روزنامه خراسان: آمریکا حمله گسترده موشکی به سوریه را ترتیب داد و باوجود اینکه وزیر امور خارجه ترامپ و سخنگویش در کاخ سفید با یکدیگر در ارتباط با آینده سوریه همعقیده نیستند، اما خود او درنهایت اظهار کرد که قصد مداخله مستقیم در سوریه را ندارد.
فهم رفتار آتی آمریکا در قبال سوریه بسیار اهمیت دارد. صرفنظر از اظهارنظر فعلی ترامپ و اینکه او و کابینهاش نشان دادهاند که رفتارهای سینوسی را از خود بروز میدهند، این مهم است که بدانیم آیا ترامپ رویهای را که در یورش موشکی به سوریه آغاز کرده است، ادامه خواهد داد یا خیر؟ برای پاسخ به این ابهامات، باید کمی بهعقب بازگردیم و ببینیم که در دوران باراک اوباما، کاخ سفید نشین قبلی آمریکا چه رخداده است. آمریکاییها جنگی پرهزینه را در عراق پشت سر گذاشتند و به دلیل اینکه نتوانستند آن را مدیریت کنند، تحتفشار افکار عمومی، سیاست «ملت- دولت سازی» آنها در عراق با شکست مواجه شد. آمریکاییها درنهایت مجبور شدند که از این کشور خروج کنند. خروج آمریکا از این کشور، متناسب با واقعیتهای منطقه نبود و خلاء قدرتی که پس از سرنگونی صدام ایجادشده بود، هرجومرج را گسترش داد و به دنبال آن جریان های سلفی قدرت گرفتند.
همزمان با تحولات قیامهای مردمی در جهان عرب سوریه دچار بحران شد. در زمان اوباما، آمریکا میکوشید تا در جنگی مستقیم در غرب آسیا ورود نکند. اوباما مسئولیت تأمین امنیت در منطقه را بر عهده بازیگران منطقهای نهاد. این بازیگران در درجه اول، رژیم صهیونیستی، عربستان و ترکیه بودند و تا حدودی نقش جمهوری اسلامی ایران در ترسیم آینده غرب آسیا به رسمیت شناختهشده بود. بنابراین، جنگ در سوریه را میتوان در آن دوران، رویارویی دو جریان دانست؛ جریان غربگرا به رهبری عربستان و ترکیه و جریان مستقل که توسط ایران از طریق لبنان و دولت عراق حمایت میشد. در آن دوران تا زمانی که بازیگران منطقهای ایفای نقش میکردند، آمریکاییها صرفاً ناظر بودند و دغدغه اتفاقات سوریه را نداشتند. اما بهمرور زمان که روسیه وارد تحولات سوریه شد و از دولت بشار اسد اعلام حمایت کرد و پایگاه خود را در این کشور تقویت نمود، روسها ترسیم منطقهای آمریکا را به هم زدند. ازآنپس بود که صفآرایی مذکور به نفع جریان مستقل علیه گروه وابسته به غرب تغییر کرد. در آمریکا نسبت به این تحرکات نگرانی ایجاد شد و بیان شد که پوتین به دنبال احیای امپراتوری روسها است و او از جنگ گرجستان شروع کرده و رفته رفته میرود تا با جداسازی کریمه و ایجاد بیثباتی در اوکراین و ورود به غرب آسیا، جایگاه خود را در عرصه بینالمللی تثبیت کند.
این اتفاقات با آخرین ماههای ریاست جمهوری اوباما همراه شد که با خواست جریان ضد روس در آمریکا مخالفت و در برابر این طیف، ایستادگی میکرد. البته اوباما با اتخاذ تحریمهایی علیه روسیه موافقت کرد، اما پس از بهبود روابط جریان مقاومت در منطقه با ترکیه و البته ارتباط خوب مسکو- آنکارا، دست برتر طیف مقابل آمریکاییها بیشتر خود را در تحولات نشان داد. ازاینپس بود که آمریکاییها احساس خطر کردند که اگر در سوریه باقدرت ورود نکنند، برد در درازمدت با جبهه مقاومت و طیف مقابل جبهه غربی- عربی خواهد بود. بنابراین، پس از پیروزی ترامپ، جریان ضد روس در آمریکا تقویت شد و با کنار رفتن رئیسجمهوری که در مقابل تحرکات ضد روسی مقاومت میکرد، رویارویی واشنگتن- مسکو وارد فاز عملیاتی و جدید شد. البته ترامپ گمان میکرد که می تواند از طریق گفتگو و طرح دوستی با مسکو بر این چالشها فائق آید. اما از همان دوران، فشارها برای بازگرداندن سیاست «مشت آهنین» در برابر روسیه پیش روی ترامپ بهشدت خودنمایی میکرد.
افشای «راز بزرگ» و تصمیم های ترامپ
افشای «راز بزرگ ارتباط با مسکو» آنهم بهصورت پنهانی، اهرم فشار و تهدیدی علیه ریاست جمهوری ترامپ محسوب میشد. با افشای این راز، اگر ترامپ با جریان ضد روس همراه نمیشد، خطر این وجود داشت که بهزودی مشکلات جدی برایش پیش بیاید. این خطر آنقدر جدی بود که حتی ممکن بود ترامپ را از کاخ سفید بیرون رانده و مایک پنس که همسو با تشکیلات سیاسی است، جایگزین او شود. ترامپ چارهای ندید که بین ریاست جمهوری خود و رویارویی آشکار با روسها مجبور به انتخاب شود. ترامپ راه دوم را در پیش گرفت. شورای امنیت ملی آمریکا و یا در حقیقت ژنرالهای آمریکایی، مأموریت یافتند تا علیه روسیه مواضع و پیامهای تندی را اعلام کنند. امروز تیم کاخ سفید به این جمعبندی رسیده که باید جلوی روسیه را در سوریه بگیرد و مانع این شود تا پوتین متوجه دیگر نقاط عرصه بینالمللی نظیر شرق و یا غرب آسیا شود. تیلرسون قبل از سفر به روسیه به طور واضح گفت که آمریکاییها خواهان تمکین روسیه در برابر آمریکا هستند و ازنظر آنها باید مسکو راه خود را در میان جبهه مقاومت در سوریه و جبهه غربی-عربی ضد سوری برگزیند. اما اینکه روسها با این قضیه همراه شوند دور از انتظار است و نظام آینده عرصه بینالمللی نباید در راستای «هژمون» آمریکایی باشد و اگر این شود، مسکو قدرتی درجه سوم و چهارم خواهد بود.
روسها معتقد هستند که آمریکا در مسیر کاهش قدرت هژمون خود است و باید پیش از آنکه دیگر رقبا نظیر چینیها و اتحادیه اروپا گوی سبقت از مسکو را بربایند، جایگاه خود را تثبیت کنند. پس روسها به درخواست امروز آمریکاییها تن نخواهند داد و در صف متحدان آمریکا قرار نخواهند گرفت. افزون بر این،بحث روسها و آمریکاییها امروز موضوع سوریه نیست. شاید برای مردم منطقه آینده سوریه تعیینکننده باشد، اما دعوایی که بین واشنگتن و مسکو در جریان است، فراتر از اینها است. «بودن یا نبودن اسد»، موضوع واقعی هماوردی مسکو- واشنگتن نیست. بلکه مسئله میزان نقشآفرینی در مدیریت عرصه بینالمللی است.
اگر مسئله آمریکاییها شخص اسد بود، یک بمباران تمامعیار دمشق، میتوانست تعیینکننده معادلات میدانی در سوریه باشد. اما ورود آمریکا به عرصه میدانی سوریه به این راحتیها نیست و اگر آنها به جنگی تمامعیار در سوریه دست بزنند، قطعاً برای واشنگتن دشواریهایی به همراه خواهد داشت. به دنبال وقوع یک جنگ تمامعیار، واکنشهایی ایذایی از سوی روسیه را به دنبال خواهد داشت. به این معادلات سهم کشورهایی نظیر ایران را نیز باید افزود. روسیه بر سرپلهای ضدآمریکایی در غرب آسیا سوار است. درست است که جریانهای احیاکننده قدرت در آمریکا دست برتر رادارند، اما این نوع نگاه با جریانهای مشابه مقابل در روسیه همراه شده و اینچنین فضایی، بازار کنشهای تقابلی میان مسکو-واشنگتن را تشدید خواهد کرد.
از سوی دیگر بحث این است که آینده سوریه پس از اسد چگونه خواهد بود. اگر قرار است اوضاع سوریه نیز مانند عراق پس از صدام باشد، رفتن اسد چگونه قابل توجیه است؟ آنهم در شرایطی که جریانهای افراطی در عراقی که صدام از آن کنار گذاشته شد، مانند امروز سوریه فعال نبودند. رفتن اسد خلاء قدرتی را ایجاد خواهد کرد که آن را قطعاً گروههای تکفیری و تروریستی پر خواهند کرد. برای روسها نیز مسئله فقط سوریه نیست، آنها باید تکلیف خود را در عرصه بین الملل و نقاطی نظیر شرق اروپا درک کنند. تانکهای آمریکا به 700 کیلومتری روسها رسیده و آنها به نزدیکترین فاصله خود از مسکو دستیافتهاند که در زمان جنگ سرد نیز چنین نبود. مسائلی مانند آینده کره شمالی و غیره مسئلهای است که با موضوع سوریه پیوند دارد و باید مجموع این پازل باهم حل شود. باید سهم روسیه از مدیریت جهانی مشخص شود.