روزنامه شرق نوشت:
11فوريه 1934 در محلهاي فقيرنشين در پاناما سيتي به دنيا آمد. در دهه 60 و 70ميلادي در حين خدمت در ارتش هدف شناسايي سيا قرار گرفت و جذب آن سازمان شد. در سال 1983 به فرماندهي ارتش رسيد و با كارتلهاي كلمبيا ارتباط برقرار كرد.
در سال 1987 به دنبال بروز خشونت در پاناما، واشنگتن حمايت خود را از او قطع كرد. در سال 1988 دادگاهي در فلوريدا او را به اتهام قاچاق مواد مخدر و اخاذي تحت تعقيب قرار داد. او با پولشويي ثروت هنگفتي را جمع كرده بود. در سال 1989 رييسجمهور و «رهبر اكثريت» ميشود.
اما 20دسامبر همان سال در جريان عمليات نظاميان آمريكايي دستگير ميشود. مانوئل نوريهگا ديكتاتور سابق پاناما به تازگي پس از طي دوران محكوميتش در آمريكا، تحويل فرانسه داده شده و اكنون در حال سپري كردن مجازات زندان خود است. هفتهنامه اكسپرس فرانسه سقوط اين ديكتاتور معروف به «كله آناناسي» را بررسي ميكند.
با دهان و صورتي پفآلود در ميان همه متمايز بود. چشمان سياهي داشت كه تحتتاثير پيشاني بلند و خالي شده از موهاي كمپشتش قرار داشت. پوستش مانند يك آناناس رسيده در آفتاب پاناما، سبزه و تكهتكه بود. از 1983 تا 1989 در خدمت دولت بود و متحد سيا و همدست قاچاقچيان مواد مخدر در كلمبيا. او چند معشوقه داشت، زندگيهاي پنهاني، چمدانهايي پر از دلار، حساب بانكي در سوييس، سه آپارتمان در پاريس و نيز نشان لژيون دونور كه در سال 1987 از دستان فرانسوا ميتران دريافت كرد.
آدم آمريكاييها در پاناما
سرنوشتش با آمريكا گره خورده بود. آمريكاييها در دهه 60 و 70ميلادي از اين جوان نظامي به عنوان يك حلقه ارتباط رسمي در پاناما استفاده كردند. اما در آستانه دهه بعدي، بيميلي مفرطشان را نسبت به شخصيتي كه به دنبال ارتقاي خود بود، نشان دادند. در سال 1983 در مقام فرماندهي نيروهاي مسلح بيش از پيش با سيا همكاري و در ازاي اين همكاري تا 200هزار دلار در سال دريافت ميكند. اين انسان جاهطلب بهسرعت طعم و مزه قدرت و رفاه زير دندانش ميرود. به حدي كه كنترل او از دست ميرود... و بهزودي در قالب يك ديكتاتور مليگرا در تمام زمينهها مشغول بازي ميشود و با گمراه كردن آمريكا سعي ميكند تا كارفرماهاي كارتلي موسوم به مدلن را به خدمت بگيرد. آيا كشور كوچك 3/2ميليون نفري پاناما به ماشين بزرگ پولشويي در زمينه كوكايين تبديل ميشد؟
15دسامبر 1989: «رهبر خودخوانده اكثريت»
بايد تا سال 1987 صبر كرد تا باد بچرخد. روابط پنهاني نوريهگا و خشونت هوادارانش كاخ سفيد را خسته ميكند. جورج بوش (پدر) نگران از ارتباطات او با كوبا، نيكاراگوئه و ليبي بوده، نگراني مضاعفي بابت از دست دادن اقتدارش بر «كانال منطقه» دارد. تا اينكه پاييز 1989 ميرسد و ديوار برلين فرو ميريزد. اما كله آناناسي در پاناما به قلدر بازيهايش ادامه ميدهد. 13هزار نظامي آمريكايي به منظور برقراري امنيت در كانال منطقه كه تا سال 1979 تحت اداره آمريكا بود، اعزام ميشوند. نوريهگا روز 15دسامبر خود را «رهبر اكثريت» ميخواند و اعلام ميكند كه كشورش در «وضعيت جنگي» قرار دارد. اما حركاتش كسي را فريب نميدهد چرا كه بسيار منزوي شده است.
16دسامبر: جرقه حمله نظامي
بعدازظهر روز 16دسامبر چهار تفنگدار آمريكايي مستقر در منطقه كانال براي خوردن نوشيدني در يك محله امن از پايگاه خود خارج ميشوند. در بازگشت با خودرو در حدود ساعت 9 شب، مسير را اشتباه ميكنند و به يك ايست بازرسي نيروهاي پانامايي در فاصلهاي نه چندان دور از مقر نظاميان آمريكايي ميرسند. راننده خودرو كه سعي در عبور از مانع داشت مورد اصابت گلوله قرار ميگيرد. ستوان 24ساله آمريكايي نيز با اصابت گلوله به پشتش كشته و دو نفر ديگر زخمي ميشوند. نيروهاي پانامايي همچنين به روي يك زوج آمريكايي كه شاهد اين حادثه بودند شليك ميكنند؛ در اثر اين تيراندازي مرد هدف اصابت گلوله قرار ميگيرد و همسرش تهديد به تجاوز ميشود.
20 دسامبر: آغاز عمليات آمريكاييها
جورج بوش از شنيدن اين حادثه از كوره در رفت و خطاب به مشاورانش گفت: «بريم ديگر، خسته شدم». اما انجام عمليات كماندويي با هدف خود نوريهگا غيرممكن بود، چرا كه او به هيچ چيزي اعتماد نداشت. او از افراد شبيه به خودش و لباس مبدل استفاده ميكرد و غذاهايش را يك زن مورد اعتمادش درست ميكرد – مادر معشوقه محبوبش، ويكي آمادو – تا از هر گونه مسموميتي به دور باشد. بنابراين كاخ سفيد خود را براي عملياتي وسيع آماده كرد و 14هزار نيرو را به 13هزار نيروي مستقر در منطقه اضافه كرد. اين عمليات در ساعت 45 دقيقه بامداد روز چهارشنبه آغاز شد و نظاميان آمريكايي به شكلي ناگهاني پايگاههاي نيروهاي مسلح، پلها و فرودگاهها را هدف حمله قرار دادند. آنها همچنين شهر نوريهگا و ديگر مناطق خانواده او را محاصره كردند اما دست خالي برگشتند.
در واقع او در آن زمان در «سيستا» همراه با زني ديگر بود. اما به محض اينكه خبردار شد، به سرعت همراه محافظانش سوار خودرو هيوندايياش شد. قبل از آن گروهي در خيابانها به دنبال پناهگاه ميگشتند. اما مكانهاي امن خيلي كم بود. نوريهگا بهطور مرتب جا عوض ميكرد و از خانه يكي از محافظانش به خانه يك سياستمدار و از آنجا نزد يك وكيل و... ميرفت. در اين ميان او مرتب به راديو محلي گوش ميداد.
پاداش يكميليون دلاري
روز پنجشنبه هرج و مرج بر پاناما سيتي حاكم شده بود. مغازهها غارت ميشدند و در عين حال مبارزه اينجا و آنجا ادامه داشت، اما افسران ارتش كه از تجارت كوكايين سود كرده بودند با رها كردن كله آناناسي به حال خود، به دنبال مذاكره بودند. از نظر واشنگتن عمليات موفقيتآميزي بود؛ تلفات نظاميان آمريكايي بسيار محدود بود (19 كشته)، كشور تقريبا تحت كنترل درآمد و كشتيراني در كانال كه براي مدت محدودي متوقف شده بود، از سر گرفته شد. اما با وجود تمام اين مسايل دو نقطه تاريك باقي ماند؛ يكي غارتها و ديگري نوريهگا كه همچنان مخفي بود. تنها تعدادي از دوستان نزديكش ميدانستند كه همراه برخي از همكاران در خانه يكي از دوستان پولدار فروشنده اسلحه و قاچاقچي مواد مخدر، پنهان شده است. زماني كه پاداش يكميليون دلاري براي هرگونه خبري قطعي تعيين شد، زنگ تلفنها نيز به صدا درآمد. او را در خانه فساد، در آمبولانس و نيز با لباس زنانه ديده بودند... عدهاي هم ادعا ميكردند كه به خارج از كشور رفته، يا حتي ميگفتند كه خودكشي كرده و مرده است. در نبود اطلاعات درست، نظاميان آمريكايي كلي خرت و پرت جالب از خانههايش پيدا ميكنند؛ هشتميليون دلار پول نقد، عكسهاي هيتلر و قذافي، مجلات پورنو، سهفقره پاسپورت و...
23دسامبر: پايان غارتگريها و كنترل كشور توسط آمريكاييها
صبح روز 23دسامبر يك نفر، آمريكاييها را مطمئن كرد كه نوريهگا پيش يكي از دوستان قاچاقچياش است. كماندوهاي آمريكايي با اعزام به محل با خانهاي لوكس مواجه ميشوند- درختان نخل، استخر، سالن ورزشي و...- اما كمي قبل از آن فراري قصه ما به همراه چهار نفر ديگر به مخفيگاه ديگري رفته بود.
آمريكاييها از بيم آنكه مانوئل نوريهگا در نظر مردمش به يك قهرمان تبديل نشود، سعي در شكستن تصوير او داشتند. ساكنان اطراف كاخ رياستجمهوري او را «گردن كلفت معتاد به مواد مخدر و معتقد به جادو و جنبل» توصيف ميكردند. در پاناما سيتي، خبرنگاران براي بازديد از اقامتگاه اصلي نوريهگا دعوت شدند. در آنجا تنديس ناپلئون و مجسمه خرسهايي كه لباس نظامي بر تنشان بود، ديده ميشد. دفتر او بدون هيچ پنجرهاي، داراي چراغهاي پرنوري بود. روي يك ميز، سيديهاي موسيقي كلاسيك بود. در اتاق ديگري در همان طبقه صدها نوع اسلحه انبار شده بود. كمي آنطرفتر كليساي كوچكي وجود داشت و يك پارچه نوشته تبليغاتي با اين مضمون: «اينجا ويتنام نيست، پاناماست!»
24دسامبر: تهديد به راهاندازي جنگي خونين
نوريهگا به دنبال راهي براي پيوستن به يكي از سفارتخانههاي كشورهاي دوست (كوبا، نيكاراگوئه يا ليبي) است اما آمريكاييها از ساختمان آن سفارتها مراقبت ميكنند. تا اينكه يك نماينده ديپلماتيك (نماينده واتيكان) از چنگ آنها فرار ميكند. خوزه سباستين لابوا، فرستاده 67ساله پاپ است. يك روز قبل از نوئل، ديكتاتور از او ميخواهد تا پناهگاهي براي او بيابد. نماينده پاپ رد ميكند. اما نوريهگا اصرار و تهديد به راهاندازي جنگي خونين ميكند. لابوا هم با اعزام دو نفر از مشاورانش در پي يافتن او در نزديكي يك پمپ بنزين بر ميآيند.
در ساعت 15مانوئل نوريهگا به همراه چند نفر از همكارانش از نردههاي سفارت واتيكان عبور ميكند. فرمانده جنگ تمام نشانها و درجاتش را ميكند و به جاي آن يك تيشرت خاكستري و يك شلوارك آبي و سفيد ميپوشد و يك كلاه بيسبال بر سرش ميگذارد. با اصرار نماينده پاپ هم آخرين سلاحهايش را تحويل ميدهد. سپس لابوا او را در اتاقي تاريك و ساده جاي ميدهد. وسايل اين اتاق محدود ميشود به يك صليب، تلويزيوني خراب و تهويهاي كه كار نميكند.
در روزهاي بعدي لابوا به نوريهگا هشدار ميدهد كه در صورت گروگانگيري خواندن اين حركت او، كماندوهاي آمريكايي وارد عمل ميشوند. اما بازي اصلي در جاي ديگري رقم ميخورد، در جبهه كلمات و تصاوير. آمريكاييها گزارشي دو صفحه و نيمي در مورد او منتشر ميكنند و نشان ميدهند كه به الكل و جادوگري وابسته است. همچنين در گزارشي از مسايل پشت پرده، از احتمال دو جنسي بودن او و روابط بسيار گرمش با يكي از مشاورانش خبر ميدهند.
پخش موسيقيهاي گوش خراش هوي متال يا راك
سفارت واتيكان اعلام ميكند كه نوريهگا را به چشم يك جنايتكار ميبيند، نه يك زنداني سياسي، اما اصولا از تحويل او به آمريكاييها هم خودداري ميكند. جنگ فرسايشي ادامه مييابد.
بلندگوهاي مقابل ساختمان سفارت اخباري مبني بر مسدود شدن حسابهاي بانكي يا تسليم نيروها پخش ميكند.
در ميان هر دو خبر هم موسيقيهاي گوشخراش هويمتال يا راك پخش ميشود! اما ساكنان سفارت و اطراف آن پس از دو شبانهروز بيخوابي به دليل آلودگيصوتي، به آرامش ميرسند... لابوا ترجيح ميدهد از راه روان شناسي پيش برود. او ساعتهاي متمادي با ميهمانش صحبت ميكند. براي جلب اعتماد و آرام كردن او، تهويه هواي اتاقش را بهكار مياندازد و غروب 31دسامبر، براي صرف يك بشقاب ماكاروني به شام دعوتش ميكند.
3ژانويه: تسليم
روزها ميگذرند. لابوا به همراه اسقف ديگري كه براي كمك از رم آمده روي مسايل روحي ، رواني كار ميكنند تا اينكه نوريهگا سست ميشود. براي متقاعد كردن او به تسليم شدن در روز سومژانويه 1990 كافي است تا پنجرهها باز و گوشها تيز شوند. كمي آنطرفتر حدود 10هزار مخالف فرياد ميزدند «اين هيتلر را بكشيد!». برخي هم آناناسهايي را بر سر چوب گذاشته و تكان ميدادند.
در ساعت 17:30 كاخ سفيد شرايط سهگانه نوريهگا را ميپذيرد: درخواست تماس تلفني با همسرش كه به سفارت كوبا پناهنده شده بود؛ حضور يك افسر آمريكايي و عدم حضور رسانهها و در نهايت پوشيدن يونيفرم ژنرالياش. در حالي كه يك سرباز به دنبال يونيفرمش در قفسه لباسها ميگردد، مانوئل نوريهگا خود را آماده ترك محل ميكند.
تورات در دست، خود را تسليم آمريكاييها كرد
در ساعت 20:44 دقيقه نامهاي را خطاب به پاپ به لابوا ميدهد و در حالي كه توراتي در دست گرفته بود از حصارها ميگذرد. او با هليكوپتري به يك پايگاه نظامي منتقل و تحويل آژانس مبارزه با قاچاق مواد مخدر ميشود. بلافاصله پس از آن با هليكوپتري از نوع هركولسي 130به فلوريدا منتقل ميشود. چند ساعت بعد او يك زنداني معمولي با شماره 41/586 است.
سرويسهاي اطلاعاتي آمريكا از «همكاري فوقالعاده» لابوا قدرداني ميكنند و جورج بوش از محدود بودن شمار تلفات آمريكاييها (23كشته در برابر دستكم 500 كشته پاناماييها) ابراز خوشحالي ميكند. در هاليوود، اليور استون كارگردان آمريكايي، به فكر ساخت فيلمي درباره نوريهگا با بازي آل پاچينو ميافتد. پروژه ساخت اين فيلم بسيار گران و پرخطر هيچگاه به اجرا در نميآيد اما كله آناناسي قصه ما، شخصيتي استثنايي در هزارتوي تاريخ ميماند.
زندان ابدي
مانوئل نوريهگا پس از خروج از پاناما در سوم ژانويه 1990، در سال 1992 به 40سال حبس محكوم شد. در زندان به دليل خوشرفتارياش مشمول بخشودگي قرار گرفت اما تا سال 2007 آنطور كه انتظار داشت از زندان آزاد نشد. بعد هم فرانسه كه به اتهام پولشويي در پي استرداد او بود؛ سرانجام در سال 2010 نوريهگا را تحويل گرفت. در همان سال هم در پاريس محاكمه و ديكتاتور سابق به هفت سال زندان محكوم شد.
اما نوريهگا 77ساله كه هماكنون در پاريس زنداني است در انتظار سفري ديگر پس از پايان دوران محكوميت خود است؛ قرار است فرانسه او را تحويل پاناما دهد تا 20سال زندان احتمالي خود را به اتهام قتل يكي از مخالفانش در سال 1985 سپري كند.