کد خبر: ۷۵۴۲۷
تاریخ انتشار: ۱۳:۴۷ - ۰۴ ارديبهشت ۱۳۸۸

فارس: آقاي عزت الله انتظامي در جريان داوري نهمين جشنواره فيلم فجر 10 روز كنار آويني بود و به شدت تحت تاثير ايشان قرار گرفته بود. آقاي انتظامي حرف هاي شنيدني دارد. گفته بود اي كاش در تمام عمرم با اين مرتضي برخورد نكرده بودم.

دو، سه تا اصل را ايشان در زندگيشان، رعايت مي‌كردند. همان چيزي كه از اسلام ياد گرفته بود و در مديريت هم اعمال مي‌كرد.

ملكه‌اي در وجود ايشان بود به نام صداقت، كه هيچ وقت از او جدا نشد و يك لحظه از اين صداقت عدول نكرد. دومين چيز اين بود كه اصل برائت را واقعا اعمال مي‌كرد.

يعني هر كسي را كه مِي ديد و با هر كسي كه برخوردي مي‌كرد مي‌گفت كه اين يك انسان وارسته و بنده خدا است، مگر خلاف آن ثابت بشود و اين شيوه برخورد باعث مي‌شد كه همه مجذوب ايشان شوند. مثلا آقاي عزت الله انتظامي در جريان داوري نهمين جشنواره فيلم فجر 10 روز كنار ايشان بود و به شدت تحت تاثير ايشان قرار گرفته بود. آقاي انتظامي حرف هاي شنيدني دارد. گفته بود اي كاش در تمام عمرم با اين مرتضي برخورد نكرده بودم.

سوم اينكه اصلا براي دنيا ارزشي قايل نبود. مثلا مي‌گفتيد آمده‌ام براي سوره كار بكنم و ماهي 40 هزار تومان مي‌خواهم. مي‌گفت اصلا من مفهومي به نام پول را نمي‌شناسم. فرق بين 4000 تومان و 400 هزار تومان را نمي‌شناسم. من اين حالت او را ارجاع مي‌دهم به آن فرمايش حضرت امير كه بسيار شنيدني است و من اينرا براي مرتضي هم گفتم و خيلي مي‌خنديد.

در دوران حكومت حضرت امير (ع) شخصي مي‌رود به نزد حضرت امير مي‌گويد بابت فلان چيز به من كمك كن، ايشان هم به مالي خودشان مي‌نويسد 200 به او بدهيد. مالي جواب مي‌دهد كه مثلا حكومت وقت اميرالمومنين (ع) اين دويست كه نوشته‌اي، دويست يعني چه؟ 200 سكه طلا، 200 سكه نقره، 200 درهم؟

ايشان در جوابش مي‌نويسد كه براي من فرق نمي‌كند. همه‌اش استخوان پوسيده مرده است. هر كدام كه براي او نافع‌تر است.

مرتضي وقتي مي‌گفت مثلا، همايونفر اين پول را به فلاني بدهيد مي‌گفتم چه قدر، مي‌گفت هر چه مي‌خواهد به او بدهيد. مي‌گفتيم آقا مرتضي اين كه مثلا نوشته‌ايد فلان مقدار بدهيد كارش اصلا اين مقدار نمي‌ارزد. مي‌گفت: لازم دارد به او بدهيد.

آقا مرتضي مي‌گفت كه روايت فتح را با بوروكراسي نمي‌توان اداره كرد.

آقا مرتضي به شدت با زدن ساعت ورود و خروج مخالف بود. روابط كارمند با كارمند در روايت فتح وجود نداشت.

در روايت فتح و كارهاي مرتضي رئيس و مرئوس معلوم نبود. در سفر پاكستان كه با هم رفته بوديم به شدت ايشان مصر بود كه كار ديگران را انجام بدهد. اين كار مي‌توانست آب آوردن براي ديگران باشد: در صورتي كه در سفر، آقا مرتضي كارگردان برنامه بود و سرپرست گروه.ما مرتضي را به عنوان مرشد نگاه مي‌كرديم نه به عنوان رئيس.

من و بچه‌ها به غير از مشكلات كاري كه وجود داشت، خيلي از مسايل ديگر را به ايشان رجوع مي‌كرديم و ايشان در حد توان خودش حل مي‌كرد.

اعتقاد او اين بود كه اگر يك جمعي بخواهد چيز مطلوبي به وجود بياورد بايد اين سنت‌ها در جمع در مرحله اول شكسته شود. مثلا مزاح هايي در جمع مي‌كرد تا فضاي رييس و مرئوسي بشكند.

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"