کد خبر: ۵۰۴۲۳۳
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۵ - ۰۷ دی ۱۳۹۶
روزنامه شرق نوشت: نمايش «اليور توئيست» را با همه حواشي خوب و بد ديدم و از بازي زيباي هوتن شکيبا لذت بردم. هوتن بسيار لطيف، زيبا و شايسته از پس نقش برآمد و لحظات زيبايي را براي من و تماشاگران رقم زد.  اما بحث من در دو بخش گنجانده مي‌شود؛ حيطه خلق اثر هنري و حيطه توليد اثر هنري. به‌راستي در اين حيطه من شاهد «خلق» نبودم، بلکه تلاش فراواني به کار رفته بود که پايبندي به اجراي موزيکال «اليور» اثر «کارول ريد» صورت بگيرد و سعي شده کار با رعايت نکاتي با توجه به شرايط اقليمي ما توليد شود! به‌راستي مي‌دانيم اين کار با دراماتورژي يک اثر تا حدود زيادي متفاوت است.
 
اينجا کار پرزحمتي انجام گرفته، ولي اين زحمات منجر به اتفاق دراماتيک نمي‌شود. سعي شده همه‌چيز در پوششي پرزرق‌وبرق، البته براي تماشاگر ساده‌پسند و صوري يا به‌اصطلاح براي تماشاگر کاذب ارائه شود (تماشاگري که دوست دارد موبايل‌به‌دست از صحنه‌ها و رورانس، فيلم و عکس تهيه کند و در انتظار عکس‌گرفتن با بازيگران محبوب خود حاضر به ترک سالن و ايجاد فرصتي براي آماده‌سازي سالن براي برنامه بعدي نیست). تعريضم به تماشاگر کاذب! خود حديث مفصلي است، زيرا در اين بخش به شکلي ناگريز مطرح شد! چرا؟ چون خلق اين اثر با هدف قراردادن همين قشر و به قول ‌دوستي گرامي «تغيير ذائقه تماشاگر» اتفاق افتاده است.
 
البته به‌درستي مي‌دانيم اين با توجه به پيش‌زمينه‌هايي که ما و آنها؛ يعني اروپايي‌ها دارند، بعيد به نظر مي‌رسد تا سال‌هاي‌سال چنين امري محقق شود. به مرور حرکات تکراري و کسل‌کننده مي‌شوند و از لحاظ آوازي نيز درمجموع بازيگر خواننده نداريم! بنابراين گروه کر مجبور است ضعف آوازي گروه را برطرف کند. چرا؟ چون ما بازيگر خواننده نداريم، آن هم در رده سني کودکان. برخي يادشان هست ‌در گذشته کودکان را در سراسر ايران براي جشن‌ها آموزش مي‌دادند و با دستمال‌هاي رنگي که در اين کار نيز از آن استفاده شده، کودکان در آن زمان به شکلي بي‌نظير با حرکات موزون شکل‌سازي مي‌کردند، اين اتفاق غالبا در استاديوم‌هاي هر شهري زير نظر معلمان نمایش در طول سال تحت عنوان فعاليت فوق‌برنامه روي مي‌داد، اما در اين اثر در اولين صحنه به شکلي ابتدايي فقط سعي شده سرضرب حرکت‌کردن بچه‌ها کنترل شود، مبادا بچه‌ها ريتم و ضرب را گم کنند، البته اين گناه گروه نمايش نيست، مشکلي است که در سيستم آموزشي ما وجود دارد. موضوع ديگر غير از فرم، اتفاق دراماتيک است که کمتر شاهد چنين اتفاقي روي صحنه هستيم.
 
تأکيدگذاري‌هاي درست اتفاق نمي‌افتد و در لحظاتي که تماشاگر بايد از مرگ نانسي، قهرماني که جان خود را براي نجات اليور به خطر مي‌اندازد، متأثر شود، بي‌تفاوت و حتي به شکلي طنزآميز شاهد ماجراست. يا در لحظه‌اي که نانسي پسربچه را فراري مي‌دهد، به دليل خروج بي‌دليل بازيگر نقش بيل، توجه به آن سمت معطوف مي‌شود و اين تأکيد و عمل قهرمانانه نانسي عقيم مي‌ماند و منتقل نمي‌شود.
 
در صحنه مرگ نانسي، انگار سرپرست گروه آواز مي‌خواهد خودش را خارج از روند نمايش به رخ تماشاگر بکشاند که صداي من مهم‌تر از اکت صحنه‌اي است! البته تمام اينها به انتخاب شيوه اجرائي است؛ يعني اتخاذ شيوه فانتزي که با اتخاذ اين شيوه از دراماتيک‌کردن لحظات عبور شده است. اگر شما به فيلم سينمايي «بچه‌هاي خيابان» محصول ايتاليا که توسط ناني لوي در سال ۱۹۸۹ توليد شده نگاه کنيد، فضاي موزيکال در راستاي تم اجتماعي اثر و در خدمت اتفاقات دراماتيک است. اينکه در دراماتورژي چقدر به اين مسئله توجه شده، به نظر من اگر نگویيم توجهي نشده، لااقل کم‌توجهي شده است.
 
به‌عنوان‌مثال برديا کيارس در برنامه تلويزيوني «چشم شب روشن» به اين نکته اشاره کرد که سعي شده اشعار فيلم کاملا ترجمه شوند و بر اساس آن موسيقي تنظيم شود. شايد در اين ترجمه عين‌به‌عين بيشتر وجه موزيکال مورد توجه قرار گرفته تا وجه دراماتيک آن که اين موضوع در رابطه نانسي و بيل خود را بيشتر نمايان مي‌کند. چون با توجه به مناسبات و شرايط اجرا، گروه قادر نيست شرايط ايجاد برخي صحنه‌ها را با توجه به معيارهاي اجرائي و مميزي رعايت کند، بنابراين لحظه دراماتيک اتفاق نمي‌افتد.
 
اجرا گزارشگري مي‌شود که قرار است گزارش خود را بر اساس چارچوب‌هاي رسمي ارائه ‌دهد. به همين دليل، اکت صحنه‌اي عقيم مي‌ماند و خط دراماتيک و پرالتهاب اثر. خشونت بيل، فداکاري نانسي و پول‌پرستي و شرب خمر فاگين، پرداختي دراماتيک پيدا نمي‌کند. انتقادي هم که به شيوه قضا نيز مي‌شود در حد پيامک‌هاي تلگرامي وسيله‌اي مي‌شوند براي خنداندن تماشاگر... . اما بخش دوم؛ يعني
 
فرايند توليد:
 
بخش مناقشه‌برانگیز من که ممکن است کمي موجب دل‌آزردگي شود، بحثي است که اين روزها محل پرسش بسياري از دست‌اندرکاران تئاتر است و آن تبديل‌کردن تئاتر از يک کالاي فرهنگي به يک کالاي تجاري، لوکس و صرفا آتراکسيون است! در اين شکل توليدات «مناسبات سرمايه» و ميزان امکانات بيشترين حرف را مي‌زند.
 
خب وقتي تئاتر يک کالاي لوکس و مفرح و سرگرم‌کننده و داراي پز باشد و عده‌اي بتوانند با حضورشان در تئاتر و به‌رخ‌کشيدن اينکه در فلان سالن تئاتر بوده‌‌اند و با فلان هنرپيشه عکس گرفته‌‌اند، پز هنري‌بودن بگيرند و خود را جزء قشر فرهنگي محسوب کنند و بادي به غبغب بيندازند که بله ما هم جزء جماعت تئاتربرو و تئاتربين هستيم! فاتحه تماشاگر واقعي را بايد خواند! هرچند به اين شکل هم ايرادي ندارد، واقعا اين شکل تماشاگر هم حضورش هيچ اشکالي ندارد! اما با شرط‌ و شروطی‌!
 
مهم‌ترين شرطش اين است که مبادا چنين تماشاگراني موجب شوند به غلط بپنداريم که اينان همانا تماشاگران واقعي يا پشتوانه واقعي توليد تئاتر هستند و هجوم همين افراد براي ديدن برخي نمايش‌ها که اصطلاحا از آنان به‌عنوان تماشاگران کاذب ياد مي‌کنم، به غلط سرانه تماشاگران را هدف قرار دهد و همه مناسبات توليد تئاتر را مخدوش کند. اين همان خطر بزرگي است که ممکن است همان‌گونه که مديران دولتي مدعي هستند که هر شب صدها نمايش متنوع در تهران در حال اجراست؛ پس تماشاگر تئاتر نيز گارانتي است و نيازي به حمايت از تئاتر نيست! توجيهي باشد براي رواج هرچه بيشتر تئاتر بفروش!
 
ولي نکته‌ای باريک‌تر از مو اينجاست که براي توليد چنين آثاري حمايت به اشکال مختلف صورت گرفته است! اين شکل نمايش با توجه به مناسباتي که پسِ توليد آنهاست، به اشکال مختلف انواع حمايت را با خود داشته و دارند؛ زيرا در مسيري حرکت کرده‌‌اند که به قول همان عزيز گرامي در نظر دارند «ذائقه مردم را تغيير بدهند!». بله! به‌راستي ذائقه مردم را  تغيير داده‌اند.
در اين تغيير ذائقه‌اي که ايجاد شده! يک پرسش اساسي مطرح مي‌شود. اگر چنين بود، چرا انقلاب شد؟! طبعا انقلاب شد که تغييراتي در مناسبات توليد و بهره‌مندي همگاني از امکانات براي اعتلاي فضايل انساني به‌ وجود بيايد و طرح شعار تئاتر براي همه در اين راستا شکل گرفت! اما در اين مسيري که ايجاد شده، تئاتر به معناي يک کالاي فرهنگي و تپنده کجاي قصه ايستاده است و تئاتر تجاري و گيشه‌اي کجا؟! اينجاست که بايد گفت اين تغيير ذائقه، براي اين چرخش نرم به سوي تئاتر گول‌زنک که ظاهري پرآب و رنگ داشته باشد، موضوع را بغرنج‌تر مي‌کند! و اينجاست که تازه مسئله اصلي شکل مي‌گيرد.
 
دست‌کم در آن دوران اگر چنين توليداتي صورت مي‌گرفت، در کنار همه حرف و حديث‌ها هنرمندان طراز اول در همه رشته‌هاي هنري و آثار دست اول را مي‌آوردند؛ هنرمنداني مانند پيتر بروک، يرژي گروتفسکي، ويکتور گارسيا و در موسيقي کارل هاينس اشتوک هاوزن، آرتور روبين اشتاين، يانيس گزناکيس و گروه باله مرس کانينگهام و... .
 
اما اکنون بر‌اساس کدام زمينه‌سازي و امکانات و نيروي انساني و مدارس و آموزش و... از تغيير ذائقه حرف مي‌زنيد؟! لطفا شفاف باشيد! لطفا توضيح دهيد سمت و سوي اين تغيير ذائقه با کدام هدف فرهنگي و سطح درآمد مردم به‌ویژه طبقه متوسط که قشر فرهنگي ما هستند، مرتبط است؟!
 
به نظرم ظاهرا آنچه فراموش شده است، اين است که با اين اظهارنظر رسمي، يعني تغيير ذائقه کلا مسيري انحرافي طراحي شده است؛ مسيري که سمت‌و‌سو‌‌دادن تئاتر به تفاخر و تجمل است! البته تئاتر تجملي هم خوب است و هيچ اشکالي ندارد؛ درصورتي‌که دست‌اندرکاران وظيفه خود را نسبت به تئاتر واقعي فراموش نکنند! دراختيارگذاشتن تسهيلات براي توليد تئاتر تجملي و بي‌ارتباط با هويت و پيشینه فرهنگي طبق کدام سند توسعه فرهنگي انجام گرفته است؟ پشت پرده برخي تسهيلات چيست و چرا شفاف نمي‌شود؟ آيا طبق گفته کارگردان اليور در برنامه تلويزيوني، سابقه دارد کارگرداني حقوق کارکنان تالاري را بپردازد؟! و باز طبق گفته خود کارگردان، در برنامه چشم شب روشن، به سرمايه‌گذاري دوونيم‌ميلياردي شرکت رايحه هنر شرق اشاره مي‌شود! اين شرکت واقعي است يا پوششي؟! اختصاص استوريبوردهايي که آپ قريب به سه ماه است، به شکلي گسترده در سطح شهر در اختيار گروه اليور قرار داده و به تبليغ اليور پرداخته است، امکان ويژه‌اي است که براي همگان فراهم نمي‌شود.
 
آيا به‌راستي شرايط توليد براي همه کارها يکسان است؟! البته از لابه‌لاي صحبت کارگردان در برنامه چشم شب روشن حمايت‌هاي مشخص بخش دولتي و مجموعه تالار وحدت نيز سرک مي‌کشد و خود را نشان مي‌دهد که همين حمايت منجر به کاهش قيمت بليت نمايش از ۱۵۰ هزار تومان به ۹۵ هزار تومان شد و اين با گفته کارگردان در برنامه تلويزيوني چشم شب روشن در تناقض است که «از هيچ کمک دولتي و خصوصي استفاده نکرده‌ام». همه ما به‌درستي مي‌دانيم که سنگ بناي چنين تغيير ذائقه‌اي از چه زماني گذاشته شد. زماني که کارگاه‌هاي دکور، لباس، آهنگري و... تئاتر شهر و تالار وحدت را تعطيل کردند و پروسه روند توليد آثار نمايشي در گردابي افتاد که هر روز چون چاه ويل عميق و عميق‌تر مي‌شود... .
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"