کد خبر: ۸۹۸۵۲
تاریخ انتشار: ۰۸:۰۸ - ۲۶ آبان ۱۳۸۸
اعتماد: جواني که 9 سال قبل به اتهام قتل پدرش دستگير شده و قرار بود به زودي قصاص شود، توانست با جلب رضايت مادربزرگش از چوبه دار نجات يابد.

به گزارش خبرنگار ما ساعت 30/5 روز 21 بهمن ماه سال 80 به ماموران کلانتري شمس آباد گزارش شد جواني در درگيري با پدرش او را با ضربات چاقو کشته است. بلافاصله ماموران به محل وقوع حادثه در خيابان نيروي هوايي رفتند و با جسد خونين مردي ميانسال به نام اکبر روبه رو شدند. دقايقي بعد کارآگاهان جنايي پليس آگاهي همراه با جواد اسماعيلي قاضي وقت جنايي نيز خود را به آنجا رساندند تا تحقيقات به طور تخصصي ادامه يابد. ظاهر جسد نشان مي داد يک ضربه به گردن و دو ضربه به پهلوي چپ مقتول اصابت کرده است. افرادي که شاهد اين نزاع مرگبار بودند، اعلام کردند اکبر نخست با پسر کوچک ترش به نام محمد درگير شد سپس پسر بزرگ تر او به نام رضا به کمک برادرش رفت و در پي آن چنين حادثه يي رقم خورد. يکي از شاهدان عيني به ماموران گفت؛ با صداي داد و فرياد از خانه خارج شدم. اکبر دست پسر کوچکش را گرفته بود و او را کشان کشان با خود مي برد. او پسرش را کتک مي زد و به وي ناسزا مي گفت. دقايقي بعد پسر بزرگ تر به کمک برادرش رفت و با پدرش درگير شد. وقتي درگيري بالا گرفت، رضا با چاقو چند ضربه به پدرش زد و بلافاصله از آنجا فرار کرد. مردم قصد داشتند اکبر را به بيمارستان برسانند اما ديگر کار از کار گذشته بود.تلاش ماموران براي دستگيري جوان پدرکش مدت زيادي طول نکشيد و وي خيلي زود دستگير شد. از آنجا که افراد زيادي صحنه جنايت را ديده بودند رضا راهي براي کتمان واقعيت نداشت و به ناچار قتل پدرش را گردن گرفت. او گفت چون پدرش برادر کوچک ترش را کتک مي زد، او وارد درگيري شد. اعترافات رضا با شهادت شاهدان و شواهد موجود در صحنه قتل همخواني داشت. بنابر اين با تکميل تحقيقات رضا به اتهام قتل پدرش پاي ميز محاکمه رفت. در اين ميان چهار نفر از اولياي دم نسبت به متهم اعلام گذشت کردند ولي مادربزرگ او حاضر به اعلام رضايت نبود و از دادگاه خواستار قصاص نوه خطاکارش شد. در جلسه محاکمه که در شعبه 1602 برگزار شد رضا جزييات بيشتري از روز حادثه را فاش کرد و از مادربزرگش خواست او را ببخشد. وي گفت؛ پدرم شش ماه بود که شغلي نداشت و به مادرم خرجي نمي داد. او خانه را رها کرده بود و ما زندگي سختي را مي گذرانديم. روز حادثه پدرم با خانه تماس گرفت. برادرم گوشي را برداشت اما پدرم به او حرف هاي رکيکي زد و تلفن را قطع کرد. نيم ساعت بعد پدرم به خانه آمد و برادرم را صدا کرد. پدرم محمد را مقابل در خانه برد و به باد کتک گرفت. من خواستم آنها را جدا کنم. حتي روي پدرم را هم بوسيدم و از او خواستم کوتاه بيايد اما فايده يي نداشت. در همان لحظات برادرم يک چاقوي تاشو از جيبش بيرون آورد و به من داد. من هم همان طور که چاقو بسته بود آن را داخل جيبم گذاشتم. چند دقيقه بعد مردي ناشناس من را گرفت و پدرم دوباره شروع به کتک زدن محمد کرد. من نتوانستم خودم را کنترل کنم. با يک حرکت سريع خودم را از دستان مرد ناشناس خلاص کردم و براي پدرم چاقو کشيدم. ابتدا يک ضربه به گردن او زدم. وي در همان حال با سر به صورتم کوبيد. من هم با چاقو دو ضربه پي در پي به پهلويش زدم و سپس فرار کردم. بعد از اين ماجرا تا يک ساعت در کوچه پس کوچه ها سرگردان بودم و دعا مي کردم بلايي سر پدرم نيامده باشد ولي بعد که به خانه رفتم فهميدم فوت شده است. پس از پايان محاکمه از آنجا که مادر مقتول اعلام کرد حاضر به گذشت نيست قاضي اسماعيلي حکم به قصاص متهم داد. در شرايطي که رضا در يک قدمي چوبه دار قرار داشت رايزني ها با مادربزرگ وي آغاز شد تا شايد از خونخواهي بگذرد اما او اعلام کرد فقط حاضر است اجراي حکم قدري به تاخير بيفتد. به اين ترتيب مهلت مادربزرگ به نوه اش هشت سال طول کشيد ولي پس از اين مدت ولي دم اعلام کرد تصميم گرفته نوه اش را قصاص کند. در چنين شرايطي بار ديگر شمارش معکوس براي اجراي حکم آغاز شد. اعضاي خانواده رضا که اين بار مادربزرگ را مصمم تر از دفعات پيش مي ديدند باز هم تلاش کردند رضايت او را جلب کنند. رايزني ها چند هفته طول کشيد و خانواده رضا بزرگ تر هاي فاميل را واسطه قرار دادند و بالاخره مجموعه اين تلاش ها به نتيجه رسيد و عاقبت ولي دم در دادگاه حاضر شد و از نوه اش گذشت. با رهايي متهم از طناب دار پرونده او به شعبه 1156 مجتمع قضايي بعثت ارسال شد تا رضا اين بار به لحاظ جنبه عمومي جرم محاکمه شود. در جلسه محاکمه که به رياست قاضي محمدرضا گيوکي برگزار شد، رضا بار ديگر نسبت به عملش ابراز ندامت و پشيماني کرد. سپس قاضي با بررسي محتويات پرونده متهم را به تحمل پنج سال حبس با احتساب ايام بازداشت محکوم کرد. به اين ترتيب رضا به زودي آزاد خواهد شد.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدید ها
طراحی و تولید: "ایران سامانه"