قاتل: زنم به خيانت اعتراف کرد او را کشتم

مرد جواني كه متهم است همسر خود را به قتل رسانده در آخرين جلسه بازجويي انگيزه خود را از اين اقدام اعتراف همسرش به ارتباط با راننده آژانس عنوان كرد.

به گزارش فارس، صبح سه‌شنبه 13آذر سال‌گذشته مرد جواني با مراجعه به مسئولان دادسراي امور جنايي تهران مدعي شد همسرش از خانه گريخته و اطلاعي از وي در دست نيست.

اين جوان 25ساله‌ كه خود را كامران معرفي مي‌كرد با مراجعه به قريشي زاده داديار شعبه ششم دادسراي امور جنايي تهران، مدعي شد همسرش به نام فاطمه 19 ساله به طور نامعلومي از خانه گريخته و ناپديد شده‌است.

اين مرد در ادامه دادخواست خود با اشاره به اينكه، فاطمه از صبح روز دوشنبه براي ديدن خانواده‌اش از منزل خارج شده و ديگر بازنگشته است، گفت: به هرجايي كه احتمال مي‌دادم، همسرم به آن جا رفته باشد، رفتم، اما اثري از وي پيدا نكردم، بنابراين براي پيدا كردن وي به دادسرا آمدم تا از دستگاه قضايي و پليس كمك بگيرم.

كارآگاهان پليس پس از تحقيقات از مادر زن جوان و همسايگانش وقتي پي به اختلاف شديد فاطمه با همسرش بردند، به كامران، شوهر او مظنون شده و نامبرده را دستگير كردند.

اصغرزاده بازپرس شعبه دوم دادسراي امور جنايي تهران در خصوص اين پرونده گفت: كامران در بازجويي‌هاي پليسي ابتدا ادعا مي‌كرد كه هيچ اطلاعي از سرنوشت فاطمه ندارد، اما سرانجام پس از گذشت 5 روز لب به اعتراف گشود و پرده از راز قتل همسرش برداشت.

كامران مدعي شد: درپي اختلاف با فاطمه، او را خفه كردم و سپس جسدش را به كمك دوستم مرتضي به بيابانهاي اطراف ايوانكي منتقل كرديم.

كامران در بازجويي‌هاي بعدي به صراحت به قتل همسرش اعتراف كرد و درخصوص انگيزه‌اش گفت: پس از تولد دخترم نيلوفر به خاطر بدهي مالي به صورت غيرقانوني به تركيه رفتم و پس از گذشت چند ماه برگشتم.

وي درخصوص شب حادثه گفت: آن شب به فاطمه قول دادم كه اگر حقيقت ماجرا را به من بگويد، برايش پژو 206 خواهم خريد و وي نيز حقيقتي را برايم تعريف كرد كه از شنيدن آن تحملم را از دست دادم و با دستانم گلويش را فشردم و خفه‌اش كردم.

وي در رابطه با اعتراف همسرش، گفت: فاطمه به من گفته بود كه از مدتي قبل هنگام مراجعه به قم با يك راننده آژانس آشنا شده، به گونه‌اي كه آن جوان براي ازدواج به خواستگاري وي نزد مادرش رفته است.

اين جوان 25 ساله گفت: پس از آن كه فهميدم فاطمه مرده است، با دوستم «مرتضي» تماس گرفتم و ماجرا را برايش شرح دادم. البته دوستم خيلي تلاش كرد تا خودم را به پليس معرفي كنم، اما من حاضر به اين كار نبودم تا اينكه سرانجام جسد همسرم را در صندوق عقب خودروي دوستم قرار داديم و آن را در بيابان‌هاي اطراف ايوانكي رها كرديم.