کد خبر: ۹۵۰۵۳
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۱ - ۲۳ دی ۱۳۸۸
همشهری‌آنلاین: تحقيقات از 7 تبهكار افغاني كه با تشكيل يك باند خشن، دست به سرقت از راننده‌ها مي‌زدند در حالي ادامه دارد كه احتمال مي‌رود آنها در جريان سرقت‌هاي خشن خود مرتكب قتل نيز شده باشند.

اعضاي اين باند بعد از اينكه با پيشنهاد مبالغ بالا، خودروهاي سواري را دربست به سمت بيابان‌هاي اطراف تهران كرايه مي‌كردند، در بين راه به رانندگان حمله‌ور شده و با ضربات وحشيانه چاقو آنها را مجروح مي‌كردند.

سپس جسم نيمه جان قربانيان را در بيابان رها مي‌كردند و با سرقت خودروي آنها پا به فرار مي‌گذاشتند. گرچه تا‌كنون تعدادي از شاكيان اين باند مخوف با حضور در اداره آگاهي از آنها شكايت كرده‌اند، اما پليس اين احتمال را هم در نظر دارد كه ممكن است سارقان در جريان سرقت‌هاي خود مرتكب قتل شده باشند.

با گذشت چند روز از دستگيري سارقان خشن مقابل جواني 23 ساله كه سركرده اين باند است، نشسته‌ايم.

مردي كه به خاطر شباهت زيادش به بازيگر معروف يكي از سريال‌هاي كره‌اي، به جومونگ معروف است و يك سابقه‌ كيفري هم در پرونده‌اش به چشم مي‌خورد.

اين مرد در گفت‌وگوي يك‌ساعته با خبرنگار همشهري كه در پايگاه دوم پليس آگاهي تهران انجام شد، از انگيزه‌اش در سرقت‌ها گفت و اينكه چطور اعضاي باند را دور هم جمع كرده بود.

طعمه‌هايتان را چطور شناسايي مي‌كرديد؟ اتفاقي يا اينكه آنها را از قبل زير نظر مي‌گرفتيد؟

ما فقط مي‌خواستيم سرقت كنيم. براي همين مهم نبود طعمه‌مان چه كسي باشد. ما معمولا آخر شب‌ها را براي سرقت انتخاب مي‌كرديم. طعمه بهتر هم كسي بود كه مدل ماشينش بالاتر باشد.

راننده‌هايي كه دور و اطراف ترمينال غرب يا ميدان آزادي مسافركشي مي‌كردند از همه بهتر بودند. مخصوصا آنهايي كه مسن‌تر بودند و ماشين‌هايشان رو‌پا بود؛ چون ما به ماشين‌هايشان براي سرقت‌هاي بعدي مان احتياج داشتيم. مسن‌ترها علاوه بر پول نقد، حساب عابر بانك پر از پول هم داشتند كه معمولا رمزش را روي كارت نوشته بودند و براي پيدا كردن رمز خيلي لازم نبود خشونت به خرج بدهيم. از اين طريق خيلي راحت پول زيادي به دست مي‌آورديم.

چطور هيچكدام از طعمه‌ها به شما مشكوك نمي‌شدند و همه به راحتي اجازه مي‌دادند شما سوار ماشين‌شان شويد؟

در بين ما يكي از بچه‌ها بهتر از همه حرف مي‌زد. او با راننده‌ها سر كرايه بحث مي‌كرد. كرايه را از قصد بالاتر مي‌گفتيم تا طمع راننده را قلقلك بدهيم. بعد كه بر سر قيمت به توافق مي‌رسيديم بقيه اعضاي باند كه در تاريكي خيابان ايستاده بودند، قيافه‌هاي خسته به‌خودشان مي‌گرفتند و سوار ماشين مي‌شدند. ما حتي با راننده‌ها حرف هم نمي‌زديم كه مشكوك نشوند.

همين كه از شهر خارج مي‌شديم با ديدن نخستين روشنايي در بيابان به راننده مي‌گفتيم كه مقصدمان آنجاست و از راننده مي‌خواستيم كه ما را به آنجا برساند. نرسيده به روشنايي، يكي از آنهايي كه عقب نشسته بود، تسمه‌اي دور گردن راننده مي‌انداخت. نفر جلويي فرمان ماشين را مي‌گرفت و بعدي هم با چاقو به جان راننده مي‌افتاد. آنقدر او را مي‌زديم كه از حال برود. بعد ماشين را متوقف و راننده‌ را به بيرون پرت مي‌كرديم.

يعني برايتان مهم نبود كه ممكن است راننده‌ها به خاطر ضربات چاقو جانشان را از دست بدهند؟

من از همان اول با مجروح كردن راننده‌ها مخالف بودم. هميشه مي‌گفتم كه بچه‌ها نبايد با راننده‌ها درگيري داشته باشند. آخر سر هم، شكايت همان راننده‌اي كه بيشتر از بقيه مجروح شده بود، باعث شد كه پليس اين همه به ما حساس شود وگرنه ما هم دزديم مثل دزدهاي ديگر.

اما بقيه دزدها اينقدر بي‌رحمانه سرقت نمي‌كنند. شما راننده‌ها را به قصد كشت مي‌زديد؟

گفتم كه من مخالف اين كار بودم اما بچه‌ها وقت سرقت هيچ‌چيزي حالي‌شان نبود، مي‌دانستم اگر خون از دماغ كسي بيايد، پليس خيلي زود ردمان را مي‌گيرد و دستگيرمان مي‌كند. اين چند موردي كه بچه‌ها راننده‌ها را با چاقو زدند، باعث شد كه دستگير بشويم. اگر راننده‌ها را كتك نمي‌زدند، به اين زودي‌ها دستگير نمي‌شديم.

انگيزه تو و همدستانت از سرقت ماشين‌ها چي بود؟

همه بچه‌ها بيكار بودند. زندگي داخل ايران خرج دارد. اينجا كارها سخت است. براي همين بعضي‌ها به خاطر اينكه راحت‌تر كارگري كنند مواد مصرف مي‌كردند و اينطوري معتاد مي‌شدند و ديگر نمي‌توانستند كار كنند، هزينه مواد از يك طرف و خرج زندگي از طرف ديگر دست به دست هم داد تا ما نقشه سرقت‌ها را بكشيم؛ چون سرقت ماشين از بقيه سرقت‌ها راحت‌تر بود، تصميم گرفتيم كه اين كار را انجام دهيم.

اعضاي باندت را چطور دور هم جمع كردي؟

من و جمعه با هم فاميل هستيم. مجيد و يار احمد هم فاميل هستند اما مراد و عبدالله جزو بچه‌هايي هستند كه با هم سر كار‌هاي پيمانكاري آشنا شديم. وقتي ديدند كارمان هم بي‌دردسر است و هم پول خوبي دارد قبول كردند كه با هم همكاري كنيم. كسي زوركي وارد گروهمان نشده بود.

بچه‌ها بيكار بودند و به پول احتياج داشتند. آنها مي‌خواستند براي خانواده‌شان در افغانستان پول بفرستند. براي همين با اينكه مي‌دانستند دزدي ريسك بالايي دارد، قبول كردند كه اين كار را انجام دهند. سابقه‌دارها را هيچ وقت داخل باندمان راه نداديم؛ چون با كوچك‌ترين اشتباه شناسايي مي‌شدند و آنوقت همه لو مي‌رفتيم.

از هر سرقت چقدر گيرتان مي‌آمد ؟

نمي دانم.

ممكن است اعضاي باندت در جريان سرقت‌ها مرتكب قتل هم شده باشند؟

باز هم مي‌گويم من در سرقت‌ها نبودم. فقط پول‌ها را تحويل مي‌گرفتم و بين بچه‌ها تقسيم مي‌كردم. آنها تا حالا چيزي راجع به قتل به من نگفته‌اند و خبر ندارم كه كسي را كشته باشند. من الان فقط به فكر خودم هستم و به آنها كاري ندارم. فقط 23 سالم است و دوست دارم زندگي عادي داشته باشم.

سرقت‌هاي شبانه

يكي از راننده‌هايي كه طعمه سارقان افغاني شده بود، مردي به نام حسين است كه از طريق مسافركشي با خودروي پرايدش، خرج خانواده‌اش را مي‌داد. او در تشريح ماجرايي كه برايش اتفاق افتاده بود، گفت: 19آذرماه، از فرودگاه به سمت ميدان آزادي در حركت بودم كه 3جوان را كنار خيابان ديدم.

وقتي فرياد زدند دربست، تصوركردم مسافرهستند. به همين خاطر مقابل‌شان توقف كردم. آنها كرايه بالايي براي رفتن به محل كارشان در جاده قزوين پيشنهاد كردند و من هم بي‌خبر از همه جا سوارشان كردم و به سمت جاده قزوين به راه افتاديم. آنها در طول مسير كاملا ساكت بودند اما وقتي به يك منطقه بياباني رسيديم، ناگهان با چاقو به من حمله كردند.

هر ضربه كه به بدنم وارد مي‌شد انگار مرگ به من نزديك‌تر مي‌شد. آنقدر مرا با چاقو زدند كه از هوش رفتم. وقتي چشم‌هايم را باز كردم، اثري از سارقان و ماشينم نبود. خدا خواست كه در آن لحظه مردم عبوري مرا ديدند و از مرگ حتمي نجات يافتم.

آخرين طعمه اين باند سرقت نيز 22 دي در جلسه خبري رئيس پليس آگاهي پايتخت و خبرنگاران در توضيح ماجرا گفت: شب يلدا 2 نفر از آنها را سوار خودروي پرايدم كردم تا به مقصدي كه مردان افغان مدعي بودند يك كارگاه توليدي در اطراف تهران است، برسانم.

وقتي به مقصد نزديك شديم، يكي از آنها خواست وارد يك جاده خاكي شوم. اول امتناع كردم ولي او گفت كه مي‌خواهد 100 متر جلوتر پياده شود. نمي‌دانم چه شد كه قبول كردم. وقتي كه وارد جاده خاكي شدم ناگهان 2 مرد افغان با چاقو به جانم افتادند. تعداد ضربات چاقو كه پشت سر هم به بدنم وارد مي‌شد آنقدر زياد بود كه هنوز هم باورم نمي‌شود كه از اين ماجرا جان سالم به در برده‌ام.

آنها به قصد كشت مرا مي‌زدند و بعد از اينكه بي‌حال شدم، مرا به بيرون پرت كردند و با سرقت ماشينم، فرار كردند. نمي‌دانم چطوري از آن بيابان به بيمارستان انتقال يافتم و وقتي روي تخت بيمارستان به هوش آمدم فهميدم كه همزمان با فرار سارقان، يك راننده عبوري ماجرا را ديده و به كمكم آمده است.

سرهنگ محمديان، رئيس پليس آگاهي تهران،22 دي با اشاره به اينكه متهمان تا‌كنون به 13 سرقت خشن اعتراف كرده‌اند، گفت: آنها در جريان يكي از سرقت‌ها، شبانه به يك خانه ويلايي در هشتگرد حمله‌ور شدند و درحالي‌كه نقاب به‌صورت داشتند، صاحبخانه را تهديد كرده و خودرواش را ربوده بودند.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"