|
در حالی سینمای گیشهپسند در ایران بخش اعظمی از پردهها را به خود اختصاص داده که سینمای معناگرا در رقابت با آن به نفس نفس افتاده و این در حالی است که تاکتیکهای تازه همچون ورود مانکنهای مرد و زن به این سبک فیلمسازی، اخیراً به حداکثر کارایی رسیده و چهرهای نه چندان موجه از این سینما را پدیدار ساخته است؛ سینمایی که صرفاً چهرهها و اندامهای زیبا با اندک درکی از بازیگری و نقش آفرینیهای نه چندان قابل قبول، از عشق و عاشقی میگویند.
به گزارش خبرنگار "تابناک"؛ سینما به عنوان یك قالب بیانی مستقل هنری میتواند حامل هر پیام و محتوایی با هر مختصاتی باشد و این محتوا میتواند آنچنان نزد مخاطب تاثیرگذار واقع شود که تمامی عوامل یک فیلم را به عنوان پدید آوردندگان اثری ماندگار برای سالهای متمادی در اذهان چند نسل پیاپی حفظ نماید.
به جز سطح تکنیکهای بکار گرفته شده در هر اثر و کیفیت پیام آن اثر سینمایی، از مهمترین و اصلیترین عواملی که میتواند به ماندگاری اثری منجر شود، مخاطب پذیری آن است که به شکل تصویرسازی از پیام خفته در یک فیلم سینمایی و یا فیلم مستند بازمیگردد، به گونهای که در صورت بکارگیری مولفههای قابل درک برای قشری خاص همچون نخبگان، اگرچه در میان این قشر شاهد تجلیل از اثر مذکور بوده و بعضاً همچون بسیاری از آثار سینمای ایران جوایزی در جشنوارههای بزرگ سینمایی از آن خود خواهد کرد لکن نوع مصداقیابی که برای سایر اقشار، تحمیلی یا انتزاعی خواهد بود، منجر به آن خواهد شد که کمال مخاطب گرایی حاصل نگردد.
سینمای عامهپسند(popular) به عنوان سینمایی تاثیرگذار و آموزنده این امکان را در خود جای داده که با کمترین تقابل با سینمای معناگرا، ضمن حفظ احساس مالكیت و هم ذات پنداری که در نزد مخاطبانش پدیدار میسازد، مفاهیمی عمیقتر از عشق بازیهای بچهگانه را هرباره به سبک و سیاقی متفاوت روایت نماید و آنچنان عمیق ظاهر شود که هم به حفظ مخاطب بپردازد و از قشرگرایی جدا شود و هم اقشار مختلف گرایش یافته به اثر سینمایی را با یک مفهوم و یا پیامی تازه درگیر نموده و به هدف خود که در بسیاری از اوقات خلق یک نگاه متفاوت نسبت به یک مقوله است، دست یابد.
بدین جهت به نظر می رسد برای حفظ اعتبار و جایگاه سینمای عامهپسند، امتزاج آن با سینمای معناگرا و وامخواهی از این سبک، خلق اثر حین شكلدهی اثری برای مخاطب عام یک امر ضروی میباشد تا بیننده از سوژههای کلیشهای و خستهکننده فیلمهای عامهپسند به وازدگی از هنر هفتم دچار نشود. در سینمای اروپا و آمریکا به خوبی از تلفیق این دو در بسیاری از آثار برای افزایش فروش و جلب نظر مخاطب خاص در آثار سینمایی و تلویزیونی کوتاه و بلند بهره گرفته شده است.
در سینمای ایران نیز فیلمی همچون مارمولک ساخته کمال تبریزی اگرچه با واکنش تند بخشی از مخاطبان به محتوای کلی اثر روبرو شد، اما در مجموع مارمولک علاوه بر مخاطب محوری، ساختار هنری و پیامرسانی قابل قبولی نیز داشت که باعث شد که حتی بخشی از جبهه مخالف چنین اثر جنجالی، پس از مشاهده آن، تغییر نگرش داده و به جرگه حامیانش بپیوندند.
در این میان اما پیوند سینمای عامهپسند و سینمای معناگرا نه تنها چندان در ایران گره نخورده بلکه تقابلی آشکار شکل گرفته که منجر به آسیبهای جدی به آثار معناگرا در این کشمکش نابرابر شده است اما البته سینمای عامهپسند نیز خود از این اتفاقات متحمل آسیبهایی گردیده که همواره در بلندمدت ابعادش مشخص میشود.
از مهم ترین آسیبها میتوان به قهر بخشی از مخاطبان با سینما به واسطه بکارگیری چند کلیشه در اغلب آثار سینمای عامهپسند و هراس غیرقابل درک از معناگرایی در این آثار سینمایی برای جلوگیری از کاهش فروش است که البته این استدلال با تفکر سرمایهگذاران در فیلمهای بلند نیز بیارتباط نیست.
با این حال هنوز سازندگان فیلمهای عامهگرا دلخوش به ابزارهایی هستند که هنوز به شکل کامل ازآن در سینمای ایران بهره نجستهاند و چنین تصوری را در ذهن پروراندهاند که میتوان با تکیه بر آن همچنان آثار سینمای عامهپسند ایران را مخاطب پذیرتر از گذشته ساخت.
بنابر این گزارش جدیترین راهکار بکارگرفته شده که در این سبک آثار سینمایی در مدتهای اخیر به چشم میآید، رقص مانکنهای مرد و زن بر پرده سینمای ایران است که سازنده اثر تلاش میکند با تکیه بر زیباییهای آنها به جلب مخاطب بپردازد.
متاسفانه امروزه با وجود کمبود سالنهای نمایش، آثاری مجوز اکران دریافت کرده و پردههای سینماهای کشور را به خود اختصاص میدهند که صرفاً هدفشان کسب بیشترین درآمد با ارائه ضعیفترین آثار است؛ آثاری با دیالوگهای محدود و نقشآفرینیهای ضعیف که با فیلمهای تهیهشده از نمایشگاههای FASHION قابل قیاس است و سینمای ایران را به سمت نقطهای نامعلوم راهی میسازد.
در این میان متاسفانه معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان سیاستگذاری کلی در این حوزه، نتوانسته با بازتعریفی متفاوت از روند تولید و نمایش فیلمهای سینمایی، تولیدکننده را وادار سازد که به آثار خویش وزن و محتوا ببخشد و همچنان با سادهانگاری و فرض درک پایین مخاطب به تکرار مکررات با چندین بازیگر خوش چهره و خوش اندام که هیچ اثری ماندگاری به واسطه سبک بازیگری در کارنامه نداشته و نخواهند داشت، پرداخته میشود که این معضل در دوره طولانی نتایج بهتآوری از خود برجای خواهد گذاشت اما آیا به واقع چنین اتفاقی خواهد افتاد یا صحنه برای تولید آثاری دارای محتوا و مخاطب از سرمایهگذاران منفعتطلب و تولیدکنندگان و کارگردانهای تابع، خالی خواهد شد یا این قصه ادامه دارد؟!