کد خبر: ۱۶۹۷
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۶ - ۰۳ ارديبهشت ۱۳۸۵

خبرخودرو:«پيش از وقوع حملات 11 سپتامبر 2001 ، در آن روزهاي بي دغدغه و بي خطر، در محافل خانوادگي در واشنگتن اين سخن بر سر زبان ها بود كه دونالد رامسفلد چه زماني از كار بر كنار مي شود چون وزير دفاع جديد آمريكا موفق شده بود دستگاه هاي اداري پنتاگون و كنگره را از خود بيگانه كند! از سوي ديگر اين سيل داستان ها و اخبار راجع به سبك خشن و غفلت ورزي توام با كله شقي رامسفلد بود كه مطبوعات را در غوطه ور مي ساخت.»

هفته نامه ي اكونوميست در گزارشي درباره ي رامسفلد و نارضايتي هاي عمومي از وي نوشته است: «وقايع 11 سپتامبر يك سياستمدار از دور خارج شده را به قهرمان ملي آمريكا بدل ساخت؛ وقتي رامسفلد در بحبوحه ي آن رويدادها به طور سر زده به ساختمان در حال سوختن پنتاگون رفت تا افراد زخمي را نجات دهد، مردم كشورش را بي درنگ مفتون و مسحور خود كرد و با برپايي يكسري كنفرانس هاي خبري كه آميزه اي از عزم و جنگ طلبي اش بود، همچنان افكار مردم را در اسارت خود نگه داشت. اين اقدامات نقطه ي اوج مردانگي به سبك آمريكايي بود، به طوري كه روزنامه ي محافظه كار وال استريت ژورنال دونالد رامسفلد را مردي جذاب و با نفوذ خواند و جورج بوش نيز در توصيف وي از او به عنوان "مردي جذاب" ياد كرد. سپس جنگ عراق از راه رسيد و رسوايي زندان ابوغريب افشاء شد و اين نشريه (اكونوميست) در ميان ساير منتقدان، استعفاي رامسفلد را خواستار شد. روزها سپري شد و اكنون وزير دفاع آمريكا بار ديگر زير رگبار انتقادات قرار گرفته است. بوش چون گذشته به حمايت از وي وعده داده و در اين خصوص اظهار داشته است: من تصميم گيرنده هستم و اين منم كه تصميم مي گيرد بهترين اقدام چيست. در چنين شرايطي رامسفلد با چنگ و دندان براي حيات سياسي خود مي جنگد. وي درخواست ها براي كناره گيري اش را رد و آن ها را طوفاني گذرا و هوا و هوسي احمقانه توصيف كرده است.

رامسفلد در پاسخ به درخواست ها بيان كرد: چرا وزير دفاع كنار گذاشته شود؟ چون دو يا سه نفر با او مخالفت كرده اند؟»

در ادامه ي اين گزارش آمده است: «با اين اوصاف جار و جنجال هاي اخير را نمي توان ناديده گرفت. شش ژنرال بازنشسته ي ارتش آمريكا به طور علني خواستار استعفاي رامسفلد شده اند. اين درخواست ها به نوبه ي خود شگفت انگيزند اما تنها به نقطه ي اوج كوهي از مشكلات عديده ي ديگر اشاره دارند. سياستمداران عالي رتبه اي نظير سناتور جو بيدن و سناتور جان مك كين از مدت ها پيش بر ضرورت استعفاي رامسفلد تاكيد كرده اند و مجموعه اي از كتاب ها علي الخصوص كتاب "كبري دو" به قلم مايكل گوردون و برنارد ترينور ( انتشارات پانتئون) توپخانه ي منتقدان سرسخت رامسفلد را بيش از پيش مجهز ساخته اند.

در مقطع كنوني وزير دفاع آمريكا به وبال گردني تبديل شده كه دولت بوش ديگر قادر نيست از عهده ي مهار آن برآيد. او به دردسري در خانه و مانعي بر سر راه موفقيت در عراق تبديل شده است.

اكنون اجماع نظر گسترده اي درخصوص كارهاي نادرست و خطاي وزير دفاع آمريكا وجود دارد. يكي از بزرگترين اشتباهات رامسفلد يا اصلي ترين اشتباه وي آن بود كه مي كوشيد جنگ را با تعداد سربازان بسيار كمي پيش ببرد. دومين اشتباه عمده ي وي نيز عدم اتخاذ اقدامات و پيش بيني هاي لازم جهت احياي نظم و ثبات پس از شروع جنگ بود.

اين درحاليست كه گويي سيل اشتباهاتش تمامي ندارد. آقاي رامسفلد در مورد اطلاعاتي كه مبناي آغاز جنگ در عراق به شمار مي رفت دچار كژ فهمي و سوء برداشت شد، حال آنكه اساسا اطلاعات مربوطه در هر موردي اشتباه از آب درآمده بود. وي نتوانست براي اشغال عراق به درستي برنامه ريزي كند و افزايش حملات شبه نظاميان را نيز ناديده گرفت.

رامسفلد ارتش عراق را منحل اعلام كرد و بدين ترتيب 300 هزار پرسنل مسلح و از كار بركنار شده ي ارتش را پراكنده و به حال خود ميان ديگر مردم عراق رها ساخت. حال جالب ترين سوالي كه به ذهن مي رسد آن است كه وي چرا اوضاع را چنين بي عيب و نقص بر هم ريخت؟ بي ترديد بارزترين دليل آشفته ساختن اوضاع جنگ از سوي رامسفلد همان غفلت اوست.»

هفته نامه ي انگليسي اكونوميست نوشته است: «رامسفلد دقيقا دردسر يا مشكلي رنج مي برد كه پيشتر رابرت مك نامارا، استاد جوان و مدير عاملي كه بعدها وزير دفاع آمريكا شد با آن دست و پنجه نرم مي كرد و اين دردسر چيزي نبود جز اعتماد به نفس آهنينش. رامسفلد برنامه هاي به دقت طرح ريزي شده ي ارتش براي تهاجم به عراق را كنار گذاشت. به طور مثال ژنرال زيني در برنامه هايش اعزام دست كم 380 هزار نظامي آمريكايي به عراق را خواستار شده بود اما رامسفلد تعداد سربازان به مراتب كمتري را به ميدان جنگ فرستاد.

رييس پنتاگون همچنين به هشدارهاي ژنرال شينسكي مبني بر اينكه استقرار صلح و ثبات در منطقه چه بسا به قيمت از دست رفتن جان صدها هزار تن تمام شود، گوش نكرد و به درخواست ها براي اعزام سربازان بيشتر بي اعتنايي كرد. وي سرانجام در مقابل استراتژيست هاي نظامي تك بعدي نظير ژنرال تامي فرانكس و بله قربان گويي چون ژنرال مايرز تسليم شد. دليل دوم آشفتگي اوضاع به دست رامسفلد به نزاع هاي اداري و مقرراتي

(بوروكراتيك) مربوط مي شود. هنري كيسينجر، وزير خارجه ي اسبق آمريكا زماني در توصيف رامسفلد كه البته تعريف و تمجيد كوچكي قلمداد نمي شد، از وي به عنوان بهترين بكار برنده ي هنر منازعات بوروكراتيك ياد كرد. رييس پنتاگون به طور قطع در ربودن گوي سبقت از كالين پاول و وزارت خارجه ي آمريكا به بهترين شكل ممكن عمل كرد و به علاوه با در خشش فراوان توانست كنترل بازسازي عراق پس از جنگ را براي نخستين بار از زمان پايان جنگ جهاني دوم به ارتش بسپارد اما براستي از اينكه با قدرت نويافته اش چه كند كوچكترين آگاهي نداشت.

رامسفلد بدون در نظر گرفتن تجربياتي كه وزارت خارجه ي كشورش در جريان امور بازسازي پس از پايان جنگ در بوسني و افغانستان اندوخته بود، سكان هدايت جنگ در عراق را به هر سو حركت مي داد.

وزير دفاع آمريكا در حال جنگيدن در جنگي نابرابر و اشتباه بود و اين بزرگترين دليل آشفتگي اوضاع محسوب مي شد. حرص و ولع رامسفلد تماما آن بود كه ارتش كهنسال و كند آمريكا را به نيروهايي انعطاف پذيرتر و چابك تر مبدل سازد. عراق بي گمان فرصتي ناب و مغتنم بود تا اين توانايي را به ظهور برساند. ظرف چند هفته سربازان آمريكايي پيروزمندانه بغداد را به اشغال خود درآوردند اما به طور كامل در امر كنترل اوضاع و توقف خشونت ها شكست خوردند. پافشاري وزارت خارجه ي آمريكا بر درگيري ها و نبردهاي بي مايه، بستن مرزها و جلوگيري از غارت گري ها را نامقدور ساخت. رامسفلد به جاي اين كه قدرت پوتين هاي سربازانش در عراق را مايه ي الگوي خود قرار دهد صرفا بر تسليحات پيشرفته تكيه كرد و همين امر غلبه بر شبه نظاميان را دشوار ساخت. طبق اعلام كميسيون بي طرف شليسنگر، اصرار وزير دفاع بر كنار گذاشتن پروسه ي برنامه ريزي از قبل طراحي شده به طور مستقيم در رسوايي زندانيان ابوغريب موثر واقع شد، چرا كه به واسطه ي از هم گسيختگي روال برنامه ريزي ها زنجيره اي كه فرماندهي ارتش را به يكديگر مرتبط مي ساخت، منقطع شد و فرماندهان به ناگاه خود را مسوول يگان هايي ديدند كه پيشتر در موردشان هيچ گونه اطلاعاتي نداشتند.

فاجعه براي رامسفلد اين است كه معايب و نقاط ضعفش نتيجه ي ناخواسته ي نقاط قوت او مي باشند. وي درست مي گفت كه نيروهاي مسلح آمريكاي به ندرت به حقايق دوران جنگ سرد پي برده بودند. وقتي اظهار داشت كه بوروكراسي پنتاگون يكي از واپس گرايانه ترين نوع بوروكراسي در جهان است. حق با وي بود و هم چنين به درستي گفت كه با حملات هوايي دقيق مبتني بر داده هاي اطلاعاتي قوي از كمترين ميزان نيروي جنگي در نبردها بهره گرفته مي شود. اما ذكر اين نكته ضروريست كه رامسفلد نتوانست تفكر و نوع نگرش خود را با شرايط و الزامات جديد مطابقت دهد و اين همان چيزي است كه منتقدانش در انتقاد از او بدان اشاره مي كنند. وزير دفاع آمريكا ارتش كشورش را با اين هدف دگرگون ساخت كه توجهات به جنگ را منحرف كند. افسران ارتش با نشانه رفتن انگشت اتهام به سوي رامسفلد مي گويند وي مانند كسي است كه با موتور روشن خودرويش را تعمير مي كند.

رامسفلد همچنين انتقادات عليه خود را نشاني از مقاومت بوروكراتيك مي دانست.»

در انتهاي اين گزارش آمده است: «به هر تقدير اين تراژدي است كه آمريكا بيش از اين تاب و توان تحملش را ندارد. رهايي يافتن از شر رامسفلد ضامن بهبود اوضاع نيست اما ابقاء وي نيز مهر تاييدي خواهد بود بر وخاومت اوضاع.

بوش با نپذيرفتن پيشنهاد رامسفلد در بحبوحه ي رسوايي ابوغريب مرتكب اشتباهي بس بزرگي شد، اكنون هر روز كه از حضور رامسفلد در پنتاگون مي گذرد بيشتر به اشتباهش پي مي برد و هر روز موقعيت خود را متزلزل تر مي سازد.»

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"