|
خبرگزاري فارس: سرمربي اسبق تيم ملي فوتبال گفت: گناه من اين است كه در انتخابات رياست جمهوري از دكتر محمود احمدينژاد حمايت كردم.
محمد مايليكهن چهره ورزشي منحصر به فردي است چه از نظر تحصيلات دانشگاهي و چه از لحاظ مربيگري و چه در كسوت يك كارشناس و منتقد، شبيه هيچكس نيست. بدون مصلحت انديشي و بر اساس واقعيت سخن ميگويد. به همين دليل، مخالفانش تلاش ميكنند از او چهره هميشه ناراضي و تندمزاج ارايه دهند؛ اما شايد آنچه كه او از پشت پرده فوتبال و ورزش ميداند، هر منتقد و چهره ورزشي ديگر ميدانست، اينگونه برآشفته ميشد. مايلي كهن ميهمان خبرگزاري فارس بود و از تمام مسايل ورزش سخن گفت. متن حرفهاي او را در زير بخوانيد:
* مردم تشنه حقايق هستند
مردم شديدا تشنه اين هستند كه حرفها را صريح و روشن بشنوند. اگر اين خواسته آنها برآورده نشود، سراغ منابعي ميروند كه حقايق را نميگويند. اين ميتواند خطرناك باشد. من هم به دعوت خبرگزاري پاسخ مثبت دادم تا حقايق را بدون التهاب به مردم منتقل كنم.
* گناه من حمايت از احمدينژاد در انتخابات است
گناه من اين است كه در انتخابات رياست جمهوري از دكتر محمود احمدينژاد حمايت كردم و در اين زمينه دلايل و مستنداتي دارم. از رئيسجمهوري محترم تقاضا دارم مصاحبه من را بخواند. ميتوانستم خدمتشان برسم و مقابل دفتر خيابان پاستور حضور پيدا كنم. مرا ميشناختند و مردي ورزش دوست هستند؛ اما نخواستم وقتشان را بگيرم چرا كه به قدر كافي مشكلات عديده وجود دارد.
* به نامزدهاي ديگر پاسخ منفي دادم
در دورههاي گذشته انتخابات رياست جمهوري به هيچ عنوان از نامزدي اعلام حمايت نكردم. فقط در اين دوره از آقاي احمدينژاد حمايت كردم؛ آن هم در شرايطي كه از دفتر نامزدهاي ديگر براي حمايت از آنها دعوت شده بودم. پاسخ منفي دادم؛ ولي با وجود آنكه از سوي احمدينژاد دعوت نشده بودم، بر اساس اعتقادم، از ايشان حمايت كردم.
* جذب شخصيت احمدينژاد شدم
زمانيكه آقاي احمدينژاد شهردار تهران بودندكارها و خدمات ايشان نظرم را جلب كرده بود و مدام امور ايشان را پيگيري مي كردم، براي افتتاح ورزشگاهي در منطقه 18 تشريف آورده بودندو مرا هم دعوت كرده بودند، ايشان را آنجا ملاقات كردم و حركات، سكنات، لباس پوشيدنش و عملكردش را پسنديدم. هنر يك مدير آن است كه بهترين عملكرد را با كمترين هزينه داشته باشد. شايد برخي مديران با بريز و بپاش عملكرد خوبي داشته باشند؛ اما مثل مدير صرفهجو ارزشمند نيست. اين فاكتور باعث شد جذب دكتر احمدينژاد شوم و پيگير شوم تا ببينم ميتينگهاي انتخاباتي ايشان كجا برگزار مي شود. اولين ميتينگ انتخاباتي آقاي احمدينژاد در سالن هفتم تير بود كه بين جمعيت نشسته بودم و مرا بردند كنار ايشان. آخرين ميتينگ انتخاباتي هم در سالن افراسيابي برگزار شد.
* حمايت از احمدينژاد ريسك بزرگي بود
زماني كه از آقاي احمدينژاد حمايت كردم، دنبال چيزي نبودم. با اين حال، حمايت از ايشان ريسك بزرگي بود و هيچكس تصور نميكرد در حاليكه رجالي مانند هاشمي رفسنجاني، لاريجاني و قاليباف، با پشتوانههاي سياسي زياد در انتخابات حضور دارند، دكتر احمدينژاد رئيسجمهور شوند؛ اما بر اساس اعتقادم عمل كردم و جلو رفتم. اكنون نيز هر روز بيشتر از روز قبل اعتقادم به احمدينژاد بيشتر ميشود.
* در كشور اسلامي از اسلام عليه اسلام استفاده كردند
اهل چاپلوسي نيستم. وقتي ميگويم اعتقادم به ايشان بيشتر شده، دلايل خودم را دارم چرا كه ميدانم چه كارهايي انجام ميدهند.وقتي ايشان رئيس جمهور شدند 27 سال از انقلاب اسلامي گذشته و متاسفانه كشور ما در بسياري از بخشهاي مديريتي قالببندي شده بود. اين ايجاد خطر ميكرد و كشور را از شعار اصلي انقلاب دور ميكرد؛ اما او درصددقالب شكني كردند و طبيعي است قالبشكني هزينه دارد. ايشان هزينه آن را ميپردازند. يك مثال برايتان مي اورم. زمان سرمربيگري من در تيم ملي، اين تيم با كمترين امكانات عالي ترين بازي ها را انجام ميداد و منضبط و خوش اخلاق بود به گونه اي شده بود كه اين تيم به سفرهها و سجادههاي مردم راه پيدا كرده بود (مخالفين نمي توانستند بازيكن به تيم تحميل كنند و راه ديگري براي ايراد گرفتن نداشتند) و چون چيزي براي ايراد گرفتن نداشتند، ميگفتند مايلي كهن شب تا صبح از بازيكنان ميخواهد كه دعاي كميل بخوانند و آنها را براي نماز صبح بيدار ميكند. كاري ميكردند كه در كشور اسلامي از اسلام عليه اسلام استفاده كردند و كسي هم از من حمايت نكرد.
* بازيكنان خارجي تبليغ مذهب خود را ميكنند
در كشورهايي كه اعتقادات مذهبي قوي ندارند يا مذهبشان با مذهب ما فرق ميكند، مذهب را ترويج ميكنند و آن را بزرگ نشان ميدهند. وقتي رونالدينيو گل ميزند و صليب ميكشد، دارد كدام دين را تبليغ ميكند؟ همانطور كه گفتم، در كشور اسلامي از اسلام عليه اسلام استفاده كردند و آب هم از آب تكان نخورد. آن هم در شرايطي كه ماهنامه كنفدراسيون آسيا نوشت، رنسانس فوتبال ايران از سال 1996 و از سوي مايليكهن صورت گرفت.
* پرسپوليس در زمان من و پروين پرافتخار شد
اعتقادم به آقاي احمدينژاد هر روز بيشتر از روز قبل مي شود ؛ اما دليلي ندارد انتقاد نداشته باشم.بله من به همكاران ايشان انتقاد دارم؛ به خصوص در حيطه كاري خودم. 28 سال است كارمند سازمان تربيتبدني هستم. ليسانس و فوقليسانس اين حوزه را دارم. مسئوليتهاي مختلفي داشتم. قبل و بعد از انقلاب قهرمان ملي بودم. 14 سال عضو يكي از بهترين باشگاههاي ايران يعني پرسپوليس بودم. از بهمن ماه سال 1354 با پرسپوليس قرارداد بستم و تا آخر سال 1368 در اين تيم بازي كردم. به مدت 5 سال در اين تيم مربيگري كردم و بهترين دوران پرسپوليس همان زمان بود. آن موقع من و علي پروين عضو كادر فني بوديم و اين تيم قهرماني و نايب قهرماني جام در جام آسيا را كسب كرد. سرمربي تيم ملي بزرگسالان، جوانان و اميد بودهام. با تيم فوتسال در دومين دوره جام جهاني در هنگ كنگ، مقام چهارمي جهان را كسب كردم. در همان مسابقات، جام اخلاق را هم به ايران دادند. زماني كه تيم ملي بزرگسالان را تحويل گرفتم، اين تيم در ردهبندي جهاني در مكان صد و بيست و دوم بود. در آن شرايط تيم را در جام ملتهاي آسيا به مقام سوم رساندم و جام اخلاق را هم كسب كرديم.
* نميخواهند با رئيسجمهوري روبرو شوم
28 سال است در سازمان تربيت بدني كار ميكنم و نبايد از سازمان خودم انتقاد كنم چرا كه به برخي برميخورد. همانطور كه گفتم، گناه من حمايت از آقاي احمدينژاد بود. 2 سال است جشن تجليل از قهرمانان برگزار شده و رئيسجمهوري نيز در آن حضور داشتند.در دو سال گذشته انواع و اقسام آدمها را در اين جشن ميديديد؛ اما به دليل آنكه انتقادهايي داشتم، دعوت نشدم.سوال من اين است مگر در سازمان تربيتبدني چند مايليكهن وجود دارد؟ البته تمام همكاران من شريف هستند اما مگر چند نفر از پرسنل سازمان تربيتبدني ليسانس و فوقليسانس تربيتبدني دارند كه قهرمان ملي هم بوده باشند؟ باور كنيد به اندازه انگشتان يك دست هم چنين آدمهايي پيدا نميشوند؛ اما به دليل انتقاداتي كه مطرح كردم، به جشن دعوت نشدم تا با دكتر احمدينژاد روبرو نشوم.
* پستهاي كليدي سازمان ورزش در اختيار افراد غيرورزشي است
اين را با صداي بلند مي گويم آقاي عليآبادي، رئيس سازمان تربيتبدني قابل مقايسه با رئيس قبلي نيست؛ حداقل از نظر وقت گذاشتن. نبايد چشمها را روي واقعيتها بست. عليآبادي 140 سفر رفته و اين براي زندگي عادي هم ويرانكننده است؛ اما خروجي اين همه تلاش و صرف انرژي چندان زياد نيست چرا كه برخي كه ورزشي نيستند و حتي حس ورزشي هم ندارند، از بيرون سازمان آمدند و داراي پست كليدي هم هستند و با 61 سال سن به استخدام هم درآمده اند. ميدانيد حس ورزشي نداشتن يعني چي؟ يعني وقتي سالني براي واليبال ساخته ميشود و ارتقاع آن كمتر از حد استاندارد است، به آن مدير گوشزد ميكنيم، ميگويد چه عيبي دارد؟ اين افراد شناخت ناقص هم از ورزش ندارند. پستهاي كليدي را در اختيار گرفتهاند. سازمان تربيت بدني اين همه نيروي انساني دارد. چرا بايد از بيرون فردي جذب شود؟ در سازمان نفراتي هستند كه استخوان تركاندهاند و در ورزش زحمت كشيدهاند؛ آن موقع به افراد غير ورزشي پست داده ميشود. اين موضوع انگيزهها را ميكشد.
* آبدارچي سازمان تربيتبدني هم بايد ورزشي باشد
كارشناسان ورزشي داريم كه خود را پيش از موعد بازنشسته كرده اند. نميتوانم فيلم بازي كنم. كشور و مردم را بيشتر از خودم دوست دارم. نظام جمهوري اسلامي ايران را دوست دارم. دلم ميسوزد. وقتي برخي حركات و اعمال را ميبينم، احساس خطر ميكنم. در امور اداري سازمان فردي حضور دارد كه برخي كارمندان با ايشان مشكل دارند؛ اما آنها ميگويند پيش رئيس سازمان (به دليل روابط نسبي) كه نميتوانيم برويم. هر جا بروند، در پايان بايد با آن فرد روبرو شوند. به شخصيت حقيقي ايشان كاري ندارم و جسارت نميكنم؛ اما آيا در سازمان تربيتبدني كسي نبود كه به امور اداري آشنا باشد؟ زماني در سازمان تربيت بدني به اين نتيجه رسيده بودند كه حتي آبدارچي هم بايد ورزشي باشد چون سازمان جايي است كه بايد با عواطف و احساسات مواجه شد.
* بايد به قهرمانان احترام گذاشت
وقتي كسي كه قهرمان آسيا و جهان است به سازمان ميآيد، از شما غير از احترام گذاشتن چه ميخواهد؟ زماني كه در دفتر امور مشترك فدراسيونها بودم، وقتي داوراني قديمي مثل مرحوم اصغر تهراني و مرحوم سعيد صدري ميآمدند، وظيفه خود ميدانستم كه اگر نامهاي ميخواهند، سريع كارشان را راه بيندازم. وقتي نامه آنها را سريع آماده مي كردم، فكر ميكردند دنيا را به آنها دادهام؛ من كه براي آنها كاري نكرده بودم و تنها احترام گذاشته بودم؛ اما بيشتر آقايان با قهرمانان بيگانه هستند. سازمان با جاهاي ديگر فرق دارد. اينجا بايد قهرمان ورزشي را شناخت و به او احترام گذاشت.
* از قطبي مثل قهرمان ملي استقبال كردند
هر جا شايعه باشد، محمد مايليكهن ميخواهد پست بگيرد، ميگويند چون از احمدينژاد حمايت كرده، ميخواهند به او پست بدهند؛ در حالي كه مايليكهن قبل از احمدينژاد، مايلي كهن بود. سال 53 آقاي گل تهران شدم. بهمن 54 با پرسپوليس قرارداد بستم. سالها در اين تيم بازي كردم و سابقه مربيگري در تيم ملي را دارم؛ اما من كه ركوردار سابق بازي در پرسپوليس بودم با پيراهن اين تيم از بازيگري خداحافظي كردم هر وقت ميخواهم مربيگري كنم، ميگويند به خاطر احمدينژاد است؛ اما فلان شخصي را كه 30 سال است در ايران نبوده بهترين تيم را دستش ميدهندو با توجه به زد و بندهاي موجود، ميگويند حقش است و به عنوان قهرمان ملي وارد كشور مي شود. اگر مي توانست با تيم ملي يك كشور 6 گل به ايران بزند، حتما در تمام ميادين تهران مجسمهاش را هم ميساختند؛ اما ما را كه 6 گل به كره زديم، به حساب نمي اورند.
* هزينههاي فراوان در دعواهاي مديريتي پرسپوليس
مدير بايد به موقع پول خرج كند و به موقع نيز دست و دلش براي هزينه كردن بلرزد. حضرت علي (ع) وقتي ميخواستند كار خصوصي كنند، شمع بيتالمال را خاموش ميكردند. در دعواهاي مديريتي پرسپوليس چه پولهايي جابهجا شد؛ بدون آنكه كسي خم به ابرو بياورد. همه هم تقصير را گردن ديگري مياندازند.
* چرا نبايد 10 ورزشگاه مناسب داشته باشم؟
براي المپياد ايرانيان چقدر هزينه كرديم؛ اما خروجي كار چه بود؟ تمام رشتهها را ميشناسم؛ اما يك مثال فوتبالي برايتان بزنم . در اين المپياد، خداداد عزيزي در تيم آستان قدس رضوي گلزني كرد؛ آن موقع بايد بگوييم دنبال استعداديابي بودهايم؟ وقتي اين حرفها را ميزنم، ناراحت ميشوند. من دشمن آنها نيستم؛ من كارمند سازمان هستم. بعد هم ميگويند در اين كشور پول نيست. عليآبادي ميگويد در 60 سال گذشته به اندازه الان ساخت و ساز نشده است. دستشان درد نكند؛ اما چرا نبايد 10 ورزشگاه مناسب داشته باشيم تا زماني كه مسابقات براي خارج از كشور پخش ميشود، متوجه شوند كه كار كردهايم؟ چرا همه كارها در پستو انجام ميشود؟چه اشكالي دراد كه كار تبليغي انجام دهيم اگر اين كارها را انجام دهيم ديگر نيازي به هزينه تبليغات نيست داشتن ده ورزشگاه مجهز بهترين تبليغ است.
* بناهاي ورزشي ابنيه تاريخي شدهاند
در بحث كميتي كارهاي زيادي انجام شد؛ اما از بعد كيفيتي چه طور؟ در شهر كاشان ورزشگاه افتتاح كرديم و پس از افتتاح در آن را قفل كرديم. كلنگ برخي ورزشگاهها از قبل خورده بود. ورزشگاه سردار جنگل رشت گيشه بليت فروشي ندارد و در روزهاي مسابقه از مينيبوس به جاي گيشه استفاده ميكنند. در سال 1353 ورزشگاه آزادي را پنج ساله ساختيم و كرهايها و ژاپنيها انگشت به دهان ماندند؛ اما در انزلي كه مهد قهرمان پروري است و به نوعي به اين شهر حساسيت دارم، فقط يك ورزشگاه وجود دارد كه متعلق به 50 سال پيش است. در انزلي در بيشتر رشتهها استعدادهاي فراواني يافت ميشود. از قايقراني و بوكس گرفته تا فوتبال و كاراته. در اين مدت هر كسي آمد، فقط چند سكو براي تماشاگران در ورزشگاه تختي انزلي ساخت. بعد هم مي گويند به دليل شرايط آب و هوايي بايد اين ورزشگاه چمن مصنوعي شود؛ آن هم در شهري كه اگر آهن بكاريد، بعد از دو هفته سبز ميشود. عجيب است كه اقاي بهمن صالح نيا كه استاد من است و خيلي هم برايش احترام قايل هستم از اين تصميم استقبال ميكند. شايد او مي گويد چمن مصنوعي از هيچي بهتر است. برخي بناهاي ورزشي ما به ابنيه تاريخي تبديل شدهاند. ورزشگاه يادگار امام تبريز يا ورزشگاه نقش جهان اصفهان كه ظاهرا بايد آنها را خراب كرد و از اول ساخت. بايد كارها را اولويت بندي كرد.
* طرح جامع ورزش طرح گنجه بود
بعد از ارايه طرح جامع ورزش، خيليها گفتند اين طرح گنجه است و درست هم ميگفتند. چقدر هم پول براي اين طرح هزينه شد يا چقدر پول بابت تاسيس مركز توسعه ورزش قهرماني هزينه شد؟ در كنار آن، مركز ملي مديريت و توسعه ورزش را تاسيس كردند؛ اما براي آنكه براي برخي جا باز شود، معاونتهايي راهاندازي شد؛ اما آموزش حذف شد. در دو ساله گذشته سازمان چند كتاب چاپ كرده و در زمان هاشمي طبا چندين جلد كتاب منتشر شد؟ معاونت آموزشي را كه از واجبات است، از دست داديم. كار معاونت فرهنگي هم اين شد كه زير پلههاي سازمان شعار بنويسد كه عقل سالم در بدن سالم. در گذشته در مركز آموزش كتابخانهاي داشتيم كه بسيار باارزش بود. افرادي كه ميخواستند كار تحقيقاتي و پژوهشي انجام دهند، به آنجا ميآمدند. اما شما ببينيد چه بلايي سر ان كتابخانه امده است
* كارمندان و كارشناسان سازمان بيانگيزه ميشوند
هر كس بخواهد همراه تيمهاي ملي به خارج از كشور سفر كند، كار دشواري پيش رو ندارد؛ اما اگر كارشناسان سازمان بخواهند سفر بروند، بايد شوراي معاونين در اين مورد تصميمگيري كند. بخشنامه شده كارشناسان حق ندارندبدون اجازه سازمان مسووليتي در فدراسيون ها داشته باشند. اين كارها انگيزهها را از بين برده است. اغلب افراد بهكار گرفته شده در فدراسيون ها متعلق به پرسنل شريف سازمان نيستند.
* من كارمند عليآبادي هستم
يكي دو نفر سايه مرا با تير ميزنند. برخي آمدند پيش من و گفتند ميخواهيم بين تو و عليآبادي را آشتي بدهيم. گفتم اولا كارمند اقاي عليآبادي هستم و ثانيا با ايشان قهر نيستم. ميتواند به عنوان اينكه كارمند زير دستش هستم، يك تلفن به من بزند و بگويد پيشم بيا؛ اما يك مرتبه پيش ايشان رفتم و ديدم بايد از شهرداري حرف بزنم و ايشان از ورزش.
* رئيسجمهوري ورزش را دوست دارد
بعد از انتخابات رياست جمهوري يك روز خدمت رئيس جمهوري محترم رسيدم؛ در شرايطي كه پروتكل الحاقي امضا شده بود و مشكل هستهاي را به دامن دولت نهم انداخته بودند. با اين حال، با آقاي احمدينژاد 45 دقيقه صحبت كردم و حرفهاي من را گوش كردند و گفتند هيچ تلفني وصل نشود؛ مگر آنكه تيم مذاكره كننده از وين تماس بگيرند. متوجه شدم رئيسجمهوري ورزش و اهالي ورزش را به خوبي مي شناسد. ايشان ورزش را خوب ميشناسند و آن را به دقت دنبال مي كنند.
* در تهران شصت و هفتم شدم
در انتخابات مجلس شوراي اسلامي نامزد شدم و با نود و پنج هزار و هشتصد و هفتاد و هشت راي در مكان شصت و هفتم ايستادم؛ در حاليكه به عنوان نامزد مستقل شركت كرده بودم. شايد اگر در فهرست يا گروهي قرار ميگرفتم، ميتوانستم به مجلس راه پيدا كنم؛ اما با يك تراكت ساده كه روي آن نوشته بودم "اگر مرا ميشناسيد و فكر ميكنيد ميتوانم موثر باشم به من راي بدهيد" در انتخابات شركت كردم. با اين شرايط، از شخصي كه صاحب سه روزنامه است و كنار بيشتر اسطورههاي ورزشي ايستاد و عكس گرفت، بيشتر راي آوردم. اين شخص حتي چند روز به انتخابات مانده بود به طور خيلي اتفاقي در سه برنامه زنده تلويزيوني نيز حاضر شد؛ اما فقط شش هزار و صد و هشتاد و نه راي آورد. دست تمام كساني را كه به من راي دادند؛ حتي آنهايي كه به من راي هم ندادند، ميبوسم.
* پرسپوليس و استقلال زير نظر عليآبادي هستند
آقاي عليآبادي در يكي از مصاحبههاي اخير خود اعلام كردند با فرهنگي كه در فوتبال حاكم شده، مديريت بر آن دشوار است. بعيد است كه مديري اينگونه حرف بزند. در 3 سال اخير دو باشگاه پرسپوليس واستقلال تحت نظر و اراده چه كسي بوده است؟ آيا غير از اين است كه محمد عليآبادي رئيس مجمع هر دو باشگاه هستند؟ به امور مجامع آشنا هستم. در يك مجمع به طور مثال فلان شركت 50 سهم دارد. يك شركت ديگر 30 سهم دارد و ... در نهايت، مجمع هيئت مديره را انتخاب ميكند و رئيس هيئت مديره نيز شخصي ميشود كه بيشترين سهم را دارد. آيا مجامع استقلال و پرسپوليس نيز اينگونه هستند؟ اقاي عليآبادي كه رئيس مجمع است، اعضاي هيئت مديره را انتخاب مي كند و آنها نيز از بين اعضاي هيئت مديره مديرعامل را انتخاب ميكنند. بنابراين، نبايد زياد دنبال مقصر گشت.
* هزينههاي ميلياردي پرسپوليس بيثمر بود
اگر مديري در پرسپوليس و استقلال موفق نيست، قصوري متوجه عليآبادي نميشود؟ در سه سال گذشته در استقلال قريب، مقداد نجفنژاد و عليفتحا... زاده بودند و در پرسپوليس نيز حجتا... خطيب، محمدحسن انصاريفرد و حبيب كاشاني مديريت كردهاند. اين مديريتها چقدر هزينه كردهاند؟ مي توانم بپرسم آري هان را چه كسي آورد؟ اين مربي هلندي چرا آمد و چرا رفت؟ مصطفي دنيزلي چرا سرمربي شد و سپس اخراجش كردند؟ افشين قطبي چرا آمد؟ با چه هزينهاي آمد؟ پرسپوليس در اين سه سال چند ميليارد هزينه كرده است؟ اگر قرار بود از جيب خودشان فقط 2 ريال خرج كنند، اينگونه هزينه ميكردند؟ نتيجه اين همه هزينه در سه سال اخير براي پرسپوليس چه بوده است؟ اين تيم در سه سال گذشته كدام را قهرماني كسب كرده يا از نظر فرهنگي و اخلاقي چه رشدي داشته است؟ اصلا ميپرسم در اين سه سال اين باشگاه محض نمونه يك بازيكن معرفي شده است؟ اين دو باشگاهها حدود 10 ميليارد بدهي دارند و بيش از 15 ميليارد هزينه كردهاند؛ بدون آنكه ثمري داشته باشد و بازيكني پرورش دهند.
* بايد رئيس كميته بينالملي المپيك شوم
يكي از مشكلات من و عليآبادي زماني رخ داد كه قرار بود اعضاي هيئت مديره معرفي شوند. يك پنجشنبه از دفتر عليآبادي با من تماس گرفتند و خدمت ايشان رسيدم. رئيس سازمان تربيتبدني به گونهاي كه ميخواهند صدقه بدهند يا انگار تحت فشار بودند، گفت كه ميخواهد مرا به عضويت هيئت مديره درآورد. واقعا ناراحت شدم زيرا وقتي شخصي مانند مهرعليزاده كه هيچ سابقه و تحصيلاتي در ورزش ندارد، رئيس سازمان تربيت بدني ميشود، من بايد رئيس كميته بينالمللي المپيك شوم.
* براي حضور در هيئت مديره پرسپوليس شرط گذاشتم
در آن زمان خطاب به عليآبادي گفتم، همدورههاي من رئيس سازمان و دبير كل كميته المپيك شدهاند، حضور در هيئت مديره پرسپوليس براي من زياد نيست. بارها عنوان كردهام هرچه دارم، ابتدا از خدا، بعد از كشور و مردم و سپس از پرسپوليس است. برخي ميگويند ما پرسپوليس را نگه داشتهايم؛ اما اين پرسپوليس بود كه همه را نگه داشت. بگذريم. به آقاي عليآبادي گفتم به شرطي ميآيم كه مديرعامل شوم؛ وگرنه اين سمت را قبول نميكنم؛ اما ايشان گفتند انتخاب مديرعامل بستگي به نظر هيئت مديره دارد. در سطوح مختلف كار كردهام، اعضاي هيئت مديره را چه كسي انتخاب كرده بود؟
*براي تخريبم ميگويند تند مزاج هستم
برخي براي اينكه مرا تخريب كنند، ميگويند تندمزاج هستم؛ در حاليكه با سرمربيگري دو تيم ملي، در رقابتهاي بينالمللي هم مقام آوردهام و هم جام اخلاق را. آنهايي كه مقام نياوردهاند و از ميدان هم اخراج شدهاند، كند مزاج هستند؟ كاپ اخلاق را به تيمي كه آخر شده نميدهند و اين جام به تيمي داده ميشود كه رتبههاي بالايي كسب ميكند.
* پرسپوليس مثل يك اداره زير مجموعه سازمان
متاسفانه عليآبادي نيز در پرسپوليس راه قبليها را رفت. پولها را چه كسي ميدهد و مديران را چه كسي انتخاب كرد؟ وقتي كه اقاي نژاد فلاح به هيئت مديره باشگاه ميآيد كه نميتواند يك ريال هم كمك كند. يك نماينده مجلس اگر در شبانهروز 24 ساعت را هم براي وظيفه نمايندگي خود بگذارد، باز هم وقت كم ميآورد؛ آن موقع به هيئت مديره ميرود كه چه بشود؟ علي سعيدلو معاون اجرايي رئيسجمهوري هستند و مشغله فراواني دارند. اگر به جاي 24 ساعت، 72 ساعت هم وقت داشته باشد، باز هم وقت كم ميآورد. با انتخاب اين نفرات در زمان تامين هزينهها به سراغ سازمان تربيتبدني ميآيند. من ميگويم بياييد براي پرسپوليس مثل يك اداره زيرمجموعه سازمان مانند اداره كل تربيت بدني استان تهران كه مديركل، معاون اداري،مالي و .. دارد، رديف بودجه جاري و بودجه عمراني تعريف كنيد. سازمان اكنون هزينه پرسپوليس را ميدهد؛ بدون آنكه سنگي روي سنگ گذاشته شود. اگر اين اتفاق رخ مي داد، نتايج بهتري هم كسب ميشد.
* حبيب كاشاني حقوق نگرفت؛ اما اعتبار كسب كرد
محمدحسن انصاري فرد هرچه باشد ورزشي است؛ اما حبيب كاشاني از زماني كه مديرعامل شده، ميگويد چهار ماه و سه روز و 24 دقيقه و 30 ثانيه است كه مديرعامل شدهام و هيچ حقوقي نگرفتهام. آقاي كاشاني عزيز، ميتوانم بپرسم از حضور در پست مديرعاملي چقدر اعتبار كسب كردهاي؟ برخي حاضر هستند ميلياردها از جيب بدهند و فقط مديرعامل اين باشگاه شوند؛ آن هم نه آنكه اختيار تام داشته باشند بلكه با وظايف محدود تعريف شده. مديرعاملي كه به دنبال حقوق باشد، وضع باشگاهش بهتر از اين نميشود.
* اگر پرسپوليس ورشكسته نبود، كاشاني مديرعامل نميشد
اگر در پرسپوليس همه چيز مرتب بود و باشگاه ورشكسته نبود كه حبيب كاشاني مديرعامل نميشد. ايشان را آوردهاند كه باشگاه را از ورشكستگي نجات بدهند. اعتبار و امكانات بياورد. افرادي هستند كه حاضر هستند ميليارد ها تومان پول بدهند تا فقط مديرعامل شوند.
* از تخصص مديرعامل پرسپوليس تعجب ميكنم
حبيب كاشاني در برنامه 90 ميگويد، مرزبان مشاور عالي مديرعامل شد و اين پست خيلي مهم است و تيم هم در هشت بازي آخر فصل ديگر نيازي به بدنسازي ندارد. واقعا از شنيدن اين حرف تعجب كردم. خودشان را به علم هم وصل ميكنند. چگونه يك تيم در هشت هفته پاياني نيازي به بدنساز ندارد؟ اين از ميزان تخصص آقايان است. پس از شكست برابر استقلال اهواز مشخص شد كه پرسپوليس اصلا مديرعامل ندارد كه اگر داشت، ليدرهاي قلدر به خودشان اجازه نميدادند پس از بازي به داخل رختكن بروند و هرچه لايق خودشان است را نثار بازيكنان كنند. راستي اين ليدرها از چه كسي حقوق مي گيرند؟
* فوتبال سربار دولت شده است
در قبال جامعه احساس مسئوليت ميكنم. در قبال آن 95 هزار راي كه آوردهام، خودم را مسئول ميدانم. فوتبال ما نبايد اينجا باشد. نگران فوتبالم. براي همين نميتوانم همرنگ جماعت شوم. فوتبال اكنون سربار دولت شده است. چقدر بودجه دولتي تزريق شد؛ در حاليكه در سالهاي قبل وضعيت اين چنين نبود. وقتي رئيس فدراسيون را تغيير ميدهيد، بايد يك نفر هم قواره او رئيس شود. در فوتبال اين كار انجام نشد و ميليارد ها تومان از اعتبارات دولتي ظرف دو سال گذشته خرج شد؛ در حاليكه پيش از اين، هر جا سازمان گير ميافتاد، از فوتبال پول ميخواست.
* به رئيس جمهوري دروغ گفتند
در جام ملتهاي آسيا كاروان تيم ملي 93 نفره بود؛ اما در زمان سرمربيگري من فائقي ميگفت "پول نداريم، پزشك براي چي ميخواهي" همراه تيم ببري. روزي كه رئيس جمهوري محترم با واليباليستها نشستي داشتند، در مورد ميزان پاداش به بازيكنان تيم ملي فوتبال در روز روشن آقاي كيومرث هاشمي دروغ گفتند و ميزان پاداش اهدايي را 500 دلار عنوان كردند؛ در حاليكه حدود 10 هزار دلار پاداش گرفته بودند. يك بار هاشمي در برنامه 90 خطاب به صفايي فراهاني گفت، شنيده بوديم در روز روشن دروغ ميگويند؛ اما نديده بودم در شب تار دروغ بگويند؛ ظاهرا منظورشان از دروغ گفتن در روز روشن، خودشان بوده است.
* مالديو را تحقير نكرديم
در زمينه فرهنگي وقتي مالديو را در دور رفت 17 بر صفر شكست داديم، ديدم خداداد عزيزي فقط 2 گل زده؛ اما روي 15 گل ديگر موثر بوده است. بعد از آن مسابقه ولخرجي كرديم و 50 دلار به او پاداش داديم. قبل از بازي نيز به بازيكنان گفتم، بايد امروز تفاضل گل خوبي كسب كنيم؛ اما بايد احترام حريف را هم حفظ كنيم. يعني اگر گل زديم، سريع توپ را از داخل دروازه به وسط زمين نياورديم؛ اينگونه هم به حريف توهين ميشود و هم احساسات حريف جريحه دار ميشود. در بازي هاي برگشت صعودمان قطعي شده بود و به بازيكنان گفتم كمتر به مالديو گل بزنند تا تحقير نشود و آن ديدار را با 9 گل به سود خود تمام كرديم.
* در زمان ما سرمربي مسئول شكستها بود
زماني كه سرمربي بودم، وقتي تيم پيروز ميشد، بازيكنان در آن نقش داشتند و شكستها گردن من بود؛ اما اكنون همه چيز عكس شده است. اينكه ميگويند بازيكنان تباني بازي كردند را قبول ندارم. وقتي چند نفر در كوچه و خيابان گل كوچك بازي ميكنند، تمام حواسشان متمركز توپ و دروازه خودي و دروازه حريف است. حتي به زن و بچه و نوه و نتيجه و مشكلات مالي هم توجهي ندارند. برخلاف نماز خواندن كه به همه چيز مي انديشيم غير از نماز.
* قطبي 600 هزار دلار دستمزد گرفت
نوع قراردادهايي كه بين بازيكنان، مربي، سرپرست و مديران عامل ما امضا ميشود، حرفهاي نيست. چطور مربي توقع دارد بازيكن تمام وقتش را براي تيم بگذارد؛ اما خودش اينگونه رفتار نميكند؟ افشين قطبي چطور پول گرفته و حالا هم فقط ميگويد همه چيز به خاطر وطنم بوده است. به او 600 هزار دلار پول داديم و ماهي 5 هزار دلار كرايه خانه اش را ميدهيم؛ آن هم به مربي كه در كره جنوبي 100 هزار دلار هم دستمزد نگرفته است. پول دادن عيبي ندارد؛ اما بايد براي تيم وقت بگذارند. سرپست تيم كارمند فلان اداره است و فقط سر تمرين حاضر ميشود.
* بعد از ديده بوسي با پروين ميگفتند بايد بركنار شود
اگر محمدحسن انصاري فرد ماهي 5 ميليون تومان هم از پرسپوليس حقوق گرفته باشد، اشكالي ندارد. آنچه مهم است اينكه عملكردش چقدر به باشگاه زيان زد. زمانيكه عضو هيئت مديره بودم، در چهار هفته تيم 10 امتياز گرفت. ديدن ما به بازيكنان شوك مثبت تزريق كرد؛ اما آقايان از يك طرف با پروين ديده بوسي ميكردند و از طرف ديگر مي خواستند او را عوض كردند. مربي كه خوب كار ميكند، بايد ادامه بدهد. در ادامه گونش سرمربي تركيهاي را به ورزشگاه آزادي آوردند. در اين حالت بازيكنان از فردا براي سرمربي هيچ احترامي قائل نيستند و ميگويند فردا يك نفر ديگر جانشين او ميشود، پس ديگر اهميتي ندارد.
* از ابروي نازك آن بازيكن خجالت ميكشم
از يك طرف ميگويند پول نداريم، بعد 250 ميليون تومان به بازيكني ميدهند كه در شش هفته يك دقيقه هم بازي نكرده است. كار فرهنگي هم مشخص است. بازيكن آنقدر زير ابرويش را نازك كرده كه من خجالت ميكشم. متاسفانه در غوغا سالاري ها خيلي چيزها گم ميشود.
* قطبي نه گذرنامه ايراني داشت و نه شناسنامه ايراني
اگر روند حضور افشين قطبي در ايران را بررسي كنيم، به خيلي چيزها ميرسيم. خود كاشاني ميگويد قطبي نه شناسنامه ايراني داشت؛ نه گذرنامه ايراني. ميتوانم ثابت كنم به اين مربي 600 هزار دلار ميدهيم و خانهاي هم در اختيارش ميگذاريم. يكي از اعضاي هيئت مديره باشگاه كه برادر چهار شهيد است، هنگام ورود قطبي به ايران، از او مثل قهرمان ملي استقبال ميكند و زماني كه اين مربي را در آغوش ميكشد، اشك شوق ميريزد. آقاي فردوسي پور هم ميگويد قطبي مدرك مهندسي خود را از كالج UCLA گرفته است؛ حالا اين چه ربطي به فوتبال دارد، نميدانم. فلان گزارشگر فوق سنگين صدا و سيما نيز مدام از خوب حرف زدن اين مربي تعريف ميكرد؛ در حاليكه اگر بنا به خوب حرف زدن است، پس بهتر است الهي قمشهاي را سرمربي تيم كنيد. قطبي خودش در يك برنامه زنده تلويزيوني گفت كه مربي تيم زنان بودم. آن موقع با يك مربي به دليل آنكه در بازيهاي آسيايي سئول در سال 1988مسابقه تيم واليبال زنان را از تلويزيون نگاه كرد، چه كارهايي نكردند كه عامل پررنگ شدن اين مسئله هم يكي از مديران عامل سابق پرسپوليس بود.
* قرار بود مدير فني پرسپوليس شوم
زمانيكه سروري از هيئت مديره پرسپوليس استعفا كرد، در برنامه ورزش و مردم گفتم درود بر شرفش؛ حسن بيادي و حبيب كاشاني هم بايد همين كار را بكنند چرا كه از ورزش شناخت ندارند. كاشاني مرا از قبل ميشناخت، در مراسم مذهبي كه همه ميرفتند و ما هم رفتيم، ديدمش و خيلي هم به من ابراز محبت ميكرد؛ اما از سوي ديگر برايم پيغام اوردند كه كاشاني گفته موتور مايليكهن را پائين ميآورم. من هم به يكي از كارمندان ايشان پيغام دادم كه بيچاره مايلي كهن همين يك موتور را دارد اگر آنرا پايين بياوريد چگونه تردد كنم؟ بعد همان كارمند به من تلفن كرد و گفت كاشاني مي گويدچنين حرفي نزده است. همين ارتبا ط باعث شد كه يك روز در شوراي شهر با هم قرار گذاشتم تا حرف بزنيم. در آنجا به من گفت، به هيچوجه نميخواهد مديرعامل شود (البته تعبير من اين بود كه ايشان تمايل دارند كه مدير شوند)؛ به ايشان گفتم حاضرم به شما كمك كنم. گفتند چه كمكي؟ گفتم حاضرم مدير فني تيم محبوبم شوم و تمام امور فني از انتخاب سرپرست تا بازيكن و مربي را بر عهده بگيرم. كليه امور فني و انتخاب كادر فني و سرپرستي را به من بسپاريد و امكانات بيروني مثل آوردن پول هم با شما. بعد از آن، كاشاني با من تماس گرفت و گفت كه پيرو جلسهاي كه با هم داشتيم، ميخواهم ديداري ديگر داشته باشم و قبول كردم؛ اما ساعت 30/21 همان شب براي اولين بار ديدم در شبكه خبر اسامي كادر فني را اعلام كرد. همان موقع تماس گرفتم و گفتم جلسه فرداي ما منتفي است. گفتم وقتي همه اعضاي كادر فني را انتخاب كردهايد، بيايم نگهبان جلو در را انتخاب كنم؟
* كاش من هم به خارج ميرفتم تا عزيز ميشدم
خاك بر سر من مايلي كهن كه به خارج از كشور سفر نكردم تا عزيز شوم. ميخواستم مجيد جلالي را سرمربي پرسپوليس كنم؛ حتي پيش كاشاني هم رفتيم. ميتوانستيم. او عاشق فوتبال است و زندگي بدون فوتبال برايش معنا ندارد. با او اختلاف سليقه دارم؛ اما بسيار مربي توانايي است. فكر ميكنم عدم صداقت باعث شد كه مديرفني نشوم. اي كاش ما هم به خارج از كشور مي رفتيم و برمي گشتيم تا عزيز شويم.
* لابي دايي از همه پرزوتر بود
اگر در مقدماتي جام جهاني 2010 فقط يك تيم از گروه صعود ميكرد، كار ما دشوار ميشد؛ اما 2 تيم صعود ميكنند. ايران صعود ميكند؛ اما مرحله بعدي بسيار سختتر است. يك شب ساعت 9 شب، مهدي تاج از فدراسيون به من زنگ زد و گفت تا شنبه صبح يك برنامه براي تيم ملي بدهيد. نظراتم را در هشت صفحه روي كاغذ آوردم زيرا زماني ميتواني برنامه ارائه كني كه برنامه ليگ و مسابقات تيم ملي را در اختيار داشته باشي. در آن 8 صفحه مشكلات را گفتم؛ حتي از بازيكناني مثل احسان حاج صفي يا محمود كريمي كه به او ميگويم مايكل اوون وطني نام بردم و مجيد جلالي را براي مربيگري پيشنهاد دادم. همان زمان دايي در برنامه 90 در مورد 5 نامزد سرمربيگري تيم ملي گفت كه هر كس لابي و رابطه قدرتمندي داشته باشد، سرمربي ميشود. بعد مشخص شد لابي او از همه قدرتمندتر بود. ايشان گفتند با خدا لابي كرده؛ اما نميدانستم خداوند هم اختصاصي شده است.
* دايي بايد حرمت بازيكنان را نگه دارد
درباره مربيگري علي دايي حرفي نزدم؛ فقط گفتم نبايد قلدرمآبانه برخورد كند. اگر رفتاري كه با مهدي مهدوي كيا شد، با خود دايي انجام ميدادند، جنجال به پا ميكرد. نگفتم چرا دايي مهدوي كيا را دعوت نكرد. حق او است كه نفرات را با سليقه خودش انتخاب كند. وقتي خبرنگاري از او درباره دعوت نشدن به هاشميان و مهدوي كيا به تيم ملي سوال كرد، با لفظ بدي گفت كه چرا به اين دو بازيكن گير ميدهيد. اين ادبيات در شان يك معلم نيست. او ميتواند بگويد مهدوي كيا در تاكتيك تيمي من نميگنجد يا فوتبال او را قبول ندارم. اين حق مربي است. به عقيده من، مهدوي كيا بزرگتر از دايي است و 8 و 9 سال مستمر در آلمان بازي كرده و تعداد بازي هاي او در يك ليگ معتبر دنيا و حضور موثرش در دو جام جهاني را بايد در نظر گرفت. پيراهن مهدوي كيا را سريع بر تن مجيد غلامنژاد در تيم ملي كردند. البته شماره پيراهن ارث كسي نيست؛ اما بحث منزلت است.
* نبايد با افكار عمومي بازي كرد
دايي بعد از تساوي برابر كويت گفت كه اين تيم، يكي از بهترين تيم سالهاي اخير است؛ اما داور يك اوت اشتباهي گرفت و آن توپ گل شد. اين حرفها توجيه عملكرد است. داور آن روز خيلي با ما صميمي بود. يك گل درست كويت را مردود اعلام كرد. روي دو حادثه دو گل زديم. بايد واقع بين باشيم. كويت اكنون در راه بندي فيفا در مكان 122 است؛ اما زماني كه ما با اين تيم بازي كرديم، در مكان بيست و دوم بود. بدر حاجي، جاسم الهويدي و بشار عبدا... را داشت. نبايد با افكار عمومي بازي كرد.
* نرفتن به جام جهاني فاجعه نيست
حضور در جام جهاني 2010 هم سخت است و هم آسان. فوتبال بي رحم ترين ورزش دنيا است؛ حتي كشورهايي كه ليگهاي منظم برپا ميكنند و نخست وزير آنها نيز نميتواند برنامه بازيها را تغيير دهد، گاهي شكست ميخورند. نمونه بارز آن تيم ملي انگليس است كه در كشور خود مقابل كرواسي بازنده شد و از حضور در يورو 2008 باز ماند. اين بيرحمي فوتبال است. اگر به جام جهاني نرفتيم، نبايد فاجعه تلقي شود. اگر هم صعود كرديم، نبايد تصور كنيم صاحب همه چيز شدهايم. صعود به جام جهاني اين حسن را دارد كه در ساير زمينهها ميتوانيم استفاده بهينه داشته باشيم.
* مصلحت مدار هستيم؛ نه قانون مدار
به جاي قانونمداري، مصلحتمدار هستيم. در كشوري مثل ايتاليا كه ميگويند مافيا حضور دارد، شب قبل از ديدار نهايي جام جهاني اعلام ميشود تيمي مثل يونتوس كه كمپاني فيات حمايتش ميكند، بايد به ليگ سري B سقوط كند يا آث ميلان كه نخست وزير را حامي خود دارد، بايد با 16 امتياز منفي ليگ فصل بعد را شروع كند. آنجا اصل قانون مداري است و تيمها را محروم ميكنند. ديديد كه ايتاليا پيروز شد. آيا آنها عرق ملي ندارند؟
* نبايد رئيس سازمان وارد كارهاي جزيي شود
آقاي علي آبادي ميگويند ليگ نهم بايد 16 تيمي شود. وقتي اينقدر در مسائل، ريز ميشوند، مسائل كلان را از دست ميدهند. علي كفاشيان چند مرتبه در مورد ورزش هاي پايه حرف زد؟ در دووميداني، ژيمناستيك، شنا و ... چند مدال طلا در المپيك داريم؛ اما دريغ از آنكه يك زمين تمرين در اختيار قهرمانان پرتابگر قرار دهيم. اگر نگاه كنيد، متوجه ميشويد فدراسيون هايي مع رئيس هاي آنها قهرمان ورزشي بوده اند، موفق هستند. در شمشيربازي فردي را رئيس ميكنند كه 200 رقم حرف پشت سر او ميزنند و فرزندانش تغيير مليت دادهاند. به راستي اگر خوب عمل كنيم، نمي توانيم در ورزش رو به جلو حركت كنيم؟ به عنوان مثال در ورزشي مثل تيراندازي، با وجود داشتن ارتش بيست ميليوني نبايد صاحب يك مدال برنز شويم؟