کد خبر: ۵۰۰۶۸
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۱ - ۱۳ تير ۱۳۸۷

جام جم آنلاين: سوم جولاي سال 1988 هواپيماي مسافربري ايرباس 300 متعلق به خطوط هوايي جمهوري اسلامي ايران هيچ گاه به دبي نرسيد. هواپيما ساعت 30/10 در ارتفاع 14 هزارپايي هدف دو فروند موشك sm2mr قرار گرفت و حوالي جزيره هرمز سقوط كرد. 290 مسافر هواپيما كشته شدند و چند ساعتي طول كشيد تا با ظاهر شدن جسدهاي آنها بر روي آب ، ماهيگيران مسافران دبي را به مبدا بندرعباس بازگرداندند.

قهرمان اين نمايش كسي نبود جز كاپيتان ناو فوق پيشرفته «وينسنس» ، «ويليام راجرز» كه ظاهرا در آن روز، هواپيماي ايرباس در حال اوج گرفتن را با هواپيماي اف 14 در حال شيرجه رفتن اشتباه گرفته بود.

حالا 20 سال بعد از اين حادثه، جمع 40 نفري هنرمندان سينماي كشور با ابتكار حبيب احمدزاده، نويسنده ادبيات دفاع مقدس و پرويز پرستويي، بازيگر سينماي ايران به بندر عباس آمده اند تا در مراسم بزرگداشتي كه براي قربانيان اين حادثه برگزار مي‌شود، شركت كنند.

هنرمندان سه شنبه ظهر وارد بندرعباس مي‌شوند. خوشامدگويي دانش آموزان بندرعباسي در فرودگاه، شرجي آزار دهنده هوا را از ياد مي‌برد. زمان به انداختن عكس‌هاي يادگاري و گرفتن امضا مي‌گذرد.

بعد از ظهر هنرمندان دو گروه مي‌شوند و هر گروه به ديدار يكي از خانواده‌هاي شهدا مي‌رود. پرويز پرستويي، سعيدراد، مهتاب كرامتي و حسن پورشيرازي همراه مديرعامل شركت هما به ديدن خانواده شهيد «اسحاق عامري» مي‌روند.

تسليت گفتن به خانواده‌اي كه 20 سال قبل سرپرست خود را از دست داده، حتي براي هنرمنداني كه روز و شب در نقش‌هاي مختلف حضور مي‌يابند، كار ساده‌اي نيست.

پدري كه با چمداني خالي رفته و قرار بوده در پايان سفر با سوغاتي‌هاي رنگارنگ بازگردد، اما نامش در فهرست شهداي راديو شنيده مي‌شود... ماجرا به اندازه كافي تلخ است كه نيازي به رقيق‌تر شدن نداشته باشد. مهمان‌ها يك به يك سخن مي‌گويند و به همدردي مي‌پردازند. ابتدا پرويز پرستويي شروع مي‌كند.

حس و حال مجلس براي او كه سال‌ها قبل برادرش را در جنگ از دست داده كاملا آشناست. او درباره اهداف حضور هنرمندان در كنار خانواده قربانيان اين حادثه سخن مي‌گويد و به اين نكته اشاره مي‌كند كه اين حركت كاملا خودجوش بوده و از هيچ نهادي توصيه‌اي براي انجام آن نشده است.

او به 66 كودك حاضر در هواپيما اشاره مي‌كند و مي‌گويد: شايد اگر اين حادثه اتفاق نمي‌افتاد آنها امروز در المپيادهاي كشور حضور داشتند. او اضافه مي‌كند: شايد ما نتوانيم با اين كار خودمان جايي از جهان را تغيير دهيم، اما دلمان خواسته و گفته اين كار را بكنيم.

محمدرضا شرف الدين مدير جلوه‌هاي ويژه سينماي ايران و مردي كه در بخش عمده‌اي از زندگي خود با مواد منفجره سر وكار داشته، از اين حادثه اين گونه ياد مي‌كند: « احساس بشريت از اين واقعه جريحه‌دار شد».

سعيد راد بازيگر پيشكسوت سينماي ايران در زمان وقوع اين حادثه ساكن كشور كانادا بوده است. او مي‌گويد هنگام انتشار اين خبر مردم چنان بهت زده بودند كه ناخودآگاه ياد حمله اتمي آمريكا به شهر هيروشيما افتادند.

چند دقيقه بعد در پايان اين عرض تسليت‌ها و ابراز همدردي ها، پسر شهيد عامري كه دانشجوي رشته مهندسي پزشكي است، بعد از خوشامدگويي به مهمان‌ها مي‌گويد: هيچ وقت به خانواده شهدا تسليت نگوييد. ما انتقام مي‌گيريم اما نه در عرصه جنگ، بلكه در عرصه علم و دانش انتقام مي‌گيريم.

مراسم بزرگداشت

صبح روز چهارشنبه دوازدهم تيرماه ساعتي پيش از آن كه آفتاب تند تيرماه در خليج فارس طلوع كند، كشتي زمرد با مسافران خود به سمت محل سقوط هواپيماي ايرباس حركت مي‌كند. پرويز پرستويي داخل كشتي ميكروفن به دست گرفته و با دعوت از اعضاي خانواده قربانيان، هنرمندان، مسوولان استان و... برنامه‌اي گرم تدارك ديده است.

بر عرشه كشتي زني جوان نشسته. زن هدفون به گوش دارد و چشم به دريا دوخته تا شايد آرامش دريا و گوش دادن به يك موسيقي خاطره انگيز، ياد عزيز از دست داده‌اش را بيشتر برايش تداعي كند.

66 كبوتر سفيد و قهوه‌اي رنگي كه قرار است تا ساعتي بعد ياد قربانيان كودك اين حادثه در آسمان رها شوند، گوشه‌اي كوچك از عرشه كشتي را اشغال كرده‌اند. جايي كنار گل‌هاي گلايل سفيدي كه قرار است به ياد 290 مسافر هواپيما به داخل آب انداخته شوند.

ساعتي بعد كه كشتي مسافربري با همراهي سه قايق تندرو و يك بالگرد به محل سقوط هواپيما مي‌رسد، همه مسافران به روي كشتي مي‌آيند.

براي چند دقيقه بازار گرفتن عكس‌هاي يادگاري با بازيگران از رونق مي‌افتد و گل‌هاي سفيد يك به يك به داخل آب مي‌افتند. جايي كه هنوز 100 مسافر هواپيما حضور دارند، مسافراني كه هيچ گاه جنازه آنها پيدا نشد و چيزي از باقيمانده اجساد آنها به خانواده‌هايشان نرسيد.

هنگام بازگشت با خودم فكر مي‌كنم ناخداي ناو وينسنس كه اين روزها به هفتاد سالگي رسيده تابه حال چند بار هنگام ماهيگيري به ياد كودكاني افتاده كه اجساد آنها پيدا نشده است؟ چند بار با ديدن خواب آن كودكان، روز كاري اش ناخوشايند شده؟ آيا تحصيل در رشته روانشناسي در دوران جواني توانسته به او براي كنار آمدن با اين وضعيت كمك كند؟ آيا از فرزند 39 ساله‌اش صاحب نوه‌اي شده تا حس و حال بازماندگان هواپيماي ايرباس را درك كند؟ واقعيت بي‌رحمي كه او 20 سال پيش خلق كرد، حتي از دايره تخيل فيلمنامه‌نويسان هاليوود هم فراتر است.

خلاق ترين فيلمنامه‌نويسان هاليوودي هم وقتي مي‌خواهند «آدم بدهاي فيلم‌هاي خود را در قالب تروريست‌هايي از خاورميانه به تصوير بكشند، به مراتب جنايت‌هايي كمتر از آنچه هموطن خودشان مرتكب شده را به شخصيت‌هاي خود نسبت مي‌دهند.

آنها حتي براي بدترين آدم‌هاي قصه نيز آنقدر قساوت قائل نيستند كه هدف قرار دادن يك هواپيماي مسافربري را به او نسبت دهند. به تخيلم كمي ميدان مي‌دهم. ناخدا راجرز اگر چند دهه قبل‌تر متولد مي‌شد، مي‌توانست يكي از سربازان عادي جنگ جهاني دوم باشد.

سربازي مانند «سرجوخه رايان» كه بعد از كشته شدن سه برادرش در جنگ، ارتش ايالات متحده آمريكا گروهي را به سرپرستي «كاپيتان جان اچ ميلر» فرضي به جبهه مي‌فرستاد تا هم او را به عنوان تنها بازمانده خانواده‌اش به پشت جبهه منتقل كنند و هم اين‌كه سوژه داستاني خوبي براي فيلمسازي مانند «استيون اسپيلبرگ» فراهم كنند اما او با چند سال تاخير به دنيا آمد و بابت يك جنايت جنگي مسلم، مدال شجاعت گرفت.

چشم خيلي از مهمانان مراسمي كه ديروز در خليج فارس برگزار شد، از اشك خيس شد؛ اشك‌ها به خاطر مظلوميتي بود كه بعد از سال‌ها همچنان اين 290 مسافر را تحت الشعاع خود قرار داده است.

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"