کد خبر: ۱۷۲۸۲۳
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۱ - ۱۳ اسفند ۱۳۹۰
 
 «فردا»:اعتیاد فقط گریبانگیر مردان نیست. این روزها نه تنها آمارهای غیر رسمی خبر می دهند که اعتیاد، دامنگیر زنان بسیاری است،  بلکه آمارهای رسمی هم به صراحت از اعتیاد زنان سخن می گویند. به گزارش «فردا»، نه تنها کارشناسان بلکه باور جامعه هم به صراحت اعلام می کند اعتیاد در کشور ما مردانه است اما زیر آسمان این شهر زنانی هم هستند که همه روش های مصرف مواد را می شناسند و امتحان کرده اند. زنانی که در کمترین زمان ممکن، از سوراخ سنبه های این شهر مواد تهیه می کنند و درست مثل مردان معتاد نشئگی و خماری را تجربه کرده اند. اما آخر و عاقبت مصرف مواد مخدر، بی خانمانی است و  کارتن خوابی.

همین است که خطرات آلودگی به مواد مخدر برای زنان بیشتر از مردان است. هر روز غروب، وقتی خورشید پاورچین پاورچین نورش را از شهر ورمی چیند، خطرات مثل سایه هایی سیاه این زنان را محاصره می کنند. زنانی که اعتیاد را در آغوش گرفته اند  و هیچکس میلی برای کمک به آن ها ندارد.

اما مراکزی مردم نهاد هم هستند که به آن ها خدمات ارایه می کنند. یکی از این مراکز سرپناه های شبانه معتادان زن (شلتر زنان) است. غذای گرم، لباس و سایر خدمات بهداشتی، امکاناتی است که با کمک خیرین معدودی در این مراکز در اختیار زنان معتاد قرار می گیرد اما انگار آن ها در جستجوی چیزهای دیگری به شلتر می روند. در جستجوی چیزهایی که به واسطه نداشتنش معتاد شده اند:  توجه، همدلی و محبت!

سقفی برای شب های زنان معتاد

غروب که می شود یکی یکی از راه می رسند. اینجا شلتر زنان معتاد بی خانمان است. سرپناهی شبانه برای زنانی که اعتیاد تیشه به ریشه زندگی شان زده است. جایی میان کوچه پس کوچه های قدیمی خیابان خیام جنوبی. حدود ساعت 3 بعد از ظهر، دری هست که به روی این زنان باز می شود. دری که پشتش آخرین پناهگاه امن برای آن هایی است که به مواد مخدر چراغ سبز نشان داده اند و همه چیز زندگی خود را در این راه از دست داده اند. همین چند وقت پیش بود که ساکنان محله دور این شلتر جمع شدند و از سرپرست آن خواستند تا زنان معتاد را به این خانه راه ندهد. آخر آن ها هم مثل همه آن هایی که در این جامعه زندگی می کنند گناه زنان معتاد بی خانمان را چند برابر گناه مردان معتاد می دانند.

اگرچه همه آن هایی که شب را در این پناهگاه به صبح می رسانند مصرف کننده نیستند اما آن ها هم  نشانه ای از اعتیاد با خود دارند. آخر روزگاری مصرف کننده بوده اند و حالا آمده اند تا هم سرپناهی برای روز کردن شب داشته باشند و هم به همدردانشان خدمت کنند.

خانه قدیمی، حیاط دار است. سمت راست، دو اتاق، سالهاست که با چند پله به حیاط وصله خورده است . دو اتاقی که یکی دفتر سرپرستی است و دیگری خوابگاه پاک شده ها. سمت چپ حیاط هم اتاق بزرگتری است. اتاقی که به مصرف کننده ها تعلق دارد. بیشتر آن ها در دوره درمان هستند و از خانه خورشید که کمی آن طرف تر از شلتر قرار دارد، روزانه متادون می گیرند. این خانه را گروهی مردمی که در زمینه اعتیاد فعالیت می کنند فراهم کرده اند اما به گفته سرپرست شلتر، که خودش معتادی پاک شده است، پای تامین هزینه ها همیشه لنگ می زند. او می گوید:«شاید برای خیرین فرقی نداشته باشد که به کودکان سرطانی کمک می کنند یا مسجد و مدرسه می سازند اما بیشتر آن ها دلشان نمی خواهد به زنان معتاد کمک کنند.»

سرپرست این شلتر همچنین معتقد است که زنان معتاد فقط به خاطر داشتن یک سرپناه به این جا نمی آیند بلکه خدمت رسانی و محبتی که از پاک شده ها می بینند آن ها را پایبند این خانه می کند. او می گوید:«زن معتاد بعد از پاک شدن، اگر خانواده ای هم داشته باشد به خاطر آسیب هایی که از اعتیاد دیده و آزارهایی که مورد آن قرار گرفته دیگر جایی در خانه ندارد. باید روی پای خودش بایستد اما جامعه هم او را نمی پذیرد. او از همه جا مانده و رانده می شود. کمتر کسی پیدا می شود به زنی که در گذشته کارتن خواب بوده است کار بدهد.»

تولدی دوباره دور از اعتیاد

توران چندسالی است که مواد مصرف نمی کند. اما به واسطه بیست و چند سال مصرف، که آغازش مصرف تریاک بوده و بعد از هروئین به کراک کشیده شده، حتی یک دندان سالم هم توی دهانش پیدا نمی شود. برایم چای می آورد اما بعد از تعارف نمی نشیند و در جواب اصرارها برای نشستن از بیماری اش می گوید:«افتادگی رحم دارم و از درد نمی توانم بنشینم.»

اشک توی چشم هایش جمع می شود:«دخترم چند کوچه آن طرف تر زندگی می کند. ازدواج کرده و دوتا نوه دارم. آن یکی دخترم هم عقد کرده و دارد جدا می شود هیچکدامشان به من سر نمی زنند، به خدا از آن ها پول نمی خواهم. فقط  دلم برایشان تنگ شده. دوست دارم یکی شان بیاید مرا ببرد بیمارستان.»

آن هایی که ساناز را در خیابان می بینند هرگز باور نمی کنند روزگاری مصرف کننده مواد بوده و حالا در شلتر می خوابد. 19 ساله است و از آن دخترهای امروزی. با شوخی هایش حال و هوای جمع را عوض می کند. اما به صورتش که دقیق می شوی انگار ردپای کتک های نامادری و اعتیاد پدر را می بینی. دوسالی کراک مصرف می کرده و حالا حدود دوسال است که پاک است.

نیلوفر صدها کیلومتر را از کرمانشاه طی کرده تا بیاید در این خانه ساکن شود. هنوز سی سال ندارد اما به گفته خودش از نوجوانی 10 سال تخریب داشته و تریاک می کشیده است. آرام است و مثل همه آن هایی که از دوست ناباب گله دارند آن ها را مسبب اعتیادش می داند اما با وجود همه گله ها لبخند و شکر کردن خدا از لبش دور نمی شود. می گوید:«پدر و مادرم را زود از دست دادم. دلم می خواست درس بخوانم اما با دوستان معتاد افتادم و دیگر درس برایم بی اهمیت شد.

خواهرانم و شواهرانشان را آنقدر آزار داده ام که از رویشان شرمنده ام.» اما چرخ زمانه همیشه به یکسو نمی چرخد. می گوید:«روزی که پیام انجمن ... را گرفتم انگار خداوند هدیه ای برایم داشت تا دوباره طعم پاکی را بچشم. اما ترک که کردم دیگر خبری از مهربانی های خواهرانم نبود. شنیدم که این جا شلتری هست که می توانم در آن به زنان معتاد خدمت کنم. شب ها هم همان جا بخوابم. دیگر معطل نکردم.»

توران خسته شده است و سعی می کند بنشیند. چشمانش را از درد جمع می کند و گوشه روسری اش را گاز می گیرد. دوباره بلند می شود و سرپا می ایستد.

وسوسه هایی که در کمین هستند

آن طرف حیاط اما داستان ها متفاوت است. این جا کسی خداوند را شکر نمی کند. همه از روزگار بد و دست تقدیر گله می کنند به جز فاطمه. فاطمه 25 ساله است اما چین های صورتش ده سالی از شناسنامه اش جلو زده اند. هنوز دوره درمانش تمام نشده و متادون می گیرد اما در یک تولیدی کار پیدا کرده است تا برای آینده اش پس انداز کند. کنار بقیه نمی ماند. می گوید:«ببخشید 5 صبح باید بیدار شوم و برم سرکار.» و می رود که بخوابد.

زنانی که این طرف حیاط می خوابند، آن هایی هستند که  مسئولان از آن ها با نام معتادان پرخطر نام می برند. روزهایی را توی زندگی به چشم دیده اند که شاید مردم عادی در خواب هم نبینند. پای حکایتشان که بنشینی طعم دهانت تلخ می شود و غم دنیا روی سرت آوار. بیشتر آن ها اعتیاد را از پدر و مادر یا همسرانشان به ارمغان گرفته اند. پدر و مادر و همسری که دیگر در زندگی آن ها نقش ندارند. یا اجل مهلتشان نداده و یا آن ها هم گوشه ای از این شهر به سرنوشت مشابه این زنان دچارند.

هوا سرد است و هیچکدام از این طرف حیاطی ها لباس کافی به تن ندارند اما حالا که گوشی شنوا پیدا کرده اند کنار خوابگاه روی زیر انداز نشسته اند تا از زندگی هایشان بگویند. از روزهایی که همه شبیه هم بوده اند. انگار زندگی همه را یکجور نوشته اند. یکی از اعضای خانواده مصرف کننده بوده و برای اولین بار به آن ها تعارف زده. بعد شرمشان از مصرف ریخته و برای خودشان شده اند یک پا معتاد!

بعضی هایشان آزار جنسی دیده اند و بعضی ها کتک خورده اند. داستان هایشان را که ورق بزنی سیاه است و تلخ. یکی دوتایشان گریه می کنند. آخر اگرچه معتادند اما هنوز زن هستند و رفتارهایشان پر است از اطوراهای زنانه . اطوارهایی که هیچکس خریدارشان نیست.

مینا از دست زنی گریه می کند که چند شب پیش وقتی همه خواب بودند کیف او را زده است. سرپرست شلتر هم دلیل گریه او را تایید می کند. او می گوید:«این قسمت چون کسانی می خوابند که هنوز ترک نکرده اند وسوسه مصرف هر لحظه سراغشان می آید و تهیه مواد هم بدون پول مقدور نیست. پس هر کاری از آن ها سر بزند باید انتظارش را داشت.»

شیرین نگاهش با همه فرق دارد. دو تا چشم دارد سبز سبز. انگار دو تیله درشت به تو خیره شده اند. گوشه چشم هایش اما قی کرده است. نا آرام است و بیقراری  می کند.  شیرین بی خبر از اشاره های مینا که به همه می فهماند او امروز شیشه مصرف کرده است، می گوید:«سه ماه است که تحت درمانم.»

عقربه های ساعت یک بامداد را نشان می دهد. زن ها می روند که بخوابند. فردایی دیگر در راه است. فردایی که با وسوسه مصرف مواد همراه است. اما چند نفر از زنانی که موفق می شوند پشت وسوسه ها را به خاک بمالند می توانند زندگی بهتری داشته باشند؟
 

 

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"