|
جام جم آنلاين: لطفا اگر در اين موقعيتها قرار گرفتيد، لحظهاي مكث كنيد:«پيدا كردن جاي پارك براي خودرويتان واقعا دشوار است و 2 بار خيابان را رفته و برگشتهايد تا بالاخره جاي خالي پيدا كرديد، طبق عادت، كمي جلوتر ميرويد تا پارك دوبل كنيد.
به ثانيه نرسيده كه خودروي ديگري با اين كه چراغ دنده عقب خودروي شما روشن بوده، براحتي از سمت ديگر پارك ميكند و راننده بدون اين كه پاسخ بوق و اعتراض شما را بدهد، پيروزمندانه از خودرويش پياده و دور ميشود.»
«صفهاي اتوبوس معمولا غروبها بيشتر از هميشه كش ميآيد، نيم ساعتي هست كه منتظر ماندهايد، ترديد داريد كه حتي اگر اتوبوس به مبدا برسد، باز هم جايي براي نشستن نصيب شما شود، اتوبوس به آرامي هميشه سر ميرسد، يكباره ابتداي صف شلوغ ميشود، چند نفر را كه اصلا نديده بوديد، مثل برق سوار ميشوند و حالا روي صندلي نشستهاند و لبخند پيروزمندانه ميزنند.»
«اين پمپ بنزين هميشه شلوغ است حتي تا نيمههاي شب از حجم خودروهاي در صف بنزين كم نميشود. هر چه به پمپ نزديكتر ميشويد به علت كش آمدن دقيقهها و طولاني شدن زمان صف ماندتان بيشتر پي ميبريد، هر از چند گاهي خودرويي آرام از غفلت اتومبيل عقبي استفاده ميكند و وارد ابتداي صف ميشود. حالا هر چه بوق و چراغ و نور بالا بزنيد، انگار نه انگار... اگر كمي حوصله داشته باشيد و پياده شويد و آرام تذكر دهيد كه «خانم! آقا كارتان اشتباه است» ميشنويد: «من توي صف بودم، شما نديديد.» يا اين كه «ببخشيد عجله دارم....»
و سرانجام اين كه «سوار تاكسي ميشويد، آن هم در مسيري كه بارها رفتهايد و برگشتهايد. بنابراين نرخ كرايه از روز برايتان روشنتر است. كرايه را كه ميدهيد، راننده 50 تومان بيشتر طلب ميكند. اگر بيحوصله باشيد از 50 تومان ميگذريد، ولي اگر كمي سماجت كنيد و قسم و آيه بياوريد كه آقاي راننده يا خانم راننده اين مسير فلان نرخ را دارد، حتما كار به هتاكي ميرسد و آنوقت اعصابي است كه از شما خرد ميشود.»
بعيد است، ساكن يكي از شهرهاي بزرگ باشيد و با اين صحنهها روبهرو نشويد. ندادن بليت، در رفتن از دادن كرايه به اتوبوس، آشغال ريختن در خيابان، پرت كردن زباله در گوشه پيادهرو در روز روشن، حمله كردن براي گرفتن اجناس رايگان حتي در صورت عدم نياز، سبقت نابجا از سمت راست، دويدن روي پله برقي مترو... اين موارد شايد هيچ ربطي به هم نداشته باشد ولي در يك چيز مشترك است، و اين كه عامل به اين امور يا قانونگريز است يا قانونستيز، يا حس ميكند حقي از او خورده شده و بايد او هم از حق ديگران بدزدد. پس جامعه را به خود بدهكار ميداند. اين افراد به چنان خودشيفتگي دچارند كه اين امور را نوعي زرنگي و مهارت تلقي ميكنند، از جنبه رواني معمولا دچار حسرت نسبت به موقعيت ديگرانند و هتك قانون، ارزشها و عبور از ديگران را راهي براي جبران عقبماندگيها تلقي ميكنند.
اين موقعيتها هرچند قابل سنجش كمي نيست، وي نشانه وجود بيماري پنهاني است كه شايد تمام جامعه را تهديد ميكند و در نهايت نتيجهاي جز بينظمي اجتماعي ندارد.