x
کد خبر: ۷۷۶۹۰
تاریخ انتشار: ۰۵:۵۵ - ۰۲ خرداد ۱۳۸۸
ابوالفضل فاتح در قلم نیوز نوشت:

الان حدود ساعت 3 و بیست دقیقه ی بامداد جمعه است. تازه از صدا و سیما برگشته ایم. به اتفاق آقایان محمد بهشتی، زنگنه، محمد مهدی حیدریان و علیرضا بهشتی روزنه مشغول بازبینی فیلم سخنرانی آقای مهندس بودیم. اتفاق نظر داشتیم که مهندس در این سخنرانی توانسته است با توده های مردم ارتباط و از زبان صرفاً آکادمیک فاصله بگیرد.

امروز بعدازظهر که آقای مهندس برای اولین ضبط رادیویی خود به رادیو آمده بود، پس از انجام گفتگو با رادیو از مهندس خواهش کردیم که برای بازبینی فیلم سخنرانی روز گذشته ی خود چند دقیقه ای به ساختمان شیشه ای سیما برویم. پیش از این که فیلم را بیاورند جوانی که خود را نماینده ی شورای بازبینی می نامید وارد شد و بی مقدمه خطاب به مهندس بیان کرد که شما باید بخش های مختلفی از سخنرانی خود را حذف کنید.

وقتی فهرست پیشنهادات شورا را برشمرد، مشاهده کردیم که تقریباً چیزی از سخنرانی باقی نمی ماند. حذفیات به لحاظ مفهومی بخشی اساسی از سخنرانی بود. الزامات شورا آن چنان سخت گیرانه و غیر منطقی و سلیقه ای بود که امکان هیچ توجیهی را باقی نمی گذاشت.

تصور ابتدایی آن بود که لابد جدی نمی گویند. از نظر من که سال ها در ایسنا مراقب چارچوب های خبری بودم، حتی یک کلمه در سخنرانی مهندس یافت نمی شد که در سخت ترین شرایط رسانه ای امکان سانسور داشته باشد.

سخنرانی او فوق العاده مبتنی بر اصول و به دور از هر گونه حرف و حدیث و حاشیه بود. دقایقی بعد متوجه شدیم که این تصمیم شوراست و بر مبنای آن، چیزی از سخنرانی جز شیر بی یال و دم و اشکم باقی نمی ماند!

آن ها می خواستند که جمله ی ساده ای چون "من این سال ها محدودیت تصویر داشتم" و حتی خاطره ای از امام درباره ی ملاحظه ی اقشار ضعیف و چند مطلب مهم دیگرحذف شود.

مهندس با صبوری به حرف هایشان گوش داد. یکی دو پرسش کرد و سپس برخاست و آرام، با متانت و قاطع گفت: "ظاهراً مرا نمی شناسید. شرایط شما پذیرفتنی نیست. به دوستانتان بگوئید رویکرد خود را اصلاح کنند".

خشم و شرم مرا فرا گرفت.
خشم از این همه کم لطفی و شرم از این همه فراموشکاری.
بغضم گرفت. به جوان گفتم: ما را چه شده و چگونه است که برای کسی که آن همه مورد وثوق امام(ره) و مخزن اسرار کشور در سخت ترین شرایط کشور بوده و تاکنون مورد اعتماد مردم و بزرگان است چنین تعیین تکلیف می کنیم و به خود اجازه می دهیم که بگوئیم چه بگوید و چه نگوید. آن هم مهندس که بر تک تک کلمات خود تسلط دارد. می داند چه می گوید و چرا می گوید. چرا این همه ظرفیت هایمان کوچک شده که سخنرانی ساده ی انسان بی ادعا اما بزرگ و تاثیر گذاری چون مهندس موسوی را هم بر نمی تابیم؟

به خیابان که آمدم از این جفای روزگار در حیرت و گیجی عمیقی فرو رفته بودم. بغضم ترکید و اشکم جاری شد. از خود پرسیدم این ها کی اند که با عزیز دل امام چنین می کنند. مگر همین آقای احمدی نژاد نبود که در دوره قبل چه ها که نگفت؟ حال نماینده ی ایشان در شورا با ابتدایی ترین حقوق کاندیداها چنین می کند.

دلم می گیرد وقتی فرصت های سعادت کشور را در چنگال این تنگ نظری ها اسیر می بینم. دلم می گیرد از این میراث خوارگی. به فرزندانمان فکر می کنم که آیا آنها با گذشتگان خود چه خواهند کرد؟ یادمان باشد که موسوی میراثی از فداکارترین و درخشانترین نسل های تاریخ ایران است. امید که ما جفاکارترین نباشیم.

ساعتی بعد جلسه ای اضطراری در دفتر مهندس تشکیل شد تا در قبال این رفتار غیر قانونی، سلیقه ای و غیر اخلاقی تصمیمی اتخاذ شود. همه ناراحت و مبهوت بودند. نهایتاً مشورت دوستان، عدم پذیرش شرایط تحمیلی در صورت تقطیع و سانسور سخنرانی بود. در این حال به ناگهان پیغامی رسید که موانع برطرف شده است و ما می توانیم برای بازبینی فیلم سخنرانی که جمعه پخش می شود به سیما برویم.

به نظرم از جایگاه بالاتری به صدا و سیما تذکر داده بودند. ا... اعلم. دستشان درد نکند. امیدوارم صبح که شورا تشکیل می شود بهانه ی جدیدی خلق نشود گرچه مطمئن نیستم.

اکنون دوره ی تبلیغات آغاز شده است و ما که نه زور داریم و نه پول، توکلمان به خدا و اتکایمان به مردم است. لحظه لحظه ها و دقایق را دریابیم. جنوب شهر، روستاها و نمازجمعه ها را فراموش نکنیم.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"