کد خبر: ۸۷۶۰۹
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۱ - ۳۰ مهر ۱۳۸۸
سهيلا. ق امروز اعدام مي‌شود.

به گزارش «تهران‌امروز» سهيلا كه محكوم به مرگ شده است، همان كسي است كه صبح روز 14 شهريورماه 85 كودك پنج روزه خود را در مركز بهزيستي واقع در فرمانيه روبه‌روي سفارت نروژ سر بريده، دست و پايش را قطع كرده و قلب و ريه‌اش را در آورد. سپس بقچه‌اي برداشته و جنازه مثله شده را داخل آن بقچه‌ گذاشت و بقچه را هم در زباله‌هاي انبوه روبه‌روي جايگاه نگهداري زنان خياباني انداخت. سهيلا اهل كرمانشاه كه آن موقع 28 سال داشت ساعتي بعد به پليس مراجعه و خبر قتل كودك خردسالش را به ماموران داد. هر چند جنايت سهيلا تكان دهنده و از لحاظ قصاوت به كار رفته كم‌نظير بود ولي اين متهم به قتل در جلسه بازجويي در حضور بازپرس اصغرزاده حرف‌هايي زد كه خيلي‌ها را تكان داد. وي گفت: نمي‌خواستم بچه‌ام هم به سرنوشت من دچار شود يعني در بهزيستي بزرگ شود و بعد هم بقيه عمرش را هم در زندان بگذراند.

پدر بچه‌ات كيست؟
نمي‌دانم، من يك زن خياباني هستم. 16 ساله بودم كه به همراه پسر مورد علاقه‌ام از خانه فرار كردم و با او به آذربايجان شوروي رفتم. زندگي بدي نداشتم چهار سال با هم بوديم كه يك مرتبه پسر جوان در تصادفي جان باخت و دوباره آواره شدم. جايي نداشتم بروم به شهرري آمدم سرما در جانم رخنه كرده بود و پولي هم نداشتم سوار ماشين پسرجواني شدم. با او به خانه‌اش رفتم اما آنجا هفت مرد به من حمله كرده و مرا مورد تعرض قرار دادند.

پدر اين كودك كيست؟
آن‌ هفت نفره به من تعرض كردند، نمي‌دانم پدر فرزندم كدام يك از آنهاست.
بازپرس اصغرزاده بعد از بازجويي گفت كه سهيلا به احتمال زياد پدر فرزندش را مي‌شناسد اما چون مي‌داند كه اگر پدربچه پيدا شود ممكن است در روند رسيدگي به پرونده وي و صدور حكم تغييراتي به وجود آيد حقيقت را نمي‌گويد.

13 آبان 86، سهيلا در شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي عزيزمحمدي محاكمه شد. پس از قرائت كيفر خواست و تقاضاي اشد مجازات براي متهمه از سوي دادستان به عنوان ولي دم‌قهري، سهيلا در دفاعيه خود گفت: هيچ دفاعي ندارم. خواهش مي‌كنم چاقويي به مامورانتان بدهيد تا همان‌طور كه من كودكم را كشتم آنها هم مرا بكشند و سرم را از بدنم جدا كنند.

چرا اين قتل را انجام دادي؟
آقاي قاضي!مي‌دانيد تحمل سرماي زمستان در دي‌ماه آن هم در خيابان يعني چه؟ من بر اثر سرما به سخت‌ترين بيماري‌ها دچار شدم و باز بي‌پناه بودم و مجبور شدم به خواسته‌هاي كثيف اين مردان فاسد به اجبار تن بدهم. آنها مدام به الكل مي‌دادند تا هر كاري كه خواستند با من بكنند.

پدرم سارق و بيمار جنسي بود. سه زن داشت ولي هر روز با يك زن خياباني به خانه مي‌آمد و خيلي وقت‌ها من از نزديك در جريان كثافت‌كاري‌ آنها قرار مي‌گرفتم. او به من وصيت كرد كه تو هم بايد از اين كارها بكني؛ من با عده زيادي زن بوده‌ام تو هم بايد با مردان زيادي باشي تا گناه من بخشيده شود. ايدز و هپاتيت گرفتم و به الكل و مواد مخدر معتاد شدم. يك سال و نيم قبل مردي معتاد مرا به خانه‌اش برد. من زندگي با او را دوست نداشتم ولي مجبور بودم آن را تحمل كنم. از آن مرد باردار شدم ولي مجبور شدم خانه او را ترك كنم. پس از ترك آن خانه، يك روز دستگير شده و به بهزيستي انتقال داده شدم. آنجا بود كه بچه‌ام را به دنيا آوردم ولي نمي‌خواستم او هم به سرنوشت من دچار شود. من ايدز و هپاتيت داشتم و فكر كردم او هم از من ايدز گرفته است من او را دوست داشتم و عاشقش بودم ولي چاره‌اي جز كشتنش نداشتم. من تقاضاي بخشش ندارم چون بزرگ‌ترين لطف را در حق او كردم. او هم اگر زنده مي‌ماند زندگي‌اي بهتر از زندگي من در انتظارش نبود.

آدرس پدر بچه‌ات را مي‌دهي؟
نه، نمي‌خواهم او به دردسر بيفتد. فقط هر چه زودتر حكم مرا صادر و اعدامم كنيد.

بعد از اين حرف‌ها سهيلا به پزشكي قانوني معرفي شد تا وضعيت رواني‌اش موقع جرم مورد بررسي قرار گيرد ولي فرضيه جنون او از سوي پزشكي قانوني رد و او به اعدام محكوم شد. راي به تاييد شعبه 42 ديوانعالي كشور هم رسيد. در همين گيرودار مردي به دايره اجراي احكام دادسرا رفت و گفت: پدر مقتول پنج روزه است. وي گفت من نمي‌خواهم سهيلا اعدام شود و از خون فرزندم مي‌گذرم.
اين مرد به پزشكي قانوني انتقال يافت ولي آزمايش DNA او نشان داد كه ادعاي او صحت ندارد به همين خاطر تغييري در حكم سهيلا به وجود نيامد.

بعد از ظهر ديروز هم خبري روي خروجي خبرگزاري‌ها قرار گرفت: سهيلا فردا اعدام مي‌شود.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"