين اشغالي و نزد فلسطينيها اين خشم و خروش در مقياسي وسيعتر درحال اوج گيري است. مقاومت اسلامي با احساس پيروزي و موفقيت بيشتر، انگيزههاي نيرومندتري براي ادامه استقامت و پافشاري بر مواضع حق طلبانهاش دارد. براي نخستين بار از آغاز شكل گيري رژيم صهيونيستي، فلسطينيها موفق به شليك موشك به سوي ناوچههاي نظامي رژيم صهيونيستي در مديترانه شدهاند. علاوه بر اين تقريباً هيچ يك از جنايات صهيونيستها بدون پاسخ تلافي جويانه نمانده است. اگرچه واكنشها با ابعاد جنايات دشمن، تناسب چنداني ندارد ولي در مجموع نشانگر اراده و آمادگي رزمي در جبهه مقاومت محسوب ميشود.
در صحنه عربي، رژيمهاي سازشكاري كه فلسطينيها را وادار به تمكين در برابر صهيونيستها ميكردند، يا از صحنه حذف شدهاند يا در موضع انفعالي قرار دارند. دربار فاسد رياض كه براي دو جنگ عليه لبنان و غزه به اشغالگران چراغ سبز داده و حتي متعهد شده بود بخشي از هزينههاي جنگي صهيونيستها را تقبل ميكند، اكنون دچار بحران عظيم و گستردهاي است كه مشروعيتش حتي درون مرزهاي عربستان هم در معرض سئوال قرار گرفته است. البته رياض اميدوار است با سرمايهگذاري بيشتر و ريخت و پاش به منظور انحراف قيامهاي عربي، آب رفته را به جوي باز گرداند ولي سقوط رژيم قذافي، شدت فشار بر ساير رژيمهاي ديكتاتوري عرب را بيشتر كرده است.
هم دربارهاي عرب و هم حاميان وقيح آنها در غرب، اين روزها دچار بحران شديدي شدهاند و قادر به حل و فصل مسائل و پاسخگويي به تناقضات موجود نيستند. پادشاه عربستان همزمان با آمريكا و اتحاديه اروپا خواستار كناره گيري بشار اسد رئيسجمهور سوريه شدهاند اما در عين حال و به طور همزمان به ساير رژيمهاي ديكتاتوري منطقه كمك ميكنند تا با سركوب و ارعاب خود عليه حركتهاي پرخروش مردمي، آنها را از ادامه مبارزه و احقاق حق خود منصرف و مأيوس كنند. مسأله اين بار در جبهه حاميان رژيم صهيونيستي هم به كلي متفاوت است. هم آمريكا و هم اروپا دچار يك بحران عظيم اقتصادي با ابعاد گسترده و روزافزون است كه مرتباً بر عمق آن افزوده ميشود و هيچگونه چشم انداز روشني وجود ندارد كه آنها با خاطري آسوده به حمايت از صهيونيستهاي اشغالگر و شرور بپردازند. تصادفي نيست كه اين بار براي نخستين بار در تاريخ موجوديت نامشروع رژيم صهيونيستي شاهد خشم و خروش يهوديان مهاجر عليه دولت يهود نيز هستيم.
هاجر با تمامي وجودشان احساس ميكنند كه آلت دست سياست بازان شياد و فاسدي شدهاند كه ديگر حتي قادر به تأمين تعهدات اوليه هم نيستند. نه از رفاه و آسايش در "ارض موعود" خبري است و نه حتي از آرامش و امنيت و ثبات.
افسانه شكست ناپذيري ارتش صهيونيستي درهم شكسته و مقامات ارتش صهيونيستي و موساد هشدار ميدهند كه درصورت وقوع جنگ ديگر ممكن است به محاصره حزبالله درآيند. شليك موشك به سوي ناو جنگي دشمن در چنين شرايطي كابوس اشغالگران را آشكار ساخته است. دقيقاً به همين دليل است كه فلسطين اشغالي شاهد "مهاجرت منفي" است و در نتيجه تعداد انبوه كساني كه از ادامه حضور در سرزمينهاي ناامن منصرف شده و به زادگاه خود باز ميگردند، به مراتب افزونتر از كساني است كه تحت فشار القائات صهيونيستي به فلسطين اشغالي كوچ ميكنند. همين پديده به همراه آثار و تبعات بحران اقتصاد جهاني، ابرهاي تيره را بر فراز فلسطين اشغالي نشان ميدهد.
رسالت
«راز جاودانگي علي(ع)» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن ميخوانيد:
راز جاودانگي علي(ع) هماناست که اگر ما نيز دريابيم جاودانه خواهيم شد. علي(ع) هشيارانه در اين دنيا زيست و هيچگاه حتي لحظهاي غفلت او را در برنگرفت. اما اين چه رازي است که تا اين حد آشکار و تا اين حد براي ما پنهاناست؟
دوگانهاي بس مهم تا آنگاه که با جسم خاکي خويش هستيم ما را در امتحاندارد و ما درميان آن دو در رفت و آمديم. دوگانهاي که مفهوم دنيا و آخرترا روشن ميسازد. غفلت و ذکر.
آنچه که دنيا ميدانيم و بايد از آن بگريزيم نه نمادهاي ظاهري چون زن ومال و جمال است بلکه هر آن چيزي است که مايه غفلت براي ماست و آنچه کهبايد به آن سو بگريزيم نه فقط نمادهاي آخرت چون مسجد و عبادت است که هرآنچيزي است که هشياري وياد خدا براي ما به ارمغان آورد. ملاک شناخت دنيا، غفلت زايي است و ملاک شناخت آخرت، هشياري آفريني است. معناي قبله دراينجاست؛به کدامين سو رو ميکني؟ تمام آنچه که در حيات کوتاه خود با آنروبهرو خواهيم شد با اين ملاک قابل شناخت است. هر آنچه ما را به غفلت برددنيايي است و هر آنچه هشيارمان سازد؛خدايي.
استن اين عالم اي جان غفلت است
هوشياري اين جهان را آفتاست
هوشياري زان جهاناست و چو آن
غالب آيد پست گردد اين جهان
لازم نيست لب بگشاييم تا سخن گفتن بياموزيم؛اگر انسان بيشتر
مي شنيداحتياج به گفتن نداشت. کلام حق شنيدن ميخواهد نه گفتن. اگر گوش فرا دهيم؛هشياران به ما ميگويند:
دنياي شما بس بي عمق است و غفلت نيز شما را به سطح ميبرد؛دنياي شما تهيترين چيز را به شما ميدهد و آن جسمي است که در جلب رضايت و خوشي آندوران محدود خود را تلف ميکنيد حال آنكه هشياري شما را به عمق ميبرد وچه ميهراسند انسانها از عمق وچه دست و پايي ميزنند تا به سطحبازگردند. مرگ دروازه هشياري است ولي انسانها از آن ميهراسند ؛پس از مرگاست که بسياري درخواهند يافت زندگي آنها تنها براي يک تعالي بوده است وبس ونه براي پروردن جسمي فاني که حال در مرده شوي خانه افتاده است؛خواهندفهميد حايلي است اين بدن براي رسيدن به حق.
غفلت وامي دارد که از مرگ بهراسيم در حالي که از من برشماست که از مرگنهراسيد، راز مرگ تنها در حقيقتش پنهان است؛ حقيقت آن چيزي نيست جز يکلحظه رسيدن به آنچه بودي و نميدانستي؛از من برشماست که راه را برويدولي بدانيد به کدام سو ميرويد؛نه آنكه تنها رونده باشيد راه بسپرمخاطره است ولي اگر تنها بدانيد که چه زيباست پايانش هيچ نميپرواييد. گامي است اين دنيا بهسوي حق و دنياي ديگر گامي فراترو با هدفترزيرا به حق نزديکتر خواهيم بود.
سياست روز
«تنگ شدن حلقه محاصره» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد:
خيزشهاي مردم مسلمان کشورهاي عربي منطقه هر چند يک فرايند خوشايند براي حذف ديکتاتورها و ايفاي نقش مردم در راهاندازي دولتهاي مردمي در کشورشان محسوب ميشود، اما خطرات مهيبي نيز اين خيزشها را تهديد ميکند.
مردم تونس پس از آن که توانستند با اراده خود بنعلي را سرنگون کنند، اما همچنان به خواستههاي واقعي خود نرسيدهاند. آنها همچنان معترض هستند، چون افرادي که هماکنون در مسند قدرت قرار دارند انتخاب مردم نيست.
مصر نيز به همين درد دچار است، نظاميان هماکنون دولت را در دست دارند و وعدههايي نيز براي برگزاري انتخابات مردمي دادهاند اما مصر همچنان دستخوش تحولات مهمي است.
يمن نيز وضعيت مشابه دارد. علي عبدالله صالح عليرغم مجروحيت و خروج از کشور، همچنان خود را حاکم بلامنازع يمن ميداند و دست نشاندههايش در يمن حکمراني ميکنند.
بحرين شيعهنشين نيز همچنان در تب و تاب انقلاب و اعتراض است و سربازان آل خليفه و آل سعود در آن جزيره کوچک به جنايت مشغولند.
اما نکته بسيار مهمي که در ميان کشورهايي که در آنها انقلاب شده است، دخالت نظامي ناتو در ليبي است.
دخالت نظامي ناتو براي سرنگوني «معمر قذافي» پرسش مهمي است. هر چند دخالت نظامي با تاييد شوراي امنيت سازمان ملل انجام شده باشد اما آيا تنها در ليبي حکومت اقدام به کشتار مردم خود ميکند؟ آيا در بحرين و يمن اين اتفاق نميافتد؟
دليل يا بهتر بگوييم بهانهاي که غرب براي حمله به ليبي تراشيد، کشتار مردم ليبي توسط قذافي و رفتارهاي وحشيانه اين حاکم ديکتاتور عليه مردم خودش بود.
هر چند سران برخي کشورهاي اروپايي با دخالت خود براي سرنگوني قذافي، وجهه از دست رفته خود را باز پس گرفتند و به ترميم محبوبيت خود در ميان مردم کشورشان پرداختند. اما اين دخالت نظامي که يقينا گستردهتر نيز خواهد شد، کار را براي انقلابيون ليبي مشکل خواهد ساخت.
پس از سرنگوني کامل قذافي و هوادارانش، بايد شاهد ورود نيروهاي پياده نظام ناتو به ليبي باشيم. اين نيروها به بهانه برقراري امنيت و جلوگيري از هرج و مرج وارد خاک اين کشور خواهند شد.
پس از استقرار نيروهاي نظامي، فعاليتهاي سياسي کشورهاي اروپايي و آمريکايي براي تشکيل دولت انتقالي آغاز ميشود رايزنيها و گفتوگوهايي با انقلابيون انجام ميشود و در پس وعدههايي چرب، فرد مورد نظر قدرت را موقتا به دست خواهد گرفت.
مردم سالاري
«عاقبت وحدت به روايت اصولگراها» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم محمدحسين روانبخش است كه در آن ميخوانيد:
مدتهاست که جناح موسوم به اصولگرا در پي وحدت براي شرکت در انتخابات است ودر اين راه از همه سرمايههاي خود مايه گذاشته است اما روز به روز افتراق و انشعابهاي بيشتري از دل اين جناح سر بر ميآورد. درک و تحليل علل و دلايل اين وضعيت براي اصولگرايان ممکن نيست چون آنها از داخل مجموعه و عموما با خود شيفتگي به مجموعه شان نگاه ميکنند و با اين نوع نگاه آسيب شناسي دقيق از وضعيت جناح به دست نميآيد. اصولگرايان اگر عاقل باشند بايد به آنچه افراد خارج از دايره اين طيف درباره مشکلات و ضعفهاي آنان مينويسند توجه کنند. نويسنده اين يادداشت هم الحمدلله هيچ نسبتي با اين جناح ندارد و به کلي از دايره و حومه دايره جناح به اصطلاح اصولگرا دور است.
1- وحدت فقط يک کلمه است و وقتي ميتوان آن را عملي کرد که معلوم شود واقعا منظور از به کارگيري اين کلمه چيست و چگونه قرار است به آن رسيد؟ به عبارت ديگر در عمل، روش و مقصد نهايي، وحدت را معني ميکند. روش اصولگرايان در رسيدن به وحدت دروني، همواره از بالا به پايين بوده است. وحدتي که قرار است توسط بزرگترها ديکته شود و کوچکترها بايد در مقابل آن سر تسليم فرود آورند تا لابد الگويي باشد براي وحدت همه مردم! مقصد نهايي اين وحدت هم مشخص است : وحدت براي اين که يک ليست واحد ارائه شود ورقابت حتي داخل خوديها هم نباشد و ليست توافق شده وتهيه شده در غياب حضور موثر بقيه گروهها (که شرايط رقابت يکسان با آنها را ندارند) راي بياورد و مجلس دقيقا هماني باشد که بزرگترهاي جناح ميخواهند. اگر جز اين است واقعا چه نيازي به وحدت، آن هم فقط براي انتخابات وجود دارد ؟! با اين اوصاف، بايد گفت که بزرگترهاي جناح اصولگرا سعي دارند با استفاده از کلمه زيبا و فريبنده " وحدت "، خواست خود را به تمامي اعضاي اين جناح تحميل کنند. اصولگرايان تا به حال فکر کردهاند که اين نوع وحدتي که دنبال آن هستند، ذاتا موجد افتراق است؟!
2- جناح موسوم به اصولگرا در طول سالهاي گذشته با تمام توان کوشيده که جناحهاي رقيب را با هر وسيله ممکن از صحنه خارج کند و خودش باشد و خودش! البته اگر جناحهاي رقيب لطف کنند و با حضور خودشان فقط تنور انتخابات را گرم کنند و قول بدهند به فکر کسب آراي مردم و تغيير جايگاه در بدنه قدرت نباشند، قدمشان روي تخم چشم اصولگرايان! اتفاقا وحدت دروني اصولگرايان هم در راستاي همين وضعيت و در حقيقت نسخه درون گروه همين استراتژي است. گويي ريش سفيدان محترم اين جناح بلندگويي دست گرفتهاند و ميگويند: اعضاي محترم و معزز اصولگرا توجه فرماييد. ما به شما عزيزان به عنوان سياه لشکر احتياجي مبرم داريم ولي زياده از آن قابل تحمل نيست.
قبلا از همکاري و مساعدتتان سپاسگزاريم! اگر جز اين است واقعا چه نيازي به وحدت، آن هم فقط براي انتخابات وجود دارد؟! اگربا واقع بيني و به دور از شعارزدگيهاي مرسوم در کشور، به موضوع نگاه کنيم اظهر من الشمس است که اگر انتخاباتي پيش رو نبود، نه وحدتي بود و نه افتراق و انشعابي! هر کسي کار خودش، بار خودش، آتش به انبار خودش! غيرخوديها راه منزل ميشدند و خوديها هر کدام راضي از سهم خويش به دعاگويي مشغول بودند، اما انتخابات يعني تغيير وضعيت و تقسيم دوباره قدرت.
خوب با اين اوصاف چرا فقط عده خاصي به تقسيم قدرت بپردازند؟ چنين است که در حال حاضر هر فردي با هر وزني در آن جناح طالب حضور نماينده اش در کميته تقسيم است و به قول يکي از بزرگان آن جناح، اين جوري که نميشود!
3- وضع وقتي وخيم تر ميشود که تعدد بزرگان بوجود آيد. بعد هر گروه، درباره وزن گروه ديگر شبهه داشته باشد. ترازوي دقيقي هم براي وزن کشي وجود ندارد ( که اگر بود اين گروهها خيلي هايشان اصلا نبايد در انتخابات حاضر ميشدند) و نتيجه اين ميشود که هر کس ميتواند بگويد من بايد وحدت را عملي کنم! ببينيد که در ماههاي آينده چه اتفاقاتي رخ خواهد داد، اتفاقاتي که اصلا عجيب نيست و معمولا گروه برنده حتي به آن افتخار هم خواهد کرد، همچنان که وحدت همه آحاد مردم به اين سرنوشت دچار شد!
آفرينش
«سومالي زخم ناسور جهان اسلام» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد:
سومالي زخم ناسوري در جهان اسلام و شاخ آفريقاست زخمي که سالهاست به دلائل متعدد داخلي و خارجي همچنان ميل به بهبودي ندارد و دامنه بحران را در اين کشور طولانيتر كرده است. در اين بين اکنون که اين زخم بحراني جديد قحطي را طي ميکند بحراني که هر چند در قرن 21 تا اندازهاي به نظر عجيب مينمايد اما واقعييت است که اکنون اين کشور 10 تا 12 ميليوني را در خود گرفته و به گفته مقامات سازمانهاي بين المللي بدترين فاجعه انساني جهان است و چندين ميليون از جمعيت اين کشور در معرض خطر مرگ و نابودي قرار دارند. در اين بين اگر نگاه ژرف به آنچه دراين کشور ميگذرد داشته باشيم علل بحران را دراين کشور ميتوان در چند بعد ديد.
نخست اينکه هر چند در طول ماههاي گذشته سازمانهاي بين المللي و کشورهاي اسلامي کوشيدهاند تا از دامنه بحران در اين کشور کاسته و کمكهايي را براي اين کشور ارسال کنند چنانچه سازمان همکاري اسلامي پيش با ايجاد يک صندوق بين المللي کمکهاي خيريه تحت عنوان صندوق اعتبار سومالي تصميم گرفته است که350 ميليون دلار کمک مالي به سومالي اختصاص دهد اما پرسش اينجا است که در واقع چرا در سالهاي گذشته عملا نگاه به حل مشکلات چند بعدي اين کشور نشده و اکنون که بدترين فاجعه انساني رخ داده است توجه به اين کشور انجام ميگيرد؟
دوم اينکه اگر به راستي کشورهاي اسلامي و سازمانهاي بين المللي در صدد حل بحران قحطي و غذايي در اين کشور فقير شاخ آفريقا هستند بايد در انديشه حل اساسي و ريشهاي بحرانهاي چند گانه و متعدد در اين کشور باشند. در اين راستا بايد گفت در طول سالهاي گذشته سازمان ملل، سازمان وحدت آفريقا، اتحاديه عرب و سازمان كنفرانس اسلامي نتوانستهاند اقدامي موثر براي نجات و تامين صلح و امنيت و غذاي اين كشور انجام دهند. در اين ميان بايد گفت هر چند در سالهاي اخير بيشترين توجهها به سمت دزدان ساحلي بود ه است اما در واقع بايد گفت کشوري که نزديک به دو دهه است عملا دولتي نداشته ؛ يا به شدت ضعيف بوده ؛ گروههايي چون الشباب در آن قدرتنمايي کرده و همچنين با دخالتهاي مداوم خارجي روبرو ست مسلما نميتواند مانع از ايجاد بحرانهايي همانند قحطي اخير شود.
لذا بايد گفت اگر جامعه بين المللي و سازمانها و همچنين کشورهاي اسلامي خواستار حل بحران در اين کشور هستند بايد بيش از هر زماني در انديشه حل بحرانهاي سياسي اقتصادي وامنيتي در اين کشور باشند چه اينکه با تداوم بحرانهاي گوناگون در اين کشور و شيوع پديدهاي همچون دزدي دريايي افراط گرايي فرقهاي و قبيلهاي و... اين کشور هر چند ممکن است بحران اخير قحطي ر ا از سر گذراند اما آينده اين کشور همچنان تيره و تار است. در اين شرايط بايد گفت کمکهاي اخير غذايي به اين کشور از سوي مردم و کشورهاي اسلامي امري انساني و واجب است اما تا زماني که بحرانهايي نظير مشروعيت امنيت و... در اين کشور ادامه دارد هر کمکي به مثابه ماه دادن است نه ماهيگيري ياد دادن.
حمايت
«بازنده واقعي» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
رژيم اشغالگر قدس در روزهاي گذشته بارها از زمين و هوا غزه را زير آتش گرفت.
البته گروههاي مقاومت نيز پاسخ به اين حملات را در ابعاد مختلف اجرا ميسازند كه هراس سراسري را بر صهيونيستها حاكم ساخته است. در نهايت طرفين از برقراري دوباره آتش بس خبر دادند هر چند كه سوابق نشانگر شكننده بودن اين روند ميباشد.
در كنار اهداف صهيونيستها كه از سرپوش نهادن بر مشكلات داخلي، آزمايش سيستمهاي جديد از جمله سپر موشكي گنبد آهنين، بستن فضاي تنفسي جديد ايجاد شده براي غزه پس از بازگشايي رفح و ارسال كمكهاي جهاني به غزه تا ايجاد فضا براي مديريت تحولات منطقه و مختومه سازي پرونده تشكيل كشور مستقل فلسطين در مرزهاي سال 1967 در سازمان ملل را در بر ميگيرد اما اين تحولات چند اصل را آشكار ساخت كه درسهاي مهمي براي جهانيان خواهد بود.
اولا اين حملات نشان داد كه صهيونيستها به هيچ تعهدي پايبند نبوده و حتي ادعاي آنها براي آغاز روند سازش نيز نوعي فريبكاري است. ثانيا، كشورهاي غربي مدعي حقوق بشر و سازمان ملل كه از يك سو خود را ناجي بشريت ميدانند و با اين ادعا در امور كشورها دخالت ميكنند و از سوي ديگر خود را باني صلح در خاورميانه ميدانند، بارديگر در برابر جنايات صهيونيستها راه سكوت در پيش گرفته و عملا به مشاركت در كشتار مردم غزه پرداختهاند.
مواضع آنها نشان داد كه دلبستن به آنها براي تحقق حقوق ملت فلسطين و تمام مظلومان جهان امري واه بوده چرا كه آنها حتي حاضر به محكوم سازي جنايات صهيونيستها نميباشند و حتي از آن حمايت ميكنند. جالب توجه آنكه همين كشورها با دخالت در امور سوريه بدون توجه به خواست مردم مبني بر حمايت از بشار اسد رئيس جمهور به بحران سازي در اين كشور پرداخته و حتي رسما خواستار كنارهگيري اسد از قدرت شدهاند. تحولات غزه و سوريه عملا دوگانگي اين كشورها و سازمانها را آشكار ميسازد.
اين مواضع درسي براي سران عرب است كه با ادعاي روند صلح پاي ميز سازش با صهيونيستها نشينند و در كنار ملت فلسطين قرار گيرند. در جمع بندي كلي از تحولات غزه ميتوان گفت كه به رغم شهادت و زخمي شدن دهها فلسطيني و ادعاي صهيونيستها مبني بر مقابله با مقاومت، بازنده واقعي اين تحولات، صهيونيستها، سران سازشكار عرب، غرب و سازمان ملل بودند كه بارديگر خوي تجاوزگري خويش را نشان دادند.
تهران امروز
«جهنم جاسوسان» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسامالدين كاوه است كه در آن ميخوانيد:
ايران، يكي از كشورهايي است كه بيشترين تعداد قرباني را بر اثر عمليات تروريستي داده است و از زمان پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون روند ترورها همچنان ادامه داشته است. گو اينكه بسياري از گروهكهاي تروريستي در پي عمليات ضد تروريستي مضمحل يا تقريبا نابود شدهاند، اما هنوز ترور با تمامي چهره كريهش رخ مينمايد. درباره ترور شهيد دكتر مسعود عليمحمدي نيز ميتوان افزود كه رژيم غاصب اسرائيل به علت آنكه ناتوان از حضور نيروهاي تروريستياش در ايران است و نميتواند همچون ترور شهيد ممدوح در دوبي از تيمهاي تروريستياش براي كشتار سوءاستفاده كند، با جذب افراد خودباخته و فريبخورده و با ايجاد انگيزههاي مالي و مادي، دست به ترور ميزند.
در واقع عامل اصلي ترور شهيد دكتر علي محمدي، رژيم اشغالگر قدس است و بس. گرچه ممكن است از پشتيبانيهاي برخي از كشورها نيز سود جسته باشد اما طراحي ترور و آموزش تروريستها، مستقيما از سوي اسرائيل غاصب صورت گرفته است. وضعيت ويژه ايران و اين واقعيت كه كشور ما بيشترين قربانيان تروريسم را داشته است، ايجاب ميكند كه از نيروهاي نخبه و متخصصان ايراني با دقت بيشتري حفاظت شود. اما حفاظت از متخصصان و دانشمندان ايراني به تنهايي كافي نيست، رژيم غاصب اسرائيل بايد تاوان و هزينه سنگين جناياتش را بپردازد.
در وهله نخست بايد در دادگاههاي بينالملل طرح دعوي كرد و ديگر آنكه، اسرائيل غاصب بايد طعم مشت آهنين جمهوري اسلامي ايران را بچشد.
شناسايي عوامل و آمران ترور شهيد علي محمدي و ديگر دانشمندان ايراني جزو وظايف خاص و فوري نيروهاي ذيربط است و سپس بايد براي دستگيري و محاكمه آنان در دادگاه اقدام شود. مجيد جماليفشي، تروريستي كه در دادگاه به عمل جنايتكارانهاش اعتراف كرده است، به صراحت از آموزش عمليات تروريستي در تركيه، تايلند و اسرائيل (سرزمينهاي اشغالي) سخن گفته است.
بيترديد تردد يك ايراني به كنسولگري اسرائيل در استانبول نبايد از چشم «ميت» (سازمان اطلاعات تركيه) پنهان مانده باشد. تركيه اگر ادعاي دوستي با ايران دارد، بايد اطلاعات دقيق و تكميلي را در اختيار تهران بگذارد. از سوي ديگر تهران بايد اين آمادگي را داشته باشد تا در صورت تكرار چنين ترورهايي از سوي اسرائيل غاصب، تلآويو را به جهنم تروريستها و جاسوسان صهيونيست تبديل كند.
ابتكار
«خدا قانون خاص خود را دارد» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم غلامرضا کماليپناه است كه در آن ميخوانيد:
نقل کردهاند يکي از فرمانروايان قاجاري که بر کرمان حکومت ميکرد، فردي را به همراه پسر خردسالش به زندان انداخت. پسرک به بيماري خطرناکي مبتلا شد. پدر به زندانبان التماس کرد که موضوع را با حاکم در ميان بگذارد تا شايد پسر را براي درمان آزاد کند. فرمانرواي سنگدل نپذيرفت تا اينکه آن طفل بيگناه در زندان جان سپرد. وزير از حاکم سؤال کرد چرا اجازه ندادي اين پسرک آزاد شود؟ امير بيرحم پاسخ داد که مملکت و حکومت قانون خاص خود را دارد.
ازقضا زد و پسرک حاکم به همان بيماري مبتلا شد. تمام طبيبان حاذق را فرا خواندند و هرچه نذر و نياز بود، صورت گرفت، سفرههاي گسترده براي ايتام و فقرا انداختند؛ اما هيچکدام نتوانست مانع مأموريت فرشته مرگ شود و پسر حاکم مرد. روزي فرمانروا با زاري و حسرت از وزير پرسيد: چرا بااينهمه نذر و نياز و مداوا و دعا، فرزندم نجات نيافت؟ وزير پاسخ داد: زيرا خدا هم قانون خاص خود را دارد.
در تاريخ از اين نمونهها پر است. تازهترين مثالها در همين ماهها و روزهاي اخير ظهور و بروز پيدا کرده است. مبارک که مصر را به قفس تنگي براي مردمش تبديل کرده و لابد طبق قانون خاص خود عمل کرده بود، آنچنان در قفس تنگ ذلت افتاد که عبرت همگان شد. کمي دورتر، صدام که عمري را با تحقير و تجاوز و داغدار کردن خانوادههاي بسياري بهسر برده بود و يحتمل به همان قانون و ياساي ظالمانه خويش استناد ميکرد، در وقت مناسبش چنان خوار و داغدار شد که قبل از مرگش، پسرانش به بدترين وضع کشته شدند و خودش هم به هنگام دستگيري چنان تحقير شد که بهشکل اسب پير ديوانهاي بود که دندانهايش را ميشمردند.
و اکنون سرهنگ پير ليبي زمانش رسيده است. قذافي در غرور و ستم و خونخواري دستکمي از ساير حاکمان ظالم تاريخ ندارد. بسياي از شخصيتهاي بيگناه را ناجوانمردانه در سياهچال انداخته يا جانشان را گرفته است. کسي نميداند بر سر امامموسيصدر چه آمده است. جمع زيادي از مخالفان خويش را به جرم مخالفت، از هستي ساقط کرده و خانوادههاي زيادي را به روز سياه نشانده است. با لجبازي و قدرتطلبي و خودخواهي، ليبي را به جنگي تمامعيار داخلي کشانده و با کشتار وحشيانه مردم خويش، زمينه دخالت کشورهاي بيگانه را در امور ليبي فراهم کرده است. او هم قطعاً معتقد بوده که حکومتش به قانون خاص خود عمل کرده است.
و اکنون هم نوبت آن رسيده که خدا به قانون خاص خود درباره حاکم ليبي عمل کند، چنانکه اين قانون راجعبه همه فرمانروايان ستمگر همواره در اجرا بوده و خواهد بود.
بيشک مجريان اين قانون، همه موجودات اله از خوب تا بد و ريز و درشت بوده و هستند. گاه پشهاي ريز مأمور ميشود، زماني پرندگاني با ريگهاي در منقار و گاه هم ظالمي مأمور تنبيه ظالم ديگر ميشود. مگر نه اينکه چنگيزخان مغول خود را قضاي اله ميشمرد که بر سر حاکم ظالم خوارزمشاه فرود آمده است؟
غرب و امريکا در اوضاع نابسامان جهاني براي خويش چنين مأموريتي قائل هستند. آنان هم خود را ناجي مردمي ميشمارند که در گنداب حکومتهاي ستمگر غرق شدهاند.
هرگاه ريشه درختي به سبب کمبود آب و مواد مغذي و همچنين آفتهاي زيانبار پوسيده و خشکيده گردد، درخت ميافتد؛ حال با وزش باد باشد يا فشار دست شخصي.
رعيّت چو بيخاند و سلطان درخت/ درخت اي پسر باشد از بيخ سخت
برو پاس درويش محتاج دار/ که شاه از رعيّت بود تاجدار
شرق
«كسي براي سرهنگ گريه نميكند» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدعلي سبحاني است كه در آن ميخوانيد:
در ميان ملتهاي عرب هيچ كس براي سرنگوني قذافي، دل نسوزاند و مويه نكرد. قذافي 42 سال پيش در ميان استقبال گرم مردم ليبي و با شادي مردم در سراسر جهان عرب و با تشويق جمال عبدالناصر به حكومت رسيد، اما شب با شادي و شعف همراه با نفرت سرنگون شد. قذافي چه كرد كه آن همه محبوبيت را از دست داد؟ چه تغييراتي در جهان عرب و كشورهاي عربي و مردم رخ داده است كه ديگر جايي براي شعارها و چهرههاي كاريزماتيك و ايدئولوژيهاي حاكم وجود ندارد؟ او در تمام سالهاي گذشته در برج عاج خود نشسته بود و مردم ليبي وظيفهاي جز شنيدن، گوش فرا دادن و اجراي فرمانهاي قذافي نداشتند. علاوه بر مردم؛ نخبگان و مسوولان كشوري آنگونه فكر ميكردند كه نتايج تجزيه و تحليلها منطبق بر سخناني باشد كه قذافي در شرايطي خاص بيان كرده بود. اگر تحليلگري اشتباها يا مصداقا تحليلي مخالف نظرات رهبر ليبي ارايه ميداد، بلافاصله از دور خارج ميشد.
كساني كه اطراف او بودند به گونهاي رفتار ميكردند كه هركس به خدمتش ميرسيد از او تمجيد و تعريف ميكرد. او خوشحال بود كه افكارش در مردم اثر كرده و جهانيان را به تحير واداشته است. آنچه از ايدئولوژي قذافي كه در كتاب بيمحتواي سبز و سخنرانيهاي طولاني و تكراري او فهميده ميشود، نزديكي اين ايدئولوژي به آنارشيسم است كه با معجوني از ناسيوناليسم عربي، انقلابيگري و فاشيسم مخلوط شده است. كتاب سبز قذافي با نفي همه ايدئولوژيها شروع ميشود، با نفي همه ايدئولوژيهايي كه در سدههاي گذشته علما و فلسفهدانان سياست مطرح كردهاند و پايههايي براي حكومتها بوده و در ميدان نقد انديشه نقاط ضعف و قوت آنها بررسي شده است.
ميگويد با دموكراسي تعداد اندكي نماينده به مجلس ميروند و همهكاره ميشوند ولي اينها فقط خودشان هستند مردم نيستند بايد همه مردم باشند. از اينجا قذافي نتيجهگيري ميكند دموكراسي، تعيين نماينده و تشكيل حزب و همه نهادهاي دموكراتيك خيانت به مردم است؛ ايدئولوژي قذافي جامعه ليبي را به يك سردرگمي و آنارشيسم هدايت كرد. يك نظريه اقتصادي حاكي از آن است كه درآمدهاي نفتي نهتنها براي كشورهاي نفتخيز سودي نداشته، بلكه منجر به تشكيل حكومتهايي شده است كه نيازي به مردم و راي مردم ندارند، معتقدم حداقل در مورد ليبي اين نظريه صادق است.
ليبي در زمان رويكار آمدن قذافي فقط دو ميليون جمعيت داشت و در حال حاضر اين جمعيت فقط شش ميليون نفر است، اما توليد و صادرات نفت و درآمد ليبي از طلاي سياه رقمي نجومي را نشان ميدهد كه همه اين درآمد مستقيم در اختيار يك نفر بوده است.
هرچند پايان همه ديكتاتورها دردناك است، اما انتقال حسني مبارك در قفس اتهامي خود به دادگاه در قاهره دردناك نبود. فرار بنعلي و محاكمه غيابي او دردناك نيست، وضعيت علي عبدالله صالح و بشار اسد كه گرفتار شديدترين سوءتفاهمات با مردم خود شدهاند، نيز بسيار دردناك است. همه اسامي ذكرشده روزي در ميان مردم خود محبوبيت داشتند.
تن ندادن به نظر و خواست مردم بود كه آنها را به اين روز انداخته است. به يكي از چهرههاي سياسي عراق در زمان حمله آمريكا به عراق گفتم گمان ميكنيد با حمايت آمريكاييها وارد بغداد و نجف و كربلا شويد، افتخارآميز است، گفت: شما نميدانيد اينها با مردم چه كردهاند كه مردم همكاري با شيطان را نسبت به ادامه حيات رژيم صدام حسين ترجيح ميدهند. حكومتهايي نظير حكومت قذافي كه دهها سال با ظلم و بيتفاوتي بر مردم خود حكومت كردهاند و فرصتهاي تجربه فعاليتهاي مدني و سياستورزي را از مردم خود دريغ كردهاند، نهتنها پاياني دردناك را براي خودشان رقم زدهاند، بلكه آينده كشور و ملتشان را نيز با چالشهاي دردناك مواجه كردهاند.
ملت ما
«قانونمداري لازمه امنيت اجتماعي و اخلاقي» عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم علي هاشمي است كه در آن ميخوانيد:
طبق آمارهاي اعلام شده از سوي سازمانهاي مختلف آسيبهاي اجتماعي در سال گذشته، بهشدت افزايش يافته كه موجب بروز ناامني و بياعتمادي مردم نسبت به يكديگر در جامعه شده است. آسيبهاي اجتماعي در تمام ابعاد به عنوان يك بيماري اجتماعي مطرح است كه پيشگيري از بروز آن را بهتر از درمان آن ميدانند؛ زيرا پيشگيري از بروز و گسترش آسيبهاي اجتماعي بسيار آسانتر و كمخرجتر از درمان آن است.
با توجه به شرايط پيش آمده و حوادثي كه در ماههاي اخير در سطح اجتماع شاهد آن بوديم افكار عمومي بهشدت نسبت به بروز اينگونه ناهنجاريهاي اجتماعي نگران شده است كه لازم است براي رفع پيشگيري آن به تقويت بنيانهاي قانون، قانونپذيري و اجراي قانون براي تقويت مباني نظم اجتماعي، پيشگيري از زمينهها و بسترهاي جرمآفرين، تامين امنيت اخلاقي و ايجاد آرامش رواني و اجتماعي در جامعه بپردازيم.
براين اساس يكي از بنياديترين عواملي كه موجب تنظيم روابط و تنسيق تعاملات و كنشهاي اجتماعي در بين آحاد و اعضاي جامعه ميشود، قانون، نقش و كاركرد آن در عرصة اجتماعي است. آنچه جامعه و حقوق اعضاي آن را از دست تعدي و تجاوز محافظت ميكند و از آنان در مقابل نيروهاي ضداجتماعي يا متجاوزين به حقوق فردي و جمعي دفاع ميكند، هنجارهاي رسمي و قواعد و مقرراتي است كه جامعه درباره آنها به اجماع و وفاق جمعي دست يافته است.
جامعه بسامان كه ميتواند نظم، سامان، امنيت و امكان ارضای نيازهاي جمعي را ممكن و آرامش رواني و جمعي را به آنها ارزاني دارد فقط در پرتو قدرت و مشروعيت قانون و امكان اجراي آن در جامعه، لباس حقيقت ميپوشد. جامعه بسامان انسانهاي منظم، بسامان، قاعدهمند و هنجارمند تربيت ميكند كه نتيجه آن، تعامل، اعتماد، همكاري، مشاركت متقابل و انسجام جمعي است. جامعه نابسامان كه در آن هنجارهاي رسمي و غيررسمي بهطور مداوم مورد تعرض قرار گيرد و جامعه از قدرت و نفوذ كافي براي اعمال و اجراي قوانين بيبهره باشد،
انسانهاي نابسامان و غيرقاعدهمند تربيت ميكند و بهطور مداوم به بازتوليد رفتارهاي ناهنجار، نابساماني رفتاري و بهويژه غيرقابل پيشبيني كردن واكنشها و كنشها ميپردازد. در چنين بستري علقههاي اجتماعي فرو ميپاشد و انسانها با وجود نياز فزاينده به ايجاد سامان، نظم و همكاري متقابل از يكديگر فاصله ميگيرند كه اين شرايط نيز به نوبه خود مقدمه فروپاشي علقه امنيتي اعم از امنيت فكري، امنيت مالي، امنيت جاني و امنيت جمعي است.
در چنين بستري كه قانون نافذ نيست و نيروهاي نظم فاقد نفوذ و اقتدار كافي براي اعمال قانون يا دفاع از ساختار و نظم اجتماعي هستند، انواع نابسامانيها، جرايم، اختلالات رفتاري و تجاوزات اجتماعي گسترش مييابد و جامعه، محور انواع نابسامانيها، تضادها، تعارضات هنجاري و رشد مفاسد و نگرانيهايي ميشود كه كليه اعضاي جامعه از آن متاثر ميگردند. بر اين اساس امنيت اخلاقي جامعه كه در نتيجه پايداري و ثبات ارزشها و پذيرش دروني اعضاي جامعه، برقرار ميماند، در نتيجه رفتارهاي معارض، نظم و سامان اجتماعي و هنجاري را مورد تهديد قرار ميدهد و هر روز نابسامانيهاي اخلاقي و تجاوزات جديد به حوزه باورها و اخلاقيات اجتماعي بروز مييابد.
بروز انواع شبكههاي منحرفانه، رفتارهاي زيرزميني و تجاوزات آشكار، آنچنان تهديد و نگراني را بر اعضاي جامعه تحميل ميكند كه بر كليه تعاملات، مشاركتهاي جمعي و همكاريهاي متقابل تاثير ميگذارد كه بر همين مبنا افراد براي فرار از هزينههاي اضافي به حوزههاي خصوصي هدايت ميشوند. بنابراين جامعه براي پيشگيري از ابتلای به چنين شرايط نابساماني كه مقدمه اختلال هم در سطح نظام شخصيتي و هم در سطح نظام اجتماعي است،
بايد با تمهيد روشها، مكانيزمها و الگوهاي مناسب، از اجزاي خود و نظم جمعي دفاع كرده و با تجهيز منابع و امكانات و تمهيد روشهاي كارآمد، از جامعه در مقابل اين شرايط محافظت كند. رهايي از ترديد، تشويش، هراس و خطر كه از آثار طبيعي شرايط ضعف هنجاري و فروپاشي علقه امنيتي و اجتماعي است، جز از طريق بازسازي جايگاه قانون در عرصه عمومي، افزايش باور اجتماعي به كاركردها، توان اقتدار قانون، افزايش اعتبار، ارزش قانون و درونيسازي آن در آحاد اعضاي جامعه امكانپذير نيست.
دنياي اقتصاد
«بررسي مشروط وضعيت تورم در سال آينده» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم مهران دبيرسپهري است كه در آن ميخوانيد:
براي بررسي تورم در سال 1391 نگاه به دو مقطع زماني در بيست سال گذشته مياندازيم تا درسهايي كه از آن دو نقطه عطف زماني به جا مانده مرور كنيم.
در بيست سال اخير دو بار، رشد نقدينگي به حداكثر خود يعني حدود 40 درصد رسيده است كه در اين دو مورد، موجب تورم 49 و 25 درصدي در سالهاي 1374 و 1387 شده است. البته اين دو مقطع زماني يك تفاوت با هم دارند و آن اين است كه در مقطع دوم؛ يعني سال 1387 مصوبه مجلس موسوم به قانون تثبيت قيمتها در كشور اجرا ميشد و همين موضوع باعث شد اولا تبديل نقدينگي به تورم با تاخير انجام شود ثانيا كل اثر تورمي پولهاي خلق شده، تخليه نشده و بخشي از اثر فوق به فصل آخر سال 1389 منتقل شود، زيرا در فصل مزبور هدفمندي يارانهها در كشور اجرا شد. اگر چه ميتوان به يك تفاوت ديگر نيز اشاره كرد و آن عملكرد شجاعانه بانك مركزي در سه قفله كردن ماشين انتشار پول در مقطع دوم بود كه البته اين عملكرد، ادامه نيافت.
به گفته معاون وزير كار، آقاي دكتر بهمني (در جلسه مربوط به اشتغال) از احتمال افزايش تسهيلات اشتغالزايي بانكها از 45 به 58 هزار ميليارد تومان براي امسال خبر داده است (خبرگزاري مهر مورخ 24/5/90). حال در اينجا به دنبال پاسخ به اين سوال هستيم كه اگر فرضا نقدينگي در سال 1390 معادل 40 درصد رشد كند اثر آن بر تورم سال بعد چقدر خواهد بود. براي آنكه رشد نقدينگي امسال به 40 درصد برسد، لازم است حجم كل نقدينگي تا پايان امسال به 413 هزار ميليارد تومان برسد، اما براي رسيدن به اين رشد، چه ميزان پايه پولي اضافه بايد براي امسال منتشر شود. اصولا بر اساس آنچه در گذشته اتفاق افتاده است پايه پولي به دليل تبديل ارزهاي نفتي به ريال تا حدودي رشد ميكند و اگر موضوع مسكن مهر را هم در نظر بگيريم احتمالا رشد نقدينگي اين موارد مانند سال گذشته؛ يعني معادل 25 درصد خواهد بود.
بنابر اين كافي است براي اشتغال نيز 15 درصد رشد نقدينگي، اضافه شود تا مجموع رشد به 40 درصد برسد. در اين صورت اعداد به دست آمده به شرح ذيل خواهد بود. حجم نقدينگي در پايان سال 1389 معادل 295 هزار ميليارد تومان بود. براي دو رشد 25 و 40 درصدي، حجم فوق در پايان امسال بايد به ترتيب به 367 و 413 هزار ميليارد تومان برسد. مابهالتفاوت دو عدد فوق 46 هزار ميليارد تومان خواهد بود؛ بنابراين با احتساب ضريب فزاينده 5/4 بايد حدود 10 هزار ميليارد تومان پايه پولي، بيشتر از سال گذشته خلق شود تا رشد نقدينگي امسال به 40 درصد برسد.
در اين صورت رشد ماهانه تورم در سال آينده با توجه به رفتار تورمي در گذشته به طور ميانگين 2/2 درصد در ماه خواهد شد و اگر اين رشد را براي امسال تنها شش دهم درصد در ماه در نظر بگيريم در اين صورت نرخ تورم سال 1391 معادل 8/19 درصد و تورم نقطه به نقطه 30 درصد به دست ميآيد كه در جدول مقابل مشاهده ميشود. قبل از بررسي جدول، اين توضيح لازم است كه محاسبات فوق همگي به صورت مشروط بيان شده و به هيچ وجه، دليلي براي حدوث آن نيست؛ بنابراين تا زماني كه سياستهاي دولت اعلام و اجرا نشده هيچ برآورد تورمي را نميتوان قطعي تلقي كرد.