کد خبر: ۴۷۱۹۶۰
تاریخ انتشار: ۰۹:۲۴ - ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶
روزنامه آرمان- عبدالرحمن فتح‌اللهی: مردمسالاری و سپردن کار مردم به دست خودشان، از جمله مطالبات تاریخی مردم بوده که از انقلاب مشروطه شروع شد و به انقلاب اسلامی سال ۵۷ رسید. این مطالبات در اصول قانون اساسی به‌ویژه اصول فصل پنجم و بخصوص در اصل ۵۶ قانون اساسی متبلور شده است: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است.
 
هیچ‌کس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع خود یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد می‌آید اعمال می‌کند». در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، حضور مردم در انتخابات به عنوان مؤثر‌ترین، اصولی‌ترین و کم‌هزینه‌ترین راه تبلور اراده مردم شناخته می‌شود. از این‌رو حضور در انتخابات و تقویت فرایند مردمسالاری یک وظیفه ملی و دینی است. تحلیل شرایط و جایگاه احزاب در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و پنچمین دوره انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا، تاثیر آن بر جامعه، تاثیر تحزب به معنای واقعی کلمه در عرصه سیاسی کشور، رابطه آگاهی افراد جامعه با حزب و تحزب و نقش رسانه‌ها در خصوص معرفی درست حزب و تحزب، موضوع گفت‌وگوی حجت‌الاسلام محمد مقدم، عضو مجمع روحانیون مبارز و معاون بین‌الملل موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره )، با «آرمان» است که در ادامه می‌خوانید.
 
باتوجه به مناظره‌های تلویزیونی انتخاباتی و طرح برخی موضوعات در آن از سوی کاندیداها، تصور می‌کنید این فضا فقط به دوران تبلیغات انتخاباتی و مناظره‌ها بازمی‌گردد یا اینکه باید ریشه آن را در مقولات دیگری یافت؟
 
رقابت در میان گروه‌های سیاسی بی‌تردید غیر قابل انکار و لازم است. برخی شخصیت‌ها خودبه‌خود به سمت جریان اصلاح‌طلبی گرایش پیدا می‌کنند، اگرچه شاید در ذات و ماهیت خود اصلاح‌طلب نباشند مانند آقای روحانی. ایشان در چهار سال عملکرد خود بسیار شبیه اصلاح‌طلبان عمل کرده است و برخی هم به جریانات اصولگرایی تمایل دارند. در حال حاضر در مقابل انتخاب جامعه شش نفر قرار گرفته، بنابراین در این شرایط جریانات سیاسی و اجتماعی شامل اصلاح‌طلب و اصولگرا می‌شود. از همین رو جامعه ترکیبی از تفکرات مختلف است و بدون شک انسان‌ها متفاوت هستند و متفاوت هم فکر می‌کنند. این سلیقه‌های متفاوت از اصلاح‌طلب گرفته تا اصولگرا و... که ممکن است منتقد باشند، هر کدام از این افراد در راستای اندیشه خود در میان کاندیداهای انتخاباتی به‌دنبال فردی می‌گردد که نماینده تفکر آنها باشد.
 
زمانی که شما با این تعریف وارد عرصه می‌شوید، نکات مهم در سوال شما هویدا می‌شود، چرا که از این شش نفر، سه نفر به طیف اصلاحات نزدیک هستند و سه نفر دیگر به طیف اصولگرا. طبیعتا با پدیدار شدن چنین وضعیتی در انتخابات، شما هر گونه که بخواهید شرایط را تعریف و وضعیت را تحلیل کنید، نهایتا به رقابت بین دو گروه اصلی خواهید رسید. هر چند که غیر از این هم نباید باشد و به واقع هم من نمی‌توانم درک کنم که انتخابات یکطرفه و یک قطبی چیست؟ اگر به‌دنبال انتخابات یکدست و یک قطبی هستیم پس یا همه باید اصلاح‌طلب باشند یا همه اصولگرا. لذا اگر منتخبان و انتخابگران متفاوت و متنوع باشند و هر کدام برای خود کاندیدایی را در انتخابات متصور باشند، طبیعتا جامعه دوسویه می‌شود. از همین رو کاندیداها هر قدر بیشتر سعی کنند و عملکرد آنها فعالانه‌تر و نقادانه‌تر باشد، طبیعتا بر طیف انتخابگران هم بیشتر اثرگذار بوده و هم باعث تحریک بیشتر آنها می‌شوند تا جایی که ممکن است برخی افرادی که به آنها «رای خاکستری» گفته می‌شود و آماده حضور در انتخابات نیستند هم به میدان و عرصه انتخابات وارد شوند.
 
بنابراین هر انتخاباتی بسته به مقداری که رقابتی باشد، دوقطبی یا چند قطبی هم خواهد شد و این دو مساله جدای از هم نیستند، چرا که تا وقتی رقابتی وجود نداشته باشد و امکان انتخاب مختلف برای شهروندان و افراد جامعه ایجاد نکند، بدون شک آن شور و شعف و بالندگی و پویایی مورد نظر در انتخابات به‌وجود نخواهد آمد.
 
اینکه سطح انتخابات به رقابت رئیسی-روحانی تقلیل یابد را چگونه تحلیل می‌کنید؟
 
در انتخابات ایران اشکالات اساسی وجود دارد، شما به این مناظرات انتخاباتی نگاه کنید، کاندیداها برنامه‌ای برای دولت خود ندارند و گویا اساسا نباید برنامه‌ای هم برای خود داشته باشند. یعنی هیچ‌کدام از این کاندیداها جز آقای روحانی که البته به‌عنوان رئیس جمهور مستقر مسیری را پیموده و برنامه‌هایی برای تکمیل راه‌های ناپیموده دارد، سایرین به این دلیل که برنامه‌ای ندارند، حضور خود را در هجمه به رقیب و حریف مقابل خود می‌بینند و به‌جای اینکه هر نامزد برنامه‌های دقیق و مدون خود را در حوزه اجتماع، فرهنگ، سیاست، اقتصاد و... بیان کند، انگار راه نجاتش را در هجمه به دیگران می‌بیند و به‌جای آنکه از آنها بپرسیم در حوزه‌هایی که مطرح شد، چه برنامه‌هایی دارند، باید جویای توانایی سخنوری آنها در زیر سوال بردن و مخدوش کردن دستاوردها و عملکردهای دیگران باشیم. به بیان دیگر باید کاندیداها اگر برنامه‌ای برای دولت‌های خود داشتند، آن برنامه‌های منضبط، منظم، مکتوب و قابل ارائه و البته منطبق بر واقعیات را در رسانه‌های مختلف و از طریق روزنامه‌ها و شبکه‌های اجتماعی مطرح می‌کردند و مردم هم برنامه‌ها را می‌دیدند و جامعه در سایه ارزیابی این برنامه‌ها، کاندیدای اصلح خود را انتخاب می‌کرد. اما سوال اساسی اینجاست که چرا نامزدهای انتخاباتی عاجز از این ارائه برنامه‌ها هستند؟
 
دلیل آن فقط به نداشتن حزب بازمی‌گردد. وقتی در جامعه با مفهومی به نام دموکراسی روبه‌رو هستیم و ادعای یک جامعه دموکراتیک را داریم، باید چارچوب‌های آن را هم پذیرا باشیم. ولی ما هیچ بهایی به پایه‌ها و اصول دموکراسی نمی‌دهیم. به‌طور قطع اصلی‌ترین رکن در جامعه دموکراتیک، احزاب است، چرا که در قالب حزب است که برنامه‌ها شکل می‌گیرد، بررسی می‌شود و در نهایت و تدوین می‌یابد و از آن سو هم حتی کاندیداهای موردنظر احزاب برای رقابت‌های متفاوت انتخاباتی، از پارلمانی تا ریاست جمهوری به‌صورت پله پله بررسی می‌شود و براساس معیارهای احزاب، افراد مناسب هر حزب برای همان انتخابات تعیین می‌شود و در ادامه هم همین احزاب پاسخگوی ناکارآمدی اعضای حزب در پارلمان و دولت خواهند بود. وقتی حزب و تحزب وجود ندارد، نتیجه آن فاصله گرفتن از اصول مردمسالاری است. به همین داستان ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری نگاه کنید؛ از خردسال و نوجوان تا سالخوردگان در ساختمان وزارت کشور حاضر می‌شوند. به نظر شما این مساله جز به بازی گرفتن مردمسالاری نیست؟ چرا چنین اتفاقی رخ می‌دهد؟
 
دلیلش این است که احزاب قوی وجود ندارند. اگر در جامعه احزاب فعال سیاسی که افراد را براساس اندیشه، توانایی و قدرت مدیریت پله به پله تربیت کرده و رشد می‌دهند، وجود داشته باشد تا جایی این افراد پیش می‌روند که خود احزاب آنها را لایق مدیریت کلان و کلی جامعه تشخیص می‌دهند و از همین رو این احزاب چنین افرادی را به عنوان نمایندگان خود در کارزارهای انتخاباتی مطرح می‌کنند و فضا و بستر جولان هر فرد دیگری وجود ندارد. بنابراین همان‌گونه که احزاب در اصل ارائه نامزدها و کاندیداهای خود این‌گونه موفق و کارساز هستند بدیهی است زمانی که احزاب به معنای واقعی کلمه در جامعه وجود نداشته باشد و نتوانند مسیر درست، طبیعی و منطقی خود را طی کنند، برنامه‌های درست و منطقی انتخاباتی وجود نخواهد داشت. در چنین قالبی، فارغ از اسامی و وابستگی سیاسی جریانی هر کدام از 3 کاندیدای اصولگرا سعی دارند چهره‌ای از دولت مستقر معرفی کنند که گویی از آن سیاه‌تر وجود ندارد. من هرازگاهی که برنامه‌های تبلیغاتی این آقایان را می‌بینم یا می‌شنوم، از خود می‌پرسم آیا به‌واقع آن جامعه‌ای که آنها در حال ترسیمش هستند، همین ایرانی است که من در آن زندگی می‌کنم؟
 
جامعه‌ای که فرهنگ آن سیاه، اقتصاد سیاه، سیاست سیاه، جوانانش سیاه و همه چیزهای دیگر هم سیاه است. در چنین شرایطی باید از این کاندیداها پرسید آیا در این چهار سال، دولت فعالیت مثبتی را ارائه نکرده است؟ در سیاست خارجی موفق نبوده است؟ در اقتصاد هیچ مشکلی حل نشده است؟ در بهداشت چطور؟ و... . ببینید این مساله به‌واقع نشان می‌دهد چون این کاندیداها هیچ برنامه‌ای ندارند، ارائه و مطرح شدن خود را در هجمه به طرف مقابل می‌بینند که این شرایط فضای انتخابات را تبدیل به یک فضای نامطلوب می‌کند. در چنین شرایطی فضا خود به خود به سمت دوقطبی شدن پیش می‌رود و قطعا این فضا هیچ نفعی را برای هیچ جریان و حزبی در پی ندارد و اینکه مقام معظم رهبری می‌فرماید «فضای دوقطبی انتخاباتی فضای مسمومی است»، منظورشان همین فضاست. فضایی که در آن کاندیداها، طرف مقابل را به شدت تخریب کرده و سبب می‌شوند که رقیب نتواند از برنامه‌های خود دفاع کند و نتیجه چنین رویکردی این است که همه کاندیداها در یک امر مشترک می‌شوند و آن امر هم، ناکارآمدی همه آنهاست. یعنی یک اجماع مرکب وجود دارد که هیچ کدام از این کاندیداها در طی سال‌های سال، عملکرد مثبتی نداشته‌اند و اکنون از سوی رقیبشان، عملکرد آنها زیر سوال می‌رود. در ادامه هم باید پرسید که از این سیاهنمایی چه کسی بهره می‌برد؟ آیا جز دشمنان ایران و ایرانیت؟ معتقدم که اگر واقعا سررشته‌داران و متولیان سیاسی به فکر رشد و بالندگی جامعه باشند، بسیاری از بالقوگی‌ها که حتی از کشورهای اروپایی هم بیشتر است، به مرحله ظهور و عملیاتی شدن می‌رسد.
 
باور کنید هیچ چیزی از جوامع اروپایی کم نداریم، آیا استعداد در کشور کم است؟ نیروی کار فعال و جوان کم است؟ سرمایه کمتری داریم؟ به‌عنوان کسی که سالیان سال در اروپا زندگی کرده‌ام و با شرایط آنجا آشنا هستم زمانی که در مقام قیاس برمی‌آیم، هیچ‌گاه استعداد ایرانیان را قابل قیاس با آنها نمی‌بینم و اتفاقا توان خود را بسیار سرتر از آنها می‌بینم. ما از نظر پیشرفت، خلاقیت و استعداد بسیار بالاتر هستیم، اما من نمی‌دانم چرا در امر سیاست چنین مشکلاتی بروز می‌کند. شاید به این دلیل باشد که ما آن قواعد، اصول و ضوابط جامعه توسعه یافته و مردمسالاری را رعایت نمی‌کنیم. برخی وحشت دارند که اگر احزاب قدرت را در دست بگیرند، جامعه از دست می‌رود، اما به‌واقع ترسی وجود ندارد. اتفاقا در یک جامعه حزبی، سیاسیون به صورت روشمندتر و منضبط‌تر حضور پیدا می‌کنند و قدرت را به‌دست می‌گیرند. بنابراین منطقی‌تر نقد می‌کنند و نقد می‌شوند. در یک جامعه حزبی است که انسان‌های توانمند سیاسی شناسایی می‌شوند و جایگاه واقعی‌شان را پیدا می‌کنند، به قول مرحوم پرورش که گفت «مشکل جامعه سیاسی ما این است که ما هر کسی را از خیابان آورده به او پست وزارتی می‌دهیم و بعد از چند سال که از کار می‌افتد، دیگر نه می‌تواند به کار سابق خود بازگردد و نه می‌تواند وزارتخانه را اداره نماید». بنابراین اگر جامعه حزبی شکل گیرد در یک قالب نردبانی، فرد پله پله رشد می‌کند، مدیریت‌های مختلف را از سطوح خرد تا سطح کلان پله پله تجربه می‌کند و به همین واسطه هم، برنامه‌ها در هر دوره‌ای متناسب با آن دوره ارائه می‌شود، بررسی می‌شود و از همین روست که در هر دوره هر دولتی که وابسته به حزبی باشد و از دل حزبی بیرون بیاید، می‌تواند از طریق آن حزب، گذشته خود در آن دولت را بررسی و واکاوی کند و در طول این ارزیابی نقصان‌های خود را پیدا کرده و در صدد تکامل آن برآید. بنابراین تنها راه پیشرفت ما این است که قواعد و ضوابط جامعه مردمسالار را رعایت کنیم و مطمئن باشیم که این رویکرد به نفع همه ماست.
 
زمانی که به مناظره‌ها نگاه می‌کنیم گویا از نگاه برخی کاندیداها، جامعه شخصی را بیشتر قبول دارد که زبان تندتری در توهین و تهمت داشته باشد و در سیاهنمایی اوضاع کشور سخنورتر باشد. چه باید کرد؟
 
 وقتی به برنامه‌های تبلیغات نامزدهای انتخابات نگاه می‌کنم به صراحت می‌بینم که به این مساله دامن زده می‌شود. پس واقعا ما در حل شرایط به دنبال چه چیزی می‌گردیم؟ آیا به‌دنبال نقصان می‌گردیم؟ اگر این چنین است، باید آن را حل کنیم، چون نقصان مشخص است. مشکل ما این است که همیشه معلول‌ها را می‌بینیم و علت‌ها را نمی‌بینیم. وقتی به‌عنوان یک ایرانی به برنامه‌های تبلیغاتی و مناظره‌ها نگاه می‌کنم و می‌بینم که همه چیز به سخره گرفته می‌شود، به گونه‌ای که نظیرش در هیچ کشوری پیدا نمی‌شود از این مساله و نقصان رنج می‌برم، اما صحبت بر سر این است که اگر در هر جای دنیا این نواقص وجود داشته باشد، باید به‌دنبال علت‌ها رفت و راهکار را در علت‌یابی و حل علت‌ها دید. چرا باید این‌گونه باشد؟ من هم درباره چرایی حرف می‌زنم و چرایی آن هم، این است که ما تحمل زمینه سازی برای رشد احزاب، آن هم به معنای واقعی کلمه را نداریم.
 
چرا که حزب هم برای خود تعریفی دارد و نمی‌توان به هر گروه، دسته و جماعت سیاسی، برچسب حزب زد. حزب برای خود جایگاهی دارد، افراد تعریف شده‌ای دارد، اساسنامه‌ای دارد، انتخابات درون حزبی دارد، دبیر حزب دارد، شورای مرکزی سیاسی حزب دارد، سخنگو دارد و... . ولی در جامعه ما به محض تجربه موفقی شبیه به این مساله شکل می‌گیرد، بلافاصله به آن بی‌توجهی می‌شود و احزاب به بهانه‌های واهی منحل می‌شوند. به نظر من این کار هیچ‌گاه درست نبوده و برای آن باید علت‌ها را جست‌وجو کرد. حل مشکلات فقط در چاره‌جویی ریشه‌های مشکلات است و باید مدام از خود بپرسیم چرا به اینجا رسیده‌ایم؟ بنابراین باید آن چراها را پیدا کنیم و براساس یک روش علمی جواب آنها را نیز به دست آوریم. به مناظره‌ها اشاره کردید. افراد در مناظره‌های اخیر فقط به این دلیل شرکت می‌کنند که روی نقاط ضعف طرف مقابل مانور دهند و به این واسطه خود را در جامعه مطرح کنند تا به آرایی دست یابند. در نتیجه طرف مقابل هم مجبور است در مقابل چنین رفتارها و تخریب‌هایی، پاسخگو باشد. وقتی شما به یک دولت اتهام بر آمدن از اقلیت 4 درصدی می‌زنید، دولت هم در مقام پاسخگویی این سوال را مطرح می‌کند شمایی که در این جایگاه و پایگاه قدرت هستید، منتصب به کجایید؟ آیا شما از اکثریت 96 درصدی هستید یا همه اینها یک بازی است و خودتان هم ریشه در آن 4 درصد دارید؟
 
اما در مقابل این ناپختگی‌ها، می‌توانند در عرصه فرهنگ، سیاست و اقتصاد برنامه‌های خود را در جهت رفع کاستی و اصلاح نواقص که حتما هم وجود دارد، ارائه دهند. مثلا در حوزه اعتیاد کاندیداها می‌توانند بگویند برنامه ما برای رفع این معضل این است یا برای معضل بیکاری، ازدواج یا هر معضل دیگری. پس باید برنامه ارائه شود. آن چیزی که من در مناظره‌های انتخاباتی دیدم به هیچ وجه ارائه برنامه نبود، بلکه از همان لحظه آغاز مناظره فقط هجمه به همدیگر، مچ گیری و تخریب است و قطعا با این رویه به نتیجه مطلوبی در حوزه دموکراسی نخواهیم رسید.
 
برای حل مشکل احزاب و تحزب در جامعه، آیا باید خواص سیاسی و نخبگان به اصلاح امور بپردازند یا اینکه این خواست از دل مردم و از بطن جامعه مطالبه شود؟
 

برای نکته‌ای که شما گفتید روابط متقابلی وجود دارد. باید مردم این آگاهی‌ها را به‌دست آورند و در این رابطه رسانه‌ها می‌توانند در قالب نقش خود آگاهی‌بخش باشند. در یک جامعه دموکراتیک رسانه‌ها نقش عمده و اساسی در تنویر افکار عمومی دارند که در قالب برنامه‌ها، جایگاه احزاب و تحزب را توضیح و تبیین نماید، مسلما در چنین شرایطی مردم به یک آگاهی درست می‌رسند و طبیعتا دولت هم در راستای رسانه‌ها، این مسئولیت را بر عهده دارد. وقتی سخن از مردمسالاری گفته می‌شود باید شرایط و چارچوب مردمسالاری را هم به‌وجود آوریم. اگر به دنیای پیشرفته غرب نگاه کنیم آنها هم برای رسیدن به چنین جوامعی، قرن‌ها تلاش کرده‌اند و در این راستا ما هم تجربیاتی را یکی پس از دیگری پشت سر می‌گذاریم ولی این بدان معنا نیست که عیوب و کاستی‌های خود را نبینیم. دیدن کاستی‌ها و عیوب باعث رفع و اصلاح آنها می‌شود. از این نظر دولت هم بسترساز این قواعد و ضوابط دموکراسی است و مردم هم با آگاهی لازمه باید به همراهی و همگامی با دولت در این امر بپردازند تا در یک پیوستگی متعامل بین مردم و دولت این زمینه فراهم آید که ما به سمت جامعه مردمسالار حرکت کنیم.

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"