کد خبر: ۱۶۲۴۲۶
تاریخ انتشار: ۰۴:۳۲ - ۱۴ آبان ۱۳۹۰

به گزارش فارس،‌ تسخیر لانه جاسوسی در ۱۳ آبان ۵۸، صفحه ای جدید در تاریخ ایران اسلامی بود که تا به حال اتفاق نیفتاده بود. دانشجویانی که بعدها نام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» بر روی خود گذاردند و با قاصعیت می توان گفت که باعث شدند هیبت ایالات متحده در دنیا به لرزه در بیاید. صدای شکست شدن این شیشه را تا به امروز می توانید در منطقه گوش نمایید. شکستنی که از ۱۳ آبان ۵۸ در تهران آغاز و تا به امروز در خیابان وال استریت محله منهتن نیویورک ادامه دارد.

آنچه که در این سال ها باعث ترغیب اینجانب جهت گفتگو با دانشجویان را مهیا نموده، پیگیری شخصیت هایی است که تا به حال مورد نظر رسانه ها نبوده و یا کمتر به این افراد توجه شده است. سال های گذشته با چند نمونه از این دوستان به گفتگو نشستم که تجربه فراموش نشده ای است. امسال هم با زوجی گفتگو نمودم که هر دو آنها در ماجرای تسخیر لانه حضور داشتند. البته ازدواج آنها سال ها بعد از آن جریان اتفاق افتاد، آقای «نادر دبیران» و سرکار خانم «زینب کدخدایی».


*فارس: اگر موافق باشید از اینجا شروع کنیم که چند نفر در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا حضور داشتند؟

*دبیران: تسخیر لانه حدود ۴۰۰ نفر در جریان کار شرکت داشتند. هیچ کس نمی دانست این قضیه چه زمانی به پایان می رسد. بعضی ها فکر می کردند جریان یک هفته ای تمام شود، بعضی ها فکر می کردند تا کریسمس به طول بیانجامد و حدس های مختلفی که وجود داشت. به همین دلیل با طولانی شدن این ماجرا کم کم بچه ها از لانه می رفتند. به طوری که در بهار ۵۹ وقتی آن اتفاق افتاد(حمله طبس) تعداد نیروهای حاضر در لانه جاسوسی به ۲۰۰ نفر رسیده بود. در این مدت هم اتفاقات گوناگونی رخ می داد که نمونه آن فرار کماندو آمریکایی از لانه، برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، حمله آمریکا به طبس و... بود. از یک برهه زمانی به بعد آقای «حائری شیرازی» به لانه می آمدند و درس اخلاق می دادند. تا اینکه بعد از حمله آمریکا تصمیم گرفته شد که این گروگان ها در شهرهای مختلف پخش بشوند. که بعد از مدتی تصمیم گرفته شد به تهران منتقل و در مکان های مختلف تقسیم شوند. به هر بعد از گذشت ۳۲ از آن حادثه باید با مقداری واقع بینی به جریان نگاه کنیم.

* فارس: ما هم با این حرف شما موافق هستیم. به همین دلیل فرض رو بر این می گذاریم که این گفتگو قرار است در کشور آمریکا منتشر شود، شما به عنوان دانشجویی که در این حادثه حضور داشتید چگونه این حادثه تشریح می کنید؟

*دبیران: در آن مقطع ما به عنوان نه آدم های بالای ۵۰ سال و در پایان دهه هشتاد بلکه به عنوان دانشجویان مسلمانی که احساس می کردند فعالیت هایی در کشور صورت می گیرد که این به نفع ایران نیست. مانند تحریک اقلیت های قومی و قبیله ای و... که بیشتر ما را یاد ایام دولت دکتر مصدق و فعالیت هایی که دولت آمریکا برای سرکوبی آن دولت انجام داد می اندخت. در جامعه مردم به این یقین رسیده بودند که در بسیاری از این اتفاقاتی که در کشور می افتد و موجب هرج و مرج می شود دست آمریکا در کار است. گرچه نیروهای چپ فعالیت و نمود بیشتری داشتند ولی بچه های مسلمان احساسشان این بود که باید کاری انجام داد. چون شبکه های افراد ساواک و ارتش تا حدودی در کشور حضور داشتند و این ساده اندیشی بود که اگر فکر کنیم آمریکا با انقلاب ما کاری نداشته باشد. رفتن شاه برای معالجه به آمریکا، نوعی دهن کجی به اتقلاب یک کشور بود. نوعی تحریک احساسات بود. این حالت مانند چاشنی یک مواد منفجره بود که هر لحظه امکان انفجار داشت . البته در هیئت حاکمه آمریکا مانند آقای «سایروس ونس»(وزیر خارجه وقت آمریکا) مخالف حضور شاه در آن مقطع در آمریکا بودند. او اعتقاد داشت زمانی ایالات متحده با ایران روابط دیپلماتیک دارد نباید شاه را به آن کشور راه بدهند. در عوض آقای «برژنسکی» معتقد بود که آمریکا قدرت بزرگ دنیاست و نباید خود را تسلیم انقلاب کشور ایران بکند. در پایان هم دیدید که صحبت های آقای سایروس درست از آب درآمد.
بچه هایی هم که این جریان را برنامه ریزی کرده بودند، فکر نمی کردند که این ماجرا اینقدر طولانی شود. تصور این بود که شخصیت هایی که در دنیا محبوبیت دارند در ایام کریسمس برای میانجی گری بیایند و... اما وقتی حضرت امام قاطعانه از این کار حمایت کردند و حتی استعفای دولت بازرگان را پذیرفتند، کار یک شکل دیگری به خود گرفت.

* فارس: شما آن روزگار در کدام دانشگاه تحصیل می کردید؟

*دبیران: دانشگاه صنعتی شریف در رشته برق تحصیل می کردم. آن موقع سال سوم دانشگاه بودم اما به دلیل تعطیلی هایی که در قبل از انقلاب صورت می گرفت تنها یکسال بود که در واقع درس خوانده بودم.

* فارس: در دانشگاه عضو کدام گروه یا جریان بودید؟

* دبیران: در همان ماه های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی آثار جدایی هواداران سازمان مجاهدین خلق (منافقین)از طرفدارن امام خمینی مشخص بود. ما هم مشخصا معلوم بود که جزو حامیان امام بودیم و بعدها اسم «دانشجویان مسلمان» انتخاب شد.

* فارس: یادتان هست چه کسی برای حضور در اهپیمایی جلوی سفارت ایالات متحده از شما دعوت کرد؟

* دبیران: (با لبخند) آقای رسول خلیفه سلطانی اهل اصفهان .

* فارس: یادتان هست به شما چه چیزی گفتند؟

* دبیران: شب قبل از ۱۳ آبان، من رو دیدند و گفتند؛ یک اتفاق خیلی مهم قرار است بیفتد که امشب نمی توانم به تو بگویم، فردا صبح متوجه جریان خواهی شد. با یکدیگر اطراف سفارت ایالات متحده قرار گذاشتیم، به دلایلی یادم هست آن روز باران می آمد و در تصاویر به جای مانده این کاملا معلوم است.
بعضی از دوستان قیچی های بزرگ آهن بری با خود آورده بودند؛ بچه ها از قبل شناسایی های لازم را انجام داده بودند و حسابی تمرین کرده بودند. در زیر چادر بعضی از خانم ها قیچی ها را پنهان کرده بودند که جلوی درب لانه از آنها استفاده شد. در همین حین هم بعضی از آقایان از درب لانه بالا رفتند و بخش اعظمی از بچه ها هم از درب لانه وارد شدند.
بعد از ورود بچه ها مجددا درب لانه با زنجیر بسته شد و به من و تعدادی از بچه ها دستور داده شد تا در مقابل درب بمانیم و به پرسش های مردم پاسخگو باشیم تا ما را با هورادان گروه های چپ اشتباه نگیرند. یعنی کار اصلی ما معرفی «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» به مردم و توجیه آنها بود.

* فارس: از اینکه وارد سفارت خانه آمریکا (به عنوان یکی از قدرت های بزرگ جهان) ترسی هم داشتید؟

* دبیران: آن زمان ها اصلا کسی به این چیزها فکر نمی کرد. در اوایل انقلاب اکثر مردم آرزوی شهادت داشتند. از دیدگاه بالاتر هم که به موضوع نگاه می کردیم، مطمئن بودیم دوستانی که به این نتیجه رسیده بودند که چنین کاری باید صورت بگیرد حتما تمام جوانب آن را در نظر گرفته بودند. اطاعت از رهبری گروه در تمامی بچه ها دانشجو وجود داشت.

* فارس:‌برای خود شما این سوال ایجاد نشد که آیا حضرت امام با این کار موافق هستند یا خیر؟

*دبیران: ما عمق این کار را نمی دانستیم. انتهای کار این بود که بعضی از مردم می گفتند که دانشجویان مقلد امام خمینی به تاسی از نیروهای چپ گرا به سفارت ایالات متحده حمله کردند و ماجرا هم تمام و فراموش می شود . هیچ وقت فکر نمی کردیم این عمل در نهایت باعث شود که آمریکا به ایران حمله کند. بالاترین حدی که قائل بودیم سرزنشی بود که از طرف بعضی از دوستان و همکلاسیان خود بود. ولی وقتی که پیام امام صادر شد و حتی مجلس خبرگان رهبری این کار را تایید کرد و دولت هم استعفا داد متوجه شدیم کار درستی انجام داده ایم.

* فارس: شما در صحبت های خود اشاره کردید که مسئولیت شما در روز اول این بود در جلوی درب لانه به پرسش های مردم پاسخ بدهید و آنها را مجاب کنید. در این زمینه برایمان توضیح دهید.

*دبیران: اولین سوالی که همه می پرسیدند این بود که شما کی هستید؟ به کجا وابسته هستید؟ ما هم در جواب می گفتیم : ما پیرو حضرت امام هستیم. مردم می پرسیدند : شما جنبشی هستید؟ طرفدار حزب جمهوری هستید؟ و... که در جواب همه آنها می گفتیم : ما دانشجویان مسلمان پیرو امام هستیم و به هیچ گروه و حزبی هم وابسته نیستیم.
دومین سوال، همین پرسشی بود که شما مطرح کردید؛ می گفتند: از این کار نمی ترسید؟ نه کند با این کار شما صدمه ای به مملکت وارد شود. ما هم در جواب می گفتیم: «توکل بر خدا».

* فارس: شما وارد ساختمان اصلی که نشدید؟

* دبیران: همانگونه که عرض کردم، در ابتدای کار اکثر دوستان مشتاق بودند که هر چه زودتر وارد ساختمان شوند. به همین دلیل مسئولین کار به بنده و چند تن از دوستان از جمله آقای رحمتی گفتند شما جلوی درب بماند و مراقبت کنید و پرسش ها را پاسخ بدهید. تا اینکه بعداز ظهر وارد ساختمان شدم. تصور غالب بر بچه ها این بود که آمریکایی ها از وسایل پیشرفته ای برای امحاء اسناد استفاده کنند، در صورتی که اگر بچه ها برق ساختمان را قطع می کردند شاید بسیاری از اسناد سالم بدست می آمد. واقعیت این بود که تصورات ما در مورد سیستم های امنیتی آنها بسیار بالا و اشتباه بود. علت این که خود آمریکایی ها از به روز کردن سیستم های امنیتی شان غافل شده بودند این بود که تا قبل از پیروزی انقلاب که از سیستم شاه اطمینان کافی داشتند، بعد از پیروزی انقلاب هم فرصت چندانی برای این کار نداشتند.
در ابتدای کار اونها از خردکن هایی که کاغد رو پودر می کرد استفاده کردند که وسط کار خراب شد، بعد از آن دستگاه خرد کن رشته ای رو استفاده کردند.

* فارس: به نظر شما آیا در طی تسخیر لانه جاسوسی دانشجویان دچار اشتباهی هم شدند؟

*دبیران: به نظر من یکی از اشتباهاتی که ما انجام دادیم به هنگام تصرف لانه، بستن چشمان و دست های آمریکایی ها بود. بعد از آن که تصاویر آنها در تمامی رسانه ها منتشر شد. البته بعدها از آقای اصغر زاده شنیدم که حضرت امام هم با این کار موافق نبودند و گفته بودند که این نشان از بی تجربگی بچه ها بوده که به آمریکایی ها فرصت می دهند که ترحم ها را به سمت خود جلب کنند.

*فارس: بعد از تسخیر لانه بچه ها در بخش های مختلف به فعالیت های مختلف مشغول می شوند، شما در کدام بخش مشغول شدید؟

* دبیران:‌ من در بخش اطلاعات که در واقع کار اصلی آن جمع آوری آنچه که در رسانه های خارجی و داخلی در مورد بچه های لانه منتشر می کرد.

*فارس: پس همانجا خانم دکتر کدخدایی را دیده بودید.

* خانم کدخدایی: اما من هیچ وقت در لانه متوجه حضور شخص ایشان نشدم.

* دبیران: ولی من خانم دکتر رو چندین مرتبه دیدم. کار اصلی این بخش پیاده کردن مطالب و مصاحبه هایی بود که پیرامون لانه صورت می گرفت. ما آنها را تنظیم شده و تایپ کرده به هسته مرکزی لانه تحویل می دادیم. واحدی هم وجود داشت به نام اطلاعات – عملیات که بیشتر کار آنها پاسداری و حفاظت بود. دانشجوها هم بسیار مراقب بودند تا آسیبی به گروگان ها وارد نشود . نکته ای هم خیلی اهمیت دارد این است که چون بچه ها از ذهن خلاقی برخوردار بودند، به همین دلیل زود در کارهایی که به آنها محول شده بود مسلط شدند و کارها به سرعت پیش می رفت.

* فارس: مسئول بخش اطلاعات چه کسی بود؟

* دبیران: آقای رحمتی.

* فارس: بیشتر مطالبی که در رسانه های آن زمان پیرامون لانه نوشته یا ساخته می شد، بیشتر حول چه محوری بود؟

*دبیران: بیشتر سوال می‌کردند که انگیزه دانشجویان چه بوده؟ طراحان این قضیه چه کسانی بودند؟ مثلا آقای «حسنین هیکل» آمد لانه و از بچه ها سوال کرد که انگیزه شما از این کار چه بوده؟ که دانشجویان پاسخش را می دادند. بعد می‌گفت برای رسیدن به این هدف اصلا لزومی نداشت شما همچین کاری کنید. یعنی با حالت دوستانه می خواست این موضوع را به چالش بکشید. او می گفت برای حضور شاه در آمریکا بهتر است که دولت ایران اعتراض کند نه اینکه شما سفارت را اشغال کنید.

* فارس: جواب دانشجویان به این پرسش ها چه بود؟

*دبیران: بچه ها آن زمان اکثرا دانشجویان کم تجربه بودند که به آن صورت نمی توانستند حریف آقای هیکل شوند. یادم هست آقای هیکل حرف هایش خیلی قاطع تر و کوبنده تر بود .

* فارس: وقتی می گفتند می توانستید از طریق دیپلماتیک بهتر کار را انجام دهید، کسی بود جواب این سوال را بدهد که مثلا آقا ما از طریق دیپلماتیک هم تلاش کردیم اما به هیچ نتیجه ای نرسیدیم و یا ... ؟

*دبیران: حالا من نمی دانم رسانه شما آیا این حرف من را منتشر می کند یا نه ولی من می گویم که آقای هیکل به بچه داشت تفهیم می کرد که دانشجویان برای حل یکسری از مشکلات داخلی دست به کار زده اید و داشت بچه ها رو مثل یک شطرنج باز آچمزوشون کرد.

* فارس: دانشجویان این حرف ها رو قبول کردند؟

* دبیران: خب مسلما نه .

* خانم کدخدایی: من می توانم صحبت کنم.

* فارس: بله حتما بفرمائید.

* خانم کدخدایی: ببینید صحبت هایی ایشان را اشتباه متوجه نشوید. آن زمان جو جامعه با حالا خیلی فرق می کرد. دانشجویان وقتی که وارد لانه جاسوسی شدند چند روز بود که بچه ها اصلا نتوانستند بخوابند. یعنی یکدفعه ما با یک برنامه خیلی بزرگی رو به رو شدیم که قبلش اصلا فکر نمی کردیم همچین چیزی شود. من خودم از جمله کسانی بودم که فکر می کردم شب ۱۳ آبان به خانه بر می گردم. آقای بیطرف نماینده دانشجویان دانشگاه تهران بود، من از ایشان پرسیدم که ما تا کی باید اینجا بمانیم؟ گفت: با اجازه تون امشب هم اینجا باشید، تا ببینیم در یکی – دو روز آینده چه اتفاقی می افتد. من همان شب زنگ زدم به مادرم-ایشان یک زن خانه دار ساده بود-گفتم مادر من امشب نمی توانم به خانه بیایم،‌ به خاطر این قضیه ای که دانشجوها آمدند سفارت آمریکا و آنجا را تصرف کرده اند. از طرفی هم نمی خواستم بیشتر از این جریان تسخیر لانه را توضیح بدهم. تا مادرم این را شنید با تعجب و خوشحالی گفت: شما هم با دانشجوها رفتید؟! آفرین! بارک الله و... من از این برخورد خیلی تعجب کردم . منتظر بودم مادرم با ناراحتی بگوید چرا امشب خانه نمی آیی؟ اما ایشان من را تشویق کرد. این جو آن زمان بود. وقتی شما پرسیدید مردم چه فکری می کردند باید جواب داد که مردم آن زمان آماده همچین حرکاتی بودند.

اتفاقاتی که در حال حاضر در مصر و لیبی و ... می افتد تنها گوشه ای از اتفاقات آن زمان است. اینقدر مردم در راهپیمایی های مختلف در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب حضور پیدا کرده بودند و دلایل مختلفی هم برای خود و هم برای دیگران داشتند که هر چه مشکلات در ایران وجود دارد سر منشا آن آمریکاست. در ذهن های همه ما نقش بسته بود که «مرگ بر آمریکا». همه بدی ها را از آمریکا می دیدیم. و می دانستیم این شاهی که سرنگون کردیم عامل آمریکا و اسرائیل است. ترس هم نداشتیم چون قبل از انقلاب به فرمان حضرت امام در تظاهرات های مختلف شرکت کرده بودیم. من خودم هر وقت می خواستم در تظاهرات شرکت کنم اشهدم را می گفتم و از همه حلالیت می گرفتم و می گفتم شاید شب برنگشتم. چون دیده بودیم کسانی را که کشته می شوند. بارها رفته بودیم بهشت زهرا و در غسل دادن شهدا کمک کرده بودیم و فکر می کردیم شاید روزی هم ما در کنار اینها باشیم. ایشان (همسرم) مشهد بودند و قضایای قبل از انقلاب در مشهد کمتر اتفاق می افتاد. حضور در راهپیمایی های قبل از انقلاب را می دانستیم به تایید امام است برای همین در قضیه لانه جاسوسی هم اصلا نمی ترسیدیم و فکر می کردیم شبیه همین راهپیمایی هاست.
 

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"