کد خبر: ۹۱۱۴۴
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۷ - ۰۹ آذر ۱۳۸۸

محمود فرجامی در مطلبی طنز در تهران امروز نوشت:

از آنجايي كه همه سينماي ايران يك‌طرف و اخراجي‌هاي مسعود آقاي ده‌نمكي هم يك طرف است و اين يك‌طرف‌بودگي به حدي است كه پريروز براي قسمت سوم اخراجي‌ها كه هنوز ساخته نشده با حضور وزير ارشاد در سالن وزارت كشور مراسم ويژه‌اي در حد فشن‌شو گرفته شد؛تصميم گرفتيم پيش‌دستي كرده و قسمت چهارم اخراجي‌ها را بنويسم كه به بالاترين رقم پيشنهادي و بيشترين ميزان اعتمادبه‌نفس و متراكم‌ترين ميزان لابي‌گري و كلفت‌ترين پارتي واگذار خواهد شد.

خلاصه فيلمنامه اخراجي‌ها 4

داش محمود كه يك جوان متولد دهه 50 است چند روزي از اواخر جنگ را در پشت جبهه گذرانده است و به همين خاطر دوست دارد همه مردم را به خاطر بي‌توجهي به ارزش‌هاي دفاع مقدس كتك بزند. او ابتدا با چند نفر از بچه‌هاي محله دسته‌اي راه مي‌اندازد كه شيشه سينماها را در اعتراض به سياست‌هاي ضدفرهنگي دولت وقت مي‌شكنند اما اين مبارزه خونين سرانجام به خاطر خوني شدن انگشت كوچيكه يكي از بچه‌ها متوقف مي‌ماند.

آنها تصميم مي‌گيرند براي اعتراض بيشتر، نويسنده‌ها و شاعران را كتك بزنند كه تلفات جاني و انگشتي هم نداشته باشد اما پس از گذشت يك سال و كتك خوردن تمام اهل قلم و هنر اين سرگرمي ارزشي هم جذابيت خود را از دست مي‌دهد. علاوه بر اين، محمود كه طي اين سال‌ها باور كرده است كه سال‌هاي زيادي رزمنده و فرمانده گردان بوده، كتك زدن چند تا پيرمرد و پيرزن را براي خود كم مي‌داند به همين خاطر شروع به فحش دادن به آنها به صورت جمعي مي‌كند. او در همين اثنا مجله تاسيس مي‌كند و علاوه بر فحش دادن و افشاگري عليه روشنفكرها گهگاهي شكايت‌هاي حقوقي عليه آنها هم تقديم دادگستري مي‌كند و البته همچنان از ثواب حمله به مراسم آنها و كتك زدن ايشان غافل نيست. خودفروختگي فرهنگي، بدحجابي، بي‌بندوباري، ترجمه آثار خارجي، آرايش غليظ، رانت‌خواري، لباس رنگ روشن، بلند خنديدن و 122 مورد از اين دست از جمله اتهاماتي هستند كه داش‌محمود هر روز به چهار جهت پرتاب مي‌كند اما اندك اندك اين سرگرمي هم جذابيتش را نزد او از دست مي‌دهد تا اينكه او يك روز در خيابان چيز عجيبي را بر شانه مردي مي‌بيند. محمود ابتدا گمان مي‌كند آن چيز عجيب آرفي‌جي هشت است كه او تا به حال شكار 100 تانك دشمن توسط خودش با آن اسلحه را براي دوستانش تعريف كرده و به همين خاطر خيز 30 ثانيه مي‌گيرد اما بعدا متوجه مي‌شود آن چيز يك دوربين فيلمبرداري است. محمود يك دل نه بلكه صد دل عاشق دوربين مي‌شود و يك هفته بعد نخستين فيلم سينمايي او كه در مورد همه چيزهاي بد جامعه كه پولدارها، بدحجاب‌ها و روشنفكرها مسبب آنها هستند به بازار عرضه مي‌شود كه پس از سي‌دي فيلم خصوصي يك بازيگر زن، فروش دوم بازار فيلم‌هاي زيرزميني را از آن خود مي‌كند. اما اينها او را ارضا نمي‌كند و تصميم به فتح سينما – اين‌بار بدون تلفات جاني و انگشتي- مي‌گيرد. او اين‌بار براي فتح سينما به سراغ همان‌هايي مي‌رود كه تا چندي پيش مشغول افشاگري عليه آنها بود و از جانب بخشي از آنها كه آرتيست ناميده مي‌شوند با آغوش باز پذيرفته مي‌شود به خصوص آنكه يك موسسه فرهنگي- هنري- ارزشي- ورزشي- دمت گرم نيمه‌دولتي هم كارت اعتباري خود را در اختيار محمود گذاشته است. محمود چند تا از خاطرات خود از دوران فرماندهي جنگ را به همراه چند جك و اس‌ام‌اس براي گروه تعريف مي‌كند و چند ماه بعد فيلم استاد محمود و رفقا بر پرده سينماها نمايش داده مي‌شود و شهرت او عالم‌گير مي‌شود.فيلم در ميان گلباران محمود و اعضاي دسته‌اش توسط مردم شهر به پايان مي‌رسد.

قبل از تيتراژ پاياني سيمرغ بر فراز آسمان هويدا مي‌شود و مي‌خواهد بر شانه‌هاي او بنشيند كه محمود مي‌گويد «كيشته حيوون» و او مي‌رود. سپس تيتراژ پاياني با موسيقي تيرم تيرم ظاهر مي‌شود: تيرم تيرم آ آ/ مي‌خوام برم آ آ... داش داش، داش داش داشم من/ تو چمنا آب‌پاشم من... عاشق دنبكم من/ صياد اردكم من... واي واي واي.

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"