کد خبر: ۱۶۷۵۴۶
تاریخ انتشار: ۱۷:۱۸ - ۱۰ دی ۱۳۹۰
 فارس: هفته نامه پنجره پرونده ورزشی این هفته خود را به حضور مربیان خارجی در فوتبال ایران اختصاص داده و این حضور را به گذاشتن بوق بنزی روی پیکان تعبیر کرده است و  حضور مربیان خارجی و صرف هزینه های گزاف برای آنها را مورد نقد قرار داده است.
 
 این هفته نامه در مطلبی تحت عنوان "از بوق بنزی تا مصطفی دنیزلی" نوشته است:
 در  فرهنگ ما حکایت  سیاه و سپیدها  و افراط و تفریط ها بسیار هستند  و شاید به همین دلیل است که در قصه ها وتاریخ ما به وفور از بی راهه رفتن ها و عدم برنامه ریزی ها سخن گفته اند. اصطلاحاتی چون "آفتابه خرج لحیم کردن " و "چشم هم چشمی " و " آبرو داری " را شنیده ایم و یا در مثل های ایرانی داریم که می گویند " از در دروازه نمی تواند وارد شود و از سر سوزن می خواهد  وارد شود " و یا آن بیت معروف که می گوید " خانه از پای بست ویران است/ خواجه در نقش ایوان است "  در سینما و ادبیات  ما هم قصه های این چنینی فراوان است و چه داستانها از کسانی داشته ایم که خواسته اند با ظاهر سازی به گونه ای دیگر خود را نشان دهند. حتی در دعاوی حقوقی و مالی و شراکتی به وفور شاهد این گونه مباحث هستیم.
 
 گوئی یکی از مهمترین بحث های روانشناسی و جامعه شناسی این دیار این گونه اندیشه ها است که می خواهیم سرمایه گذاری و برنامه ریزی و مدیریت صحیحی در بسیاری از موارد نداشته باشد و به یک باره موفق شویم. به راستی علت این امر چیست ؟ چرا در فرهنگ ما این گونه خواجه ها در نقش ایوان هستند در حالیکه خانه ها از پای بست ویران بوده اند ؟ به نظر نگارنده یکی از علتها این است که هدفی در اذهان بسیاری از هم دیاران ما وجود دارد که آن چیزی نیست " جز ره صد ساله را یک شبه پیمودن "
 
  خیلی از ما چون اهداف بلند و برنامه ریزی کافی و سرمایه گذاری مناسب و دانش مدیریتی مناسب نداریم در این اندیشه هستیم که با ظاهر سازی ها تا حد زیادی  از این مسائل را جبران کنیم و به اصطلاح آبرو داری کنیم. نگاهی به مقوله های اجتماعی چون جشن های عروسی و عزاداری و میهمانی ها و ولیمه ها و سفر رفتن ها و ... بیاندازید تا متوجه شویم که تا چه حد دوست داریم به اصطلاح آبرو داری کنیم و صورت خود را با سیلی سرخ نگاه داریم و نمی دانیم این آبرو داری  این هیجانات یک شبه تا چه حد می تواند دوام داشته و اصولا قرار است که ما را به کجا به غیر از نابودی و افلاس بکشاند  و  این مسئله در ورزش هم صدق می کند و دیده شده که چقدر دوست داریم یک شبه ره صد ساله را بپیمائیم.
 
 قبل از این که وارد بحث " چشم هم چشمی ورزشی " بشویم دوست دارم حکایتی از صنعت خودرو سازی بگویم که شباهت زیادی به این روزگار فوتبال ما دارد.  بسیاری از دوستان بخاطر دارند در روزگاران قدیم  اتو موبیل بنز در ایران حکایتی از بزرگی و وقار داشت و بسیاری از کسان برای این که بخواهند بنز سوار بشوند  دست به خیلی از کارها زده بودند و آنهائی که این حسرت را نتوانسته بودند انجام دهند چراغهای پیکان مثلا سال 1350 را خود را با چراغهای بنز 1970 عوض می کردند. حتی فرمان اتو موبیل خود را بنزی می کردند و سرانجام کار را به جائی رسانده بودند که بوق اتوموبیل خود را عوض کرده و به اصطلاح بوق بنزی برای آن می گذاشتند و این بوق نخراشیده را به صدا در می آوردند که اگر کسی نتواند اتوموبیل آنها را ببیند حکایت آواز دهل از دور خوش است را تکرار و برای کسانی این تصور را بوجود آورند که بنز سوار شده اند. خوب به خاطر داریم که در آگهی های فروش اتوموبیل در دهه 60 خورشیدی  به وفور می خواندیم که پیکان سفید مدل 58 با بوق بنزی و....
 
 جالب اینجا است که غولهای خود روسازی ما نیز دست به این عمل در آن دهه می زدند و به یاد داریم روزگاری محصولی به نام " پیکا ژو " می ساختند که اتاق پیکان و موتور پژو داشت و یا چند سالی بعد در ابتکاری به واقع عجیب تر "روآ" را ساختند که اتاق پژو ولی موتور پیکان داشت. از بحث خود دور نشویم؛ فوتبال ما هم دچار این روزمرگی ها بود و همواره دوست داشت که رو نما را خوب بسازد ولی در بطن خود کار اصولی انجام ندهد و برای این کار میلیارد ها  هزینه کرد. همان طوری که می دانیم ایران سهمیه حضور خود را در بازی های لیگ باشگاههای آسیا از دست داده است که علت اولیه آن نداشتن امکانات اولیه باشگاهها است و این در حالی است که هنوز هم این خطر وجود دارد که بر خی از باشگاههای حاضر ما در این رقابتها  باز هم دچار جرائم سنگین بشوند زیرا علی رغم داشتن ستارگان بسیار قیمتی  نتوانسته اند که امکانات اولیه داشتن یک تیم باشگاه حرفه ای در سطح استاندارهای به واقع پایین تر نسبت به اندازه جهانی که مورد قبول کنفدراسیون فوتبال آسیا است را تهیه کنند.
 
 امروزه دو تیم بزرگ فوتبال ایران یعنی استقلال و پرسپولیس و حتی سپاهان و تراکتور سازی و ذوب آهن دچار مشکلاتی هستند که تیمهائی چون استقلال اهواز و کشاورز تهران و استیل آذین و ... داشته اند. نگاهی به شرایط فوتبالمان  با این باشگاهها بکنید تا بفهمیم که چرا در این دیار فوتبال می تواند 400 میلیارد دلار گردش داشته باشد اما هنوز در مرحله زیر نیمه حرفه ای باشد. بعنوان نمونه از باشگاه سپاهان شروع می کنیم؛ این باشگاه به محض این که مدیریتش عوض می شود در عرض چند سال می تواند بهترین ستاره های فوتبال ایران را به اصفهان بکشاند  و میلیاردها هزینه می کند اما هنوز نمی تواند  ورزشگاه نقش جهان که روزگاری سپاهان در آن بازی های خود را انجام می داد را به مرحله بهره برداری برساند. این حقیقت را قبول داریم که پروژه های ملی چون استادیوم نقش جهان باید بودجه عمرانی دولت را بگیرد اما می پرسیم چرا باید بودجه صرف خرید بسیاری از بازیکنان و مربیان شود اما اصلی ترین نیاز شهر اصفهان یعنی ورزشگاه نقش جهان به مرحله باز سازی نرسد.
 
 باشگاه ذوب آهن نمونه دیگری  از سو مدیرت و مدیریت بوق بنزی است.  ذوب آهن دچار معضل شده است. این تیم که سالها میلیاردها سرمایه های ملی کارخانه ذوب آهن را به پای تیمهای ورزشی اش ریخت حالا به این علت که زیر ساختهای مناسبی برای ادامه کار نداشت و در فکر در آمد زائی از طریق فوتبال نبود به این روزگار بد رسید.
 
 نمونه های دیگر هم در بخش خصوصی داشته ایم خوب بخاطر داریم که قرار بود  دو تیم استقلال اهواز و استیل آذین و این اواخر راه اهن پیشرو  مدیریت خصوصی در فوتبال باشند اما سر نوشت آنها چه شد ؟ بسیاری از دوست داران  فوتبال خوزستان و به خصوص تیم استقلال  اهواز به یاد دارند سالها پیش قرار بود که تیم استقلال اهواز چلسی فوتبال ایران شود!! و مدیر عامل جاه طلب آن روزگار تیم استقلال اهواز با صرف هزینه هائی که عمدتا ماحصل وامهای بی شمار بود بازیکنان فراوانی را به این باشگاه کشاند بدون آن که نیم نگاهی به این مسئله داشته باشد که شهر اهواز و باشگاه استقلال این شهر نیاز به ورزشگاه دارد و تختی پیر اهواز می توانست صاحب رقبائی باشد اما افکار " خواجه در نقش ایوان است " و بوق بنزی برای پیکان فوتبال گذاشتن چنان در ذهن آبراموویچ وطنی بود که سر انجام از صحنه فوتبال محو شد.
 
 این قصه ها در کشاورز و استیل آذین و حتی این اواخر راه آهن هم تکرار شده است. استیل آذین هم صاحب مدیری بود که به او لقب عابر بانک را داده بودند. او کسی بود که می خواست امثال رایکارد  و ... به این باشگاه بیاورد اما میلیاردها هزینه های غیر اصولی او که نه پایه عقلانی و نه علمی و منطقی داشت سر انجام این تیم را به گوشه ای از کویر در شهر سمنان سپرده است. به یاد داریم که  تیم راه آهن در بازار فرا بورس  به بخش خصوصی واگذار شد و سخن از این بود که باشگاه راه آهن نمادی از تبدیل فوتبال دولتی به خصوصی خواهد شد  و دیدیم که این باشگاه هم وارد جذابیت های فوتبال ستاره دارشد. آنها علی دائی را بعنوان سرمربی و چندین بازیکن مشهور چون حسین کعبی و حسین کاظمی و ... که باقیمانده تیم  استیل آذین بود را به تیم خود آوردند اما هنوز لیگ به نیم فصل خود نرسیده بود از این باشگاه خبر می رسید که بازیکنان به اصرار علی دائی بر سر تمرین حاضر می شوند. در خطه گیلان تیم داماش هم سعی داشت که با حضور ستارگانی چون زنید  پور، مهدوی کیا  و محمد غلامی  و محمد محمدی ... ماجرا جوئی ها را شروع کند اما در حالی که در تعطیلات نیم فصل  هستیم شاهدیم که داماش بعلت بحران های مالی شروع به فروش بازیکنان کرده است.
 
  به قطبهای بزرگ تهرانی نگاهی می افکنیم. دو تیم استقلال وپرسپولیس نزدیک به 32 سال است که  از صاحبان آنها گرفته و مصادره و نخست به بنیاد مستضعفین و بعد به سازمان تربیت بدنی واگذار شده اند اما این دو باشگاه شاید از بعد بازیکن چند صد میلیاردی باشند اما  این باشگاهها حتی یک بیلان ساده مالی ندارند که  بتوانند در سازمان بورس و حتی در فرا بورس سهامشان قابل خرید و فروش باشد براستی نمی دانیم باشگاههائی چون استقلال و پرسپولیس که  دارای قدمتی  نزدیک به نیم قرن داشته به چه دلیل نباید حتی بدهی های سالهای گذشته خود را تصفیه کنند چه برسد که بخواهند سرمایه گزاری برای  امکانات زیر ساختی و سخت افزاری خود داشته باشد. خوب بخاطر داریم که سالها است که سخن از واگذاری سهام این دو باشگاه به مردم می شود  اما  هیچ سازمانی نمی تواند سهام این باشگاه را حتی به مرحله ارزش گذاری برساند باشگاههائی که در اصطلاحات بازرگانی به بنگاههای اقتصادی تغییر نام پیدا می کنند علی رغم صد ها میلیارد هزینه و تعویض سر مربیان و مدیران بی کران هنوز نتوانسته اند که  به یک پرسش ساده پاسخ دهند که ورودی و خروجی آنها چیست؟
 
 هر مدیری که به این باشگاهها(استقلال و پرسپولیس) آمده تنها سعی در هزینه کردن ظاهری داشته تا خودی نشان دهد و بعد باشگاه را با کلی بدهی ترک کرده و هیچ کس هم از او سوال نکرده که به چه عنوانی  توانسته اند چنین سرمایه های ملی را نابود کند. همه می دانیم اگر در هر ارگان دولتی و یا خصوصی شخصی سرمایه ها را از بین ببرد از او سوال می شود  که به کدامین علت این گونه آتش بر سر مایه های ملی زده است اما شاهدیم که بر راس این باشگاهها سالها است که مدیران مختلف می آیند و می روند و هزینه می کنند و سرمایه های ملی این دیار را به پای مربیان و بازیکنان می ریزند و لی نمی توانند کوچکترین زیر ساختهائی برای این باشگاه بسازند امروز در باشگاه استقلال شاهدیم که در غم ترک این باشگاه  توسط فرهاد مجیدی کاپیتان 36 ساله خود سیر می کند، بازیکنی که  درسالهای آخر فوتبال خود است اما  این باشگاه چنن از زیر ساختها خود خالی است که می داند شاید سالها طول بکشد که ستاره ای در این تیم رشد کند زیرا استقلال که روزگاری صاحب تیمهای امید و جوانان و نوجوانان فراوانی بود حالا باید در روزمرگی های خود سیر کند چون میلیاردها پول هزینه کرده اما  این پولها صرف سازندگی نبوده بلکه فقط ظاهر سازی کرده اند و خواسته اند به قولی ره صد ساله را یک شبه بپیمایند.
 
 حبیب کاشانی به فوتبال می آید و سرمایه های فراوانی را با سو مدیریت از بین می برد و  به راحتی  به سر پست قبلی خود در شورای شهر بر می گردد و کسی از او سوالی نمی کند که به چه دلیل باید چنین مدیریتی کند که این گونه سرمایه های ملی از بین رود و خشم و نا امیدی و نا آرامی به جامعه  تزریق شود ؟ قبل از او هم برادران انصاری فرد  می آیند و میلیاردها هزینه می کنند و سو مدیریتشان باعث می شود که پرونده های بی شماری از شکوایه هائی که امضای آنها در زیر قرار دادها هست به دیوان عالی  فیفا ارسال می شود. حتی تیم در زمان محمد حسن انصاری فرد با کسری 6 امتیاز مواجه می شود اما باز هم شاهدیم که محمد حسن انصاری فرد همچنان  مدیر عامل راه آهن  در روزگار به اصطلاح خصوصی سازی  است و هنوز از عباس انصاری فرد بعنوان یکی از کاندیداهای همیشگی پست مدیر عاملی پرسپولیس یاد می شود.
 
 قصه در زمان داریوش مصطفوی هم  بهتر نبود او با قطبی شروع کرد، با پیروانی ادامه داد و بعد با وینگادا ادامه داد و باعث شد کلی هزینه روی دست باشگاه پرسپولیس باقی بماند و تیم هم به جائی نرسد. این قصه ها در زمان خطیب و غمخوار و عابدینی ... هم ادامه داشت 32 سال بر راس این باشگاه مدیرانی آمدند که تنها به دنبال خرید بازیکن و مربی و قهرمانی های کوتاه مدت بودند اما اکثرا ناموفق بوده و تازه پستهای دیگری هم گرفتند و جالب اینجا است که باز هم قرار است که با محمد رویانیان هم همین کار را تکرار کنند . رویانیان که میراث دار میلیاردها بدهی حاصل از هزینه های گذشتگان خود است  امروز در چه اندیشه ای است ؟ از روز اولی که این مدیر غیر فوتبالی پا  در عرصه فوتبال گذاشته است چقدر در پی تغییر شرایط  و ساختن زیر ساختها بوده است ؟ با کمال تاسف باید اعلام کرد که پاسخ به این سوال  این است: بسیار اندک.
 
 رویانیان  نخست با اریکسون ناکار آمد سالهای اخیر مذاکره می کند و آنقدر شتابزده عمل می کند که حاضر می شود شان خود و باشگاه پرسپولیس را پایین بیاورد و به جزیره کیش رود به خدمت جناب اریکسون برسد و نتیجه ای هم نمی گیرد و به دنبال مصطفی دنیزلی می رود که می گویند سه میلیون دلار نزدیک به 4 میلیارد و پانصد میلیون تومان هزینه برای تیم دارد. وی را می آورد تا تیمی را رهبری کند که عملا شانس کسب قهرمانی در هیچ جامی را ندارد پرسپولیسی که در جام حذفی حذف شده و در لیگ در فاصله 14  امتیازی از صدر است و بیشتر بازی های دور برگشتش را باید با حریفان مهمش چون سپاهان و تراکتور سازی و نفت آبادان و صبا  و ملوان  و فولاد اهواز در خانه آنها بازی کند.
 
 دنیزلی عملا بازیکنان خودش را انتخاب نکرده و معلوم نیست با توجه به دوری خود از میادین فوتبال به علت بیماری چقدر می تواند دوباره همان دنیزلی چند سال پیش باشد اما فرض کنیم که مصطفی دنیزلی بتواند در لیگ ایران و در رقابتهای لیگ قهرمانان آسیا هم موفق باشد آیا با این دو قهرمانی تمامی مشکلات پرسپولیس حل می شود ؟ باید بگوئیم تیمی چون پرسپولیس نمی تواند خیلی راحت با تعویض مربی و یا آوردن چند ستاره به قهرمانی آسیا برسد.
 
 نگاهی به فوتبال جهان کنیم. آیا سرمایه گذاری شیخ آل مکتوم در منچستر سیتی توانست این تیم را در اروپا موفق کند ؟ چلسی که سالها است سرمایه گزاری های فراوانی کرده است هیچگاه به قهرمانی اروپا نرسید و این روزها به هیچ عنوان شباهتی به تیم مورینیو دهه اول قرن 21 ندارد  هر چند آن روزگار هم در عرصه های بین المللی چندان موفق نبود. بسیاری دیگر از تیمها چون  اینتر میلان و فولام و لیدز یونایتد سالهای پیش نشان داده اند که تنها پول حلال مشکلات نیست هر چند که آنها در کنار خرید بزرگانی چون مانچینی و توز و سمیر نصیری ... به زیر ساختهای خود هم توجه کرده اند.
 
 به پرسپولیس بر می گردیم. تیمی که زیر ساختهای اولیه فوتبالش تقریبا صفر است، زمین تمرین ندارد، استادیوم خانگی ندارد، توان سرمایه گزاری بر روی جوانان و نوجوانان و امید  ندارد، به علت معضلات اقتصادی نمی تواند در آمد زائی کند و بیلان  سراسر منفی خود را سر و سامان دهد تا وارد بازار بورس شود به کجا باید برسد ؟ فوتبالی که به علت کمبود امکانات هر ساله باید سهمیه های خود را از دست دهد و هنوز بهترین ستاره هایش بازیکنانی چون کریمی و مجیدی هستند که در سالهای آخر بازیگری خود هستند  و برای جوانانش و نوجوانانش و امیدهایش بعلت کمبود نقدینگی هیچ برنامه دراز مدتی ندارد با حضور دنیزلی و کرانچار و حتی آری هان و کی روش به کجا می خواهد برسد ؟
 
 گوئی دست اندرکاران فوتبال ما یاد گرفته اند به جای ساختن بوستانی از گل در پی ساختن گلخانه باشند و این گلخانه ها نیاز مند سرمایه گذاری های فراوانی هستند که با توجه به بحرانهای اقتصادی جهان و نوسانات پول نفت همواره نمی تواند برای فوتبال ما وجود داشته و این انتظار را داسته باشیم که شیر نفت ما باز شود تا فوتبال گلخانه ای دوام داشته باشد. آیا حکایت بوق بنزی و  دنیزلی را می توانیم سالها ادامه دهیم ؟ تجربه و عقل و منطق به این سوال پاسخ منفی می دهد.
 
 
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"