همشهری سرنخ: قبرستانی به نام زهیرای در مرکز کابل قرار دارد که محل دفن اجسادی است که عبدالحکیم پیدا کرده است. این مرد را میتوان زمانی که با تاکسی قدیمی و زردرنگ خود برای شناسایی و بازپسگیری اجساد به قندهار میرود مشاهده کرد. تاکسی اجارهای که در واقع یک نعشکش بوده و مانند رانندهاش از این همه خشونت و جنگ خسته شده است.
یک دست خود را روی فرمان گذاشته و دست دیگرش روی گوشی تلفنی است که در گوشش قرار دارد. او هر لحظه منتظر تماسی از طرف نیروهای طالبان است تا کار خود را دوباره آغاز کند. عبدالحکیم مرد 65 سالهای است که به مالک شهرت دارد. مالک لقبی است که در افغانستان به مسنترین و بانفوذترین افراد داده میشود.
او با چینهای عمیق روی پیشانی، لباسی سفید و بلند و اثری که زیر چشم راستش وجود دارد، تنها کسی است که از طرف نیروهای ناتو و طالبان اجازه دارد تا به مناطق جنگی و همچنین زمینهای طالبان وارد شده و اجساد را جمعآوری کند. جنگ برای او غم و اندوهی همیشگی را به ارمغان آورده است و این موضوع از چهرهاش به خوبی پیداست.
عبدالحکیم اولین نفری است که بعد از انفجار بمبها و خاموش شدن آتش آنها خبر میشود. زمانی که دیگر به غیر از تعدادی جسد کسی یا چیزی به جا نمانده است. یک صدا از میان فرماندهان طالبان شنیده میشود. «او حکیم است، ما او را به خوبی میشناسیم.» اولین جملهای که همیشه از حکیم شنیده میشود این است. «من تنها به دنبال اجساد هستم و چیز دیگری نمیخواهم.»
حکیم تنها فردی است که از طرف مقامات آمریکایی و طالبان مجوز گرفته است تا اجساد مردم افغان را شناسایی و آنها را به خانوادههایشان بازگرداند. در عرض 6 سال گذشته او بارها این کار را انجام داده است. حکیم از طرف طالبان و مقامات افغانستان اجازه نامه دارد تا با تاکسی زرد خود از طریق قندهار به مناطق جنگی رفته و اجساد را پس از جمعآوری در صندوق تاکسی قرار دهد و بازگردد. کیسههای سیاه ،متعلق به اجسادی است که در آتشسوزیها کشته شدهاند و صندوقهای چوبی کوچک برای آنچه از بمبگذاران انتحاری باقی مانده است.
حکیم در عرض 3 سال گذشته 107 جسد از کارکنان دولت افغانستان، 28 جسد از مردم عادی و 127 نفر از نیروهای طالبان را به خانوادههایشان تحویل داده است. او مدارک تحویل اجساد به خانوادههایشان را در چمدانی مشکی گذاشته و در خانهاش به خوبی از آن محافظت میکند. در سال گذشته و تنها در عرض یک روز او توانست اجساد 14 بمبگذار انتحاری را جمعآوری کند. حکیم میگوید: «برای من اصلا اهمیتی ندارد که این اجساد چه کسانی است و به کدام طرف تعلق دارند. من تمام آنها را به طریقه اسلامی غسل داده و دفن میکنم.»
شروع کار جستوجو
حکیم این کار را خیلی اتفاقی آغاز کرد. در اواخر سالهای 1990 او به صورت داوطلبانه به عضویت صلیب سرخ درآمد و در واقع نماینده محلی آنها در منطقه شد. همکاری او برای طالبان بدان معنی بود که این شخص میتواند اجساد سربازانی که به وسیله نیروهای خارجی پیدا شدهاند را باز پس گرفته و به آنها تحویل دهد.
در سال 2005 فرمانده طالبان برای اولین بار با حکیم تماس گرفت تا یک جسد را برای او پیدا کند. پس از اینکه حکیم به درخواست آنها عمل کرده و جسد را به آنها تحویل داد، طالبان مجوزی برای او صادر کرد تا آزادانه بتواند کار خود را در مناطق جنگی ادامه دهد. حتی به او اتومبیلی داده شد تا بتواند به راحتی در منطقه تردد کند.
طالبان همیشه به دنبال راهی برای شناسایی و بازپسگیری اجساد افرادی بود که در جنگ کشته شده بودند، حکیم بهترین موقعیتی بود که آنها میتوانستند به دست آورند. او نه تنها اجساد مردم افغان را از میان نیروهای آمریکایی و طالبان جدا کرده و هر کدام را به خانواده ای که به آن تعلق دارند پس میدهد، بلکه کار بردن و آوردن نامه را برای هر دو طرف انجام میدهد. در واقع پس از این چند سال، حکیم به عضوی مورد اطمینان هر دو طرف تبدیل شده است.
همکاری با ناتو و صلیب سرخ
هلیکوپترهای ناتو چندین بار در ماه اجساد را به فرودگاه قندهار میآورند. پس از اینکه اجساد به دقت بررسی شدند تا مهمات منفجر نشده همراهشان باقی نمانده باشد، نیروهای ارتش آمریکا در تابوتی چوبی قرار داده شده و روی آن با پرچم آمریکا پوشانده میشود.
پس از آن برای شناسایی باقی اجساد با عبدالحکیم تماس گرفته میشود. حکیم در ابتدای ورود نام خود را ثبت کرده و بازرسی بدنی میشود. پس از آن برای تحویل اجساد به خانوادههایشان از اجساداثرانگشت گرفته میشود. اجسادی که خانواده دارند به خانوادههایشان داده میشوند و اجسادی که هیچکس برای تحویل گرفتن آنها نمیآید به دست خود حکیم به خاک سپرده میشوند. قبرستانی که این اجساد در آن دفن میشوند، به خود حکیم تعلق دارد و تنها اجساد بینام و نشان در آنجا دفن میشوند.
حکیم از این اجساد به وسیله تلفن همراه خود عکسبرداری میکند، به امید روزی که خانواده آنها نیز پیدا شده و به دنبالشان بیایند. از این طریق او میتواند عکسها را به خانوادهها نشان دهد تا اعضای خانواده خود را شناسایی کنند. این عکسها شامل مشخصهای خاص مانند خال، ماهگرفتگی یا خالکوبی در بدن آنهاست تا کار شناسایی را برای خانوادهها راحتتر کند زیرا تعداد زیادی از این اجساد از طریق چهره دیگر قابل شناسایی نیستند.
البته کمیته بینالمللی صلیب سرخ نیز کارهای حکیم را پیگیری میکند. لیست تمامی اجساد و طریقه مرگ آنها، همراه با عکسهایشان توسط صلیب سرخ نگهداری میشوند. تعداد زیادی از اجسادی که حکیم موفق به جمعآوری آنها نمیشود، به بیمارستان میراویس در قندهار برده میشوند که البته بیشتر از نیروهای طالبان هستند. در قسمت سردخانه روی این اجساد کلمه طالب نوشته میشود تا از بقیه اجساد متمایز باشند.
قطع کار پس از مرگ فرزندان
5 سالی میشد که حکیم برای شناسایی اجساد تلاش کرده و جان خود را به خطر انداخته بود، تا اینکه سال قبل، دو پسر از 4 پسر حکیم به وسیله شلیک گلوله توسط تک تیراندازهای طالبان جان خود را از دست دادند. همه به خصوص طالبان گمان میکردند که حکیم پس از این اتفاق دست از این کار کشیده و برای همیشه ارتباط خود با طالبان را قطع خواهد کرد اما حکیم که به خوبی میدانست انتظار برای کسانی که افراد خانواده خود را در جنگ از دست دادهاند و هرگز از آنها اطلاعی به دست نیاوردهاند، چقدر سخت است بر خلاف انتظار آنها باز هم به این کار ادامه داد.
پسرهای حکیم درحالیکه برای گردش با اتومبیل به خارج از شهر رفته بودند هدف تکتیراندازهای طالبان قرار گرفتند. این تیراندازی آنقدر ادامه پیدا کرد تا تکتیراندازها مطمئن شدند که هر دو نفرشان جان خود را از دست دادهاند. حکیم خودش اجساد پسرانش را شناسایی و آنها را تحویل گرفت و با دستان خود به خاک سپرد. پس از آن آنقدر افسرده بود که برای دو روز متوالی بالای قبر آنها نشسته و گریه میکرد. در همان زمان بود که تماس بعدی را از طرف طالبان دریافت کرد و دوباره به کار خود بازگشت.
او میگوید: «با اینکه آنها فرزندانم را از من گرفتند، اما من باز هم به آنها کمک میکنم. این تنها کاری است که میتوانم با این سن و سال برای کشورم انجام دهم. اما همیشه از آنها میپرسم چرا این کار را میکنید؟»
حکیم در مقابل این سؤال خود هرگز جوابی دریافت نمیکند و باز هم پس از یکی دو روز تلاش بیوقفه به تاکسی خود بازگشته و منتظر تماس بعدی میماند. با اینکه او با این کار خدمت بزرگی به کشور خود میکند اما همیشه عدهای هستند که با سؤالات خود باعث آزردگی او میشوند. آنها دائم میپرسند: «آیا تو از طالبان هستی؟ و آیا مقامات طالبان از تو پشتیبانی میکنند؟»