کد خبر: ۹۰۸۲۸
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۸ - ۰۵ آذر ۱۳۸۸

تهران‌امروز: پسري كه در شهرستان خرامه استان فارس به صورت پدر دختر مورد علاقه‌اش اسيد پاشيد و با اين كار خود مرگ وي را رقم زد، در يك قدمي چوبه دار قرار گرفت.

سال 1380 بود كه مراد در حالي‌كه صورتش بر اثر پاشيده شدن اسيد به شدت سوخته بود به بيمارستان منتقل شد. مراد چند ساعتي در بخش مراقبت‌هاي ويژه بستري بود ولي تلاش پزشكان به جايي نرسيد و او فوت كرد.

پس از شكايت خانواده مقتول، تحقيقات كارآگاهان شروع شد و دختر وي به پليس گفت: پدرم سرايدار مدرسه بود. ما در اتاق سرايداري زندگي مي‌كرديم. تابستان بود و مدرسه تعطيل، به همين خاطر در را بسته بوديم و در اتاق بوديم كه زنگ خانه به صدا در آمد و پدرم از پشت در پرسيد چه كسي است؟ فردي از آن‌سوي در گفت منم داريوش.

داريوش يكي از دوستان پدرم بود. پدرم رفت در را باز كند كه يك‌مرتبه فريادش ساختمان را پر كرد. او مي‌گفت سوختم، سوختم. با عجله به دم در رفتيم. پدرم را ديديم كه روي زمين افتاده و صورتش را گرفته است صورت او به شدت سوخته بود و از درد ناله مي‌كرد. با وحشت از اتفاقي كه افتاده بود او را به بيمارستان رسانديم در حالي‌كه اثري از فردي كه خود را داريوش معرفي كرده بود، نبود. پدرم بعد از چند ساعت در بيمارستان جان سپرد. پليس با پرس و جو از داريوش به اين نتيجه رسيد كه اسمي كه مرد اسيدپاش تحت عنوان آن خود را به مراد معرفي كرده بود دروغ است و روابط مراد و داريوش خوب بوده است.

كارآگاهان با تحقيق محلي به سراغ افرادي رفتند كه احتمال مي‌دادند از مراد كينه‌اي به دل داشته باشند. در اين ميان آنها متوجه شدند پسري كه خواستگار دختر مقتول بوده احتمالا كينه شديدي از وي به دل داشته است. به همين خاطر اين جوان به اداره آگاهي احضار شد. وي در ابتدا منكر هر گونه نقش داشتن در اين جنايت بود.

اما بازپرسي‌ها از او ادامه پيدا كرد تا اينكه جوان عاشق پيشه اتهام قتل را پذيرفت: من عاشق ريحانه( دخترمقتول) بودم. هميشه به او فكر مي‌كردم و در تخيلاتم او را همسر آينده خود مي‌ديدم. ريحانه خيلي مهربان و دوست داشتني بود و او هم به من اظهار علاقه مي‌كرد. او با پيشنهاد ازدواج من موافق بود ولي مي‌گفت در نهايت پدرم بايد موافق اين قضيه باشد. اما پدرش مخالف اين وصلت بود و من هرچه تلاش مي‌كردم تا او تن به ازدواج من و دخترش بدهد زير بار نمي‌رفت. چند بار براي خواستگاري ريحانه به خانه آنها رفتم ولي هربار پدرش مخالفت مي‌كرد.

تا اينكه يك روز خبري شنيدم كه خيلي ناراحت شدم. پدر ريحانه قرار بود او را به عقد مرد ديگري در آورد. دنيا روي سرم خراب شد. التماس‌هاي من هم نتيجه نداد براي همين تصميم گرفتم مراد را مجبور به اين كار بكنم. رفتم بازار و ظرفي پر از اسيد خريدم و به سمت مدرسه رفتم. چون مي‌دانستم او دوستي به اسم داريوش دارد وقتي از پشت در پرسيد كيه، خودم را داريوش معرفي كردم. او هم در را باز كرد. من هم اسيد را روي صورت او پاشيدم و بعد هم فرار كردم. من نمي‌خواستم او رابكشم فقط مي‌خواستم او رابسوزانم ولي او در بيمارستان فوت كرد.

اين جوان پس از اعتراف به دادگاه معرفي شد و در آنجا ادعاي وي مبني بر اينكه قصد قتل نداشته پذيرفته نشد و با تقاضاي قصاص اولياي دم به مرگ محكوم شد. پس از تاييداين حكم در ديوانعالي كشور پرونده سعيد جهت استيذان نزد رئيس وقت قوه‌قضائيه فرستاده شد كه با درخواست وكيل وي مبني بر اعاده دادرسي اين حكم نقض و براي رسيدگي مجدد به شعبه هم عرض فرستاده شد. سعيد بار ديگر محاكمه و به قصاص محكوم شد. اين حكم دوباره در ديوانعالي كشور مورد تاييد قرار گرفت و حكم وي پس از گذراندن مراحل قانوني به زودي اجرا مي‌شود.

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"