کد خبر: ۶۷۰۲۴۶
تاریخ انتشار: ۱۹:۰۹ - ۱۹ مهر ۱۴۰۱
کریم امیری فیروزکوهی معتقد بود باید سعی کنیم از ورود ترکیبات زبان خارجی در زبان فارسی جدا احتراز و جلوگیری کنیم و نگذاریم که ترکیب صحیح زبان فارسی به شکل و ترتیب زبان‌های خارجی یا یکی از آن‌ها که در حکم زبان ملت غالب در دنیا است درآید؛ زیرا به طور قطع و یقین مضر حال زبان و درستی و صحت آن است.

به گزارش ایسنا، امروز  ۳۸ سال از خاموشی، کریم امیری فیروزکوهی می‌گذرد، در مدخل امیری ‌فیروزکوهی در مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی به قلم امیربانو کریمی در معرفی این شاعر آمده است: کریم اَمیریِ فیروزْکوهی:  (۱۲۸۸-۱۳۶۳ش) فرزند مصطفی قلی منتظم‌الدوله، متخلص به امیر، شاعر و ادیب معاصر می‌گذرد. او در فرح‌آباد فیروزکوه به دنیا آمد (امیری، دیوان، ۱/ نه). نیاکان او از روزگار کریم خان زند تا اواخر حکومت قاجار، از امیران سپاه و سران لشکر بودند و «امیر» جزء اول نام آنان بود (همان، ۱/ نه ـ یازده؛ نیز نک‍ : بامداد، ۱/ ۲۳۶، ۴/ ۳۳۴). 

امیری در ۷ سالگی (۱۲۹۵ ش) همراه پدرش به تهران آمد و تحصیلات ابتدایی را در مدرسه سیروس آغاز کرد (امیری، همان، ۱/ چهارده)؛ سپس در مدرسه‌های ثروت، آلیانس، سلطانی و کالج آمریکایی به تحصیل پرداخت (همان،۱/ پانزده، هفده) و در ۱۳۰۸ ش تحصیلات رسمی را ناتمام گذاشت (همان، ۱/ نوزده) و به استخدام اداره ثبت اسناد و املاک درآمد (همانجا). امیری تا ۱۳۱۴ش به فراگیری موسیقی پرداخت، اما در ۲۶ سالگی در پی تغییر حال روحی، موسیقی را رها کرد و به تحصیل علوم قدیم رو آورد و مدت ۶ سال نزد شیخ عبدالنبی کجوری، سیدحسین کاشانی، سیدکاظم عصار، میرزا خلیل کمره‌ای و سیدمحمود امام جمعه، ادبیات عرب، منطق، کلام، حکمت و فقه و اصول را آموخت و در نوشتن و سرودن به زبان عربی تسلط یافت (همان، ۱/ بیست و سه ـ سی و هشت؛ نیز نک‍ : میرانصاری، ۱/ ۴۶۹). 
امیری پس از کناره‌گیری از خدمت رسمی دولت در ۱۳۱۹ش، از ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۶ ش سردفتر اسناد رسمی بود و از آن پس به هیچ شغلی نپرداخت (امیری، همانجا.)
امیری فیروز کوهی با انجمن‌های ادبی چون: انجمن ادبی ایران، انجمن ادبی حکیم نظامی و انجمن ادبی فرهنگستان همکاری داشت (همان، ۱/ سی‌وپنج). وی در تهران درگذشت و در حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد (میرانصاری، همانجا).

امیری از میان ادیبان معاصر با رهی معیری، بهمنیار و محمدعلی بامداد (امیری، همان، ۱/ بیست و یک، بیست و سه، سی و شش)، وحید دستگردی (همو، «بر بالین ... »، ۳۹۵-۴۰۱)، صادق هدایت، و از موسیقی‌دانان معاصر با حبیب سماعی، ابوالحسن صبا، عبدالحسین شهنازی و بسیاری دیگر از استادان موسیقی معاشرت داشت (همو، دیوان، ۱/ چهل ـ چهل و چهار.)

از جمله آثار او چاپی او «عفاف‌نامه، مثنویی در لزوم حجاب»، « مقدمه بر چاپ نسخه‌ای از دیوان صائب»،  «دیوان،» که در دو جلد به کوشش امیر بانو کریمی به چاپ رسیده، و مشتمل است بر غزلیات، منظومه‌ها، قصاید، قطعه‌ها و مثنوی‌ها است.

«احقاق الحق»، « ترجمه مکاتیب نهج‌البلاغة» و « ترجمه نفس المهموم» از آثار چا نشده او هستند. (امیری، همان، ۱/ چهل ونه؛ میرانصاری، ۱/ ۴۷۰-۴۷۱).

امیری در ۱۲ سالگی سرودن غزل را آغاز کرد (امیری، همان، ۱/ هجده) و تا ۲۰ سالگی به پیروی از حافظ شعر می‌سرود، اما پس از آشنایی با صائب، شیفته سبک او شد (همو، «گفت و گو»، ۲۸۹) و از این رو، منتقدان معاصر، امیری را در غزل‌سرایی پیرو سبک هندی می‌دانند (درودیان، ۷۰۷؛ صبور، ۳۸؛ آرین‌پور، ۳/ ۵۳۰)، اما غزل امیری فاقد پیچیدگی‌های سبک هندی و بیشتر نزدیک به شیوه شاعران سبک عراقی است. زبان امیری در غزل پاک، روشن، هموار و اندیشمندانه است. 
شیوه سخنوری امیری در قصیده، یادآور جزالت سخن خاقانی، و دلتنگی‌های شاعرانه او یادآور دلتنگی‌های مسعود سعد است. وی در سرودن قصیده، میراث سبک خراسانی و دستاوردهای دورۀ بازگشت را درهم آمیخته، و قصاید استواری سروده که اغلب بیانگر تألمات اوست. در ستایش اسلام و اهل بیت (ع) (نک‍ : دیوان، ۲/ ۹۰۸، ۹۴۹، ۹۵۸، ۱۰۰۳) سخن او سخته، متکلف و آمیخته به اصطلاحات قرآنی است و در اخوانیات لحنی نرم و پر شور و حال دارد و در مرثیه‌سرایی کلامش صمیمی و پرسوز و گداز است. 
قطعه‌های امیری به لحاظ سبک‌شناختی، دنباله قصاید اوست. در مقایسه با قصیده‌ها، مضمون قطعه‌ها، حکمت‌آمیز، و زبان آنها دشوارتر و کهن‌تر است (نک‍ : همان ۲/ ۱۱۱۴، ۱۲۶۳). امیری قالب مثنوی را برای حسب حال برگزیده است. شیوه ترکیب‌سازی امیری در مثنوی، یادآور شیوه نظامی است. منظومه‌های امیری بالغ بر ۳ هزار بیت است. وی در سرودن منظومه‌ها، تمام دقت و وسواس خود را به کار گرفته، و در سایه برخورداری از تنوع قافیه و کثرت ابیات، تصویرهای جدیدی ساخته که حاصل تعامل اندیشه و احساس اوست. 

 همزمان با سالروز درگذشت، بخش‌هایی از مقاله‌ او را با عنوان «دشمنی با حروف» از او را که ۴۸ سال پیش در شماره ۱۶ مجله گوهر تیر (۱۳۵۳) منتشر شده است، با رعایت خط‌الرسم خودش می‌خوانیم: «آدمی همانطور که در ضمیر و نهان خود نسبت به افرادی از انسان و حیوان و جماد و نبات بدون درک علت و سببی مکشوف حب و بغض می‌ورزد، مثلا از رنگ زرد نفرت دارد و از رنگ سبز لذت می‌برد، و یا فلان آهنگ ملایم با طبع و آهنگ دیگر منافر با ذوق او است و یا گوجه فرنگی بذائقه‌اش ناپسند و گوجه درختی بمذاقش خوش‌آیند است، و همه این‌ها را از مقوله کشش قلبی و میل باطنی  ویا مذاق و سلیقه شخصی میشمارد، همچنین گاهی نسبت به حروف و کلمات  وجملات و ترکیبات نوشته‌ای از نظم و نثر نیز خالی از برهانی صحیح و حجتی صریح، محبت یا نفرت و اقبال یا اعراض دارد، بخصوص آن دسته از آدمیان که با فن نوشتن و سرودن و بازی با کلمات  و جملات سرو کار دارند و به سنجش و میزان سخن با حروف و الفاظ اصرار و وسواس بکار میبرند و ذوق تشخیص خود را هم ملاک تأثیر در نفوس دیگران و قبول و تحسین این و آن می‌پندارند.

 از جمله کسانی که با یکی از همین حروف و ترکیبات خوش نداشت، شاعر بزرگ ایران و جهان، صائب اصفهانی است که در تمام دیوان (لااقل) هشتاد هزار بیتی خویش، حتی یک بار هم از حروف نداء یا خطاب در اول یا آخر تخلص خود یعنی به‌صورت «صائبا» یا «ای صائب» استفاده نکرد و در مواردی که ضرورت وزن نیز ایجاب می‌نمود، به نحوی از انحاء سخن از ادای آن سرباز میزد، و چنان مینماید که آنرا زشت و مخل فصاحت میدانسته است، در صورتی که خواجه شیراز با آن لطف بیان و قید تمام در مراعات فصاحت و خوش‌آهنگی کلام  در موارد متعدد، متوسل باین حروف گردیده و لابد آن را شیرین و فصیح و موافق ذوق سلیم می‌شمرده است.

 در میان معاصران، بیاد دارم که مرحوم میرزا نصرالله کسروی اصفهانی متخلص به صبوری و ملقب به ملک‌الادب که در سال ۱۳۱۳ شمسی بسرای باقی شتافت و از شعرای بلیغ و زبر دست و معارض مرحوم میرزای عبرت و ذوقاً و طبعاً اقوای از او بود و با مرحوم شوریده شیرازی نیز مهاجات متعدد داشت: وقتی بخود من می‌گفت: من از ترکیب «گرکه» بدم می‌آید و در اشعار خود (که بالغ بر صدهزار بیت است) اصلا به‌چنین ترکیبی زبان آشنا نکرده‌ام. مرحوم عبدالرحمن فرامرزی که انصافا در شیوه روزنامه‌نویسی و مقالات اجتماعی و موضوعات روز قلمی بسیار روان و شیوا و سخت مؤثر و گیرا داشت و نوشته‌هایش درست مصداق هنر سهل ممتنع بود، به طرزی عجیب از حرف «راء» ولو در عباراتی که طبع هر عامی و عارفی لزوم آن را برای رساندن فعل متعدی لازم و واجب میشمرد و ابتر بودن جمله به نوعی آشکار و قرع سمع میکرد، امتناع داشت و عقیده داشت که وجود این «راء علیه ما علیه» عبارت را زشت و ناپسند می‌کند.

 از این دسته صاحب سلیقه‌ها بود، فاضل مقتول احمد کسروی تبریزی که از حرف «که» بانواع صور و معانی آن بشدت نفرت داشت و با آن عبارت کذائی و مخصوص بخود که ترکیبی از لغات مجعول آذر کیوانی و فیروز بهرامی و کتب ساختگی پارسیان هند و ایران و همچنین مجعولات شخصی خودش بود، چیزهایی می‌نوشت که گاهی موجب خنده  تفریح می‌شد و عبارت بدون ربط با تعلیل، به موضوعات سخن او که احیانا از جنبه تاریخی قابل استفاده و بهره‌مندی بود صدمه فراوان می‌زد....

او در بخش دیگری از مقاله خود را به حرف ربط « واو» اختصاص داده و معتقد است «واو» مورد بی‌مهری قرار گرفته است. او نوشته است: «یکی دیگر از حروف که چند سالی است مورد عناد وبی‌مهری قرار گرفته و جای خود را بعلامت (-) تیره واگذار کرده  و یا او را وادار به باین قهر و اجبار کرده‌اند. حرف «واو» است. آنهم بجمیع وظائف و اعتباراتش از «عطف و حال و استیناف».

و اما این واو بی‌گناه چنان نیست که از طرف فردی از شعراء و نویسندگان، بحکم سلیقه و ذوق شخصی، مورد بی‌لطفی واقع شده باشد. بل‌ که این بار، گناه از طرف بعضی ادارات دولتی و روزنامه‌ها به تقلید از جمله‌بندی‌های غربی‌ها و آمریکایی‌ها است که رفته رفته آن را از میدان حروف خارج کرده و جایش را (لابد با صدور ابلاغ وزارتی) به علامت «_» یعنی تیره داده‌اند. چنان‌که در بدنه قطارها و تابلوهای راهنمایی بنگاه راه‌آهن دولتی ایران می‌خوانیم: قطار، تهران، تبریز یا، تهران_گرگان، در صورتی که اگر این تیره با علامت جمله‌بندی فرنگی نمیبود و ماملزم به استعمال همان جملات فارسی اجدادی خودمان میبودیم، بجای آن این عبارت را می‌خواندیم: قطار- تهران و گرگان. و یا قطار تهران به گرگان، یا تهران تا گرگان. و یا در روزنامه‌ها می‌بینیم با خط جلی نوشته است: مسابقه بوکس، کلی-فریزیر. یا مسابقه فوتبال ایران-ژاپن، که هر گاه سی‌سال پیش یک فارسی‌دان آنروزی و ناآشنا به ترکیبات خارجی، این عبارت را می‌دید گمان می‌کرد، کلی جزء اول نام فریزیر است و نیز در ژاپن هم جایی به‌نام ایران وجود دارد، و آنگاه متحیر می‌ماند که آن خط فاصل را به‌ چه‌ چیز حمل کند و سروته عبارت را چه‌گونه بهم آورد، لکن امروز چنان باین ترکیبات عادت کرده‌ایم که احیانا خودمانه در نوشتن تنها، بل‌ ‌که بزبان گفتگو نیز عین همین ترکیبات را بزبان می‌آوریم ، و چون تلفظ تیره میسر نیست و تأمل و مکث بجای آن‌هم مایه خنده و تمسخر است، ناچار خود را از شر تیره خلاص می‌کنیم و می‌گوئیم، قطار تهران تبریز. یا جاده شمیران تهران...

عجب‌تر اینکه به تازگی در روزنامه‌ها بعلت غفلت حروف‌چین یا تنبلی نویسنده و علم باعتیاد مردم بفسادزبان، آن تیره کذایی هم از بین برخاسته و عبارتی از این دست در روزنامه‌ها و اعلانات رستوران‌ها بوجود آمده است: که می‌بینیم نوشته‌اند: «امشب در فلان رستوران صدای زنگ‌دار و ادار و اطوار «گوگوش عارف غوغا میکند» و خواننده بی‌ خبر از احوال شخصی این بزرگان هنر، خیال می‌کند که به میمنت و مبارکی گوگوش آتشین بحباله نکاح شرعی عارف بی‌ قرین در آمده و اینک این قران سعدین را با جوش و خروش بجهانیان اعلام میدارند و سور وسرور این هم‌آغوشی میمون را در آن رستوران با صدای بلند جاز و «عربده‌ها تین ایجرزنواز» بگوش خواص و عوام میرسانند، منتهی با تشریفات(پول‌اندازان) طبقه فقیر از دهاتیان، چون فرض بر این است که همه این فاصله‌های بی‌معنی از بین رفته و خلق و خو و عادات و صفات مردم دنیا از شهری و دهاتی و شرقی و غربی درهم آمیخته و اختصاصات قومی و فردی از میان برخاسته است...

 او در بخش دیگر این مطلب خود آورده است: در باب پیراستن زبان فارسی از لغات بیگانه رساله‌ها نوشته و عقائدی در نفی و اثبات ابراز شده است، اما هیچیک از آن‌ها بمرحله اطراد و قطع نرسیده و هرکدام حاوی نظریاتی خلافی و آرائی مورد مناقشه و نزاع  است، لکن بنده گمان میکنم که تنها یک مورد از آنهاست که اگر بدقت تمام و وقوف کامل اطراف و جوانب آن مورد لحاظ واقع شود، امری اتفاقی و اجماعی و مورد قبول و امضای عموم اهل انصاف و عدالت از صاحب‌نظران خواهد بود.

 و آن هم این است که سعی کنیم از ورود ترکیبات زبان خارجی که هم در جملات اسمی و هم در جملات فعلی و هم نحو اسناد و اضافه و  جمع و افراد و صفت موصوف و سایر متعلقات کلام با ترکیب‌بندی و جمله‌سازی زبان ما مغایرت کلی دارد. جدا احتراز و جلوگیری کنیم و نگذاریم که ترکیب صحیح زبان فارسی بشکل و ترتیب زبان‌های خارجی یا یکی از آن‌ها که در حکم زبان ملت غالب در دنیا است درآید، زیرا آنچه که بطور قطع و یقین مضر حال زبان و درستی و صحت آن است. همین ترکیب منافی با قواعد و مباین با موازین مسلم و شناخته شده است، نه لغات و مفردات دخیل و واردی که  یا اصلا معادل آن را در فارسی نداشته‌ام و یا بدست و زبان عده‌ای از فصحای اهل بیان و قبول و دریافت تدریجی دیگران معادل آن را جعل و وضع کرده‌ایم و یا اگر هم داشته‌ایم و داریم آن لغات و کلمات طوری ملکه زبان محاوره و لسان قلم خاص و عام شده است که گویی همه آن‌ها از لغات قدیم فارسی است و اخرج آن‌ها از زبان گفتم و نوشتن مردم ممکن نیست. فی‌المثل اگر دقت کنیم در می‌یابیم که سالها است دو لفظ «شانس بمعنی بخت و طالع‌نیک» و «فامیل بمعنی خانواده» آنقدر در زبان خواص و عوام ریشه دوانیده و در طبعشان ملکه شده است که حتی بیسوادترین زن و کودک پس‌کوره‌ترین دهات ایران، این دو لغت را عین زبان مادری خود تلفظ می‌کنند و ابدا متوجه خارجی بودن آن نیستند. چندان‌که هرگاه به آنان اصرار کنید که بجای شانس لااقل«بخت» و عوض «فامیل» «خانواده» بگویند، قبول نخواهند کرد و چه بسا که این دو لفظ را غریب و بیگانه هم بحساب آورند... چندین سال است که دستگاه‌های دولتی سعی دارند، بجای «اتومبیل» کلمه «خودرو» را در طبیعت مردم ملکه کنند و به آنان بگویند که معادل «اتومبیل» را کلمه‌ای بدین خوبی . رسایی در فارسی داریم، ولی تابحال موفق بدین تعلیم و تعمیم نشده‌اند و عموم افراد مردم از شهری و دهاتی همچنان باین آلت می‌گویند «اتومبیل» و هرگاه ناچار بنوشتن آن نیز بصورت خودرو بشوند باز در محاوره فیی‌مابین خود اصلا تجاوز از این لفظ نخواهند کرد و همان «اتومبیل» را بجای «خودرو» بکار خواهند برد، و همچنین است وضع مفردات خارجی دیگر...»

*****

منابع

آرین‌پور، یحیی، از نیما تا روزگار ما، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ امیری فیروزکوهی، کریم، «بر بالین استاد»، ارمغان، تهران، ۱۳۴۲ ش، س ۳۲، شم‍ ۸ و ۹؛ همو، دیوان، به کوشش امیربانو کریمی، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ همو، «گفت و گو»، فصلنامۀ هنر، تهران، ۱۳۶۱ش، شم‍ ۱؛ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، تهران، ۱۳۵۷ش؛ درودیان، ولی‌الله، «دیوان امیری فیروزکوهی»، آینده، تهران، ۱۳۶۰ش، س ۷، شم‍ ۹-۱۰؛ سوکنامه امیر، به کوشش امیربانو کریمی، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ صبور، داریوش، صدف، تهران، ۱۳۴۴ ش؛ میرانصاری، علی، اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران، تهران، ۱۳۷۶ ش
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدید ها
طراحی و تولید: "ایران سامانه"