|
مفهوم «انتظار» در ادبيات معاصر فارسي، اميد به آيندهاي روشن و پر از نور عدالت را ترسيم ميكند و بيانگر دغدغه نويسندگان و شاعران در رفع تبعيضات و تلاش براي خوشبختي انسان است. گروه فرهنگي در گزارشها و مصاحبههايي به بررسي اين موضوع ميپردازد.
آهنگ خاوران مىكنيم، و به سوى چشمه خورشيد مىشتابيم …
به خاورستان تابناك فروغ ازلى هدايت چشم مىدوزيم، و به آهنگ فرا رسيدن طلايع روزهاى نورانى، خويشتن سرشار مىسازيم ...
از سر امواج موّاج اثير سپيدهدمان مىگذريم، و جان خود را با لمعات آن خورشيد روشنايىها و تابشها، روشن مىداريم...
دل را از پرتو تولاى آن مهر درخشان مىافروزيم، و دست طلب به سوى آفاق هستىها دراز مىكنيم، و آن جان جانها را مىطلبيم...
از مفازههاى تاريك مىهراسيم، و از وادىهاى ظلمت مىگريزيم، و دل به طلب نور مىسپاريم...
درخششهاى فجر اميد را مشعل راه مىكنيم، و به آفاق نوربار مطلع انوار خيره مىشويم...
... و بدينگونه مىرويم تا گامى در راه
خورشيد شناسان خورشيد طلب بنهيم، تا خاك راه
خورشيدطلبان خورشيدشناس را توتياى چشم كنيم...
اى فروغ هدايت، بتاب!
و اى خورشيد جهانها، برآى!
اى روشنگر هستى، بيفروز!
و اى راز بزرگ تجلى، چهره بنماى!
اى كعبه مقصود، نمايان شو!
و اى قبله موعود، عيان گرد!
روشنى بخش! اى مشعل علم،
و اى مربى عقل، آگاهى ده!
اى حامل قرآن، بيا!
و اى صاحب شمشير، بخيز!
اى اميد رهايى، بشتاب!
و اى پناه همگان، فرا رس!
اى ذخيره الهى، به درآى!
و اى عصمت نامتناهى، بخروش!
اى شفاى دردها، بهبودى بخش!
و اى نجات جانها، حيات آفرين!
اى سر عظيم، بخوان!
و اى اسم اعظم، بدم!
اى كشتى نجات، به سوى ما آى!...
و اى ساحل رستگارى، پيدا شو!
بيا و مشتاقان مهجور را درياب، و شيفتگان بيتاب را آرامش بخش! ما كوله بار دل تاريك بر دوش نهاده، در اين هامون بيكران راه مىسپاريم، و تو را و نشان سرمنزل تو را مىجوييم...
هم مگر پيش نهد لطف شما گامى چند
ما بدان مقصد عالى نتوانيم رسيد
اى خورشيد، از تابيدن دريغ مورز!
اى كانون نور، از پرتوافشانى سرمپيچ!
و اى مايه حيات، ما را، از اقيانوس بيكران حيات كه در اختيار تو است، قطرهاى بنوشان!
بر ما احسان كن، كه خدا احسان كنندگان را دوست مىدارد.
اى عزيز مصر وجود!
جمال خويش ز اهل نظر دريغ مدار
عطاى خود ز گدايان دريغ مدار
*** محمدرضا حكيمي