کد خبر: ۲۲۲۷۹۵
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۰ - ۰۵ مرداد ۱۳۹۲
 فارس: آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر مدرسه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران به مناسبت آغاز ماه بهار قرآن به شرح دعای ابوحمزه ثمالی می‌پردازد که بخش پانزدهم آن در ادامه می‌آید:

*خلقت عالم در بستر رحمت!

عالم در بستر رحمت پروردگار عالم است. در جلسات گذشته، نکاتی را راجع به اینکه ذوالجلال و الاکرام همه مطالب خودش را براساس رحمت تبیین فرموده، عرض کردیم. طوری است که فرمودند: پروردگار عالم با خلقت آسمان و زمین، صد رحمت را هم خلق کرد که هر کدام طبقه‌ای است از آسمان تا زمین و مابین آن‌ها!

آنقدر رحمت مهم است که اگر ذوالجلال و الاکرام، رحمت را قرار نمی‌داد، عالم نیست می‌شد. اگر رحمت نبود، هیچ کس به هیچ کس رحم نمی‌کرد. اگر رحمت نبود، نه تولید مثل بود، نه ارتباطات اجتماعی بود، نه درنده و چرنده و خزنده‌ای در دنیا بود و ... . عالم دگرگون می‌شد.

لذا پروردگار عالم فرمود: از فضلم بخواهید؛ چون من همیشه برای شما مهربانی را قرار دادم و ذاتم رحمت است. معلوم می‌شود وقتی همه چیز براساس رحمت است، همان ‌طور که عرض کردم آرامش به وجود می‌آید. آنکه خود خالق رحمت است و صفات او عین ذات اوست و ذات او عین صفات اوست، طبیعی است به گناه بندگانش نگاه نمی‌کند و با فضل و کرم خودش کار می‌کند.

*یأس و توهین به حضرت حقّ!

تازه خداوند فرمود: از من مسئلت کنید و بخواهید، گرچه عرض کردیم: به قدری حضرت رحیم، رحیم است که گاهی اگر بشر هم درخواست نکند، رحمتش را دارد، امّا اگر کسی از ذوالجلال و الاکرام درخواست کند، خدا این ‌طور می‌پسندد. بالاخره باید از ناحیه انسان هم یک درخواستی باشد؛ یعنی انسان هم طالب باشد.

عرض کردم در دعای رجبیه می‌گوییم: «یَا مَنْ یُعْطِی‏ الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ‏ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً» رحمت همین است دیگر، ولو اینکه کسی سائل هم نباشد، پروردگار عالم عنایت می‌کند. اصلاً پروردگار عالم دوست دارد که از مسئلت کنیم و خودش فرموده: «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» از فضل من بخواهید، خدا هم که به شما رحیم است.

یک معنای آن، این است که در اوج گناه هم ناامید نباشید. اصلاً یکی از گناهان کبیری که در درس اخلاق عرض کردیم که پروردگار عالم خیلی از آن، بدش می‌آید و گناهش از هر گناهی، سنگین تر هم هست؛ یأس از فضل پروردگار عالم است. خدا از آن کسی که نامید باشد، بدش می‌آید. اصلاً یأس به پروردگار عالم؛ یعنی توهین به ذوالجلال و الاکرام. چطور توهین است؟ علّت توهین آن چیست؟

یعنی پیش خودمان حساب می‌کنیم، اگر من این گناه را کردم، آن گناه را کردم، یک عمر گناه کردم، دیگر خدا من را نمی‌بخشد؛ یعنی نستجیربالله خدا قادر نیست. خوب یک موقعی انسان می‌گوید: من خیلی بدی کردم و خجلم و خدا می‌گوید: آن‌قدر بی‌ادبی کردی نمی‌خواهم تو را ببخشم. البته در این باز هم اولیاء خدا حرف دارند و می‌گویند: نمی‌خواهم ببخشم، با اینکه دیگر من بخشیده نمی‌شوم؛ دو چیز است. وقتی بگویم: دیگر بخشیده نمی‌شوم؛ یعنی پروردگار عالم در همین حدّ، حلم و فضل و جود و کرم دارد و در همین حدّ، بردبار و رحیم است!

بارها عرض کردیم، این نکته را حتماً به ذهنتان بسپارید: پروردگار عالم که لایتناهی است و کسی نمی‌تواند او را درک کند. ما هم محدودیم و نمی‌توانیم لایتناهی را درک کنیم. خداوند حتّی در صفاتش هم لایتناهی است؛ یعنی حدّی ندارد. لذا کرم و فضل خدا حدّی ندارد که شما مثلاً بگویید: اگر کسی بیست سال گناه کند، تا این حد اشکال ندارد، امّا بعد از آن دیگر پروردگار عالم او را نمی‌بخشد و مثلاً فضلش تا این حدّ است. این نعوذبالله اهانت به پروردگار عالم است.

درگاه پروردگار عالم، درگاه ناامیدی نیست. «وَلا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّه‏»، حسب روایات بیان فرمودند: پروردگار عالم یأس را به عنوان گناه کبیره می‌داند، چون یأس یعنی من همین‌قدر برای خدا قائل هستم، من می‌دانم که خدا می‌بخشد، امّا نه من را با این وضعیّتم! در حالی که وقتی من بگویم: خدا! از فضلت می‌خواهم که من را ببخشی، مرحمت می‌کنند.

*امر به سؤال و منع عطیّه!!!

عرض کردم: این دعای ابوحمزه، آغاز عرفان‌ شناسی است و انسان می‌تواند به وسیله آن، عارف ‌بالله بشود. ابوحمزه از حضرت سیّدالساجدین، امام‌العارفین نقل می‌کند که حضرت می‌فرمایند: «وَلَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة» اصلاً دور از صفات توست که همان ‌طور که خودت به سؤال کردن امر کردی، کسی از تو درخواست کند، امّا تو عطیّه‌ات را منع کنی.

لذا در این فراز عرضه می‌دارد: خدا! خودت ما را به سؤال و درخواست کردن امر کردی. همان ‌طور که در فراز قبلی هم بیان کرد که خودت گفتی: «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» هر چه می‌خواهید، از فضل خدا بخواهید. حالا که خودت امر به درخواست و سؤال کردی، از صفاتت نیست که از یک طرف امر کنی که از من مسئلت بطلبید، بعد در عطای آن مانع شوی!

لذا این اصلاً خودش گناه کبیره است که انسان تصوّر کند پروردگار عالم با اینکه خودش امر کرده بود که از من بخواهید «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً»، ولی به واسطه عمل زشت من، عطایش را از من منع می‌کند.

منتها شاید یک کسی درخواست نکند و دلیلش هم این باشد که من عرض کنم: خدایا! من این همه گناه کردم، دیگر بعید است، مرا بیامرزی. این «بعید است»؛ یعنی حدّ و اندازه و بخشش و فضل تو در همین حدّ بود، حالا که گناهانم زیادتر شده، دیگر بعید است بخشیده شوم که این اهانت به ذوالجلال و الاکرام است.

اصلاً از صفات تو نیست که خودت به سؤال و به اینکه از فضل من درخواست کنید، امر کنی و آن‌وقت عطای خود را از ما دریغ کنی، «وَتَمْنَعَ الْعَطِیَّة». تو وقتی امر و عنایت و بزرگواری می‌کنی و می‌گویی: سؤال کنید، تمام است.

دیدید یک موقع در خود ما هم این ‌طوری است که یک موقع کسی درخواستی را می‌کند، آن مسئول می‌گوید: آقا! نمی‌شود. بعد می‌گوید: حالا یک چیزی بنویس، یعنی به تعبیری یک گرایی می‌دهد که امکان دارد بشود کاری کرد.

امّا پروردگار عالم این طوری هم با انسان صحبت نکرده که نمی‌شود، اتّفاقاً امر فرموده که می‌شود، «اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ‏ وَقَوْلُکَ حَقٌّ وَوَعْدُکَ صِدْقٌ» خودت قائلی و قول تو هم که حقّ است و وعده تو هم که وعده صدق است، چه فرمودی؟ «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» فرمودی: از فضل پروردگار عالم مسئلت کنید و دلیل و برهان آوردی و فرمودی: «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً» به تحقیق، محقّقاً پروردگار عالم به شما رحیم است و عنایت دارد. خدا همیشه به شما رحمتش را چشانده و می‌چشاند و خدا به بندگانش مهربان و رحیم است.

حالا با توجّه به این مطلب، امکان دارد نعوذبالله و نستجیربالله کسی که خودش امر می‌کند بخواهید و درخواست کنید، بعد بگوید: نه، من نمی‌دهم؟! این، اصلاً اهانت به پروردگار عالم است، «وَلَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَتَمْنَعَ الْعَطِیَّة». خدا خودش فرموده: بیا «الهی العفو» بگو و اشک بریز. حالا می‌شود بگوید: ولی من که تو را عفو نمی‌کنم؟!

خداوند در روایاتی که بیان شده، از طریق احادیث قدسی یا از طریق انبیاء و معصومین فرمودند: قطره اشکی که در دل شب از خوف گناه و خوف عذاب ریخته شود، همان لحظه این قطره اشک، آبی است که خاموش کننده قوی آتش جهنّم و عذاب پروردگار عالم است و پروردگار عالم بلافاصله می‌بخشد.

حالا خدایی که خودش این طور امر فرماید، بعد نعوذبالله و نستجیربالله به این وعده خود عمل نکند؟! «وَلَیْسَ مِنْ صِفَاتک» اصلاً این از صفات تو نیست که وقتی امر می‌کنی از فضل من سؤال کنید، حالا خودت بیایی، بگویی: نه، نمی‌دهم. اگر این ‌طور بگوییم، اوّلاً که برای خدا حد تعیین کرده‌ایم که خدا از این حدّ بیشتر را دیگر نمی‌آمرزد و ثانیاً ناامید می‌شویم که یأس، بدترین و بزرگترین گناه و جزء گناهان کبیره است.

لذا آن کسی که خودش امر به سؤال می‌کند، دور از ساحت قدسش است که حالا ولو من، بدترین انسان، ولو من، مذنب ترین و گناهکارترین انسان هم باشم، مرا نیامرزد. چون نفرموده: در عطای من هر که را گناهکارتر باشد، نمی‌بخشم، بلکه فرموده: از فضل و کرم من مسئلت کنید که «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً» رحمت من را می‌چشید. حالا آقای من! مولای من! سیّد من! صاحب من! وقتی خودت این‌طور خواستی، «وَلَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَتَمْنَعَ الْعَطِیَّة» معلوم است دیگر نمی‌آیی مرا به سؤال امر کنی و بعد هم مانع شوی!

استغفرالله! به یک انسان عادی هم اگر به کسی وعده دهد و آن را انجام ندهد، می‌گویند: این، نعوذبالله و نستجیربالله، دیوانه است که خودش این‌ طور بیان می‌کند، امّا انجام نمی‌دهد. اصلاً مگر می‌شود کسی وعده بدهد و الآن بگوید: آره، امّا بعد بگوید: نه و شل کند؟! می‌گویند: آقا! این را رها کن، دیوانه است.

آن ‌وقت نستجیربالله، نعوذبالله، پناه به ذات احدیّت، می‌شود پروردگار عالم امر به سؤال کند و خودش بگوید: «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»‏، بعد منع عطیّه کند، یعنی عطا و کرمش را منع کند؟! ابداً!

دست رد نزدن معصومین به سینه سائلین

ببینید چقدر قشنگ در این دعا دارد سخن می‌گوید و چقدر زیبا دارد حرف می‌زند. عرضه می‌دارد: «وَلَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَتَمْنَعَ الْعَطِیَّة» اصلاً این ‌طور نیست که عطا و کرمت را منع کنی، این، لطف تو است؛ چون در ادامه هم بیان می‌کند: «وَأَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏»، در حالی که تو بر اهل مملکت خودت؛ یعنی همه عالم که مملکت تو محسوب می‌شوند، عطاهای بی‌شمار می‌کنی. گنهکاران هم از آن رأفت و محبتی که داری و منّان هستی و به عطیات عنایت می‌کنی، بهره‌مند می‌شوند. آن‌ وقت می‌شود که بگوییم: خدا نمی‌دهد؟! این، اهانت بسیار بسیار بزرگی است، به خصوص که خدا این خصوصیّت را حتّی در انسان‌های عادی هم دوست ندارد. حالا او که خداست.

وجود مقدّس مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، مطلبی را در این مورد، در بیان خصلت‌های والای اخلاق پیامبر عظیم‌الشّأن «فی مکارم اخلاق النّبی»، می‌فرمایند. البته دقّت کنید که پیامبر، هر که باشد، مخلوق خداست. درست است که عالم به واسطه او به وجود آمد، «لو لاک لما خلقت الافلاک»، ولی خودش هم مخلوق خداست.

حضرت می‌فرمایند: «مَا سُئِلَ شَیْئاً قَطُّ فَقَالَ لَا وَمَا رَدَّ سَائِلًا حَاجَةً إِلَّا بِهَا أَوْ بِمَیْسُورٍ مِنَ الْقَوْل‏»  نشد سائلی بیاید از او چیزی بخواهد و ایشان بگوید: نه و سائل را رد کند. لذا سائلی را رد نکرد، مگر اینکه حاجتش را برآورده کرد، یا اگر هم همان موقع نداشت، با زبان خوش یک طوری بیان کرد که او بفهمد الآن ندارد.

این مطلب این ‌قدر مهم است که وجود مقدس باب‌الحوائج، موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند: «مَا أَقْبَحَ‏ بِالرَّجُلِ‏ أَنْ یُسْأَلَ الشَّیْ‏ءَ فَیَقُولَ‏ لا» چه زشت و قبیح است برای آن کسی که از او چیزی خواسته شود و او بگوید: نه!

*حقّی به جز خمس و زکات در مال مسلمان

حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) فرمودند: «جاء الرجل إلی النبی ص قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ فِی الْمَالِ حَقٌّ سِوَى الزَّکَاةِ» یک کسی نزد پیامبر آمد، گفت: یا رسول الله! آیا برای مال انسان، غیر از زکات و خمس هم چیزی هست؟ «قَالَ نَعَمْ» حضرت فرمودند: بله. «عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ یُطْعِمَ الْجَائِعَ إِذَا سَأَلَهُ» بر مسلمان است که اگر گرسنه آمد و از او مسئلت کرد، به او غذا بدهد. «وَیَکْسُوَ الْعَارِیَ إِذَا سَأَلَهُ» و اگر کسی آمد و گفت: من محتاجم، زن و بچّه‌ام چیزی ندارند بپوشند و برهنه هستیم، به او لباس بدهد.

«قَالَ إِنَّهُ یَخَافُ أَنْ یَکُونَ کَاذِباً» آن شخص گفت: می‌ترسم یک موقع او دروغ بگوید؛ یعنی معلوم نیست که حتماً راست بگوید.

بالاخره کسی که به تعبیر ما آبرومند است، صورتش را با سیلی سرخ می‌کند. به قول معروف می‌گویند: رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر درون. این با سیلی، صورتش را سرخ نگ می‌دارد و نشان نمی‌دهد که من گرسنه‌ام، دارم از حال می‌روم و هیچی ندارم. کسی که محتاج است و عزّت دارد، نمی‌آید سؤال کند. برای همین در روایات داریم که اتّفاقاً قبل از اینکه مسئلت کنند، بدهید. در روایت آمده: بالاترین عطا - که حالا راجع به عطا که در همین فراز هم خواندیم، عرض می‌کنم - این است که قبل از اینکه مسئلت کنند، بدهید. «یَا مَنْ‏ یُعْطِی‏ الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ» خدا اصلاً خیلی از چیزها را قبل از اینکه من و شما مسئلت کنیم، عطا کرده است. قبل از اینکه من و شما بگوییم: شیر، تا مادر، طفل را دنیا می‌آورد، شیر را درست می‌کند و همان موقع برای او لبن هست و اجازه تقاضا را نمی‌دهد. «یَا مَنْ‏ یُعْطِی‏ الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ».

لذا آن شخص عرضه داشت: آقاجان! من نمی‌دانم این واقعاً درست می‌گوید یا نه. یک موقع می‌بینی دارد دروغ می‌گوید و معلوم نیست سائل حقیقی باشد و درست بگوید.

«قَالَ أَ فَلَا یَخَافُ صِدْقَه‏»، حضرت فرمودند: آیا نمی‌ترسی یک موقع راست بگوید؟! یعنی تو داری از یک جنبه‌اش می‌گویی که احتمال می‌دهم دروغ بگوید، امّا یک طرف هم احتمال بده که راست بگوید.

ببینید این مطلب این ‌قدر مهم است که فرمودند: «إِنَّا لَنُعْطِی غَیْرَ الْمُسْتَحِقِّ حَذَراً مِنْ رَدِّ الْمُسْتَحِقِّ» ما از بیم اینکه مبادا دست رد به سینه مستحق بزنیم، به غیر مستحق هم عطا می‌کنیم.

حالا می‌خواهم بگویم ببینید روابط بین انسان‌ها را این‌ طور تعیین می‌کنند، آن‌ وقت دیگر روابط بین انسان و خدا دیگر چیست؟! خدا که این‌ طور قاعده بین مخلوقاتش قرار داده، آیا خودش می‌آید فضل و کرمش را از آنان منع کند؟!

*گشودن باب رحمت با فرستادن سائل!

باز وجود مقدّس باب الحوائج، موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند: «مَنْ‏ أَتَاهُ أَخُوهُ‏ الْمُؤْمِنُ‏ فِی‏ حَاجَةٍ فَإِنَّمَا هِیَ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى سَاقَهَا إِلَیْهِ» . اگر یک مؤمنی آمد از برادر مؤمنش درخواست حاجت کرد، پروردگار عالم یک باب رحمتی را برای آن کسی که این سائل آمده و از او درخواست می‌کند، باز کرده است؛ یعنی آن سائل را عامل رحمت برای او قرار داده است و این درخواست او، رحمتی مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است.

پس عنایت پروردگار عالم به آن کسی است که یک کسی را برای او فرستاده است، «مَنْ‏ أَتَاهُ أَخُوهُ‏ الْمُؤْمِنُ‏ فِی‏ حَاجَةٍ فَإِنَّمَا هِیَ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى سَاقَهَا إِلَیْهِ». خدا به سمت او فرستاده، این رحمت را به سمت او سوق داده و گفته است: من می‌خواهم یک کاری کنم که مثل من که رحیمم، تو هم شمّه‌ای از رحمت من برای خلق خدا بشوی. خیلی عجیب است!

پس اگر کسی آمد در خواست کرد، خدا خیلی دوستت داشته است. آن ‌قدر دوستت داشته و آن‌ قدر به تو اوج داده که می‌خواهد تو، شمّه‌ای از رحمت پروردگار عالم باشی. اگر واقعاً بتوانی گره کسی را با دستت بگشایی، یک کاری بکنی، یک موقع با پول دادن، یک موقع با تلفن زدن، یک موقع با یک نوشتن و ...، این، رحمت الهی است و پروردگار عالم تو را باب رحمت خودش قرار داده است و این رحمت خداست که به سمت تو سوق داده می‌شود، «فَإِنَّمَا هِیَ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى سَاقَهَا إِلَیْهِ».

*راه وصل به ولایت معصومین و ولیّ خدا شدن

باب‌الحوائج در ادامه می‌فرمایند: «فَإِنْ قَبِلَ ذَلِکَ فَقَدْ وَصَلَهُ بِوَلَایَتِنَا‏»؛ اگر کسی حاجت او را بپذیرد و در این باب رحمت الهی را که بر گشوده شده، وارد شود؛ پیوسته به ولایت ماست.

یعنی اگر کسی بگوید: من ولایت حضرات معصومین را دارم، امّا برای کسی کاری نکند، نمی‌شود. بعد از واجبات الهی و ترک محرمات، هیچ عبادتی برتر از اینکه انسان بتواند دست عطا داشته باشد و باب رحمت الهی باشد، وجود ندارد.

«فَإِنْ قَبِلَ ذَلِکَ فَقَدْ وَصَلَهُ بِوَلَایَتِنَا‏»، اگر می‌خواهی به ولایت ما وصل شوی، باید این حال را داشته باشی. و إلّا اگر دائم بگویی: ما حبّ به حضرات داریم، حبّ به امیرالمومنین داریم، ولایت امیرالمومنین را داریم، ولایت حضرت حجت(عج) را داریم، امّا دست کسی را نگیری، به درد نمی‌خورد. به خصوص که خدا باب رحمت را برای تو درست کرده، یعنی تو می‌توانی، قدرتش را داری، خدا به تو لطف کرده و این‌طور محبتش را شامل حالت کرده است و إلّا متعلّق به خودت نیست.

« فَإِنْ قَبِلَ ذَلِکَ فَقَدْ وَصَلَهُ بِوَلَایَتِنَا وَهُوَ مَوْصُولٌ بِوَلَایَةِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى»؛ معلوم است که هر که به ولایت ما وصل شد، وصل به ولایت خداست. یعنی اگر بتوانی دست کسی را بگیری، همین، ولایت ‌الله می‌شود.

لذا این شخصی که جدّی باب رحمت الهی به روی او گشوده شد و سائل را برنگرداند و حاجات مردم را برآورده کرد، این ولی الله می‌شود.

تا ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب می‌فهمید کسی به ایشان محبّت دارد، می‌فرمود: چقدر من را دوست داری؟ اگر من را دوست داری، پولت را به من بده. بعضی‌ها یک مقدار جا می‌زدند. آن کسی که قبول می‌کرد و تا آقا می‌گفتند، می‌گفت: باشه، آقا به او می‌گفتند: من از تو پول نمی‌خواهم، پیش خودت باشد و اختیارش با خودت، ولی هر که را فرستادم، ردش نکن. بعدها ما فهمیدیم که آقا در شیراز، کرمان و ...، ایتامی  را تحت سرپرستی دارند. ایشان که خود هیچ نداشتند، از طریق ولیّ خدایی این کار را می‌کردند. لذا انسان اگر بتواند دست کسی را بگیرد، ولیّ خدا می‌شود.

ما می‌گفتیم: ولیّ خدا یعنی چه؟ پاسخش این‌جاست، «مَنْ‏ أَتَاهُ أَخُوهُ‏ الْمُؤْمِنُ‏ فِی‏ حَاجَةٍ فَإِنَّمَا هِیَ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى سَاقَهَا إِلَیْهِ». رحمت خدا به سوی او سوق داده شده است. یعنی خدا رحیم است، او هم رحیم می‌شود، البته معلوم است که رحمت خدا کامل است، منتها به اندازه خودش رحیم می‌شود که این یک بحث جدا دارد.

«فَإِنْ قَبِلَ ذَلِکَ فَقَدْ وَصَلَهُ بِوَلَایَتِنَا وَهُوَ مَوْصُولٌ بِوَلَایَةِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى» چنین کسی وصل به ولایت ما شده و هر که همنشین معصوم شد، ولیّ خداست و او هم معصوم می‌شود، منتها درجاتش تفاوت می‌کند. هر که همنشین اولیاء خدا مثل ابوالعرفا شد، او هم  ولیّ خدا می‌شود. اتّفاقاً کسی که دست مردم را بگیرد، ولیّ خدا می‌شود. اولیاء خدا، عرفا و زهاد این‌ طور نیستند که فکر کنید فقط یک گوشه‌ای می‌نشینند، بلکه از حقّ و حقوق خود می‌زنند و مخفیانه دست دیگران را می‌گرفتند، زندگی خودشان ساده بود، امّا دست دیگران را می‌گرفتند. خیلی عجیب است.

آشیخ حسین زاهد جایی مجلس ‌رفتند، به ایشان چیزی ندادند. دوباره ایشان را دعوت کردند و چیزی ندادند. بار سوم که دعوت کردند، گفتند: چرا چیزی نمی‌دهید؟ از ایشان پرسیدند: آقا! مگر شما به خاطر پول می‌آیید؟ گفتند: بله، بیا کنار، تا به تو بگویم، تو به هیچ‌ کس هیچی نمی‌دهی. اگر تو عوض من می‌دادی، من هیچی به تو نمی‌گفتم، امّا تو نمی‌دهی.

بعد طرف گفت: ببخشید و خواست پول بدهد. آقا قبول نکرد و گفت: این را پنهانی ببر و به فلانی بده، نگو هم که از طرف من هست و راضی هم نیستم که تا من از دنیا نرفتم به کسی بگویی، ولی دارم می‌گویم که گوشت باز شود، حتّی اگر هم خودم می‌توانستم خودم به آن شخص نمی‌دادم، بلکه از طریق دیگری می‌دادم.

پس ببیند، یک کسی با پول، یک کسی با قلم، یک کسی با زبان و ... می‌تواند کمک کند و ولیّ الله بشود. پس یکی از خصلت‌های اولیای عظیم‌الشّأن این است که دست مردم را می‌گیرند و سائل را رد نمی‌کنند. حداقل این است که تلاششان را می‌کنند، حالا شد، شد، نشد هم نشد.

خدا که عطا می‌کند، ما چرا باید درخواست کنیم؟

پروردگاری که این‌ طور دارد راجع به مردم صحبت می‌کند که مردم باید این ‌طور باشند، آن وقت آیا خودش می‌آید سائل را رد کند؟! خیر، قول خدا حقّ است و وعده‌ات هم صدق است «اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ وَقَوْلُکَ حَقٌّ وَوَعْدُکَ صِدْقٌ»، خودت هم فرمودی: «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً»، از فضل خدا مسئلت کن، به درستی که خدا به شما رحیم است. حال، کسی که خودش این ‌طور است، آیا می‌شود که من بخواهم و او عطا نکند؟! وَلَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَتَمْنَعَ الْعَطِیَّة» از صفات تو نیست، خودت امر به سؤال کنی و آن‌ وقت مانع عطیّه بشوی، ابداً. «وَأَنْتَ‏ الْمَنَّانُ‏ بِالْعَطِیَّاتِ‏ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏» ما با این خدا در ماه مبارک رمضان سروکار داریم.

اصلاً علّت اینکه پروردگار عالم ماه مبارک رمضان را آورده، برای این است که می‌خواهد دائم عطا کند، ولو به آن کسی که از او سؤالی نداشته باشد، خدا دوست دارد، ولی کسی که سؤال کند خوشمزه‌تر است. دلیل سؤال کردن چیست؟ حالا که خدا این‌گونه است که می‌گوییم: «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً» ؛ یعنی به همه عطا می‌کند؛ پس چرا سؤال کنیم؟!

آن سائل با سؤال کردن می‌گوید:

1. من قدر نعمت را می‌دانم

2. من می‌دانم نیازمندم.

اگر کسی که قدر نداند، یا نیازمند نباشد، بیرون می‌ریزد. دیدید بعضی‌ها آب که می‌خورند، مدام بیرون می‌ریزند. چقدر زشت است و چقدر در روایت نهی شده که این برکت را از بین می‌برد!  بعضی‌ها غذا می‌خورند انتهای غذا را بیرون می‌ریزند، خوب به قدری بکش که بتوانی بخوری و إلّا باید بیرون بریزند. حالا اگر در بیابان باشیم، وقتی بیرون می‌ریزیم، جانوران می‌آیند می‌خورند، یا یک موقع انسان برای پرنده‌ای می‌ریزد یا در دریا می‌ریزد که ماهی بخورد و ...، امّا نه اینکه همین ‌طوری اسراف می‌کنیم، بعد هم می‌خواهیم منتش را بگذاریم سر اینکه حالا برای پرندگان و چرندگان دادیم و چنین و چنان، این‌طور نباید باشد. نباید اسراف کنیم.

وقتی کسی ندانست نعمتی که در دستش هست، چیست، قدر نمی‌داند. مسئلت کردن یعنی این؛ یعنی خدایا! من می‌دانم نیازمندم و تو هم عطا می‌کنی، پس قدر این عطای تو را هم می‌دانمو این، علّت سؤال این است.

*حذف نعمت برای قدرشناسی

اصلاً می‌دانید علّت غیبت آقاجانمان چیست؟ اجداد ما قدر نعمت معصومین را ندانستند، کار به جایی رسید که دیگر آخرین ذخیره الهی به غیبت رفت. تا حالا شده، جدّی، نه لقلقه زبان، در اضطرار  قرار بگیریم، مضطرّ حقیقی بشویم و بعد بگوییم: «اللّهم ّعجّل لولیک الفرج»، ما که الآن اللهم عجّل لولیک الفرج» می‌گوییم، از دل سیری داریم می‌گوییم، متوجّه نیستیم، الآن مضطرّ نشدیم، الآن باور نداریم که همه مطالب ما به فرج حضرت نهفته شده، اصلاً نمی‌فهمیم.

اصلاً یک دلیل اینکه آیت الله العظمی سیدابوالحسن فرمودند: بعضی از مطالب عرفانی آیت‌الله قاضی تعطیل شود؛ برای این بود که آن‌هایی که می‌آیند قدر بدانند، نه اینکه از روی دل‌سیری بیایند و بعد نفهمند چه شد. کما اینکه بعضی‌ها این ‌طوریند دیگر، متوجّه نیستند. لذا به مطالب عرفانی و مطالب الهی، إن‌قلت هم می‌گیرند. در حالی که عرفان؛ یعنی معرفت، یعنی شناخت؛ اگر منظور این است که حرف‌های مثلاً اجی و مجی و فلان گفته شود، حرف آن‌ها درست است، ولی نه عرفا این را گفتند و نه می‌گویند، آن کسی که این ‌طور تصوّر می‌کند، در حماقت کامل به سر می‌برد که فکر می‌کند عرفا در این وادی هستند. آن‌ها اصلاً این وادی نیستند، امّا این تصوّر می‌شود.

لذا یک موقع‌هایی تعطیل می‌شود تا بفهمند، یک مدتی مثلاً امثال آیت‌الله خوشوقت باید نباشند تا ما بفهمیم. حالا گرچه خدا آن‌ قدر لطف دارد که زمین را بدون حجت خالی نمی‌گذارد، امّا یک موقع مثلاً آن مردان الهی، مثل آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی نباشند، تا قدر بدانیم، امّا وقتی همیشه مباحث آیت‌الله شاه‌آبادی هست، ما چه می‌فهمیم؟! قدر نمی‌دانیم، قدر می‌دانیم؟! می‌گوییم امروز هم پیش آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی نرفتیم، فردا که می‌رویم، فردا که هست. در حالی که رزق امروز، امروز است و فردا، فرداست. اصلاً معلوم نیست فردا آقا باشد یا نباشد. آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی، آیت‌الله العظمی بهجت، آیت‌الله العظمی بهاء الدّینی، آیت‌الله مولوی قندهاری، آیت‌الله العظمی ادیب، آیت‌الله حق شناس و ... باشد یا نباشد. مثل اینکه اگر زیادی به خوردمان بدهند، قدر نمی‌دانیم.

عذر می‌خواهم مثال دنیوی می‌زنم، مثلاً یک کسی یک غذایی مثل کباب، جوجه و ... را دوست دارد، امّا اگر هر شب بخورد، دلش را می‌زند، دلش را می‌زند.

امّا اولیای الهی راجع به مطالب معنوی دلشان زده نمی‌شود؛ چون وقتی کسی مسئلت کند، خودش می‌داند یعنی چه. امّا تا مسئلت نکنی، نمی‌شود، باید یک موقعی بشود که مسئلت بکنی، یعنی باید بخواهی. دو، سه بار آن غذا را به تو نمی‌دهند، بعداً یک ‌دفعه صدایت در می‌آید که پس چه شد؟! یعنی تا نخوردی، دنبالش هستی. حالا مسئلت می‌کنی.

فضل و رحمت الهی همین ‌طور است. خدا دوست دارد بنده مسئلت کند، ولو به اینکه اگر مسئلت نکند هم مرحمت می‌کند، «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً» او که همیشه این‌ طور رحیم است، امّا می‌خواهد که بنده مسئلت کند؛ چون مسئلت کردن یعنی قدر نعمت و فضل و رحمتت را می‌دانم. اگر این‌ طور شود، غوغا می‌شود.

*اموات؛ تنها کسانی که قدر ماه مبارک را می‌دانند!

واقعاً - کما اینکه عرض کردم - ما قدر ماه مبارک رمضان را نمی‌دانیم. واقعاً هنوز هم که هنوز است، نمی‌دانیم. اموات می‌دانند، برای ما هر سال، ماه مبارک رمضان تکرار می‌شود، امّا هنوز نفهمیدیم. به قول پیامبر اگر می‌فهمیدیم، می‌خواستیم همه سال ماه مبارک رمضان باشد، منتها نمی‌دانیم. هر سال هم دارد تکرار می‌شود و با خود می‌گوییم: خوب امسال نشد سال دیگر، سال دیگر نشد، سال دیگر و ... . موقعی که دستمان کوتاه شد، آن موقع می‌فهمیم. حالا مسئلت می‌کنیم. حالا اموات مسئلت می‌کنند و می‌خواهند برگردند، امّا دیگر دیر است. برای چه می‌گویند: ما را برگردانید؟ برگردم تا مثلاً دو مرتبه ده بیست کیلو عدس بخورم و پنج کیلو مثلاً لوبیا بخورم و مدام غذا بخورم واز آن طرف هم زوائدش را تخلیه کنم؟! خیر، برگردم چون تازه می‌فهمم دنیا یعنی چه، «الدّنیا مزرعة الآخرة». ولی می‌گویند: دیگر نمی‌شود.

حالا مسئلت می‌کند، چون حالا قدر دنیا را می‌فهمد یعنی چه، تا قبل می‌گفت: مرده‌شور این دنیا را ببرم، ای کاش بمیریم راحت شویم، نمی‌دانم کی هم سرمان را زمین می‌گذاریم تا بمیریم و راحت شویم. مدام ناشکری می‌کند. امّا حالا که آنجا می‌رود، دائم می‌گوید: ای کاش برگردم. خوب است فیلمش را بگذارند و بگویند: آقا! مگر تو نمی‌گفتی: ای کاش من بمیرم راحت شوم، پس چه شد؟! تا با دو مشکل برخورد می‌کردی، تا دو مرتبه تخیل می‌زدی و این بشر نفهم خیال‌باف، جناب احمق خودت برای خودت می‌بافتی، می‌گفتی: ای کاش در دنیا نباشم، من بمیرم فلان بشوم، خوب حالا می‌گویی: برمان گردان!

تا آن موقع که در نعمت زندگی و حیات بودی، قدرش را نمی‌دانستی، مثل ما، ما قدر این نعمت حیات را چه می‌دانی؟! به بطالت می‌گذرانیم، به خنده می‌گذرانیم، به بازی می‌گذرانیم، نستجیربالله، نعوذبالله به گناه می‌گذرانیم، به لهو ولعب می‌گذرانیم، بعد هم که آنجا رفتیم، تازه می‌خواهیم قدر بدانیم که دیگر تمام شده.

معمولاً هم بشر همین‌ طور است. بروید از آن کسانی که مثلاً می‌گویند ما داشتیم غرق می‌شدیم و بعد نجات پیدا کردیم، سؤال کنید. آن‌هایی که غرق شدند و بعد نجات پیدا کردند، آن لحظه می‌فهمند یعنی چه، یعنی آن لحظه دیگر از همه جا ناامید می‌شوند و می‌فهمند که دیگر هیچی نیست.تازه آ‌ن وقت انسان قدر نفس کشیدن را می‌فهمد. آن‌هایی که الآن مریضی‌های آن ‌چنانی دارند، مثل جانبازان شیمیایی یا ریوی - که إن‌شاءالله خدا شفا بدهد – وقتی دستگاه‌ها را جلوی دهانش می‌گذارند و تنفس می‌کنند، می‌فهمند نفس کشیدن و هوا یعنی چه، من و شما نمی‌دانیم، من و شما داریم راحت نفس می‌کشیم، قدر نعمت پروردگار عالم را نمی‌دانیم. لذا در همین‌ها باید تأمّل کنیم.

خدایا! ما را قدردان نعماتت قرار بده.

خدایا! فضل و رحمتت را بیش از بیش به ما بچشان.

 

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"