کد خبر: ۳۶۲۶۹۱
تاریخ انتشار: ۱۸:۱۰ - ۰۹ دی ۱۳۹۴

 پس از حواشی که در قسمت هشتم شهرزاد درباره توهین به کرمانی ها به وجود آمد، کارگردان در قسمت یازدهم به سبکی عجیب از کرمانی‌ها دلجویی کرد.

دلجویی از کرمانی‌ها به سبک شهرزاد!
پس از حواشی که در قسمت هشتم شهرزاد درباره توهین به کرمانی ها به وجود آمد، کارگردان در قسمت یازدهم به سبکی عجیب از کرمانی‌ها دلجویی کرد.

 ماجرا از آنجا آغاز شد که در دقایق 25 تا 28 قسمت هشتم سریال شهرزاد، پریناز ایزدیار که نقش شیرین، دختری افاده ای و ایرادگیر، را بازی می کند، پس از سه ماه اقامت در کرمان به تهران و نزد پدرش برمی گردد. 

شیرین که بدلیل مشکلات خانوادگی به کرمان و نزد عمه اش سفر کرده و پس از سه ماه به تهران برگشته ابتدا در پاسخ به این سوال پدرش که می پرسد " انگار خیلی خوش گذشته که دو هفته شده سه ماه؟" می گوید: خوش که چه عرض کنم آقا جون، تهرون کجا بقیه جاها کجا، همش خاکی خلی، در و داهاتی. 

شیرین چند دقیقه بعد و هنگام صحبت کردن با پسرعمویش "قباد" هم ابتدا در پاسخ به این سوال قباد که می پرسد "خوش گذشت؟" با لحن تمسخر آمیزی می گوید "خیلی" و چند دقیقه بعد با گفتن این جمله که انتظار سوغاتی نداشته باشید و چی می آوردم که بهترش اینجا نباشد می گوید: خفه شدم از اینقد که آن جا (کرمان) همه چی بوی خاک و خل و پهن می داد. 

دیالوگ های بالا که از سوی شیرین در این سریال گفته شده باعت شد کرمانی ها رنجیده خاطر شوند. "داهاتی" خطاب کردن کرمانی ها و " بوی پهن دادن همه چیز در کرمان" باعث شده تا صدای کرمانی ها درآید.

این جنجال حتی به صحن علنی مجلس نیز کشیده شد. و نمایندگان خواستار تذکر به وزیر ارشاد بودند. چند نوبت عوامل سریال به خاطر دیالوگ های سریال از کرمانی‌ها عذرخواهی کردند. 

بازیگر نقش شیرین نیز در اینستاگرام خود نوشت: "خیلی تعجب کردم. واقعا نمی دونم به این حرف ها باید خندید یا گریه کرد. عزیزان دل کرمانی، هم وطن های نازنین من اول اینکه داستان سریال شهرزاد مربوط به سال 1332 می باشد و اون زمان هیچ شهری حتی تهران ذره ای به شکل امروز نبود. دوم اینکه شیرین قصه پری ناز ایزدیار نیست و با توجه به شخصیت ناز پرورده ای که داره از رفتار اجتماعی درست و ادبیات کلامی درستی برخوردار نیست."

دلجویی از کرمانی‌ها به سبک شهرزاد!
و حالا در قسمت یازدهم سکانس دلجویی از کرمانی به نحوی کاملا بی سلیقه به سریال وصله شد. مسئولیت ادای دیالوگ‌های دلجویی بر عهده بزرگ آقا و راننده‌اش بود. بزرگ آقا در ماشین از حال همسر بیمار راننده‌اش می‌پرسد. "راستی عیالتو دوا درمون کردی بالاخره یا نه؟" راننده در جواب می‌گوید به لطف شما بهتره، اما دلش هوای دیار خودش رو کرده.... چند ماه پیش که با شیرین خانم رفته بودم کرمان، اینقد مردم کرمان به ما عزت و احترام گذاشتن، که وقتی می‌خواستیم برگردیم تهرون، من عزا گرفته بودم."

بزرگ آقا در جواب راننده می‌گوید: "همین نجابت و مهربانی مردم کرمانه که باعث شد خواهرم زندگی توی اون شهر را ترجیح بده به زندگی تو تهرون. ما هفت جدمون تهرونیه، اما وقتی خواهرم برای زندگی کردن به کرمان رفت، حتی بعد از فوت شوهر خدابیامرزش، حاضر نشد بیاد تهران. اونم حرف تو رو میزنه، می‌گه جوری به مهربونی مردم کرمان خو گرفته، که رغبتی نداره برگرده تهرون. توی آخرین تلگرافی که فرستاد یک بیت شعر جالب نوشته بود: 

"بر روی زمین نیست چو کرمان جایی       کرمان دل عالم است و ما اهل دلیم"
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"