|
هفته نامه اقتدار ملي چاپ كابل نوشت:فاصله طبقاني در افغانستان روبه افزايش است اما نمي دانيم چه وقت كارد به استخوان ملت خواهد رسيد.
افغانستان كشوري كوهستاني است كه به علت موقعيت جغرافيايي در گذر زمان همواره مورد نظر دولتهاي قدرتمند و استعماري عصر خود بوده است .
در اين رابطه ميتوان به دو جنگ انگليس در قرن نوزدهم و شكست اين كشور در برابر افغان ها، اشغال دهه ساله در قرن بيستماز سوي روسها كه سرانجام با شكست افغانستان را ترك كردند، اشاره نمود.
در قرن بيستم و يكم هم اين كشور گذشته از موقعيت سياسي از لحاظ اقتصادي با داشتن منابع عظيم نفت ،گاز،ذغال سنگ ، مس، اورانيوم، آب و نيز نقش آن در اتصال آسياي ميانه به جنوب آسيااز طمع دولتهاي قدرتمند دور نماند.
چنين ويژگي و وجوه مشترك تاريخي، فرهنگي و ديني ميان دو ملت ايران و افغانستان در دو سرزمين مستقل، باعث شد تا اين كشور در اوايل قرن بيست و يكم هم بيش از گذشته مورد توجه آمريكاييها قرار گيرد.
آمريكا به بهانه مبارزه با تروريسم، تامين صلح ،امنيت و بازسازي در اصل براي يافتن پايگاهي در منطقه، اواخر سال ۲۰۰۱ميلادي با سرنگوني حكومت پنج ساله طالبان در كابل، وارد افغانستان شده است.
ساكنان اين سرزمين كه از سه دهه جنگ ، ويراني و مهاجرت خسته شده بودند در آن زمان به شعار غرب ، "افغانستان را نمونه ميسازيم" به عنوان يك باور به آن اعتقاد پيدا كردند.
شش سال از طرح اين شعار ميگذرد، افغانها در اين مدت نه تنها شاهد دستاورد گسترده امنيتي، صلح و بازسازي نبودند، بلكه نابساماني اجتماعي ، اقتصادي و بيكاري شرايط زندگي را براي آنان بيش از گذشته، مشكل تر كرد.
اين عوامل باعث افزايش نارضايتي و بياعتمادي مردم نسبت به حكومت شد، و پس از گذشت شش سال آنچه امروز در افغانستان در حال گسترش است شكاف گسترده طبقاتي ميباشد كه جامعه با آن رو به رو است.
كمكهاي آمريكا، جامعه جهاني و انتخاب تجارت آزاد باعث پيدايش يك گروه مرفه خاص در جامعه سنتي و عقب افتاده افغانستان شد و از عوامل افزايش فاصله طبقاتي گرديد.
هفتهنامه "اقتدار ملي" چاپ كابل در شماره ۲۲۷خود در مطلبي با عنوان "افغانستان، ايران دوم آمريكا نخواهد شد" نسبت به افزايش فاصله طبقاتي در جامعه افغانها هشدار داده است .
اين هفته نامه با اشاره به اصول شش مادهاي انقلاب سفيد" محمدرضا پهلوي" شاه مخلوع ايران نوشته است: انقلاب سفيد شاه نتوانست فاصله ميان دارا و ندار را كم كند و مردم دست به قيام زدند و حكومت شاه را سرنگون كردند.
به نوشته اقتدار ملي، فاصله طبقاتي در افغانستان رو به افزايش است، اما نمي دانيم، چه زماني كارد به استخوان ملت خواهد رسيد كه طبقه حاكم كه توجهي به مردم عادي ندارد را از ميان برخواهد داشت.
اين رسانه ترويج بيتوجهي به خواسته مردم، رييسان كم سواد و حريص، فساد اداري، ديوان سالاري و دوري از مردم، زندگي تجملاتي، اسراف سرمايه ملي و انتقال پول به بانكهاي خارجي به عنوان نشانههايي ياد كرد كه حكومت قبل از انقلاب اسلامي ايران در سال ۱۳۵۷را در اذهان افغانها زنده ميكند.
اين نشريه هشدار داد: اگر باز هم، دولت مورد حمايت آمريكا در افغانستان همانند ايران مورد غضب مردم قرار گرفت، ديگر هيچ نيرويي قادر به كنترل اوضاع نخواهد بود.
پس از سقوط حكومت طالبان با ورود نيروهاي خارجي، افغانها به حاكميت وقت بسيار اميد بسته بودند، هر چند تبليغات رسانهاي غرب در اين رابطه نقش اساسي داشت.
آمريكا بر اثر تبليغات رسانهاي قدرت شكست ناپذير معرفي شد واز رسانهها كمال بهره برداري را هم كرد.
اين كشور با استفاده از رسانهها ذهنيت براي افغانها ايجاد كرد كه هيچ حركت و فعاليتي از كنترل آمريكا خارج نيست.
آمريكا در آغاز حمله اعلام كردكه هر شي به اندازه سه اينچ را بر روي خاك افغانستان،مي تواند مشاهده كند و با استفاده از تبليغات رسانهاي و تكنيك پيشرفته نظامي كه در اختيار داشت، روحيه افغانها و طالبان را تحت تاثير قرار داد.
افزايش فقر ناشي از گسترش فاصله طبقاتي ، فساد اداري ،نرخ بالاي بيكاري در ميان جوانان، نارضايتي عمومي از دولت، نابودي زيرساختها و ناتواني دولت در تامين امنيت دست به دست هم داده تا زمينه جذب جوانان در صفوف طالبان بيش از گذشته فراهم شود.
ميليون هاافغان در مناطق دور دست كشور در معرض خطر فقر و گرسنگي قرار دارند، به علت فقر نوجوانان كمتر از ۱۵سال در برخي مهمانخانههاي خارجي كار ميكنند كه اين افراد با سرشت پاك در معرض انواع ناهنجاريها قرار دارند.
وجود اين مهمان خانهها به عنوان يك معلول اجتماعي در شهر كابل در حال افزايش است هر چند وقت پليس با حمله به اين مراكز تعدادي زنان خارجي را كه در زمينه فساد اخلاقي فعاليت دارند، بازداشت و از كشور اخراج ميكند.
سرخوردگي اجتماعي مردم، عدم اعتماد و نارضايتي مردم از دولت در حال افزايش است و اين امر به تقويت فعاليت طالبان در جامعه كمك ميكند.
كشتار غيرنظاميان ،ناتواني دولت در اين زمينه و پرداخت غرامت بسيار كم به خانوادههاي متضرر در حملات هوايي به مبلغ ۲۰۰تا ۴۰۰دلار از سوي نيروهاي خارجي ، قدرت گرفتن افراد زورمند دوران گذشته همگي مويد اين ادعا است.
اين در حاليست فرهنگ افغان بر زندگي ساده تكيه دارد، آنهابه فرهنگ خود بسيار پاي بند و استوار هستند كه با سقوط طالبان اين عوامل در حال تغيير است.
درافغانستان هر كس توانست اسلام تندرو را مطرح كند فردي با شخصيت و مورد تكريم جامعه است كه طالبان چنين بودند، بر عكس به افراد دمكرات ، ليبرال و روشنفكر چندان اهميت نميدهند.
ناكامي آمريكا در عراق كمك بزرگي به طالبان افغانستان كرد كه اين گروه توجه به حملات انتحاري را، بيش از گذشته در دستور كار خود قرار داد.
اين گروه مانند تروريستها در عراق به توليد و كاربرد بمبهاي دست ساز قوي روي آورد و به آموزش شيوههاي نوين جنگ نامنظم در مقابل نيروهاي دولتي و خارجي در افغانستان پرداخته است.
با استفاده از خودروهاي بمبگذاري شده و انجام حملات انتحاري به افزايش رعب و وحشت در ميان نيروهاي دولتي و خارجي ميپردازد.
در چنين شرايطي طالبان با استفاده از تدبير زور و خشونت مردم روستاها را در جنوب ،جنوب غرب و شرق مجبور به عدم همكاري با نيروهاي خارجي ميكند كه در اجراي اين سياست تا حدودي هم موفق عمل كرده است.
با اجراي چنين شيوهاي، برخي مردم با ادامه همكاري با نيروهاي خارجي منازل خود را به حوزه شهري كه طالبان نفوذ كمتري دارد، منتقل كردند.
اين رفتار را ميتوان در دوره اشغال افغانستان از سوي ارتش سرخ مشاهده كرد كه مردم حاضر نشدند با روسها و دولت تحت حاكميت خارجي همكاري كنند و در نتيجه شماري از آنان كشور را ترك كردند.
طالبان در چارچوب چنين سياستي با كساني كه با دولت و نيروهاي خارجي همكاري كنند، آنان را تهديد به عدم همكاري ، ربودن و قتل ميكنند.
در حال حاضر به نظر اين گروه هر مامور غير طالب بايد كشته شود و واجب القتل نيز است.
به گزارش رسانهها در نيمه نخست سال ۲۰۰۷ميلادي، طالبان ۴۳افغان را ربودند كه ۲۱نفر را كشتند و از سرنوشت بقيه اطلاعي در دست نيست.
شرايط در مناطق تحت حاكميت طالبان بگونهاي است كه طالب بودن و مخالفت بادولت افتخار است و طرفداري و همكاري با حكومت ،مايه شرمساري و ننگ است.